کارگردان و بازیگر نمایش «زندگی در لانگ شات یا مرگ در کلوزآپ» گفت:ما هم می توانستیم در این ایام کرونایی کار نکنیم و در خانه بنشینیم. اما باید این را پذیرفت که اگر ما هم عقب بنشینیم همین چراغ کم سوی تئاتر هم خاموش خواهد شد.
به گزارش «سدید»؛ سالن شماره یک، مجموعه هنر گستر حیایی، شهریور ماه 99 میزبان نمایش  «زندگی در لانگ شات یا مرگ در کلوزآپ» است. نمایشی به کارگردانی و بازیگری محمدرضا مالکی که نمایش‌نامه آن را جواد خورشا نوشته است. زندگی در لانگ شات یک مونولوگ یک ساعته است که از زبان شخصیتی به نام «رضا وارسته» که یک هنرور عاشق و شیفته سینماست و در ساختمان پلاسکو به خیاطی مشغول است روایت می‌شود. به بهانه اجرای این نمایش که استقبال موفقی نیز از آن صورت گرفته است، گفت وگویی ترتیب دادیم با «محمدرضا مالکی» که در ادامه ماحصل آن را می‌خوانید.

*ایده نمایش «زندگی در لانگ شات یا مرگ در کلوزآپ» از کجا به ذهن شما رسید؟

-زمانی که من تجربه دستیار کارگردانی را پشت سر می‌گذاشتم، همیشه به هنر و رهایی که در روند تولید فیلم حضور داشتند، دقت می کردم. کسانی که واقعا عاشق سینما بودند و به خاطر عشق زیادشان به این حرفه و نه به خاطر پول و کسب درآمد، از هیچ تلاش و هیچ کاری برای کمک به تولید فیلم دریغ نمی‌کردند. آن زمان همیشه به این فکر می کردم که شاید روایت کردن داستان زندگی یکی از این هنروران که عمر خود را در راه سینما و عشق یه سینما سپری کرده در قالب فیلم یا نمایش، چقدر می تواند جالب و جذاب باشد.

من همیشه به آنها و شخصیت های عجیبی که داشتند دقت میکردم و فکر میکردم که چطور می شود درباره شان حرفی زد. سال گذشته تصمیم گرفتم که ایده‌ام و هر آنچه در ذهنم بود، درباره این ماجرا روی کاغذ بیاورم و کم کم تولد این قصه در ذهنم آغاز شد و در نهایت به نمایشی که امروز روی صحنه شاهد آن هستید منجر شد.

*پس این نمایش دستخوش تغییرات زیادی نسبت به ایده اولیه خود شده است؟

-دقیقا همین طور است. من از همان ابتدا که نوشتن این متن را آغاز کردم، تصمیم داشتم که برای چکش کاری و اصلاح و به ثمر رسیدن نهایی این متن از جواد خورشا که یکی از خوشفکرترین نویسندگان تئاتر است، کمک بگیرم. در واقع برای من مهم بود که یک ایده ای از بیرون نیز به این کار اضافه شود و نگاه جدیدی هم به آن افزوده شود و باید اذعان کنم که جواد توانست به بهترین نحو ایده اولیه این متن را به یک نمایشنامه خوب و کامل تبدیل کند تا در نهایت بتوانیم به طور موازی موضوعات و المان های مختلفی را در قالب روایت زندگی رضا وارسته – شخصیت اصلی این نمایش- به مخاطب ارائه دهیم.

تئاتر یک خاصیت منحصر به فرد دارد و آن این است که می توان تا لحظه آخر خیلی از بخش های آن را تغییر داد و اگر ایده تازه ای به فکرت رسید به آن افزود. نمایش ما هم این سرنوشت را داشت و تا روز آخر با هم فکری نویسنده و طراح هنری این کار سینا ییلاق بیگی دستخوش تغییر شد.

*کدام قسمت مهم نمایش در تمرینهای پایانی به آن اضافه شد؟

-موضوع پلاسکو و وارد کردن آن اتفاق به این قصه دقیقا در روزهای آخر به فکرمان رسید. انگار که نمایش ما یک قطعه از پازل را کم داشت و با پلاسکو این پازل کامل شد.

**داشتن رگه‌های کمدی نیز از ابتدا مدنظر شما بود یا در ادامه ایجاد شد؟

-من هرگز به اینکه نمایشم جنبه کمدی داشته باشد فکر نکردم. مخاطب تئاتر بسیار باهوش است و اگر بداند که یک نمایش قصد خنداندنش را دارد برابر خندیدن مقاومت می کند. برای همین من هرگز تصمیم نداشتم که با روایت داستان رضا، مخاطب را بخندانم. کمدی در تئاتر در لحظه صورت می‌گیرد.

زمانی که من فکر کنم که دارم کمدی بازی میکنم، آن لحظه بازنده خواهم بود. رضا وارسته کاملا جدی است و کاملا جدی با قضایا و روایت داستانش برخورد می کند و همین جدیت و تناقضی که گاهی در ذهن مخاطب ایجاد می شود، منجر شده که در بخش هایی از نمایش مخاطب بخندد و خب این برای من یک دستاورد مهم است. در واقع جالب این است که همه چیز در جریان اجرا رخ می دهد. مثلا ممکن است یک تماشاگر به یک صحنه بخندد و یک شب دیگر همان صحنه مخاطب را نخنداند آن هم با وجود اینکه میزانسن، قصه و دیالوگ‌ها یکسان است. این اعجاز تئاتر است.

 

*شما بعد از دو سال مجدد بازیگری روی صحنه تئاتر را تجربه کردید. دلیل این غیبت دو ساله چه بود؟

-بله من آخرین کاری که در آن به عنوان بازیگر حضور داشتم، نمایش «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» کار احسان فلاحت پیشه در تئاتر شهر بود. بعد از آن کمی از فضای تئاتر دور شدم. دلیل این که بازیگری تئاتر را در این دو سال تجربه نکردم این بود که پیشنهادهایی که به من می‌شد ، برایم جذاب نبود. از طرفی از سینما پیشنهادهایی داشتم که با اجراهای تئاتر تداخل پیدا می کرد.

*در واقع شما ترجیح میدادید که در سینما کار کنید؟

-نه هرگز اینطور نبود که سینما را به تئاتر ترجیح بدهم. برای من این مهم بود که آن نقش بتواند من را جذب کند و برایم جذاب باشد. هرگز اینگونه نبوده که من کار تصویر را به کار تئاتر ترجیح بدهم. ولو اینکه برای اجرای مرگ در لانگ شات به پیشنهاد کارتصویری جواب منفی دادم چون این کار برایم جذاب تر بود. در مجموع باید اینگونه بیان کنم که برای من کاری که حالم را خوب کند و از انجام دادن آن لذت ببرم اولویتم خواهم بود. حالا این کار تئاتر باشد، سینما یا سریال.

*سختی‌های کار مونولوگ، آن هم در شرایطی که این اولین تجربه مونولوگ شما در طول سال‌های فعالیت‌تان در تئاتر بود، شما را نگران نکرد؟ از اینکه مخاطب ارتباط کافی برقرار نکند، نگران نبودید؟

-این برای من یک چالش بزرگ تلقی می‌شد. اولین کار مونولوگ من بود و اولین تجربه کارگردانی من در ژانر بزرگسال. پیش از این تجربه کارگردانی کار کودک داشتم اما کارگردانی به این شکل را برای نخستین بار تجربه می‌کردم.

در واقع این کار برای من از چند جهت چالش برانگیز بود.یک خودخواهی بازیگری هم داشتم و اینکه واقعا دوست داشتم کاراکتر رضا وارسته را خودم بازی کنم. چیزهایی در خودم می دانستم که من را مطمئن می کرد من محمدرضا مالکی بهترین گزینه برای بازی در این نقش هستم. واقعیت این است که من این کار را از همان ابتدا که فقط یک دکمه داشتم و می خواستم برایش کت بدوزم، برای خودم نوشتم. البته باید به این موضوع نیز اشاره کنم که تئاتر یک کار انفرادی نیست و یک کار کاملا تیمی است که همه عوامل باید دست به دست هم بدهند تا خروجی خوبی را شاهد باشیم. مثلا اگر منشی صحنه کار من کارش را درست انجام ندهد کار دچار مشکل می شود.

*همکاری با سینا ییلاق بیگی به عنوان طراح هنری چقدر به بهتر شدن این کار کمک کرد.

-بسیار کمک کننده بود. من با سینا ییلاق بیگی پیش از این نیز تجربه همکاری داشتم و جدا ا رفاقتی که با هم داریم باید اعتراف کنم که در کار خود بی نظیر و فوق العاده است. در این کار بسیار با من همدل بود. او تئاتر را خیلی خوب می‌شناسد و سواد این کار را با بهترین کیفیت ممکن دارد. من از سینا خواستم که در روزهای آخر تمرین من را روتوش کند و ایرادها را به کمک هم رفع کردیم و خوشبختانه با استقبال خوبی که از نمایش شد حاصل زحماتمان را گرفتیم.

* پس صحنه این کار تاثیر زیادی روی بهتر شدن نمایش داشت؟

-دقیقا همین طور است. هر چقدر در تمرینات و ایده اولیه بیشتر پیش می رفتیم و چیزهایی از صحنه کم و زیاد می شد بیشتر متوجه می‌شدم که صحنه چقدر می تواند روی کار موثر باشد به ویژه اینکه این یک کار مونولوگ بود و برای جذاب شدن به صحنه جذاب هم نیاز داشت. مثلا در ابتدا قرار بود رضا وارسته که آن زمان نامش رضا روغنچی بود، داستان را در یک چال تعویض روغنی روایت کند و این که از چال تعویض روغنی در نهایت به یک تولیدی لباس در پلاسکو رسیدیم، اتفاقی بود که در تمرینات رخ داد و همه چی با هم فکری هم تغییر کرد.و حالا فکر می کنم که این تغییرات بسیار مهم بود و توانست نمایش بهتری را خلق کند.

 

برای مثال آن تور 250 متری عروس که در ابتدای نمایش به آن اشاره می‌شود و متریال اصلی صحنه کار ما بود، شاید در ابتدا برای مخاطب باورپذیر به نظر نمی‌آمد اما ما سعی کردیم به نحوی به آن بپردازیم که در نهایت مخاطب کاملا آن را به عنوان قراردادی بین بازیگر و خودش پذیرفت و کاملا باور پذیر شد. این یعنی ما توانستیم از این فاکتور به خوبی و در جای خوب خود استفاده کنیم. از طرفی این تور عروس که در کف صحنه نمایش پهن شده است به شکل یک ابر بزرگ هم دیده می شود که نشان از رویاپردازی شخصیت رضاست و این که تمام مدت روایت قصه‌اش روی ابرها قرار داد و حتی فیلمی که در آخر نمایش داده می‌شود فیلمی است که رضا وارسته در رویایش می‌بیند. در مجموع من از صحنه و هر آنچه در صحنه استفاده کردیم رضایت دارم و معتقدم تک تک المان‌ها تمام و کمال در خدمت قصه این نمایش است.

*این که در طول نمایش اشاره مستقیم به ماجرای پلاسکو نمی‌کنید؛ آن هم در حالی که حضور این  شخصیت و در نهایت مردن او در پلاسکو یکی از بخش های مهم قصه اوست، دلیل خاصی داشت؟

-بله. ما دوست داشتیم در داستان جایی برای کشف و شهود مخاطب بگذاریم. مخاطب تئاتر دوست دارد در طول تماشای یک نمایش به گره‌هایی برخورد کند که بتواند به تنهایی آن گره ها را باز کند و به کشف هایی در طول تماشای آن نمایش برسد. من مخاطب تئاتر را می‌شناسم و می‌دانم چقدر برایش جذاب است که می تواند با فکر و اندیشه خودش یک گره از قصه را باز کند و هدف ما از اینکه به ماجرای پلاسکو مستقیم اشاره نکردیم و اجازه دادیم به مرور در طول نمایش و در نهایت در پایان آن از این ماجرا پرده برداری شود، دقیقا همین درگیر کردن مخاطب بود. اینجا فرق مخاطب دقیق و غیر دقیق مشخص می‌شود.

*اجرا در روزهای کرونایی چه ویژگی‌هایی داشت؟

-من با اجرا در روزهای کرونایی به خودم ثابت کردم که رسالتی به گردنم دارم و باید بتوانم چراغ تئاتر را روشن نگه دارم. در روزهایی که خیلی‌ها در خانه نشسته‌اند و بر این عقیده اند که نباید کار کرد، من تلاش خود را کردم که تئاتر هم مانند خیلی دیگر از فعالیت‌هایی که با رعایت پروتکل بهداشتی از سر گرفته شد، باید انجام شود.

ما هم می توانستیم کار نکنیم و در خانه بشینیم. اما باید این را پذیرفت که اگر ما هم عقب بنشینیم همین چراغ کم سوی تئاتر هم خاموش خواهد شد. من به عنوان عضوی کوچک از بدنه تئاتر خودم را مکلف می دانستم که قدمی بردارم. اگر احتمال اینکه کسی در رفت و آمد با مترو، از رستوران و مهمانی رفتن و هر فعالیت دیگری مبتلا به کرونا بشود یا نشود، در تئاتر هم همینگونه است. وقتی تمام فعالیت ها از سر گرفته شده است، چرا تئاتر نباید به زنده ماندنش ادامه دهد؟ ما باید اعتماد تماشاگر را جلب کنیم. باور من این است که خوراک فرهنگی هم به اندازه همه نیازهای دیگر برای یک انسان واجب است.

*از آنجایی که بخشی از خانواده تئاتر با نظر شما در این زمینه موافق نبودند و معتقدند نباید تئاتر روی صحنه برود، با واکنش منفی از همکاران خود مواجه شدید؟ و اگر شدید مواجهه شما با واکنش آن‌ها چه بود؟

-خب در ابتدای پاسخ به این سوال شما باید بگویم که قرار نیست همه مثل هم فکر کنند و خب حق  با شماست و برخی ها نظرشان با من  در این موضوع یکسان نیست. من واکنش مستقیم و اعتراضی را شاهد نبودم اما برخی از همکاران و دوستانم بودند که از ما و تبلیغ کارمان حمایت نکردند و همین شاید یک نوع اعتراض قلمداد شود.

واقعیت این است که برخی‌ها فکر می کنند شاید ناقل ویروس کرونا باشند و نمی خواهند کسی را مبتلا کنند و برخی نیز از نظر مالی و در آمد زایی تئاتر نگران هستند و می‌گویند ممکن است تماشاگر بترسد و به تماشای تئاتر نیاید و در نهایت به ضرر مالی گروه منجر شود. من ولی برایم مهم است که تئاتر زنده بماند و این در صدر اولویت‌ من برای بقا در فعالیت این روزهای تئاتر است. خب در دوران خوش همیشه می‌شود روی صحنه بود مهم این است که در دوران بحرانی وفادارانه به کارمان ادامه دهیم. خوشبختانه من شاهد هستم که هنوز هم تماشاگران تشنه تئاتر دیدن هستند برای تئاتر دلتنگ شده‌اند و این مرا دلگرم می‌کند.

*از استقبالی که از نمایش شد، رضایت دارید؟

-بله من راضی بودم. در این که یک نمایش مورد استقبال قرار بگیرد همراهی و همدلی گروه نمایش و سالنی که در آن اجرا روی صحنه می رود بسیار مهم است. خوشبختانه مسئولان سالن هنر گستر حیایی تعامل خوبی با ما داشتند که این تعامل و همکاری باعث شد استقبال نسبتا خوبی از این نمایش شود.

**نمایش شما به اجرایش در سالن دیگر ادامه خواهد داشت یا پایان شهریور پایان اجرای این نمایش خواهد بود؟

-خب ما در تلاش هستیم که بتوانیم با مذاکراتی این اجرا را در سالن‌های دیگر ادامه دهیم. استقبال خوبی که از نمایش ما شد ما را مجاب کرده است که بتوانیم  اجرایش را ادامه دهیم تا نفرات بیشتری بتوانند روایت رضا وارسته را تماشا کنند.

*اگر بخواهید یک جمله به مخاطبان تئاتر بگویید که باعث شود تماشاگر برای تماشای این نمایش راغب شود، چه جمله‌ای است؟

-من برای پاسخ به این سوال شما از نام این نمایش وام می‌گیرم. زندگی ما همیشه در نمای باز و در لانگ شات است. اما زمانی که وقت مرگ ما فرا می‌رسد، همه توجهات به سمت‌مان سرازیر می‌شود و در واقع مرگ‌مان در کلوزآپ ِ نگاه اطرافیانمان رقم می‌خورد. قصه رضا وارسته در واقع قصه ماهیت زندگی همه ماست. مردی که در تمام طول زندگی‌اش دیده نشد و تلاش‌هایش برای دیده شدن به در بسته خورد اما در نهایت مرگش در مکانی رخ داد که نگاه همه جهان به آن بود. پس برای تماشای «زندگی در لانگ شات یا مرگ در کلوزآپ» چه بهانه‌ای بهتر از آن که زندگی همه‌مان یک جورهایی در لانگ شات است و مرگ‌مان در کلوزآپ.

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha