گفتاری از دکتر حسین کچویان درباره اربعین؛
حسین کچویان، عضو هیات علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در مطلبی با موضوع مطالعه اجتماعی قیام حضرت سیدالشهدا؟ع؟ و جامعه امروز به مساله اربعین پرداخته است.
به گزارش «سدید»؛ روشن است که در حادثه راهپیمایی اربعین اتفاق نامعمول و غریبی واقع شده و ذهن تشنه فهم آن است. باوجود اینکه حس ما می‏گوید رخداد بزرگی است، ولی خیلی نتوانستیم به لحاظ مفهومی به آن نزدیک شویم و ببینیم این بزرگی و اهمیت از چه باب است. سؤالات مختلفی حول این رخداد و حادثه قابل طرح است که به نظر می‌‏رسد برخی از این سؤالات پاسخ ندارد یا اگر پاسخی داشته باشد، خیلی قابل قبول نیست. تلقی خود من این است که باید این جریان را به تقدیر تاریخی بازگرداند.
 
فضای اخلاقی اربعین
اما چیزی که الان به کارمان می‏آید یک درک ماهوی از واقعیت این حادثه است. مهم این است که این واقعه ما را به کجا می‏برد و با این قضیه وارد چه تحولی شده‌‏ایم چون قبل از این حوادث چند سال گذشته، این رخداد وجود نداشت، ولی الان به عنوان بخش جدایی‏‌ناپذیر تحولات ناشی از انقلاب اسلامی درآمده و هرچه جلوتر می‏رویم اهمیت کانونی‏‌تری پیدا می‏کند و احتمال دارد در پیوند با انقلاب اسلامی هر روز به شکل اساسی‏‌تری نقش ایفا کند. یکی از این وقایع عجیب، کثرت جمعیتی است که نیازمند موشکافی و توضیح است زیرا به لحاظ تاریخی ما نظیر این جمعیت را نداریم. بزرگ‏ترین رخدادی که خبر داریم مراسم تشییع پیکر امام راحل است. مهم‏تر از این قضیه تجربه‌‌‌های عجیب و غریبی است که در جریان این حادثه رخ می‏دهد و مهم‏ترینش فضای اخلاقی حاکم بر آن است. در تعاملات بین انسان‏ها و شور و اشتیاق وصف‏ناپذیری که در خدمت ‌کردن به مردم و دیگران در آن‏ها دیده می‌‌شود جنس متعالی‏‌تری از اخلاق به چشم می‏خورد. این جنبه اساسی چنین مساله‌ای است که حتی ما در مراسم حج هم نمی‌بینیم. در هر صورت، این وجه تجربه‌‏ای که در اربعین شاهد آن هستیم در حج غالب نیست. در مورد اربعین آن چیزی که همه را نسبت به این حادثه حساس کرده، بعد اخلاقی یا به تعبیر درست‏تر، بُعد معنوی آن است. اگر مردم عراق چنین حسی را به هر دلیلی پیدا نكرده و مداخله نمی‏‌کردند، شاید ما این قابلیت‏های عجیبی را که به این حادثه نسبت می‌‌دهیم، نسبت نمی‌‌دادیم؛ بنابراین اینکه ما یک ظرفیت تمدنی فوق‌العاده در این حادثه می‏بینیم به همین دلیل است. این تجربه عین تجربه‏ای است که ما در سال‏های اول انقلاب داشتیم. چنین فضایی تدریجاً از سال ۱۳۵۷ شروع شد و در سال‏های ۱۳۵9- ۱۳۵8 اوج گرفت و یک فضای غیر این‏ جهانی را شکل داد؛ حتی در آن فضا وزن عبادت‏های ما هم فرق می‏کرد و با افت و خیزهایی که در عبادت‏های ما اتفاق می‏افتاد، می‏فهمیدیم که از آن فضا بیرون می‏رویم. یک موقع هم از حدود سال‏های ۱۳۶4-۱۳۶3 احساس کردیم که دیگر آن فضا وجود ندارد چون حس می‏کردیم که عبادت‏های ما احتمالاً سنگینی ندارد و بیش از سقف اتاق‌مان بالا نمی‏رود. اساس فهم من هم راجع به این حادثه، همین است.
 
فهم اجتماعی‏‌-دینی اربعین
اما به لحاظ فهمی باید چه کار کنیم و آن را در چه چارچوبی قرار بدهیم؟ چارچوب‏های متعددی، هم به لحاظ کلی و هم به لحاظ جزئی وجود دارد، مانند چارچوب دینی، عرفانی، فقهی و اخلاقی؛ البته به لحاظ مفهومی چارچوب‏های بیرون از فقه هم وجود دارد. قاعدتاً چیزی که از بنده انتظار می‏رفته قراردادن این مساله در چارچوب مفهومی-اجتماعی است. چارچوب دیگر برای فهم، چارچوب فهم اجتماعی-دینی است، یعنی فهمی که در جامعه‏‌شناسی دین از مساله داریم یا حتی فراتر از جامعه‏‌شناسی دین؛ فهمی که در انسان‏‌شناسی دین، جامعه‏‌شناسی دین یا بعضاً فلسفه دین از مناسک وجود دارد. این حادثه به عنوان مناسک دینی شناخته می‏شود چون شکل خاصی از زیارت است و می‏توان در این چارچوب به آن نگاه کرد؛ البته مناسک فهمی فراتر از فهم حوزه دین پیدا کرده است، یعنی اهمیت مناسک در زندگی جمعی به‏طورکلی در این دو، سه دهه اخیر خیلی برجسته شده و باوجود نگاه‏های منفی که در گذشته به آن می‏شد، الان مناسک جزو جدایی‏ناپذیر از زندگی به‏طورکلی است.
 
اربعین، یک حادثه تاریخی بزرگ
به نظر من باید چارچوب دیگری برای فهم این حادثه و رخداد عرضه کنم که هم به فهمی که به‌طور عموم به دست آوردیم، نزدیک است و آن را توجیه می‏کند و هم محتوای اساسی این حادثه را که قرار است حادثه تاریخی بزرگی باشد. برای اینکه وارد این فهم شویم، از تقابل‏هایی که در نظریات اجتماعی بین اشکال مختلف کنش و جماعات و اجتماعات شده است، استفاده کنیم. می‏دانید که این شکل از عمل و کنشی که در قالب اربعین ظاهر می‏شود، شکلی از جماعت و کنش است که هم به لحاظ کنشی و هم به لحاظ صورت نظام اجتماعی که تجدد را می‏سازد، دقیقاً مقابل منطق نظام تجددی قرار می‏گیرد. می‏دانید که نظام تجددی و مدرن اساساً نظامی است که خودش را بر اساس عقلانیت ابزاری تعریف کرده و نظام اجتماعی‏اش هم در این منطق عمل می‏کند، یعنی ساختارها و کنش‏های مختلف خود را بر اساس منطق عقلانی سازمان می‏دهد؛ یعنی نظام مدرن، نظام عقلانی است.

از ابتدایی که منطق حساب‌گرایانه تجددی شکل گرفت تا زمانی که نظریه اجتماعی به شکل کامل توسط ماکیاولی، هابز و لاک پخته شد و نظریه قرارداد اجتماعی بر اساس همین منطق مطرح شد، دسته‏‌بندی‏ها و طبقه‌‌بندی‏های آن اینگونه است که جامعه مدرن مبتنی بر این نوع عقل و حسابگری است و کنش‏هایش هم از این نوع کنش‏هاست. در مقابل این کنش‏ها و این نظامات، مطابق طبقه‌‏بندی «وبر» از کنش‏ها، نظامات سنتی و عاطفی قرار دارند و جنس عقلانیت آن‏ها عقلانیت غیر حسابگرانه است؛ مثلاً به صورت مصداق مشخص، در اربعین عقلانیت ارزشی حاکم است، به این معنا که شما یکسری اعمال را انجام می‏دهید که قصدتان تقرب به حق‌تعالی و قلمروی متعالی است، در صورتی که در عقلانیت ابزاری، کاری که شما انجام می‏‌دهید هدف‏های این ‏دنیایی دارد؛ مثلاً می‏خواهید این جنس را بخرید و از آن استفاده کنید یا به مراتب بالای اجتماعی برسید و مدرک بگیرید. مدرک ‌گرفتن هدفی است در مسیر هدف عالی‏تر و دنیایی شما و عقلانیت آن ابزاری است.

برای اینکه اربعین را بفهمیم، باید به تقابل ویژگی‏های منطق جهان مدرن و نظام مدرن توجه کنیم؛ البته برحسب فهم خود علوم اجتماعی و فهمی که ما در دوران مدرن داریم این تقابل برقرار است، نه اینکه ما آن را ایجاد کرده باشیم، بنابراین، این شکل از عمل و فعلی که در اربعین اتفاق می‏افتد از نظر منطق دنیای مدرن شکلی از رفتار غیرعقلانی به معنای رفتار غیرحساب‌گرایانه است و مابه‌‏ازای عینی و روشن و مشخصی ندارد، بلکه مابه‏‌ازای توهمی دارد. نهایتاً از نظر این منطق می‏خواهد یک ارضای روانی و روحی ایجاد کند و آرامشی بدهد و دغدغه‏هایی را از بین ببرد ولی مطابق فهمی که من در تحلیل نظام کنشی و اجتماعی مدرن عرض کردم، ما در اربعین امکان تجربه یک جهان دیگری را داریم، یعنی ما با کنش‏هایی در این اجتماع دینی در اربعین مواجه هستیم که به فراهم‏‌‌سازی امکان تجربه متعالی منجر می‏شود. همانطور که گفتم، برای اینکه نظم اجتماعی داشته باشیم، باید پیوندهایی با بنیان‏های ارزشی جامعه‏ای که تأسیس می‏کنیم، برقرار کنیم. از نظر بنده، ارزش‏ها مابه‌ازای عینی دارند و این‏ها در تجربه‌های متعالی در طول تاریخ ظاهر شده یا محقق می‏شوند. این تجربه‌ها در فهم دینی با انبیا شکل می‏گیرند. بعثت یعنی ظهور تجلیات الهی بر نبی که دیگران نیز از طریق مشارکت در تجربه نبی یا انجام دادن اعمال مناسکی آن ارزش‏ها تجربه می‏کنند و با آن‏ها پیوند وجودی می‏یابند.

تمام انقلاب‏ها تجربه خیرات را دارند
حتماً شنیده‏اید که مردم با حضرت رسول؟ص؟ چه کار می‏‌کردند و آبِ دست‌شان یا چیزی را که می‏خوردند برای تبرک می‏بردند. آن‏ها چه زیبایی در این موجود می‏دیدند و چطور غرق در او می‏شدند که این حالت از آن‏ها بروز می‏کرد؟ اینکه سر و دست می‏شکستند، برای موهومات نبوده، بلکه یک زیبایی یکپارچه می‏دیدند و برای کسب تجربه این زیبایی مشارکت می‏‌کردند و تمدنی که در مدت صد سال با آدم‏های عجیب و غریب شکل گرفت از طریق این پیوند ظهور پیدا کرد. این تجربه در زمان انبیا از طریق انبیا و در غیر زمان انبیا در مقاطع تاریخی مثل انقلاب اسلامی حاصل می‏شود و ما نمی‏دانیم آسمان چطور باز می‏شود، یعنی حادثه‌ای عادی نیست که در مدت دو سال یک جامعه متحول می‏شود و کل انسان‏ها عوض می‏شوند و انسان از بودن در آن جامعه لذت می‏برد. این چیزی عادی نیست و کسی آن را تحلیل نکرده و یکی از نقاط مغفول در علوم‌اجتماعی است. این فقط مختص انقلاب ما نیست، بلکه تمام انقلاب‏ها تجربه خیرات را دارند، یعنی تجربه لحظاتی متعالی که همه می‏خواهند متقی بشوند و هر کس به اندازه وسع خودش متقی می‏شود.


بر این اساس، تصور بنده این است که اربعین یک صحنه و یک زمان و مکان غیر این‏دنیایی و امکانی برای تجربه آن معنای متعالی است، یعنی یک نیروی غیرسکولارزدایی‏کننده‏ای پیدا کرده‌ایم. می‏دانید که در عصر موجود که دائماً جهان دنیایی می‏شود و قلمروهای دینی از بین می‏رود و خورده می‏شود و رنگ و بوی قدسی از بین می‏رود، وجود این منابع قدسی‏کننده برای مواجهه با موجی که در آن هستیم خیلی اساسی است. اگر انقلاب اسلامی را در نظر بگیریم، از یک برهه‏ای به بعد این احساس را داریم که باوجود همه کارهایی که می‏کنیم، گویا فرایند سکولاریزاسیون همچنان ادامه پیدا می‏کند. سؤال این است که چرا با وجود تلاش‏های ما این اتفاق می‏افتد؟ یعنی این احساس را داریم که فرایند دنیایی‌شدن ادامه پیدا می‏کند و ما فرایند عکس آن را یا کم می‏بینیم یا اصلاً نمی‏بینیم، به نحوی که گاهی فکر می‏کنم تکلیف انقلاب اسلامی تمام شده است! دلیلش این است که ما در اینجا با نیروهای واقعی در عالم سروکار داریم و منابع قدسی‏کننده در عالم خیلی کم هستند. به لحاظ مکانی و زمانی مثلاً مساجد یا مکه و مدینه، یا ماه‏هایی مثل ماه‏های رجب و شعبان یا رمضان و شب‏هایی چون شب‏های قدر، زمان‏ها و مکان‏هایی هستند که اگر انسان‏ها در آن مقطع قرار بگیرند، این تجربه را پیدا می‏کنند که به لحاظ واقعی و نه به لحاظ ذهنی، نیروی قدسی‏شونده درون این‏ها جریان پیدا كرده و به عنوان معارض سکولاریزاسیون عمل کند.


با آن چیزی که در اربعین می‏بینیم، تصور بنده این است که راهپیمایی اربعین در کربلا یکی از همین زمان‏ها و مکان‏های قدسی‏کننده و فتح باب‏های خدایی است تا انسان‏ها این تجربه متعالی را مجدداً داشته باشند. اربعین جایی است که یک نیروی قدسی‌شونده و قدسی‏‌کننده و غیرسکولار در آن ظاهر می‏شود و در هر سال به تناوب ظهور پیدا می‏کند.


من علت این مساله را نمی‏دانم و همانطور که گفتم، به یک تقدیر تاریخی برمی‏گردد. اینکه چرا خداوند فضایی را باز می‏کند یا می‏بندد و چرا این امکان را می‏دهد یا نمی‏دهد را ما نمی‏توانیم بفهمیم ولی این را می‏فهمیم که تجربه‏ای که اتفاق می‏افتد از جنس تجربه‏‌‌هایی است که گویی پای خدا را در تاریخ باز می‏کند، یعنی بعد از مدت‏هایی که خداوند از این عالم رخت بربسته و امکان ظهور خدا در این عالم به امکنه و ازمنه خاصی محدود شده، ما با موج مجددی از این ظهور و بروز مواجه هستیم و آنچه در اعمال و افعال انسان‏ها می‏بینیم، نشانه‌‏ای از چنین بروز و ظهوری است.

 

انتهای پیام/

منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha