به گزارش «سدید»؛در روزهایی که بر ما گذشت، متفکر پرتکاپو، زندهیاد آیتا... حاج شیخ محمدعلی تسخیری، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در نکوداشت دهها سال تلاش علمی و عملی آن بزرگ، با برادرش حجتالاسلاموالمسلمین محمدمهدی تسخیری گفتوشنودی انجام دادهایم که نتیجه آن در پی میآید.
طبعا جنابعالی یکی از نزدیکترین افراد به مرحوم آیتا... تسخیری هستید. قدری از بستر خانوادگی و تربیتی ایشان و نیز حالات و رفتارهای وی در دوران کودکی و نوجوانی بفرمایید.
بنده کودکی ایشان را به خاطر ندارم، ولی والدهمان میگفت: وقتی اخوی سه چهار ساله بود و تازه زبان باز کرده و سورههای قرآنی و حدیثی را یاد گرفتهبود، بچههای فامیل یا محله را جمع و برایشان سخنرانی میکرد. گویی از همان روز، برایش نوشته شدهبود که مبلغ خوب اسلام و تشیع باشد. فرمایش حضرت آقا که ایشان زبان گویای اسلام و تشیع بود، حقیقت است. شاید کمتر کسی مثل رهبر معظم انقلاب ایشان را بشناسد و تاثیرگذاری تبلیغی ایشان را بداند. ایشان در کودکی و جوانی هم، همینطور بود. در یک دورهای، وضعیت به گونهای بود که ایشان هم کار و هم تحصیل میکرد. اخوی فارغالتحصیل دانشگاه فقه نجف بود و در همان زمان هم، کار میکرد. بااینحال از همان دوره، اهل تحقیق و تبلیغ بود. بعضیها که به قم و نجف میروند، همانجا هستند و تحصیل میکنند و مجتهد و مرجع میشوند و بعد هم از دنیا میروند و کمتر به جایی میروند و یا خارج از مرزهای جغرافیاییای که در آن سکونت دارند، کمتر کسی اسامی آنها را میشنود. اما ایشان بر اساس حدیث: «زکات العلمنشره» از توشه علمیای که جمع میکرد، به دیگران نیز میآموخت. زکات علم تبلیغ و عمل به آن است. ایشان اولا تلاش میکرد خودش به چیزهایی که میآموخت عمل کند و ثانیا آنها را به دیگران میآموخت. از همان جوانی که به سفر میرفت، وقتی برمیگشت، مشغول نوشتن میشد. میپرسیدم: «چه کار میکنید؟» میگفت: «من تجربیاتم در سفرها را مینویسم.» در جمهوری اسلامی، کمترل مسؤولی را میبینید که به اندازه ایشان کتاب تالیف کردهباشد. ایشان بالای ۶۰-۵۰ کتاب را تالیف و بالای ۲۰ جلد را ترجمه کردهاست. ایشان هر جایی که میرفت، حتی در اجلاسها که بود، در ساعتهای فراغت، مشغول تالیف میشد. یک تفسیر قرآن تالیف کرد که انجام آن تقریبا ۲۸- ۲۷ سال طول کشید. هرگز وقتش را ضایع نمیکرد. ایشان اگر مصاحبه تلویزیونی یا رادیویی نداشت، ساعت ۱۰ شب میخوابید. بعد برای نماز شب بیدار میشد و به قول خودش، بعد از اذان صبح مینشست و مشقهایش را مینوشت. این برنامهای بود که من در طول ۵۰ سال، به شکل مستمر در ایشان دیدهبودم. در ساعتهای بعد هم، که سر کار میرفت. وقت را بههیچوجه از دست نمیداد. انگار تصور میکرد زمان برای او بسیار کم است و واقعا هم زمان برای ایشان بسیار کم بود.
ایشان در نجف و قم و در مقام تحصیل، از کدامیک از استادان خود بیشتر تاثیر گرفتند؟ از روابط ایشان با شهید آیتا... سید محمدباقر صدر چه خاطرهای دارید؟
ایشان نزد دو استاد، به شکل اساسی تلمذ و کسب بینش کرد. یکی مرحوم شهید آیتا... سید محمدباقر صدر است و یکی مرحوم شهید آیتا... مرتضی مطهری. یکی از نکات عجیب این است که اگر درباره آثار شهید صدر و شهید مطهری مطالعه کنید، میبینید که این دو چقدر به هم نزدیکند. این که میگویم عجیب، بهخاطر این است که این دو تقریبا از آثار یکدیگر، هیچ چیزی نخواندهبودند. آقای تسخیری میگفت: من از آقای صدر نشنیدم که از آقای مطهری چیزی خواندهباشد، یا بالعکس از آقای مطهری هم نشنیدم که از آقای صدر چیزی خواندهباشد، چون در آن زمان، انتقال کتب به این راحتی صورت نمیگرفت و مثل حالا نبود که میشود همه چیز را بهراحتی پیدا کرد. ایشان همواره بضاعت فکری خود را مدیون شهید صدر و شهید مطهری میدانست. آقای صدر ویژگیهایی داشت که در مقام مراوده علمی، به شاگردانش منتقل میشد. یکی از ویژگیهایش، قدرت مطالعه و پیداکردن کتابهای روز بود. یعنی اولین تالیفی که به بازار میآمد، ایشان سراغ آن تالیف میرفت و مطالعه میکرد و هیچ نوشتهای را خفیف نمیدانست و نسبت به آن کتاب بیاعتنایی به خرج نمیداد. این ویژگی، به آقای تسخیری هم منتقل شدهبود.
یکی از ویژگیهایی که بر اخوی بسیار تاثیر گذاشتهبود، حالت تعبد و تهجد شهید صدر بود. شهید صدر بسیار متعبد بود. ما معمولا افراد را به آنچه در ویترین آنها نشان داده میشود، میشناسیم. همه علمیت آقای صدر را درنظرمیگیرند و میبینند. البته انصافا هم یکی از نوابغ روزگار خودش بود، ولی آنچه کمتر دیده میشد، بحث تعبد ایشان بود. این روزها، در ماه محرم هستیم. میگویند: وقتی شخصیت حضرت ابوالفضلالعباس (ع) را بررسی میکنند، همیشه از پهلوانی و قدرت شمشیرزنیاش و وفای آن بزرگوار صحبت میکنند و کمتر کسی از فقاهت حضرت مطلع است که چقدر عالم و دانشمند بود؛ لذا آقای تسخیری، از این ویژگی شهید صدر، بسیار متاثر بود و سعی میکرد اینگونه باشد. ویژگی دیگری که از شهید صدر به ایشان منتقل شدهبود، بحث عشق به اهلبیت (ع) است. متاسفانه در این باره، به اخوی ظلم شد. روزی تاریخ خواهد نوشت که به این مرد چه ظلمی کردند. این که من در منزل بنشینم و مطالعه کنم و برای خودم شخصیتی علمی باشم، مسجد بروم و به خانه برگردم و آدم مقدسی بشوم، این را هر کسی میتواند انجام بدهد. اما اینکه عبا را به دوشت بیندازی و راه بیفتی و فرهنگ اهلبیت (ع) را به اطراف و اکناف جهان در قلب مجامع مذاهب مختلف در مجمع فقهی مکه که بیش از ۴۰۰ فقیه اهلسنت در آنجا حاضر میشوند ببری، کاری انجام دادهای! ایشان در مرکز بانک اسلامی که ۹۵ درصدشان از فقهای مذاهب دیگر بودند و تنها فقیه شیعه حاضر در مجمع، آقای تسخیری بود، رفت و دیدگاههای مکتب اهلبیت (ع) را مطرح و تقریر کرد. با این همه، انصافاً یک عده در حق این مرد ظلم و حتی ایشان را متهم میکردند که در مبانی شیعی سازش میکند! کسانی که ظلم کردند، بچه نبودند. بعضیها صاحب نام بودند که روزی باید پاسخ این رفتارهای خود را بدهند! البته ایشان به این تهمتها اهمیت نمیداد و کار خودش را میکرد. یادم هست ایشان روزی در دانشگاه حکمت لبنان -که تقریباً در سال ۱۸۷۵ تأسیس شده- درباره روابط اسلام و مسیحیت سخنرانی کرد. سخنرانی ایشان بیش از ۲۰ دقیقه طول نکشید. پروفسور یوسف مؤنث، رئیس دانشگاه کسلیک، آنجا بود. او بلندگو را گرفت و گفت: «حضرت آیتا...! من ۳۵ سال است که استاد دانشگاههای مختلف دنیا هستم، این صحبتی که شما درباره روابط مسلمانان و مسیحیان در این محفل داشتید، باور کنید تاکنون چنین بیانی را از کسی نشنیدهام! این را از روی تملق نمیگویم، چون ممکن است نه دیگر شما مرا ببینید، نه من شما را ببینم!...» این اتفاقی که دارم عرض میکنم در سال ۷۷ روی داد. بعد از ایشان سوالی پرسید و گفت: «حضرت آیتا...! آیافقط شما اینگونه میاندیشید یا در ایران هم، اندیشمندان همفکری دارید؟» اخوی در آغار پاسخ خود، از تمجیدی که آقای پروفسور کردهبود، تشکر کردند و بعد به ایشان گفتند: «من یکی از دانشجویان و طلبههای درس امام خامنهای هستم و هر چه میگویم، از آموزههای اوست!» ایشان همواره تلاش میکرد حرکت فردی را به حرکت جمعی تبدیل کند. میخواست خط را نشان بدهد. بحث فرد نیست، معتقد بود امروز تسخیری نامی هست و فردا نیست، ولی این خط باید بماند و بفهمند که مکتب اهلبیت (ع)، میراث فرهنگی بسیار غنیای دارد، اما متأسفانه بعضیها بار را وارونه برمیدارند و به جای اینکه محبان را زیاد کنند، دشمنان را زیاد میکنند. ایشان سعی میکرد با اتکا به صفاتی که خدا به پیامبرش داده، یعنی با لسان لین، دیگران را جذب کند.
چه شد که ایشان از عراق و حوزه نجف به ایران آمدند؟ چون اصالتا رامسری بودند، آیا از قبل، رفت و آمدی به ایران داشتند؟ و وقتی به ایران آمدند، فعالیتشان را در کجاها شروع کردند؟
ایشان قبل از هجرت به ایران، فقط برای ازدواج به ایران آمدهبودند و در رامسر با دخترعمهمان ازدواج کردند و برگشتند. رابطه چندانی با ایران نداشتند. علت بازگشت ایشان به ایران، این بود که در روزهای اول حاکمیت حزب بعث بر عراق در این کشور جنبشی به وجود آمد و ایشان، شعارهای تظاهرات آن را میساختند. در این شعارها به حزب بحث حمله و خطاب به آیتا... سید محسن حکیم -که در آن زمان مرجعیت عالی نجف بودند- پیامهایی حمایتآمیز داده میشد. حزب بعث احساس میکرد یکی از فعالان جنبش، آقای تسخیری است، لذا ایشان را دستگیر کردند و به زندان و حتی به «قصرالنهایه» یعنی زندان یا کاخ پایانی بردند که اگر کسی به آنجا میرفت، زنده برنمیگشت. ایشان در مصاحبههایشان گفتهاند در زندان چه شکنجههایی را تحمل کردهاند. در همان روزها، پدرمان خدمت حضرت امام میروند و درباره آزادی فرزندشان با ایشان صحبت میکنند. امام میفرمایند: «من که بر اینها سلطهای ندارم، اگر صبر کنید فردا استاندار کربلا دارد پیش من میآید، شما هم بیایید تا این موضوع را در حضور او مطرح کنیم.» وقتی استاندار کربلا میآید، امام خیلی تند با او برخورد میکنند و میگویند: «شما حق ندارید با یک فرد ایرانی اینگونه رفتار کنید. رهایش کنید برود.» و بعثیها هم همین کار را میکنند و آقای تسخیری را رها میکنند و ایشان به ایران میآید. آن زمان در قم، شهید آیتا... مطهری هم با مؤسسه «درراه حق» و هم با «دارالتبلیغ اسلامی» همکاری داشتند و آقای تسخیری را به این دو موسسه معرفی کردند. ایشان هم در مجله «الهادی» و «مکتب اسلام» البته با اسامی مختلف مانند: ابواحسان، شیخ محمدعلی ریحانی و...، مقاله مینوشتند که نویسنده مشخص نشود. در سابق این چیزها رسم بود و در روزگار خفقان با اسامی متعدد مقاله مینوشتند که وقتی نویسندگان آن میخواستند به سفرهای خارج از کشور بروند، اسباب مشکل و دردسر نشود. در یک جمعبندی باید بگویم ایشان در نجف در درس حضرت امام، آیت ا... خویی و شهید آیت ا... صدر شرکت میکردند و به قم که آمدند، به درس آیتا... حاج میرزا هاشم آملی و آیتا... وحید خراسانی میرفتند. بعد هم که انقلاب اسلامی پیش آمد، سرباز تمامعیار نظام اسلامی و امام و رهبری بودند.
یک سوال ریز، اما مهم، درباره دوره فعالیت ایشان در دارالتبلیغ اسلامی دارم. ایشان و مرحوم استاد سید هادی خسروشاهی، در یکی از شمارههای مجله الهادی، گفتوشنودی مبسوط با آیتا... شریعتمداری انجام دادند که طی آن، به شکل قاطع از ولایتفقیه و مبانی آن جانبداری شدهبود. در سالهای اخیر، حسن شریعتمداری مدعیشده که آن گفتوشنود، توسط این دو بزرگوار جعلشدهاست، دیدگاه شما دراینباره چیست؟
سخن آقای حسن شریعتمداری نامعقول است! هیچکس نمیتواند مطلب به این مهمی را در مجلهای آن هم نشریهای تحت اشراف یک مرجع تقلید، درج کند! حالا اگر مطلبی پیشپاافتاده و بیاهمیت باشد، ممکن است ریاست نشریه بتواند ادعا کند که ندیدم یا نشنیدم. اگر آیتا... شریعتمداری تا این حد از منشورات مربوط به خود غافل بوده که کسی میتوانسته چنین مطلب مهم و مبسوطی را از قول وی و در نشریهاش درج کند، واقعا توان مدیریتی وی زیر یک علامت سوال جدی است! کسی که این ادعا را میکند، در واقع دارد آن مرحوم را زیر سوال میبرد، اما گذشته از این مطلب، آیتا... تسخیری معتقد بود نهتنها آیتا... شریعتمداری، بلکه تمام مراجع و فقهای اسلامی، اعم از سنی و شیعه، به ولایت فقیه ایمان داشته و دارند. به این معنا که اگر فقیهی مبسوط الید باشد، مگر حجتی دارد که بتواند خواست جامعه را رد کند؟ وقتی که تمام مردم و مسوولان بگویند ما از شما اطاعت میکنیم، فقیه شرعا مکلف به قبول است. گذشته از فقهای شیعه، تمام فقهای اهل سنت هم، این رأی را قبول دارند. این که فقهای اهل سنت، فلان پادشاه یا رئیسجمهور یا حاکم را، ولی امر میدانند، به این دلیل است که آنها اجازه نمیدهند فقهای اهل سنت مبسوط الید باشند. در جایی که بسط ید وجود دارد، کدام آدم عاقلی که میداند میتواند منشاء یک اصلاح دینی باشد میگوید من قبول نمیکنم؟ یک وقتی است که کسی، در خودش این لیاقت را نمیبیند، این امری است علیحده و ممکن است که این آدم لیاقت مرجعیت را هم نداشتهباشد، اما اصل ولایت فقیه، امری است که تمام فقهای اسلام در صورتی که فقیه مبسوط الید باشد، آن را قبول دارند. بعضی وقتها شرایط اجازه نمیدهد و طبعا فقیه هم قبول نمیکند، چون ممکن است بگویدکه مثلا احزاب حرف مرا گوش نمیدهند، نیروهای مسلح تحت امر من نیستند، فشار بینالمللی باعث میشود که مردم بهسختی بیفتند، اما در شرایطی که همه تحتامر یک فقیه درآیند، به طور طبیعی ولایت فقیه و مصداق آن، مورد قبولجامعه قرار میگیرد.
ایشان درباره دیدگاه آیتا... شریعتمداری در موضوع ولایت فقیه چه نظری داشتند؟
یکبار در سالیان آغازین تاسیس نظام، از ایشان پرسیدم چرا آیتا... شریعتمداری با امام مخالفت میکند؟ ایشان به من گفت: اگر خود آقای شریعتمداری، ولی فقیه بود، قطعاً با ولایت فقیه مخالفت نمیکرد! این حرفی است که من از خودِ مرحوم تسخیری شنیدم. یادم هست که ایشان سال ۵۶ میگفت: میخواهم از دارالتبلیغ بیرون بیایم، اما آقای مطهری اصرار کردهاند که نرو، چون اینجا مرکزی است که شاید بشود برای نشر مکتب اهلبیت (ع)، از آن بهره برد. خود ایشان مردد بود که از یکطرف نمیتوانم سخن آقای مطهری را -که استاد من است- رد کنم و از یکطرف هم از بعضی از کارهایی که در این موسسه صورت میگیرند، نگرانم! این را هم در خلال گفتگو با من گفتند.
یکی از فصول مهم زندگی ایشان، ارتباط نزدیک با رهبر معظم انقلاب است. از مبدا این رابطه بسیاری خبر ندارند. این دو شخصیت چگونه با یکدیگر آشنا شدند و این رابطه چگونه اینقدر نزدیک و نزدیکتر شد؟
آقای تسخیری در حوزه علمیه قم، به اینکه اهل قلم و ترجمه و مسلط به زبان عربی است، شناخته شدهبود. واقعاً هم ایشان ادیب توانایی بود و دیوان شعری داشت به نام «اوراق و اعماق» که در بیروت چاپ شدهاست؛ لذا وقتی در جایی صحبت میکردند، خود فرهیختگان عرب متحیر میشدند که چگونه یک فرد فارسیزبان، میتواند اینگونه بلیغ و ادیبانه و حتی شاعرانه، به عربی صحبت کند؟ حضرت آقا به دلیل همین خصوصیات، ایشان را از همان دوره اقامتشان در قم، میشناختند. اگر یادتان باشد در سالیان نخست تاسیس جمهوری اسلامی، آقای تسخیری کنفرانس اندیشهاسلامی را برگزار میکرد و تقریباً دو سه دوره هم برگزار شد و سپس، کنفرانسهای وحدت اسلامی، مجمع جهانی اهلبیت (ع) و مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی برگزار شدند. ایشان برای افتتاح کنفرانس اندیشهاسلامی، از رئیسجمهور وقت- که در آن مقطع، رهبر معظم انقلاب بودند- دعوت میکرد. چگونگی برخورد آقای تسخیری با مساله اندیشه و وحدت اسلامی و گزارشهایی که درباره کارهایشان به آقا میدادند، سبب آشنایی بیشتر این دو بزرگوار شد. بعدها هم که ایشان، مسؤولیت روابط بینالملل دفتر رهبری را به عهده گرفت. این ارتباط، موجب شد که ایشان از جنبه علمی، فرهنگی و سیاسی هم با شخصیت رهبری آشنا شوند، به گونهای که علو مرتبه ایشان در این عرصهها، موجب اعجاب ایشان بود.
چه خاطراتی از مراودات ایشان با رهبری، در طول این ارتباط دارید؟
خاطرات که فراوانند. مثلا گاهی مسؤولانی که به خارج از کشور میرفتند و میآمدند در جلساتی به رهبر معظم انقلاب گزارش میدادند. در یکی از این جلسات، رئیس مجلس وقت که به روسیه رفته و برگشتهبود میگفت: آقای یلتسین اینطور گفت: یا آقای پوتین آن حرف را زد. در ضمن صحبتش هم میگفت: آقای تسخیری خوب میداند جایگاه فلانی در روسیه، کجاست. پس از او مسؤول دیگری که به هند رفتهبود، گزارش میداد که:مثلا علمای آنجا، اینطور هستند و آقای تسخیری خودشان ماجرا را بهتر از ما میدانند! خلاصه چها پنج نفر از کشورهای اروپایی و آسیایی و جاهای مختلف دنیا، گزارش دادند و نهایتا گفتند: آقای تسخیری ماجرا را بهتر از ما میدانند! حاج آقا میگفت: رهبر معظم انقلاب به من نگاهی کردند و فرمودند: «وجعلنی مبارکاً اَینما کنت». اخوی میگفت: «من از این ماجرا، هم خوشحال و هم نگرانم!» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «الحمدلله که رهبر معظم انقلاب از من راضی است، اما نگرانم نتوانم طوری که ایشان تصور میکنند، باشم!»
یک روز ایشان خدمت آقا رفتهبود تا درباره برخی برنامههای خود، با ایشان صحبت و مشورت کند. آقا به ایشان میگویند: «آقای تسخیری! شما که این همه فعال هستید، چرا تلاشهایی را که میکنید، در رسانهها به اطلاع مردم نمیرسانید که بدانند شما داریدچه تحولی در دنیا به وجود میآورید؟» بعد اشاره میکنند و میفرمایند: «ببینید فلانی چقدر فَشَل است، ولی درباره سازمان خودش، طوری گزارش میدهد که گویی دارد دنیا را تکان میدهد!» حاج آقا در آنجا، پاسخی به آقا نمیدهند، اما وقتی به دفتر آمدند، به بنده گفتند: «من چه کار کنم؟ من که نمیتوانم به آقا بگویم دستتنها هستم! من متن قطعنامه کنفرانس را خودم مینویسم! و بیشتر کارهای آن را نیز به تنهایی انجام میدهم! واقعیت این است که باید یک دستگاه این کارها را انجام بدهد.»
و کلام آخر؟
مایلم یکی از خاطرات مربوط به آقای تسخیری را نقل کنم که نمایانگر دیدگاه حضرت امام (ره) در باره ضرورتهای روابط خارجی است. یکبار که در دهه ۶۰، ایشان برای کنفرانس وحدت اسلامی به اردن رفتهبود، یکی از روزنامههای داخلی که اسمش را نمیآورم نوشتهبود: ایشان با کسی که دستش آلوده به خون شهدای ماست، دست دادهاست! منظورش ملکحسین بود. در آن اجلاس، ملک حسین جلوی در کنفرانس ایستادهبود و هر کس که بیرون میرفت، با او دست میداد! آقای تسخیری وقتی متوجه قضیه میشود، به یکی از اتاقها میرود. به هر حال ایشان، حدود یک ساعت در آنجا مینشیند تا مطمئن شود دیگر کسی جلوی در نایستاده و بیرون میآید. اما در اینجا، یکی از جراید، آن گزارش دروغ را درج میکند. آقای تسخیری پس از درج این خبر، خدمت حضرت امام (ره) میرود و میگوید: «آقا، من با ملکحسین دست ندادم، تازه اگر هم دست میدادم مشکلی نبود؛ چون من از طرف نظام رفتم و کار شخصی نکردهبودم.» امام (ره) فرمودهبودند: «آقای تسخیری! اگر ما بخواهیم به خاطر اینجور حرفها قهر کنیم، باید همگی برگردیم قم! این چیزها را باید تحمل کنیم....» این فرمایش حضرت امام (ره)، موجب تسلی اخوی شدهبودند و در پایان جلسه هم هدیهای به ایشان دادهبودند.
انتهای پیام/