مروری بر ابعاد جامعه شناختی فساد اجتماعی در گفتگو با دکتر قرائی مقدم؛
شما نمی‌توانید فساد را به بعد اجتماعی آن تقلیل دهید و برای علاج این پدیده تلاش کنید؛ بیکاری دستاورد سیاست‌ها و مدیریت نادرست نظام اجتماعی ست؛ می‌توان بیکاری در یک جامعه را ام‌الفساد دانست! نظامی که نتوانسته سیاست‌های درستی را پیش‌بینی کند و درنتیجه خود آب به آسیاب فساد جامعه‌اش ریخته است.
گروه جامعه و اقتصاد سدید؛ «تئوری هم‌باشی»، برچسب نخستی ست که پایگاه دانشنامه‌ای ویکی پدیا برای دکتر امان الله قرائی مقدم، برگزیده و شما را از این زاویه با ایشان آشنا می‌کند.
گفت و گوی ما درباره ابعاد اجتماعی فساد در کتابخانه ملی ایران رقم خورد. ذهن اجتماعی و سبک تحلیل جامعه محور قرائی مقدم، در کنار ارادتی که به رسانه‌های نوشتاری داشته و دارد، منجر به این شد که ما از فضای بحث‌های انتزاعی به کفِ جامعه بیائیم! از زخم هائی که فساد روی تن و ذهن آدم‌ها گذاشته، بگوئیم و بشنویم و امروز برای شما بنویسیم.
آنچه پیشِ روی شماست، شرحی از این گفت و گوی یک ساعته است.
 
مفهوم فساد از منظر جامعه شناسی به چه معناست؟
فساد، آسیب، هر نوع ناهنجاری یا هر عملی که منجر به زیر پا گذاشتن هنجار‌های اجتماعی که موجب وارد آمدن صدماتی بر جامعه شود، فساد نام دارد. فساد اقتصادی، روابط اجتماعی، اجتماعی مثل اعتیاد و زنان خیابانی و ... از انواع این فساد است. جامعه فساد را عملی مخالف ارزش‌ها و هنجار‌ها می‌داند که برای مصالح آن زیان بخش است. به عبارت دیگر فساد؛ دردی ست که در جامعه وارد می‌شود و ما آنرا با عنوان آسیب می‌شناسیم. انواع این فساد بسیار زیاد و متنوع است که در ابتدای عرایضم به چند نمونه از آن اشاره کردم؛ بنابراین جامعه شناسی این فساد یک بحث کلی ست، از اینرو که انواع و اقسام آسیب‌ها در دسته بندی فساد جای دارند. آسیب هائی مثل اعتیاد، فقر، تکدی گری، رشوه و ... در این دسته جای دارند. مواردی که برای جامعه ضرر دارند و مصالح آنرا در خطر می‌اندازند.

همانطور که شما می‌فرمائید بحث فساد یک بحث کلی است. بحثی که طبیعتا نمی‌توان در یک مصاحبه به تمامی شقوق آن پرداخت. از اینرو پرسش من درباره شقوق اصلی فساد اجتماعی ست. همچنین در گام بعد می‌توان به زمینه‌های بروز این نوع از فساد اشاره کرد. چه عواملی منجر به ظهور فساد اجتماعی در جامعه ایرانی شده است؟
فساد اجتماعی پدیده‌ای تک علّی نیست. بیکاری یا فقر تنها علت این پدیده نیستند. عوامل دیگری مثل سیاست، اقتصاد، بی اعتمادی و فرهنگ اجتماعی در فساد اجتماعی تاثیر زیادی دارند. فساد اجتماعی یک پدیده تام است که نمی‌توان آنرا از سیاست جدا کرد. همانطور که نمی‌توان اعتیاد را از اقتصاد جدا کرد یا ناهنجاری‌های طلاق را از سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت جدا کرد. همه این‌ها بهم وابسته است. فساد اجتماعی مصادیق مختلفی دارد که همه این مصادیق باهم مرتبط و برهم اثرگذار است. در این میان نقش قوه قضائیه یکی از مهم‌ترین زمینه هائی ست که باید به آن توجه کرد.
فساد اجتماعی یک پدیده تام است که نمی‌توان آنرا از سیاست جدا کرد. همانطور که نمی‌توان اعتیاد را از اقتصاد جدا کرد یا ناهنجاری‌های طلاق را از سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت جدا کرد. همه این‌ها بهم وابسته است

شما نمی‌توانید فساد را به بعد اجتماعی آن تقلیل دهید و برای علاج این پدیده تلاش کنید. یکی از مهم‌ترین مصادیق فساد اجتماعی بیکاری است. دلیل بیکاری هم سیاست‌های غلط شغلی است. همین مسئله منجر به تعویق افتادن ازدواج و دوباره فساد اجتماعی می‌شود. در این وضعیت است که آمار ازدواج و طلاق در جامعه تغییر می‌کند و از اینرو وضعیت فساد در جامعه نیز پررنگ‌تر می‌شود. همچنین توزیع ناعادلانه ثروت و امکانات برای مردم در تقویت این فضا تاثیر بسیاری دارد. آسیب‌های اجتماعی در اثر محرومیت از ثروت و درآمد زیادتر می‌شود و همه این موارد منجر به بروز سطوح مختلف از فساد اجتماعی می‌شود. این چنین است که می‌توان بیکاری در یک جامعه را ام الفساد دانست! بیکاری دستاورد سیاست‌ها و مدیریت نادرست نظام اجتماعی ست. نظامی که نتوانسته سیاست‌های درستی را پیش بینی کند و در نتیجه خود آب به آسیاب فساد جامعه اش ریخته است؛ بنابراین مفهومی یک بعدی و یک علتی به نام فساد نداریم.

آقای دکتر؛ مقصود من نیز همین است! فساد اجتماعی یک معلول است که علل مختلفی در زمینه‌های گوناگون دارد.
اول بیکاری که مربوط به حوزه اقتصاد می‌شود! یکی از مهم‌ترین دلایل بیکاری، ضعف تولید داخلی است. قاچاق اتفاق مهمی ست که در ایران به این وضعیت دامن می‌زند. از سوی دیگر نیز واردات بی رویه کالا منجر به تضعیف هرچه بیشتر اقتصاد داخلی می‌شود. امروز بنا به گفته مقام معظم رهبری آمار واردات ما چیزی در حدود ۲۵ میلیارد دلار است!
در این فضا هم کارخانه‌های داخلی از تولید عاجز می‌شوند و هم در روستا‌ها و محیط‌های کوچک کار و درآمدی برای افراد باقی نمی‌ماند. در نتیجه نیروی کار از کار می‌ماند و بیکاری به وجود می‌آید. در نتیجه فراوان شدن بیکاری، دزدی نیز گسترده می‌شود. اعتیاد، تقلب، روسپیگری و ... نیز رهاورد همین وضعیت برای جامعه می‌شود. در نتیجه بیکاری بدترین علت گسترش فساد اجتماعی است.
سیاست یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فساد است. فضای جامعه مناسب رشد اقتصادی نیست. این صحبت شومپتر درباره رشد اقتصادی و نسبت آن با فضای اجتماع است. او در اصل هشتم اقتصادی خود اینطور می‌گوید؛ اگر می‌خواهید اقتصاد شکوفا باشد، باید آب و هوای اجتماعی را مساعد کرد! آب و هوای کشور ما مساعد است؟! سوال این است!

همین بیکاری در کنار عاملی همچون تبلیغات خارجی منجر به گسترس تجردگرائی در میان جوانان شده است. تجردگرائی یکی از مهم‌ترین عواملی ست که دامن به فساد اجتماعی می‌زند. وقتی در جامعه‌ای خانواده تشکیل نشود، اقتصاد جامعه تضعیف می‌شود. به این دلیل که اقتصاد جامعه به اقتصاد خانواده وابسته است!
وقتی خانواده تشکیل نشود یا از هم بپاشد، اقتصاد نیز ضربه خواهد خورد و در نتیجه فساد اجتماعی فراگیرتر می‌شود.
حالا شما فرض کنید که در جامعه‌ای سه میلیون از فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها بیکار هستند! شما برای پرورش این نیروها -طبق تئوری آلفرد سووی- هزینه سرانه داشته اید. شما برای یک فارغ التحصیل لیسانس در ایران، مبلغی حدود ۱۰۰ میلیون تومان هزینه کرده اید! این هزینه‌ها از لحظه تولد نیروها، دبستان، دبیرستان و. تا دانشگاه از سوی جامعه برای شما پرداخته شده است. او بالاخره وارد دانشگاه شده تا مهارت‌ها و دانشی بیاموزد و امروز که این روند به پایان رسیده، از او می‌خواهیم که بیکار باشد! آیا این به فرد صدمه نمی‌زند؟! آیا همین صدمات منجر به گسترش فساد اجتماعی در جامعه نمی‌شود؟!
در تحلیل این وضعیت؛ ناکارآمدی مدیریت است که بیش از هر چیز خود را نمایان می‌کند. همچنین بیجا و بدون برنامه هزینه کردن از سرمایه ملی، یکی دیگر از مهم‌ترین مواردیست که باید در بررسی فساد اجتماعی گسترده به آن توجه شود.
توزیع ناعادلانه ثروت که از سوئی منجر به ثروتمند شدن عده‌ای و از سوی دیگر نیز عده‌ای را در یک شب مستمند می‌کند، در این فضا باید دیده شود.
پس فساد اجتماعی که دربرگیرنده آسیب‌های مختلفی ست که در غالب موارد منتهی به وقوع جرم می‌شود، عوامل متعددی دارد. اما بیکاری اصلی‌ترین عامل در این باره است. عاملی که منجر به فساد بسیاری در جوامع می‌شود.
همچنین سیاست یکی از مهم‌ترین زمینه‌های فساد است. فضای جامعه مناسب رشد اقتصادی نیست. این صحبت شومپتر درباره رشد اقتصادی و نسبت آن با فضای اجتماع است. او در اصل هشتم اقتصادی خود اینطور می‌گوید؛ اگر می‌خواهید اقتصاد شکوفا باشد، باید آب و هوای اجتماعی را مساعد کرد! آب و هوای کشور ما مساعد است؟! سوال این است!
در جامعه‌ای که دولت، مجلس و قوه قضائیه موفق به فراهم کردن فضای مناسب برای این رشد نباشند، نمی‌توان انتظار محو شدن فساد را داشت. ساختار جامعه دچار گرفتاری شده و مریض است. بر اساس نظر اشتراوس عناصری که باید در این جامعه سرجای خود باشند، نیستند. از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کنم که جامعه ما از یک همبستگی ماشینی در رنج است. افراد به محل کار خود می‌روند، اما کار نمی‌کنند. این وضعیت را انسجام مکانیکی یا ماشینی می‌نامیم. اما انسجام جوامع پیشرفته ارگانیکی است. فرد در عین حال که کار می‌کند، در نظر دارد که این کار تا چه حد و میزانی با کار دیگران در ارتباط است. جامعه به مثابه بدن انسان در نظر آورده می‌شود. اینجاست که شما فساد اجتماعی کمتری در ژاپن و کره مشاهده می‌کنید. دزدی کمتری در میان افراد آن جوامع می‌بینید. اما در جامعه ما بحثی مثل حقوق‌های نجومی را شاهد هستیم. درآمدهائی بادآورده که ناشی از همین حقوق‌های نجومی یا قاچاق کالا است. مسئله‌ای که اتفاقا از سوی رهبر انقلاب نیز تاکید زیادی بر آن شده و، اما تا به امروز قدمی برای اجرائی سازی آن برداشته نشده است. دلیل آنهم اینکه قاچاق کالا در دست افراد خاصی ست که الیگارشی هستند! اصولا یکی از علل فساد، الیگارشی است؛ حکومت متنفذان که اجازه اجرائی شدن کارکرد دولت و حکومت را نمی‌دهند و در پشت پرده، دخالت‌های زیادی دارند. همین افراد به مردم البته صحبت‌های دیگری تحویل می‌دهند و خود را از هر خطائی مبرا می‌دانند!
پس فساد اجتماعی را نمی‌توان در جامعه ما از یک بُعد نگاه کرد.

در واقع فساد در جامعه ایرانی از سطح یک مسئله فراتر رفته و به یک سیستم تبدیل شده. سیستمی که افراد را خواه ناخواه دچار خود می‌کند.
دقیقا! فساد در جامعه ایرانی کاملا سیستمی است. برتلانفی در این باره از سیستم مریض صحبت می‌کند. قوه قضائیه در جامعه ما نظارتی بر این روند ندارد و در نتیجه این سیستم روز به روز گسترده‌تر می‌شود. در جامعه‌ای که قوه قضائیه لنگ می‌زند، همه چیز خراب می‌شود، چرا که کارکرد این قوه محور همه چیز است!

نقش دولت‌ها را در این میان چطور ارزیابی می‌کنید؟
نقش دولت مهم است، اما وقتی بوروکراسی یک کشور مریض است، این سیستم مولد فساد است. حقوق‌های نجومی را افرادی که در دولت بودند دریافت می‌کردند. همچنین رشوه‌ای که امروز در بدنه این نهاد داد و ستد می‌شود، یکی از مهم‌ترین مظاهر فساد است. اما اگر بخواهیم مهم‌ترین عامل بازدارنده از فساد اجتماعی را معرفی کنیم، باید به قوه قضائیه اشاره کنیم. این قوه ستون جامعه است. محوری که باید مستقل عمل کند و متاسفانه امروز شاهد چنین چیزی در جامعه نیستیم.
من خطاب به یکی از روسای صندوق‌های ملی نامه‌ای درباره حقوق‌های نجومی نوشتم، من را توبیخ و تهدید کردند! من در آن نامه گفتم که راه درست مدیریت این صندوق، دریافت حقوق چند ده میلیون تومانی در ماه نیست

در نتیجه این سیاست هاست که الیگارشی متنفذِ دیروز، یکباره دست به افشاگری هائی می‌زند که بدنه حاکمیت نمی‌تواند از آن عبور کند. حاکمیت از یکسو این الیگارشی سابق را از خود نمی‌داند و از سوی دیگر سعی در برائت از آن جریان دارد. جریانی که تا دیروز شکل دهنده انواع بسیاری از این فساد‌ها بوده امروز مدعی مبارزه با آنهاست!
در جامعه‌ای که سلسله عوامل فساد بصورت پیوسته حضور دارند، مسئولان به صورت سیستمی کار نمی‌کنند. این افراد فقط در پی کسب منافع شان هستند و در نتیجه همی در این باره ندارند! آن‌ها فقط به حقوق‌های نجومی فکر می‌کنند و دغدغه اعتماد عمومی اجتماعی را ندارند.
شما امروز ببینید که وضعیت اعتماد اجتماعی در ایران به چه صورت است؟! مردم نه به یکدیگر اعتماد دارند و نه به مسئولان! این هم متاثر از فساد اجتماعی و هم اثرگذار بر آن است.

در مروری که بر جامعه شناسی فساد العطاس داشتم، در یکی از مباحث اشاره‌ای به علل و پیامد‌های فساد داشته است. بی اعتمادی یکی از مهم‌ترین پیامدهائی ست که در این کتاب به آن اشاره شده و متاسفانه در جامعه امروز ما نیز به روشنی دیده می‌شود.
کاملا درست است. فوکویاما نیز به یحث بی اعتمادی اشاره داشته است. او دو نوع اعتماد را مطرح کرده؛ اعتماد افقی که بین مردم جاری است و اعتماد عمودی که میان مردم و حکومت برقرار است. به نظر من هر دوی این اعتماد‌ها در جامعه ایرانی نخ نما شده است. امروز نه مردم به هم اعتماد دارند و نه مردم و مسئولان بهم اعتماد دارند. در نتیجه مهم‌ترین سرمایه اجتماعی از میان رفته است. وقتی این سرمایه از میان رفت، بی اعتمادی جای آنرا می‌گیرد، پس دزدی، رشوه، قاچاق کالا و ... وارد جامعه می‌شود. طلاق بالا می‌رود، خانواده‌ها دچار این ویروس می‌شوند و در چنین جامعه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود!
مردم در جامعه امروز ما نسبت به مسائل بی تفاوت شده اند. آن‌ها خود در امور دخالت نمی‌دهند و برای شان فرقی ندارد که چه اتفاقی بیافتد! در نتیجه کار خود را به درستی انجام نمی‌دهند و ابتلاء دیگران برای شان اهمیتی ندارد. در حالیکه فرد در جامعه غیرفاسد، کار خود را به درستی انجام می‌دهد و سرنوشت دیگران برایش اهمیت دارد. در این جامعه اعتماد ارگانیکی است. هر سلولی در پیکر جامعه، به همه جوانب کارش فکر می‌کند. این معنای صحیح ارگانیسم است.
در حالیکه جامعه ما مثل ماشین است. اجزاء آن بدون توجه به دیگر قسمت‌ها کار خود را انجام می‌دهند. در نتیجه رواج این نوع از پیکره، فساد به وجود می‌آید. همه این زیربنا‌ها در جامعه ما وجود دارد و همین وجود است که منجر به فساد اجتماعی می‌شود.

دقیقا! همه این زیربنا‌ها در جامعه ما وجود دارد. العطاس حتی به استعمار نیز در این راستا اشاره کرده است که گوئی ما هنوز به صورت فرهنگی درگیر این فاکتور هستیم. نظر شما در این باره چیست؟!
من تاثیر عامل استعمار را می‌پذیرم، اما در این باره پرسشی را نیز مطرح می‌کنم. آنهم اینکه چرا هندوستان در پیشرفت وضعیتی سریع‌تر داشته است؟! امروز هندوستان سومین اقتصاد پیشرفته دنیاست. همچنین چین، تایوان، افریقای جنوبی در زمان ماندلا و ...
در این رابطه باید به نقش عامل فرهنگ اشاره کرد. فرهنگِ فساد در جامعه ما وجود دارد در حالیکه چین توانست در ماجرای اعتیاد و تریاک به این فرهنگ غلبه کند.

منظور شما از فرهنگِ فساد به صورت مشخص چیست؟!
میل به دروغگوئی! دور زدن مسائل و قانون ها! دریافت رشوه با عنوان تراشی! این‌ها همه نمونه هائی از فساد اجتماعی رایج در فرهنگ ماست. فرهنگِ ما، تبدیل به فرهنگِ فساد شده است! فرهنگی که آموزش و پرورش نیز در رواج آن دخالت دارد. اما شما وقتی صحبت از استعمار به میان می‌آورید، باید به این فکر کنید که چرا کشور‌های مستعمره پیش رفتند. چون مدیران بزرگی توانستند آن‌ها را از وضعیت قبلی نجات دهد. مثل مهاتیر محمد در مالزی یا گاندی در هند.
پس استعمار مهم است و دخالت دارد، اما خودباوری مردم نیز در این میان اثر زیادی دارد. مردم ما همواره به دنبال قهرمانی برای نجات هستند. بدا به حال جامعه‌ای که به دنبال یک قهرمان برای رهائی و پیشرفت است. خوش به حال جامعه‌ای که هریک از افراد آن جامعه خود را یک قهرمان فرض می‌کند و در این راه تلاش زیادی می‌کند.
من سالهاست که بر این مسئله تاکید دارم که ما باید ایرانی بمانیم، اما از تمدن عقب نمانیم! حرفی که ژاپن نیز در سال ۱۹۴۸ بیان کرد. ژاپن خواست که ارزش‌ها و هنجار‌های ژاپنی حفظ شود، امپراطور مقدس بماند، اما از پیشرفت بازنمانیم! آن‌ها آموزش و پرورش را در همین راستا تغییر دادند و شروع به تربیت نسلی برای پیشرفت کردند. ویکو نیز به این مسئله اشاره دارد. او می‌گوید دوره قهرمانی تمام شده و دوره انسانی فرا رسیده است. این در حالیست که ما هنوز در دوره قهرمانی باقی مانده ایم. امام (ره) هم با تاکیدی که بر بحث خودباوری داشتند، سعی در بروز تغییرات داشتند.

در این باره نه تنها مردم، که نخبگان نیز نقش مهمی دارند. نقشی که تا حد زیادی انجام نشده است...
سیستم مریض است و این افراد را نیز دچار بیماری کرده است.

از نخبگان انتظار می‌رود که فراتر از سیستم و بایسته‌های رفتار کنند.
نخبگان در برابر سیستمی که تحمل انتقاد ندارد، چه می‌توانند بکنند؟! فرهنگ کشور ما جایگاه چندانی برای نخبگان قائل نیست. چنانکه در کشور‌های دیگری مثل شرق اروپا، اسپانیا و روسیه نیز چنین فضائی وجود دارد. در اینجا می‌خواهم از اهمیت فرهنگ صحبت کنم. اهمیتی که در دیدگاه کالچرالیسم نیز به آن تاکید زیادی شده است. آن‌ها فرهنگ را اساسِ اجتماع می‌دانند و در نتیجه عامل مهم تغییر در این جوامع را فرهنگ می‌داند.
کشورهائی مثل پاکستان، مصر، عراق، افغانستان، بنگلادش و ... از جمله کشورهائی هستند که نتوانستند عامل فرهنگ را در راه رفع فساد به کار بگیرند. از دیدگاه کالچریست هائی مثل خانم بندیکت و دیگر مردم شناسانی مثل تیلور اهمیت این مسئله در کنترل فساد می‌تواند بسیار مهم باشد. کنترلی که از راه تقویت و پیشرفت کشور‌ها می‌تواند اثرگذار باشد. هر کشوری که ضعیف باشد، از راه استعمار دچار فرهنگ نادرست می‌شود و کشوری که فرهنگ تقویت شده را در خود داشته باشد، شاهد چنین اموری نخواهد بود. بخش مهمی از این فرهنگ ناظر به نخبگان است که آزادی بیان لازم را داشته باشند.
پس فساد سیستمی از عوامل و مسائل را در خود دارد که باید به صورتی کلی به آن نگاه کرد و درباره آن صحبت کرد. یکی از این زمینه‌های فساد، بحث استعمار است. بحثی که گاندی با تولید هندی و استفاده از آن، به مقابله در برابرش برخاست. او در همین راستا بود که پشت چرخ نخ ریسی نشست و آن عکس معروف را در تاریخ هند جاودانه کرد. گاندی تنها شعار نداد، بلکه عمل نیز کرد!
نظرسنجی گالوپ درباره ایرانیان گفته است که عصبانی‌ترین مردم دنیا، ایرانیان هستند. من از شما سوال می‌کنم که چرا ایرانیان نباید عصبانی باشند؟! آیا آن‌ها دلایل کافی برای عصبانی بودن در زندگی شان ندارند؟!

این در حالیست که وقتی من خطاب به یکی از روسای صندوق‌های ملی نامه‌ای درباره حقوق‌های نجومی نوشتم، من را توبیخ و تهدید کردند! من در آن نامه گفتم که راه درست مدیریت این صندوق، دریافت حقوق چند ده میلیون تومانی در ماه نیست. بلکه این سرآغاز فساد در این کشور است. فسادی که سر آن به برخی از چهره هائی می‌رسد که در زندان هستند و مدعی رشوه دادن به مقامات مختلف در کشور هستند! سر دیگر این نخ نیز به نماینده مجلسی می‌رسد که به جای دفاع از مردم و حقوق شان، از رانت خواری پدر و همسرش که بازار دلار را در دست دارند، دفاع می‌کند!
اینجاست که رئیس جمهور فلان کشور، بخاطر یک فساد مالی کوچک! محاکمه و از خدمت ملغی میشود. یا فلان وزیر آلمانی که مبلغی را برای همسر خود در یک سفر رسمی از بودجه کشور هزینه کرده، بخاطر این کار محاکمه شده است. این در صورتی است که برخی از سران کشور ما، عده زیادی از دوستان خود را در سفر‌های خارجی همراه خود می‌کنند و تمامی هزینه‌ها را نیز از محل بودجه عمومی پرداخت می‌کنند.
همین موارد و اتفاقات است که فساد را در جامعه گسترش می‌دهد و پایه‌های حکومت را می‌لرزاند. در این حالت، جامعه مترصد فرصتی برای تغییر مسیر است. این همان گزاره ایست که فوکویاما و مارکس در سخنان شان به آن اشاره کرده اند.

نتیجه این بی اعتمادی عمومی چه خواهد بود؟
بی اعتمادی عمومی منجر به فروریختگی خواهد شد. درد ما نیز همین است!

جامعه ایرانی در کدامین مرحله است؟! قبل از فراگیر شدن بی اعتمادی؟ بی اعتمادی کامل؟ یا بعد از آن؟!
بنظر من اعتماد در جامعه ایرانی نخ نما شده است. یعنی از بین نرفته، اما بسیار ضعیف است. من در سال‌ها قبل از دگرگونی اجتماعی خاموشی که در جریان جامعه ایرانیست سخن گفته ام. شاید ۲۵ سال قبل به این بحث اشاره کرده ام و از جامعه‌ای سخن گفته ام که ابستن دگرگونی‌های بسیار است. بخصوص نسل شما حامل پیام مهمی برای اجتماع ایرانی است.
نظرسنجی گالوپ درباره ایرانیان گفته است که عصبانی‌ترین مردم دنیا، ایرانیان هستند. من از شما سوال می‌کنم که چرا ایرانیان نباید عصبانی باشند؟! آیا آن‌ها دلایل کافی برای عصبانی بودن در زندگی شان ندارند؟! بیکاری، تورم، فقر و ... دلایل کافی برای عصبانی بودن این مردم هست. فردی که چند فرزند بیکار و تحصیل کرده در خانه دارد و از تامین مالی آن‌ها عاجز است، چرا باید خوشحال باشد؟!
من بار‌ها و بار‌ها بر این نکته تاکید کرده ام که باید شادی و نشاط را به میان این مردم برد. چراکه اگر چنین کاری را نکنیم، آن‌ها به سوی ماهواره می‌روند و برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای هم سودی برای این افراد ندارد. نیازهائی در آن‌ها و خصوصا جوانان تولید می‌کند که میل جنسی شان را به خیابان می‌برد. از اینروست که همباشی‌های سیاه، تجردگرائی و میل به ازدواج تغییر می‌کند و در نتیجه با فساد اجتماعی مواجه می‌شویم. در نتیجه همین بحران هاست که پدیده هائی مثل روسپیگری ازدیاد می‌شود و در نتیجه هیچ یک از طرفین این روابط تعهدی به دیگری انجام نمی‌دهد. اینجاست که باید به ایده صاحبان نظران این حوزه بازگشت. بنیامین هیگنز، از اساتید دانشگاه هاروارد در این باره می‌گوید؛ شما هر سازمان و کتاب و ... برای رشد سیاسی و اقتصادی وضع کنید، موثرتر از این نیست که مردانی که سیاست و اقتصاد را اداره می‌کنند، بدانند چه کار می‌خواهند بکنند!
در جامعه‌ای که افراد به جای هشت ساعت کار مفید در روز، یک ساعت کار مفید انجام می‌دهند و برای آن حقوق‌های چند ده میلیون تومانی دریافت می‌کنند، یا افرادی که این دسته از حقوق و مزایا را در حساب‌های خود دارند و برخوردی با آنان نمی‌شود، چطور می‌توان از فساد اجتماعی صحبت نکرد؟! اصلا چرا باید با این افراد برخوردی صورت داده نشود؟! چرا نباید از پتانسیل این‌ها برای سازندگی و عمران کشور استفاده کرد؟!
در نتیجه و در چنین جامعه‌ای ابتدا باید از بایسته‌ها و زمینه هائی که در کلیت سیستم منجر به فسادآفرینی می‌شود صحبت کرد. این‌ها را شناخت و برای رفع شان چاره اندیشی کرد. البته به موازات این جریان باید پیامد‌های فساد و مسائل و آسیب‌های ناشی از فساد را نیز شناخت.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha