بررسی جامعهشناختی سینمای دهه ۵۰ و قرائتهایی که مبتنی بر تولیدات سینمایی این دهه از بسترهای فرهنگی و اجتماعی به عمل میآید، موضوع بسیار مهم و خوبی است که جای بحث فراوان دارد. در غرب این مباحث، یعنی جامعهشناسی سینمایی و بعد خوانش بسترهای فرهنگی – اجتماعی براساس آن خیلی جدی مطرح شده است و صاحبنظرانی که مثلاً سالها فلسفه یا علوم اجتماعی خواندهاند، وارد حوزه تخصصی سینما میشوند و کارهای درخشانی انجام میدهند و اصلاً این مباحث بستری برای بسط آن رشته تخصصی اصلیشان میشود، چون دقت میکنند که شواهد تاریخی - فرهنگی با نگاه انتزاعیشان همخوانی داشته باشد.
در پاسخ به سؤال شما که سؤال بسیار مهمی است و ما باید پیش از پرداختن به هر فیلم جواب آن را بیابیم و جوانب آن را به دقت بسنجیم تا در تحلیل فیلمها به اشتباه نیفتیم، به سه نکته اشاره میکنم. این نکات بر آن جریانی که میخواهد سینمای قبل از انقلاب را تحلیل و بازخوانی کند، بسیار تأثیرگذار است. در این سالها فیلمهای بسیاری ساخته شده است که به هر طریق جزو ذخایر فرهنگی و هنری ایران به حساب میآید و در تاریخ فکری ما میماند. از طرفی متأسفانه خیلی از آقایانی که در آن زمان حضور داشتند و میتوانند قرائت مستقیم و بدون تحریفی را از وقایع هنری- سیاسی آن زمان به ما بدهند، از بین ما رفتهاند و نسل جدید دارد با قرائتهایی از جنس همین نوشتهای که شما محل بحث قرار دادهاید، آن دوران را میشناسد. نکات را که بشنوید متوجه خواهید شد که اگر آنها را در تحلیل خود لحاظ کنیم، چقدر حرفمان درباره هر فیلم عوض میشود؛ به هر حال شما دارید دو، سه دهه سینمای قبل از انقلاب را بازخوانی میکنید تا یک جریان یا بستر فرهنگی و اجتماعی را گزارش دهید و از این حیث توجه به نکاتی که عرض خواهم کرد، خیلی ضروری است.
نکته اول: کپی سازی از فیلمهای خارجی به بهانه فروش در گیشه
برخی از فیلمهایی که پیش از انقلاب ساخته میشود، کپی محض از فیلمهای امریکایی، ایتالیایی یا ترکی بودند. یکسری آدم از تهران به ترکیه میرفتند و امتیاز یکسری فیلمهای ترکی، امریکایی و ایتالیایی را که در ترکیه فروش خوبی داشت و میدانستند در ایران هم از آن استقبال میشود، میخریدند و این را داخل ایران میآوردند؛ حالا امتیاز فیلم دست خودشان بود و مطمئن بودند کس دیگری آن را اکران نمیکند. تا یک سال فیلم را نگه میداشتند و در این فرصت عین همان فیلم را میساختند. بعد از ساخت، فیلمشان را اکران میکردند و بعد از اتمام اکران، نسخه اصلی فیلم را هم که به دلیل بازیگران، کارگردان و... مخاطب خاص خودش را داشت، توزیع میکردند. یعنی دو مرحلهای سود میبردند؛ یکبار از فیلم خودشان و یکبار هم از نسخه اصلی فیلم که امتیازش را خریده بودند. حالا اگر این نکته را در جامعهشناسی فیلمهای پس از انقلاب لحاظ کنیم، ساخت و اکران خیلی از فیلمها بهخاطر وجود یک بستر فرهنگی- اجتماعی خاص یا حاصل تفکر یک اندیشمند اجتماعی نبوده که یک جامعهشناس بخواهد بگوید این فیلم گویای این است که ما در دهه ۵۰ به نگاه خاصی در مدرنیته رسیدیم؛ نه! این یک فیلم کپی بوده از فلان فیلم ایتالیایی که کارگردان هم جز بُعد سودآوریاش به هیچ چیزی توجه نداشته است؛ پس برآمده از اتفاق خاصی در بسترهای فرهنگی- اجتماعی نیست و اگر اینطور تحلیل کنیم، یک نگاه غلطی را به بستر فرهنگی- اجتماعی ایران تحمیل کردهایم.
نکته دوم: بدلسازی برای ضربه زدن به فیلمهای اصلی
از سوی دیگر یکسری فیلمهای داخلی بود که احساس میشد این فیلم دارد جریانسازی میکند و احتمالاً جریان، نگاه و گفتمانش از سوی جامعه پذیرفته خواهد شد. در این مواقع به سرعت سیستم فیلمسازی و حاکمیت کمک میکرد بدلهای این فیلم زیاد ساخته شود تا فیلم اصلی به چشم نیاید و دیده نشود. برای همین شما میبینید فیلمی مثل «قیصر» که ساخته میشود، بلافاصله بعد از آن گنج قارون را میسازند. یا یکسری فیلمهای متعددی ساخته میشود که در آنها شخصیت «قیصر» یا «فرمون» را لودهِ فیلمفارسی داش مشتی جلوه دهند و دیگر «فرمون» و «قیصر» از آن وقاحت بیفتند. مثلاً فردی مثل «ناصر ملکمطیعی» که شخصیت «فرمون» را بازی میکند، بلافاصله و در مدت کوتاهی با همان شخصیت فیلمهای زیادی مثل «پاشنه طلا»، «داش مهدی» و... را بازی کرد که آخر با این تعدد بازی، شخصیت «فرمون» را لجنمال کرد. «فرمون» شخصیتی بود که توبه کرده و دیگر کامل برگشته و برای خونخواهی و عدالت جانش را مردانه از دست میداد، اما، چون نمیخواستند الگوی «فرمون» بازتولید شود، «ناصر ملک مطیعی» را آنقدر در فیلمهای مختلف با همان کارکتر و لباس «فرمون» بازی دادند که آخر لجن مال شد. مثلاً شخصیت «فرمون» در فیلم «پاشنه طلا» کاملاً لودگی میکند و هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. خب آیا با این توصیف میشود یک استاد یا تحلیلگر به فیلمهای ساخته شده در کنار فیلم اصلی اشاره کند و بگوید: «ببینید آن فیلم چه بستری ایجاد کرده است! یک فیلم اصلی ساخته شده و بعد از آن یکسری کارگردان زیرک و کیس خواستهاند آن بستر را در ابعاد فیلمفارسی گسترش دهند تا جوانان را جذب کنند؛ پس این یک حرکت مردمی بود!»؟ خب نمیشود این حرف را زد، چون تکثیر آن فیلم و آن بستر بر یک اساس دیگری بوده است.
همین فیلم «مو سرخه» را که محل بحث شماست، میتوان با فیلم «بلوچ» که آقای کیمیایی آن را در سال ۵۱ ساخته است، مقایسه کرد. در فیلم «بلوچ» آدمی از روستا به شهر میآید و خانمی پولدار، اشرافی و تهرانی سر او را کلاه میگذارد و به واسطه این آدم چندجا دزدی و بعد هم او را رها میکند. یک فیلم کاملاً بیخاصیت که هیچ جریانی هم در آن زمان درست نکرد. حالا اگر بخواهیم فیلم «بلوچ» را با نگاهی که آن استاد دانشگاه به «موسرخه» کرده است، تحلیل کنیم، میشود دهها برچسب جامعهشناختی به آن زد و بگوییم: «بلوچ، نوید انقلاب بوده و واماندگی و مسخشدگی ایرانی- روستایی را روایت کرده است.» و بعد هم استناد کنیم به صحنه آخر که شخصیت در یک بیابان نشسته و با نمای باز تصویربرداری شده، بگوییم «این آماده است که برخیزد!» ولی واقعاً اینطور نبوده و خیلی از حرفهایی که الان زده میشود، فاصله بسیاری با آن گفتمان اجتماعی داشته؛ لذا خیلی مهم است در تحلیل سینمای آن زمان اینها را در نظر بگیریم و بعد بازخوانی اجتماعی را آغاز کنیم.
نکته سوم: فیلمهایی که ظاهر را بهانه باطن میکردند
یکی دیگر از عواملی که باید در نظر بگیریم آن نیتها و باطن فیلمساز است. خیلی اوقات فیلمهایی به ظاهر ساخته میشد تا مثلاً حرفی را بزند و علیه چیزی صحبت کند، اما دقیقاً هدف دیگری داشتند. هم در غرب و هم در ایران اینطور فیلمها را زیاد داشتهایم. مثلاً شما ببینید فیلم «ده فرمان» اولین فیلمی است که صحنههای مستهجن را وارد سینمای غرب میکند. علت اینکه کشورها اجازه دادند این فیلم اکران شود و مقاومتی در برابر آن نکردند، این بود که فیلم، روایتگر زندگی حضرت موسی (ع) بود. این فیلم به بهانه نشان دادن فساد بنیاسرائیل، صحنههای مستهجنی را به پرده کشید و مجوز هم گرفت. یعنی هر چند در ظاهر هدف روایت زندگی حضرت موسی (ع) بود، اما در اصل میخواستند راهی برای اهداف پشتپردهشان باز کنند.
این فیلمی هم که محل بحث است، بیشتر از هر چیز دیگر دنبال همین است. شما از ابتدا تا انتهای فیلم نشانی از دردمندی نمیبینید. چند صحنه لابهلای کپرنشینان میرود که آن هم خیلی دسته چندم و کپی شده از فیلمهای گفتمان چپ است که در آن زمان خیلی رایج بود. در واقع همین چند صحنه را هم گذاشته تا باورپذیر شود و مثلاً بگوید دارم حرف مهمی میزنم، اما این فیلم در بازه زمانی خودش، جزو فیلمهای مستهجن بود. اصلاً پروژه برخی از کارگردانان قبل از انقلاب این بود که فیلمهای پورن را در ایران جلو ببرند. اینها حرفهایی میزدند که راحت بتوانند یکسری مسائل را که در سینما هم قبح داشت، از بین ببرند. کمااینکه برخی از چهرههای سینمایی مثل «فردین» بعد از این جریانات به وزارت ارشاد وقت اعتراض کردند و بعد هم در آن جشنواره شیراز که یکسال بعد از این قضایاست، برخی هنرمندان به نشانه اعتراض به وضع ابتذالی که به وجود آمده بود، کنار کشیدند. پس یکسری فیلمها که به ظاهر میخواستند شعارهای خاص بدهند، در باطن اینطور مسائلی را جلو میبردند، ولی، چون نمیشد صریح فیلم اینطوری ساخت از دستاویزهای دیگر استفاده میکنند.
شما به فیلمهای کپیای که از ایتالیا و امریکا ساخته شده است، نگاه کنید. ببینید با چه دستاویزی این فیلمها ساخته شده است. آن بافت عمیق فرهنگی - مذهبی جامعه ایرانی که اجازه نمیداد هر فیلمی را ببینند، اما اینها یک بهانهای جور میکردند تا این فیلم جای خودش را باز کند. مثلاً میگفتند این شخصیت فاسد از امریکا آمده است و آن هم راننده تاکسیای است که دختره را در فرودگاه میبیند. حالا به بهانه امریکایی بودن آن دختر و نامسلمان بودنش یا مثلاً عدم فهمش از زبان فارسی و واژگان آن، شوخیهایی که در هیچ فیلمی نمیشد کرد، اینجا صورت میگرفت و خب قبح یکسری از مسائل و شوخیها در سینما میریخت. متأسفانه حالا هم برخی از غفلتها استفاده میکنند و همین کارها را انجام میدهند.
خب حالا اگر ما به این نیتها و نکاتی که اشاره شد، نگاه نکنیم و جایی برای آنها در تحلیل خودمان نگذاریم و بخواهیم یک گفتمان اجتماعی بر اساس سینمای قبل از انقلاب گزارش کنیم از واقعیات دور میشویم. افسوس ما افرادی را که دهه به دهه واقعیتهای هنری و سیاسی را خوانده باشند و بدانند که در هر دهه چه گذشته است و بعد فیلم را در آن وقایع و شرایط تحلیل کنند، نداریم. من فکر میکنم اگر این زمینه پیگرفته شود و اهلش به آن بپردازند، حرفهای بسیاری میشود زد.
انتهای پیام/