بررسی دیدگاه شهید مرتضی مطهری درباره محرک‌های یک جامعه؛
قرآن انسان و جوامع بشری را تک عاملی تفسیر نمی‌کند و در عین تأکید بر عوامل معنوی پذیرفته است که انسان تابع زندگی نیز است و اصلاً می‌توان گفت این چند جانبه نگری یکی از معجزات اسلام است. اسلام، انسان را انسان می‌بیند؛ نه او را حیوانی در نظر می‌گیرد که فقط به فکر مادیات است و نه او را فرشته‌ای مجسم می‌کند که محرکات مادی در او صفر باشد
به گزارش «سدید»؛ محرک انسان و جوامع بشری چیست و در واقع چه چیز می‌تواند انسان را به سوی هدف وادارد؟ این سؤالی است که مکاتب و ایدئولوژی‌های مختلف همواره در تلاش بوده‌اند تا بر اساس جهان‌بینی خود بدان پاسخ دهند. البته این واضح و مسلم است که انسان، بالفطره و به حکم غریزه ذاتی خود چیز‌هایی را می‌خواهد و از چیز‌هایی می‌ترسد و راه به حرکت درآوردن انسان این است که یا آن چیز‌هایی که خواسته انسان است بر او عرضه شود و او به خاطر رسیدن به آن خواسته‌های طبیعی و فطری خودش به سوی مقصود حرکت کند یا اینکه چیز‌هایی که از آن‌ها می‌ترسد به او عرضه شود تا در جهت خلاف آن‌ها حرکت کند. در این مطلب کلی بحثی نیست، بلکه سؤال آنجاست که اصول خواسته‌های انسانی چیست؟ در آنچه پیش‌روست، مطابق نظر استاد شهید مرتضی مطهری (ره) به اصول خواسته‌های انسان از منظر انسان‌شناسی قرآن و نقد نظر مارکسیست‌ها که اقتصاد را اصلی‌ترین اصل خواست‌های انسان می‌دانند، خواهیم پرداخت. همانطور که خواهید خواند شهید مطهری اساساً معتقد است نمی‌توان یک موتور محرکه برای انسان و جوامع بشری در نظر گرفت و این فکر از اساس غلط است، بلکه انسان چند موتوره است. نظر تفصیلی استاد شهید در کتاب «انسان‌شناسی قرآن» که در سال ۱۳۹۲ به همت انتشارات صدرا از سخنرانی‌های تازه به دست آمده ایشان، پیاده و منتشر شده، موجود است و اینجا شمایل کلی و چارچوب اصلی بحث ارائه خواهد شد.

جامعه‌شناسان بحث‌های متعددی در خصوص محرک یا محرک‌های اصلی تاریخ دارند. آن‌ها معتقدند، چون تاریخ از زندگی بشر ساخته می‌شود و بشر خودش، تاریخ خودش را می‌سازد و جامعه بشری، خودش است که سرگذشت خود را می‌سازد، پس تاریخ همچون چرخ یا کارخانه‌ای است که دائماً در حرکت و گردش است. با این فرض این سؤال طرح می‌شود که محرک اصلی یعنی آن نیرویی که این ماشین را به حرکت در می‌آورد چه نیرویی است؟ آیا فقط یک نیرو، نیروی اصلی است و دیگر نیرو‌ها هر چه هست نیرو‌های فرعی است یا اینکه انسان یک ماشین و یک کارخانه چند نیرویی و چند موتوره است و یک موتور، تاریخ را به حرکت نیاورده، بلکه موتور‌های متعدد تاریخ را به حرکت درآورده است؟ اگر یک موتور است، آن یک موتور چیست و اگر چند موتور است آن چند موتور کدام است؟!

محرک اصلی انسان در ماتریالیسم تاریخی
پاسخ مارکسیست‌ها به پرسش فوق از دو نظر بحث می‌شود. پیروان مارکس آن‌گاه که با نگاهی جامعه‌شناسانه درباره نیاز‌های اقتصادی بشر بحث می‌کنند، سؤال فوق را تحت عنوان «زیربنای شئون اجتماعی» و آن‌گاه که از نظر فردی طرح می‌کنند تحت عنوان «یگانه محرک انسان» به بحث می‌گذارند. آن‌طور که شهید مطهری تقسیم‌بندی فرموده‌اند، آن‌ها دو نوع ماتریالیسم را به جهان عرضه کرده‌اند. یکی «ماتریالیسم فلسفی» و دیگری «ماتریالیسم تاریخی». ماتریالیسم فلسفی عمدتاً معطوف به هستی و جهان است و بر اساس آن اصالت انحصاراً در ماده و هرگونه موجود غیر مادی نفی شده است. ماتریالیسم تاریخی، اما بیشتر معطوف به انسان و اجتماع است و مطابق آن اصلی‌ترین نیرویی که تاریخ را به حرکت وامی‌دارد «نیروی مادی» به معنای خواسته‌های مادی بشر است. آن‌ها هر چند به سلسله خواسته‌های معنوی انسان باور دارند، اما برای این جنس خواسته‌ها اصالتی قائل نیستند و آن‌ها را ساخته وجدانی اصیل که همان وجدان مادی انسان است می‌دانند و معتقدند اگر انسان این خواسته‌ها را در پیش می‌گیرد به عنوان نیاز‌های ثانویه و به جهت دست یافتن به نیاز اولیه یعنی نیاز‌های مادی است. کمااینکه انسان در فصل سرما، بخاری (نیازی ثانویه) را نه به خاطر خود بخاری، بلکه جهت رفع نیاز سرما (نیاز اولیه) به کار می‌گیرد.

مارکسیست‌ها با این منطق دست به توجیه هر مسئله‌ای در تاریخ می‌زنند و تاریخ را بر اساس این پیش‌فرض قرائت می‌کنند؛ فی‌الحال آن‌ها دین را نیز نیازی ثانویه می‌دانند که طبقه حاکم آن را به جهت تطمیع طبقه فرودست و حفظ امتیازات طبقاتی‌شان اختراع کرد. مارکسیست‌ها معتقدند طبقه حاکم وجدان طبقه طیردست را به صورت دروغین با وعده دادن به مواهب مادی در دنیای دیگر یا ترساندن از ضرر‌های مادی در دنیای دیگر قانع کردند. مارکسیست‌ها در عدالت نیز همین قرائت را ارائه می‌کنند و معتقدند عدالت به ما هو عدالت خواسته‌ای برای بشر نیست، بلکه وقتی انسان در شرایط بی‌عدالتی زندگی می‌کند و عدالت به سود اوست، آن وقت است که دم از عدل و داد می‌زند و عدال و داد را برای این می‌خواهد که منافعش تأمین شده و از درد و شکنجه‌اش کاسته شود. البته شهید اشاره دارد اصل نظر مارکس بعد‌ها حتی از سوی مادیون هم نقد شده و فی‌المثال راسل که اندیشمندی ماتریالیست است سخت به این فکر می‌تازد و اذعا می‌کند ما نمی‌توانیم بگوییم غریزه برتری‌طلبی یا جنسی کمتر از غریزه جلب منافع مادی بر انسان و تاریخ تأثیر گذاشته است.

رد اصالت نیرو‌های مادی به عنوان موتور محرکه انسان
شهید مطهری معتقد است به جهت سنجش ادعای ماتریالیست‌ها با معیار قرآن باید در قرآن نظر کنیم تا مشخص شود آیا اسلام که بشر را به خود دعوت کرده، فقط روی خواسته‌های مادی تکیه کرده است یا روی خواسته‌های دیگری هم تکیه دارد؟ اگر تنها روی خواسته‌های مادی در دنیا و آخرت تکیه کرده باشد و حتی در آخرت هم خواست‌های مادی را منحصراً تکیه‌گاه قرار داده باشد، باید بگوییم اسلام هم همین اصل را به رسمیت می‌شناسد. همچنین باید ببینیم توجیهی که اسلام از تاریخ (یعنی تحولات و انقلاب‌هایی که در گذشته بوده) می‌کند، به چه شکل است؟ آیا این توجیهات مادی است یا خیر؟

استاد شهید توضیح می‌دهند آنچه از قرآن برداشت می‌شود نشان می‌دهد نظر ماتریالیست‌های تاریخی درست نیست هر چند در این مسئله تردیدی وجود ندارد که وقتی مثلاً حق و حقیقت یا عدالت عرضه شود، آن کسی که منفعت مادی او هم در عدالت است، قهراً دو انگیزه پیدا می‌کند، هم از ناحیه جاذبه خود عدالت به عنوان اینکه یک امر محبوب و مطلوبی برای وجدان بشر است و هم از ناحیه منافعش؛ بنابراین آن طبقه‌ای که منفعتش در عدالت است با آن طبقه‌ای که منفعتش در بی‌عدالتی است به یک نوع در برابر طرح مسئله عدالت واکنش نشان نمی‌دهند، اما آیا واکنش بشر به حق و عدالت منحصراً بر مبنای منافع مادی است؟

اگر پاسخ‌مان بر اساس دیدگاه ماتریالیسم تاریخی به این سؤال مثبت باشد، معنای آن این خواهد بود که اگر کسی در طبقه متنعم بود، دیگر محال است نسبت به حق و عدالت نگاهی مثبت داشته باشد، اما شهید مطهری بر اساس قرآن و اسلام باور دارد این مطلب قابل قبول نیست، چراکه وجدان انسانی مافوق وجدان فردی و مافوق سودجویی شخصی است. ایشان برای تأیید ادعای خود به داستان حضرت موسی اشاره می‌کند که در آن هنگام که به پیامبری مبعوث شد و عَلَم حق و عدالت را برافراشت در حکم یک شاهزاده بود و قرآن در خصوص او می‌گوید: «وَقَالَتِ مرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَین لِّی وَلَکَ» فرعون و همسرش، چون فرزند نداشتند به عنوان روشنایی چشم او را نگه داشتند و در بهترین وضع هم نگهداری می‌کردند به گونه‌ای که حضرت موسی ابداً محرومیت مادی نداشت.

استاد مطهری همچنین اشاره دارد که زندگانی رسول اسلام (ص) نیز ضد ادعای ماتریالیست‌هاست. ایشان برای این مدعای خود استدلال می‌کند که قریش اگر چه نسبت به متنعمین ایران و متنعمین روم متنعم نبودند، ولی در حد خود مردم متنعمی بودند. قریش تاجر بودند و مطابق آیات قرآن «رحله الشتاء و الصیف» داشتند. شخص پیامبر نیز اگر چه ثروتی نداشتند، اما به جهت ازدواج با حضرت خدیجه در ۲۵ سالگی در تنعم زندگی می‌کردند؛ چراکه حضرت خدیجه زنی تاجر و ثروتمند بود.

چند موتوره بودن انسان و تاریخ
پیش از پرداخت به محرک‌های انسان و تاریخ، از نظر استاد مطهری ابتدا به نظر ایشان در خصوص تک موتوره بودن یا چند موتوره بودن انسان و تاریخ اشاره کنیم. استاد شهید بر خلاف آنچه ذکر شد معتقد است اساساً تفسیر یکجانبه تاریخ و انسان اشتباه است. ایشان اذعان دارد در وجود همه انسان‌ها همه غرایز از مادی گرفته تا جنسی و حقیقت‌طلبی وجود دارد و همه این غرایز در فعالیت‌های انسان تأثیرگذار است؛ منتها همه غرایز در همه افراد به تساوی وجود ندارد و در بعضی برخی غرایز پر رنگ‌تر و در برخی کم اثرتر است. در میان جوامع نیز این اختلاف وجود دارد و برای مثال در برخی جوامع، اخلاق اجتماعی و روح اجتماعی، اخلاق و روح پول‌پرستی است و در جامعه‌ای دیگر جاه‌طلبی یا در جامعه‌ای دیگر دین‌طلبی. از سوی دیگر انسان هم فردش و هم اجتماعش، برعکس حیوانات که اگر یک حیوان، مثلاً سگ با وفا باشد همه سگ‌ها با وفا خواهند بود، یک موجود قابل نوسان است، یعنی ویژگی‌های هر فرد با فرد دیگر متفاوت است و گاهی در طول زمان نیز تغییر می‌کند. بر این اساس نمی‌توان گفت: مثلاً در جامعه‌ای برای همیشه پول حکومت دارد، بلکه باید گفت: پول در حال حاضر بیشترین حکومت را دارد.

فقدان عاملی اصلی برای تمام بشریت از منظر قرآن
مطابق ویژگی‌هایی که از انسان و جوامع بشری ذکر شد نمی‌توان یک عامل و محرک همچون اقتصاد را بر اساس قرآن استخراج کرد و آن را به همه انسان‌ها و جوامع تعمیم داد، اما آنطور که شهید مطهری می‌فرمایند از نظر قرآن تأثیر اصیل، قدرتمند و واقعی عوامل معنوی را نمی‌توانیم انکار کنیم و البته این به معنای حاکمیت تام و مطلق نیست؛ از نظر قرآن، عوامل معنوی، عواملی اصیل و مستقل هستند، کمااینکه قرآن برای عوامل غیر اقتصادی هم که گاهی به یک معنا مادی و به معنای دیگر معنوی است، اصالت قائل می‌شود، مثل استکبار. قرآن روی مسئله استکبار تکیه می‌کند و می‌گوید آنچه فرعون را بدان ظلم‌ها وامی‌داشت، استکبار بود و این را نه ویژگی‌ای منحصر در فرعون بلکه به عنوان تمثیلی مطرح می‌کند که در همه افراد بشر قابلیت دنبال آن رفتن وجود دارد. عامل جنسی نیز از همین دست است که قرآن در مواردی همچون داستان حضرت یوسف و زلیخا به آن اصالت می‌دهد تا تابلویی از حکومت غریزه جنسی به بشر، ذکر کرده باشد و ضمن اشاره به قدرت فوق‌العاده این قوه، قدرت فوق‌العاده ایمان و تقوا را برجسته کند.

قرآن و محرک‌های معنوی انسان
شهید مطهری در میان محرک‌های انسان از منظر قرآن، عوامل معنوی را به نوعی برتر و قدرتمندتر از سایر عوامل می‌دانند. ایشان معتقدند قرآن از این نظر برای عامل معنوی اصالت قائل است که مطابق با همان نقشی است که برای پیامبران در نظر گرفته است. از نظر قرآن پیامبران نیامده‌اند که مانند رهبران غیرالهی مردم را از مسیر منافع مادی‌شان دعوت کنند. البته این به معنای بی‌توجهی پیامبران به مسائل مادی نیست، بلکه منظور محوریت کار پیامبران است. مثلاً شهید مطهری اشاره دارد که قرآن در دعوت‌هایش بر «رضوان الهی» تأکید دارد و رضا و رضوان پروردگار را برتر از بسیاری چیز‌ها و از مسائل اساسی در دین اسلام می‎داند. کمااینکه در آیه ۲۸ سوره رعد می‌خوانیم: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب». شهید از این آیه چنین برداشت می‌کند که قرآن غریزه کسب رضای الهی و معنویت را از هر غریزه دیگر نیرومندتر و اصیل‌تر می‌داند. اول اصل مطلب را بیان می‌کند که دل‌هایشان با یاد خدا آرام می‌گیرد. بعد کلمه تنبیه و آگاهی (اَلا) را می‌آورد و سپس جار و مجرور را بر متعلق خودش مقدم می‌دارد که افاده حصر می‌کند. به عبارت دیگر می‌خواهد بگوید که سایر مطلوب‌های شما قادر نیست که آرامش واقعی و کامل را به قلب شما بدهد و یگانه چیزی که قادر است چنین کند تا دیگر احساس رنج نکنید یاد خداوند است. شهید همچنین به آیه ۷۲ سوره توبه استناد می‌کند: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». در آیه بعد از ذکر پاداش‌ها و نوید‌های مادی، رضوان را با تنوین که علامت تقلیل است آورده و می‌فرماید: «وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» یعنی مقدار کمی از رضوان هم از همه این‌ها بالاتر است. شهید مطهری در این خصوص به منابع غیرقرآنی همچون ادعیه نیز اشاره دارد و توضیح می‌دهد برای مثال از ابتدا تا انتهای دعای کمیل محرکی غیر از عامل معنوی برای انسان دیده نمی‌شود. تمام انگیزه‌ها در این دعا معنوی است و در آن هیچ خواسته مادی وجود ندارد و هر چه هست معنویت است و حتی نهایت آرزوی انسان را خود خدا می‌داند و آمده است: «یا غایه آمال العارفین».

جایگاه محرک‌های مادی در زندگی انسان از منظر قرآن
البته نباید از حرف‌های شهید اینگونه برداشت کرد که عامل معنوی یگانه محرک تمامی انسان و تاریخ است، بلکه همان‌گونه که پیش‌تر هم اشاره شد، قرآن انسان و جوامع بشری را تک عاملی تفسیر نمی‌کند و در عین تأکید بر عوامل معنوی، پذیرفته است که انسان تابع زندگی نیز است و اصلاً می‌توان گفت: این چندجانبه‌نگری یکی از معجزات اسلام است. اسلام، انسان را انسان می‌بیند؛ نه او را حیوانی در نظر می‌گیرد که فقط به فکر مادیات است و نه او را فرشته‌ای مجسم می‌کند که محرکات مادی در او صفر باشد. اسلام نیاز‌های مادی بشر را واقعی می‌داند و آن را در جای خود می‌بیند، بنابراین انسان موجودی چند جانبه است که موتور‌های چندگانه دارد، اما همانطور که ذکر شد تجلی غرایز در افراد مختلف است، چراکه اولاً سرشت همه افراد یک جور نیست، در بعضی یک نیرو قوی‌تر و در بعضی دیگر نیرویی ضعیف‌تر است و ثانیاً به اعتبار عوامل خارجی وضع افراد فرق می‌کند. بعضی غرایز تحت‌الشعاع غرایز دیگر قرار می‌گیرند. در جوامع نیز همین‌گونه است. گاهی بعضی از محرکات وجود انسان بیشتر تجلی دارد، چون بیشتر انگشت روی آن گذاشته‌اند و بیشتر آن را پرورش داده‌اند؛ غرایز دیگر در حال خواب و نیمه خواب و ضعف باقی می‌مانند.

نسبت غریزه دینی با سایر غرایز
غریزه دین نیز از نظر شهید مطهری از آنچه برای سایر غرایز بیان شد مستثنی نیست، البته شهید مطهری این غریزه را نیرومندتر و قدرتمندتر از سایر غرایز انسانی می‌داند و معتقد است غریزه دینی می‌تواند تمام غرایز را صددرصد تحت‌الشعاع قرار و به آن‌ها فرمان دهد. کمااینکه برخی اصحاب در صدر اسلام از پیامبر اجازه خواستند تا جهت عبادت بیشتر و بهتر، غریزه جنسی را در خود از بین ببرند که پیامبر این کار را خارج از دین دانست. همچنین است کسانی که حاضرند جان و مال خود را آگاهانه در راه دین از دست دهند. البته شهید باز هم توضیح می‌دهد این مسئله به معنای حاکمیت مطلق غریزه معنوی در انسان نیست و سایر غرایز نیز در وجود انسان حکومت دارند و برای مثال چه بسیار افرادی هستند که خود را برای معشوقی به کشتن دهند، اما اسلام تنها هدفی را که شایسته جان انسان‌ها می‌داند، غریزه دینی است.

انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha