نگاهی به جایگاه عهدنامه مالک اشتر در چارچوب اندیشه سیاسی اسلام در گفتگو با دکتر علیرضا صدرا؛
عهدنامه نه یک متن فلسفی‌سیاسی، نه برگرفته از فقه سیاسی و نه متن برآمده از بطن دانش‌اجتماعی سیاسی است؛ این متن یک میثاق و پیمان یا منشور و قانون اساسی است؛که می‌تواند یک راهبرد و الگوی مهم برای جهان و به‌ویژه جهان اسلام باشد؛ مسلمانان سندی با این اوصاف دارند و متأسفانه به دنبال راه توسعه هستند.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ علیرضا صدرا؛ زاده ۱۳۳۷،دزفول؛ نویسنده، مدرس دانشگاه و سیاستمدار سابق ایرانی است. صدرا که در دوره چهارم مجلس شورای اسلامی به‌عنوان نماینده حوزه انتخابیه دزفول، از استان خوزستان در مجلس حضور داشت، سال‌های زیادیست که از عرصه سیاست و اجرائیات فاصله گرفته است. صدرا دانش آموخته دکترای علوم سیاسی، از دانشگاه تهران است و اکنون سال‌های زیادی ست که بعنوان مدرس و عضو هیئت علمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه فعالیت می‌کند.

جایگاه عهدنامه در فضای اندیشه سیاسی اسلام و خصوصا تشیع، از دیدگاه شما کجاست؟
متنی که پیش روی ماست، همانطور که از نام آن نیز پیداست یک عهدنامه است. یعنی یک میثاق و پیمان یا منشور و قانون اساسی است. یک متنی که می‌توان آن را سیاست نامه دانست. متنی که امارت در آن محوریت دارد. مفهوم امارت به این متن یک ماهیت سیاسی بخشیده، ماهیتی که برگرفته از سیاست است و این متن را تبدیل به یک قرارداد حکومتی و مدیریت سیاسی نه رهبری سیاسی کرده است. در واقع توجه به این نکته در ابتدای بحث مهم است که مفهوم امارت یک مفهوم سیاسی و حکومتی، و البته به معنای مدیریت است و مفهوم امامت به معنای رهبری است.
حضرت علی (ع) به عنوان فردی که عهدنامه را تنظیم کرده، امام و رهبر جامعه مسلمان است، اما مالک اشتر که در این عهدنام مخاطب واقع شده، امیر است. امیر فردی ست که مدیریتی زیرمجموعه امام را در جامعه آن دوران به عهده داشته است. واژه‌ای که از ابتدای اسلام تا بدان زمان بکار رفته بود و پس از آن البته دستخوش برخی از تحولات شد.
امیر در واقع یک فرمانده نظامی بوده که وظایف سیاسی و مدیریتی را نیز بر عهده داشته است.
نکته دوم درباره عهدنامه اینکه، این متن نه یک متن فلسفی سیاسی، نه برگرفته از فقه سیاسی و نه یک متن برآمده از بطن دانش اجتماعی سیاسی مثل جامعه شناسی سیاسی است. تفاوت عهدنامه با متون دیگری مثل آراءالمدینه فارابی که یک متن فلسفه سیاسی ست، کاملا مشهود است. احکام سلطانیه ماوردی یا تنبیه الامه علامه نائینی نیز متونی هستند که می‌توان آن‌ها را در زمره آثار فقه سیاسی دسته بندی کرد. همچنین مقدمه ابن خلدون یا آثاری شبیه به آن نیز در حوزه دانش سیاسی قرار دارند. دانش سیاسی که به بررسی تحولات سیاسی می‌پردازد.
عهدنامه یک فن سیاسی است. فن مملکتداری و کشورداری که مبتنی بر ولایتمداری است. فنی که درصدد ایجاد نظم در کشور و مدیریت امور جاری در آن است. این معنای فن سیاسی است

عهدنامه دربردارنده همه این موارد و، اما فراتر از آنهاست. عهدنامه یک فن سیاسی است. فن مملکتداری و کشورداری که مبتنی بر ولایتمداری است. فنی که درصدد ایجاد نظم در کشور و مدیریت امور جاری در آن است. این معنای فن سیاسی است. به اصطلاح کارگزاری سیاسی در بطن عهدنامه لحاظ شده و بر آن اساس پیش رفته است. در واقع حضرت در حکم پزشکی که علومی را به درستی آموخته و برای دیگران نسخه تجویز می‌کند، این فنون سیاست را به درستی می‌دانند و در عهدنامه آن فنون را برای کارگزاران خود تجویز کرده اند. نسخه‌ای که برای اداره امور کشور پیچیده شده و به افراد توانمند در اجرای آن واگذار شده است.
در واقع اگر بخواهیم عهدنامه را مطابق آنچه امروز در گرایش بندی علوم سیاسی داریم، در دسته بندی‌های رایج قرار دهیم، باید عهدنامه را ذیل گرایش سیاستگذاری-سیاستمداری- قرار دهیم. در حقیقت حضرت در عهدنامه سیاستگذاری امور مصر را ترتیب داده اند و مالک برای سیاستمداری به سوی این سرزمین راهی شده است.
خاستگاه این سند، سنت، عترت و امامت در چارچوب اندیشه شیعی است. مفهوم امامت در واقع کامل کننده مفهوم نبوت و اقامه نبوت و قرآن است. امامت ترسیم راهبردی آموزه‌های اصلی قرآنی ست که در عمل و امور جاری جامعه این دستورات و محور‌ها را اجرائی کرده است. جنبه اجرائی آموزه‌های قرآنی یا تفسیر عملیاتی و میدانی قرآن، در مفهوم امامت خلاصه شده است. آموزه هائی که از سوی امام صادر شده در واقع مکمل آموزه هائیست که در قرآن به آن‌ها اشاره شده، پیاده سازی دقیقی از سوی فردی ست که مسئولیت این امور را در دست دارد.
دین اسلام در گام اول یک دین مدنی است. هم ابعاد اجتماعی و هم سیاسی را همواره مدنظر داشته و به اصطلاح برخی از اهالی اندیشه، دینی تارک دنیا نیست! در میان آموزه‌های آن نیز به نفی رهبانیت اشاره شده است. دین اسلام نه مثل بودیسم و هندوئیسم تارک دنیاست و نه مثل برخی از قرائت‌های ترتیب داده شده از مسیحیت و یهودیت، دینی شخصی و فردی است.
خداوند نیز در قرآن خطاب به پیامبر می‌فرماید؛ " یا ای‌ها المدثر قم فانذر". خداوند از پیامبر می‌خواهد که برای انذار و راهنمائی مردم، قیام کند، نه که تنها به خودسازی مشغول باشد و در برابر دیگران وظیفه‌ای بر او مترتب نباشد؛ لذا این دین هادی است. هدایتی که دو جنبه ارائه طریقت دارد. این یعنی راهی که قرآن به ما نشان می‌دهد و در زمان نبوت نیز به عهده پیامبر اسلام بوده است. البته امامت نیز در حین نبوت اجرا می‌شده و ایشان در واقع امر نبوت و امامت را به صورت توامان عهده دار بوده اند. همانطور که حضرت ابراهیم وقتی برای اجرائی سازی فرامین خداوند به میان مردم می‌رود، قرآن او را امام می‌خواند؛ و جعلنا ابراهیم اماما؛ نبی خدا پس از ابلاغ پیام، به مصدر امامت می‌رسد که این فرامین را در میان مردم اجرائی کند. اما پس از رحلت پیامبر وحی به پایان می‌رسد و دوران امامت آغاز می‌شود.
مفهوم سنت به معنای اکمال نبوت است. در واقع نبوت به خودی خود ناقص نیست. بلکه به منزله نقشه ایست که باید با سیاست‌های مختلف پیاده شود. سنت طرح پیاده سازی نبوت در حوزه‌های مختلف است. عهدنامه نیز به منزله طرح تمدن اسلامی در مصر و در زمان حضرت علی (ع) است؛ لذا عهدنامه را می‌توان عهدنامه مصر نیز نامید. چراکه اگر این متن درباره ایران صادر می‌شد، در برخی جزئیات با متنی که بر اساس شرایط مصر تنظیم شده، تفاوت داشت. چنانکه حضرت به مالک اشتر می‌گویند که مردم مصر، دولت‌ها و پادشاهان ظالم و عادل زیادی را تجربه کرده و روزگاران متعددی را گذرانده اند. پس در نظر گرفتن این تجربیات و روحیاتی که مبتنی بر آن‌ها در گذر سالیان تشکیل شده، یکی از موارد مهم در این سیاست ورزی است.

کمااینکه عهدنامه‌ای که حضرت برای محمدابن ابوبکر به عنوان والی مصر نوشتند نیز در برخی موارد با عهدنامه مالک اشتر تفاوت دارد.
دقیقا. همانطور که شرایط در تنظیم این سیاست ورزی تاثیر زیادی دارد، فردی که برای اجرای این سیاست‌ها در نظر گرفته شده نیز از دیگر متفاوت است. در واقع اختلاف ظرفیت‌ها در افراد منجر به این تفاوت می‌شود. مالک می‌تواند این فرامین را پیاده کند، زیرا ظرفیت او به قدری ست که امام توانسته این اعتماد را به ایشان داشته باشد.
معنای دیگری که برای سنت آمده و می‌خواهم به آن اشاره کنم، ایصال الی المطلوب است، نه ایصال الی الهدف! این سنت جلوه هائی از رهبری سیاسی است در حالیکه قرآن راهنمائی سیاسی یا مدنی است. قرآن راهبرد رهبری را به ما نشان می‌دهد و سنت رهبری این راهبرد را بر عهده دارد. این‌ها مواردی ست که باید توجه زیادی به آن داشت و در شناخت جایگاه و خاستگاه عهدنامه نیز این موارد را نصب العین قرار داد.

به صورت روشن‌تر اینکه جایگاه سیاستگذاری و سیاست ورزی در عهدنامه باید میان حضرت علی (ع) و مالک تمییز داده شود؟!
بله. در فضای اندیشه و مدیریت سیاسی ما با سه اصطلاح اصلی روبه رو هستیم؛ سیاست یا politics، سیاسات یا policy و تدابیر یا administrations مفاهیم اساسی هستند که در این راستا باید به آن توجه کرد.
حضرت در کل جهان اسلام، سیاست می‌گذارند و خط مشی را تعیین می‌کنند. مثل اینکه ایشان گاهی می‌گویند که عدالت باید در جامعه برقرار شود. اما گاهی به امرایشان راه اجرائی سازی عدالت را نشان می‌دهند. سیاست‌های راهبردی و اجرائی، در سطحی پائین‌تر از این خط مشی‌ها قرار دارند و راه اجرا را نشان می‌دهند. چیزی شبیه آنچه امروز در مجلس و مجمع تشخیص شاهدیم. این‌ها Policy هائی هستند که برای اجرا در جامعه ابلاغ می‌شوند.
این خاستگاه و جایگاه بحث ما در فضای اندیشه سیاسی است. عهدنامه به عنوان یک متن راهبردی سیاسی، مالک اشتر را برای اجرای فرامین حضرت راهنمائی می‌کند. اجرائی که البته از سوی دیگر نیز با شرایط جاری و روز گره خورده و اختیار را با او می‌گذارد. این مسائل جاری نیز شرایط ویژه خود را دارد.

نقش عهدنامه در جریان تشکیل تمدن اسلامی از دیدگاه شما چگونه است؟
مطلب دیگری که درباره نقش عهدنامه باید به آن اشاره کنم اینکه؛ قرآن و اسلام توانسته اند تمدن عظیمی را ایجاد کنند. هیچکس نیز در این شک ندارد که شیعه همواره و در همه جا پیشتاز و پرچمدار این تمدن بوده است. یعنی تا زمانیکه شیعه به بغداد نرفت، شاهد رشد تمدن به وجه درست در آن مکان نبودیم! از زمانیکه آل بویه به بغداد رفتند ما شاهد اوج گیری ناگهانی روند تمدن بودیم. هرچند که عبدالرحمن بدوی به این نکته کمایه میزند، اما واقعیت آنست که هرکجا عنصر تشیع و ایرانیت وارد شده، تمدن اسلامی تشکیل و پرچمداری شده است. پیامبر نیز در روایات به این نکته اشاره کرده بودند. حتی ابن خلدون نیز در حاشیه این روایات پیامبر، میگوید صدق رسول الله!
دلیل این امر هم عدم اهلیت بسیاری از اعراب با تمدن در دوران پیش از اسلام است. اهلیتی که حتی در سرزمینی مثل عربستان تا به امروز نیز به درازا انجامیده و امروز شاهد پیدایش برخی حقوق برای عموم مردم هستیم. عربستان با وجود انکه مبدا وحی بوده، اما امروز در حال تولید تکفیر و صدور آن به سراسر دنیاست! وهابیت، حنبلی گری، ظاهرگرایی و ... اوج اندیشه هاییست که امروزه عربستان تولید کرده و میکند. در واقع وحشی گرایی هیچگاه تمدن تولید نکرده است. در میان اهل سنت نیز تنها برخی از فرقی که عقل و اندیشه در میان آنان جای داشته، به جریان تمدن نزدیک‌تر شده اند. مثل معتزله و حنفی ها. اما شافعی و مالکی‌ها نیز در نقطه دورتری نسبت به تمدن ایستاده اند. نقطه‌ای که حنبلی گرایی در دورترین سمت و سوی آن قرار دارد. گرایشی فکری که مطلقا مخالف اندیشه و تمدن است؛ لذا هرجا شما بارقه‌ای از تمدن در جهان اسلام شاهد هستید، برخاسته از اندیشه شیعه ایرانی بوده است. همانطور که وات نیز به این نکته اشاره داشته و دولت سازی اسلامی را برخاسته از دیوانسالاری ایرانی می‌داند.
شما شاهدید که وقتی شاهنامه خوانی به عنوان آنتی تز اسلام گرایی در ایران مطرح شد، بلافاصله منشور مالک اشتر در فضای ایران ترویج می‌شود. ترویجی که هدف اصلی آن تعدیل فضاست!

ایرانیت و تشیع است که این پایه‌ها را گذاشته و خود را در آن تجلی داده است. به اندازه‌ای که مقتضیات اجازه داده و ایرانی‌ها توانسته اند، در این سند خود را نشان داده و تمدن سازی کرده اند.
تبارشناسی عهدنامه مالک اشتر در حوزه تمدن نیز در راستای این بحث ایرانشناسی بسیار مهم است. پشتوانه تمدن اسلامی هم در قرآن و سنت و هم در منشور‌ها برجسته است. امری که در دوره میانه نیز رواج داشته است.
شما شاهدید که وقتی شاهنامه خوانی به عنوان آنتی تز اسلام گرایی در ایران مطرح شد، بلافاصله منشور مالک اشتر در فضای ایران ترویج می‌شود. ترویجی که هدف اصلی آن تعدیل فضاست! شاهنامه یک متن سیاسی و مدیریتی ست که از زبان فردوسی به عنوان یک شاعر شیعه برامده و در واقع یکی از منابع فلسفه سیاسی در تشیع است. اما افرادی که قصد پررنگ کردن شاهنامه را دارند، این کار را نه به قصد بهره وری از حکمت فردوسی که به قصد تخریب جریان اندیشه شیعی انجام می‌دهند. در واقع اگر شما میبینید که سلطان محمود غزنوی با شاهنامه برخورد کرد، به دلیل جایگاه اندیشه شیعی در این متن است. اما متاسفانه در سال‌های بعد، افرادی که دشمنی دیرینه‌ای با اسلام و اندیشه شیعه داشتند، شاهنامه را در برابر قرآن و نهج البلاغه علم میکردند!
لذا وقتی در دوران صفوی برخی از علما عهدنامه را برجسته می‌کنند، شاهد جریان تقابلی میان شاهنامه و عهدنامه هستیم که با ترویج عهدنامه خنثی می‌شود. متنی که به حکمت متعالی منتهی میشود. این جریان به ویژه در مکتب اصفهان تجدید میشود و جلوی افراط و تفریط‌های زیادی در این حوزه را میگیرد.
در دوره جدید هم؛ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، عهدنامه مالک اشتر را به عنوان یک سند جهانی ثبت کرده و اعلام کرده که توسعه و پیشرفت جهان، دوری از تنازعات و جنگ طلبی‌ها بدون عدالت و حکمت ممکن نیست. پس این سند می‌تواند یک راهبرد و الگوی مهم برای جهان و به ویژه جهان اسلام در این راه باشد. مسلمانان سندی با این اوصاف دارند و متاسفانه به دنبال راه توسعه هستند. ما لب تشنه کنار دریایی مملو از آب شیرین و گواراست.
نکته جالب اینکه جمهوری اسلامی ایران موفق به ثبت این عهدنامه نشده و کشور مصر این اقدام را صورت داده است.
عهدنامه مالک اشتر بروز کل قرآن و سنت، در یک مقطع زمانی و مکانی است که متناسب با ظرفیت‌ها تنظیم شده است. عهدنامه طرحی مینیاتوری از عظمت قرآن و سنت اسلام است که اصلا و ابدا در حد خود ناقص نیست. بلکه در نوع خود کامل است و کامل‌تر از این نیز نمیشود! عهدنامه مالک اشتر کمال خود را دارد، چنانکه عهدنامه دیگر کمال خود را! مجموعه این‌ها در کنار هم کمال علوی را میسازند که جلوه سنت، قرآن و امامت است.

آقای دکتر! اگر بخواهیم کمی بیشتر درباره اصول اساسی سیاسی در عهدنامه صحبت کنیم، باید به چه موارد اصلی بپردازیم. اصولی که مخاطب اصلی آن حکمرانان و طبقه حاکم در جوامع است.
شاید محوری‌ترین اصل درباره مردم، در عهدنامه این باشد که مردم صاحبخانه هستند! مردم مصر و سایرین باور کنید که همه دنیا برای شما خلق شده است. حتی پیامبران برای شما آمده اند. آن‌ها پیام خدا را برای مردم آورده اند. پیامی بقدر عقولهم و بلسان قومهم!
در واقع پیامبران این پیام را برای هدایت و سعادت مردم اورده اند. عهدنامه درصدد است به نردم بفهماند که دولت‌ها از هر فرد و هر جایگاهی باشند، مستاحران مردم هستند. مردم صاحب حق اند و باید به خواسته آنان نگاه کرد. حکمرانان باید به این خواسته‌ها نگاه کنند و مردم را در راه رسیدن به آن خدمت رسانی نمایند. مثل طبیبی که خواستار درمان مریض است، اما در جریان طبابت، تابع دستورات مریض نیست. او دارو را تجویز میکند، اما نمیتواند دارو را به او تحمیل کند. این هماهن حکایت حاکمیت است.
حاکمیت نباید خواسته هایش را به مردم تحمیل کند و آن‌ها را به اجبار وادارد. خود مردم باید رو به سوی سعادت داشته باشند. آن‌ها باید به رشد و بلوغی برسند که تحمل تلخی و دشواری رسیدن به مطلوبات را با خود تحمل کنند. مردم عاقل صاحب اختیارند و باید درد را تشخیص دهند. کار حاکمیت ارائه راهکار درمان به این مردم است. مردم خیرخواه خود هستند، اما این خیر را به درستی نمی‌یابند. پس وظیفه حاکمیت در این است که راه خیرخواهی و نیل به خیر را به مردم نشان دهد. دلیل این امر هم آنکه مردم عاقل اند، اما عالم به راه سعادت شان نیستند. از اینرو حضرت راه‌های نیل به سعادت را در عهدنامه برای مالک آورده اند و نمی‌خواهند که این راه را به مردم تحمیل کنند. بلکه درصدد ترغیب مردم به این راه هستند.
وقتی مردم به این راه خیر و سعادت آگاه شدند، در فراز و نشیب این راه نیز همراه حکام می‌شوند. مثلا در جنگ و صلح همراه هستند و از جان و مال برای این اهداف مایه می‌گذارند.
حضرت امیر در درجه اول درصدد است که به مالک این نکته را گوشزد کند که مردم مخدوم اند و دولت‌ها خادم! مالک باید این گزاره را باور کند و تلاش کند که این باور را در میان مردم نیز گسترش دهد. اصل این باور است. تقوا و مردم داری و. فروعی ست که بر این اصل مترتب می‌شود؛ لذا حکومت بر قلب‌ها و دل‌ها میشود نه بر گرده ها!

در واقع جایگاه برابری و انسانیت در این نگاه، شاید مهم‌ترین نکته در عهدنامه باشد. حضرت در فرازی که از برادری و برابری انسان‌ها در دین یا خلقت با مالک صحبت می‌کنند، درصدد هستند که دسته بندی درست افراد جامعه را به او نشان دهد.
بله. محور اصلی همین برابری است. همه انسان‌ها یک کمال اولیه دارند که همانا انسانیت است. مسلمان بودن، اما کمال ثانویه افراد است. این کمال ثانویه برای افراد حقوقی را همراه خود دارد، اما چیزی از حقوق اولیه او نمی‌کاهد. این نوع نگاه باید در زاویه دید حکام نسبت به مردم برقرار شود تا بتوانند به درستی در میان مردم حکمفرمایی کنند. تقوا و عدالت و آزادی و. همه فرعِ این اصل در اندیشه حضرت هستند.
وقتی ما از انسان نام بردیم، یعنی درباره شهروند صحبت کرده ایم. شهروندی که شان اولیه و ثانویه دارد. همه در شهروندی برابرند، اما یکی از این شهروندان تاجر است و دیگری کشاورز. این قشربندی در عهدنامه نیز مورد اشاره قرار گرفته است. قشربندی که اتفاقا در جامعه امروز ما هم وجود دارد و تنها در زیربخش‌ها تغییراتی حاصل شده است. مثلا نیروی دفاعی شامل نیرو‌های امنیتی، اطلاعاتی، سپاه، ارتش و ... شده که البته همه آن‌ها وظیفه دفاع را بر عهده دارند و همیشه هم بوده اند؛ بنابراین انسانی که در کلیت اندیشه سیاسی انسان است، در جامعه دچار قشربندی و گروه بندی‌های مختلف مثل اقتصاد، فرهنگ و سیاست است. جامعه از این سه جماعت تشکیل شده که هرکدام زیربخش‌های خاص خود را داراست. البته نیرو‌های نظامی را در برخی از تقسیم بندی‌ها در دسته‌ای جدا قرار داده اند که در واقعیت باید آن‌ها را در زمره همان نیرو‌های سیاسی دسته بندی کرد.
امام علی (ع) در عهدنامه دسته بندی و قشربندی‌های مختلفی از مردم به مالک ارائه می‌دهند. مثلا در یک شق ازینها، به عوام و خواص اشاره میکند. ایشان به ملک میفرمایند خواص کثیر المعونه و قلیل الاثر هستند، اما توده مردم قلیل المعونه و کثیر الاثر هستند! این قولیست که ما در جریان دفاع مقدس به عینه شاهد آن بودیم. مردم عامی که برای اسلام و میهن شان جنگیدند و پس از پایان مبارزه نیز دوباره به زمین‌های کشاورزی شام بازگشتند. اما غالب خواص روشنفکر هیچ کمکی به دفاع نکردند و در جهتی مخالف حرکت می‌کردند. نکته اصلی اینکه همین جریان روشنفکر امروز داعیه دار هستند و جنگ را زیر سوال می‌برند! این منشی ست که در میان توده‌های مردم بسیار کمتر از خواص وجود دارد؛ لذا حضرت بهره وری را به بهترین وجه ممکن دز بعد اجتماعی و سیاسی آن معرفی کرده اند. هزینه و فایده! دو مفهومی که در میان خواص و عوام وجود دارد و برای برنامه ریزی درست سیاسی و اجتماعی باید این موارد را مورد توجه قرار داد.
شاید محوری‌ترین اصل درباره مردم، در عهدنامه این باشد که مردم صاحبخانه هستند! مردم مصر و سایرین باور کنید که همه دنیا برای شما خلق شده است. حتی پیامبران برای شما آمده اند. آن‌ها پیام خدا را برای مردم آورده اند. پیامی بقدر عقولهم و بلسان قومهم!

امام خمینی (ره) مصادیق یکی از افرادی بودند که امور خود را با توجه به خواص و عوام سامان دادند. ایشان با همین سرمایه اجتماعی و بقول خودشان با کودکان و سربازان در گهواره، انقلاب اسلامی را سامان دادند. این نکته اشکالی بود که در عملکرد سیدجمال وجود نداشت. وی برخلاف امام امیدش را به روشنفکران و جریان خواص بست که متاسفانه امید او را ناامید کردند.
همین نگاه را حضرت نیز در عهدنامه مطرح کرده اند.
نکته بعد اینکه ما یکسری اصول جاودان داریم. در داستان حضرت موسی و صفورا، صفورا به دلیل قوی و امین بودن موسی، خواهان استخدام او از سوی پدرش می‌شود. ترتیب بیان این صفات به همین روند است. این موارد در بیان حضرت علی و عهدنامه نیز اشاره شده است؛ تخصص و امانتداری دو ویژگی مهمی ست که حضرت برای استخدام افراد در نظر داشته اند و همواره بر آن تاکید کرده اند. این در حالیست که حنبلی‌ها تاکید دارند این خصیصه‌ها مختص حضرت موسی (ع) و همان شرایط بوده است! اما ما معتقدیم که قرآن داستان و احکام جزئی ندارد. همه مواردی که در قرآن ذکر شده، احکام کلی هستند. احکامی که اتفاقا باید به همان ترتیب و صورتی که در قرآن آمده، اجرائی شوند. ما امروز اگر نهایت تلاش مان را در این راستا انجام دهیم، امانتداری را بر تخصص ترجیح می‌دهیم. هردوی این صفات باید در کنار هم وجود داشته باشند؛ همانطور که حضرت میفرمایند خول السلطان علی الرعیته اشد من جور السلطان. ایشان به مالک میفرمایند که مقتدر باش و، اما ظالم نباش! این همان قوت در تخصص و امانتداری در وظایف است که باید توجه زیادی نسبت به آن معطوف بداریم. شرایط زمان و مکان البته در تعیین این قوت و تخصص و امین بودن تاثیر زیادی دارد؛ لذا حضرت نیز بر روزآمدی و کارامدی تاکید زیادی دارند. شاید در زمان پیامبر این دو خصیصه در یک سرباز به خوب نیزه زدن و سوارکاری درست اطلاق می‌شده و امروز این ویژگی‌ها در خصایص دیگری نهفته است.
همچنین حضرت بر این نکته تاکید دارند که مالک یا امیر باید سعی خود را انجام دهد تا رضایت مردم را به دست آورد، اما این رضایت ملاک حکومتداری نیست. چرا که رضایت خداوند در رضایت توده مردم و سخط خداوند در رضایت خواص است! در واقع رضایت خواص، نارضایتی توده‌ها را به همراه دارد. این در حالیست که پیامبران و ائمه اطهار برای به دست آوردن رضایت توده‌ها به میان مردم آمده اند.

اهمیت توده‌ها یک التزام مهم به نام آزادی دارد. حد و حدود مشخص شده برای آزادی در عهدنامه از دیدگاه شما چیست؟
بنظر من اصول کلی در اندیشه سیاسی اسلام وجود دارد که دربرگیرنده اصول جزئی و متفاوت دیگری است. مردم صاحب حق هستند و کرامت آن‌ها اهمیت دارد. ممکن است فردی در اظهارنظر نسبت به دولت آزاد باشد، اما کرامت او در میان قوم حفظ نشده باشد. این آزادی به چه دردی خواهد خورد؟!
آزادی در صورتی درست و کامل برای افراد یک جامعه خواهد بود که خصیصه‌های دیگری همچون کرامت و عدالت و ... را نیز در خود داشته باشد.
ما امروز مرکز تدوین الگوی اسلامی پیشرفت را در کشور داریم، در حالیکه الگوی پیشرفت اصلی، همین متن عهدنامه است! ما هنوز از این متون غفلت داریم و اثربخشی خاصی از این متون در مدیریت و اجرای امور سیاسی کشور نمی‌بینیم

اسلام دین آزادگان است، بنیان آن آزادی ست و اینطور است که امام اصل را بر کرامت می‌گذارد. کرامتی که بنیان آن آزادگی و نه آزادی صرف است. نه آزادی‌ای که نوع آن را در رفتار‌های نابهنجار غرب شاهد هستیم. رفتار‌هایی که با آزادی انجام شده و نتیجه آن کشتار مردم و تولید بمب‌های اتمی و ... است! این رفتار فارغ از آزادگی است. رفتاری که در پاردایم اندیشه تشیع و اسلام پسندیده نیست.
فرد و اجتماعی که به معنای واقعی آزادگی سیاسی و آزادی دارد، نمیتواند برای دیگران نیز طلب آزادی و آزادگی نداشته باشد. آزادی که اتفاقا در اندیشه اکثر اندیشمندان غربی نیز حدود خاص خود را دارد و به صورت مطلق مدنظر نبوده و نیست. حضرت علی (ع) دولت کریم را نعمتی برای همه و دولت لئیم را نغمتی برای همگان می‌دانند.
و، اما نکته پایانی...
نظام جمهوری اسلامی ایران نظامی بسیار کارآمد بوده که امروز ما برخی از ناکارآمدی‌ها در اجرا مواجه شده ایم. ناکارآمدی‌هایی که منجر به بروز مشکلات عدیده در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده است. مشکلاتی که به واقع در شان یک نظام اسلامی نبوده و نیست.
واقعیت داستان ما ناتوانی در استفاده درست از منابع است؛ لذا بازخوانی این منابع در جهت ارتقا کارآمدی نظام امری بسیار مهم و ضروری بنظر می‌رسد. شیفتی که منجر به نزدیک شدن دوباره آمار‌ها و آرمان‌ها شود. بازخوانی که منبعث از منابع فرهگی همچون عهدنامه باشد و به نیاز‌های روزامد و کارامد ما پاسخگو باشد. صرف تفسیر و ترویج عهدنامه، دردی از ما درمان نمی‌کند. بلکه باید به صورت مصداقی با این اسناد برخورد کرد.
ما امروز مرکز تدوین الگوی اسلامی پیشرفت را در کشور داریم، در حالیکه الگوی پیشرفت اصلی، همین متن عهدنامه است! ما هنوز از این متون غفلت داریم و اثربخشی خاصی از این متون در مدیریت و اجرای امور سیاسی کشور نمی‌بینیم. مسائل و نیاز‌های ما با توجه به همین اسناد قابل پاسخگوئی است. عهدنامه بحری ست که شاید در کوزه روزگار و سیستم‌های روز ما نگنجد، اما می‌توان به قدر نیاز از آن بهره برداری کرد.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha