گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سیدمحمدرضا دادگستر: چند نوع کتاب از دیرباز در بازار نشر ایران پرفروش بودهاند و اصطلاحاً «بازار داشتهاند». از رمانهای عامهپسند و تعبیر خواب گرفته تا آَشپزی و روانشناسی موفقیت. کتبی که درباره ریشههای توسعهنیافتگی و عقبماندگی ایران در رقابت میان کشورهای جهان است نیز از اقبال خوبی برخوردارند. آثاری که ادعا میکنند کلید نرسیدن ایرانیان به زندگی مطلوب و جامعه غاییشان را یکبار برای همیشه یافتهاند و گره ذهنی خواننده را به بهترین شکل ممکن باز کردهاند. با این حال بررسی این آثار حاکی از آنست که آنها نهتنها چیزی بر اندوخته و خرد مخاطب اضافه نکردهاند که حتی توجه او را از مسائل اصلی نیز منحرف کردهاند.
شناخت عناصر فرهنگی و ارزشها، بینشها، نگرشها و اقتضائات خاص ذهن هر ملت برای رسیدن به فهمی از وضعیت پیشین و کنونی آن ضروری است. کنش اعضای یک جامعه در سایه ذهنیت آنهاست که معنادار و هدفدار میشود. نمیتوان ادعا کرد که افراد گوناگون، چه در بدنه جامعه و چه در نظام تصمیمگیری کلان و حکمرانی، در خلاء تصمیم میگیرند و نهایت عقلانیت اقتصادی را نشان میدهند. این افراد همواره متاثر از زنجیرهای نهادین از ارزشها و خلقیات هستند که در تصمیم نهاییشان اثر میگذارد. اما باید دقت کرد که در فرآیند کسب معرفت نسبت به این عوامل دچار تقدیرگرایی و مطلقانگاری از یک سو و نسبیگرایی و شکانگاری از سوی دیگر نشویم. در حالت نخست به قدری دادههای جمعآوریشده متقن و ثابت پنداشته میشود که اولاً هر کنش و رفتار اعضای جامعه به شیوهای انکارنشدنی به آن ارجاع داده میشود و ثانیاً تحقیقات آتی که ممکن است یافتههایشان در تعارض با معرفت کنونی باشد پیشاپیش نامعتبر شناخته میشود. در حالت دوم نیز به قدری بر نسبیبودن و عدم پایداری یافتهها و دادههای بدستآمده تاکید میشود که تحقیق دیگر اعتبار اولیهای برای پذیرفتهشدن و تبیین وضعیت جامعه مدنظر نخواهد داشت. بازخوانی آثار موجود در این حوزه حکایت از آن دارد که مشکل نخست، تقدیرگرایی و مطلقانگاری، امری معمول و حتی پذیرفتهشده است.
در آثار مشهور این حوزه همچون «جامعهشناسی خودمانی از حسن نراقی»، «ما چگونه ما شدیم؟ از صادق زیباکلام»، «چرا عقب ماندهایم؟ از علیمحمد ایزدی»، «جامعهشناسی خودکامگی و جامعهشناسی نخبهکشی از علی رضاقلی»، «خلقیات ما ایرانیان از محمدعلی جمالزاده»، «استبداد در ایران از حسن قاضیمرادی» و... بر اثرگذاری مطلق، ثابت و پایدار آنچه خلقیات و ذهنیات خاص ایرانی نامیده میشود بر عدم پیشرفت و توسعهیافتگی تاکید میشود. نویسندگان این کتابها هر کدام شماری از خلقیات ناپسند را فهرست کرده و آنها را جزو عناصر ثابت در روابط اجتماعی ایرانیان به حساب میآورند. منبعی که این افراد بیش از هر چیز دیگر بدان استناد میکنند تجربه روزمره افراد و به خصوص خوانندگان است. آنها در اعتباربخشی به مدعای خود وارد ارتباطی مستمر، اما ضمنی با مخاطب در کتاب میشوند و مدام از او دعوت میکنند تا موارد ذکرشده در کتاب را با آنچه از دیگران در زندگی روزمره دیده است تطبیق دهد. خوانندگان نیز تحتتاثیر قلم قوی نویسندگان قرار گرفته و پرسش ذهنی خود از علل عقبماندگی ایران را با گزینش موردیْ از تجربه رابطه اجتماعی با دیگران پاسخ میدهد. گویی که اگر دیگران رفتار بهتری داشتند و از خود ذهنیت سازگارتری با ایرانی مطلوب به تصویرکشیده در کتابها میساختند، تمام موانع بر سر راه پیشرفت و توسعه کشور برداشته میشد و ایرانیان به سرعت به جایگاه مطلوب خود در میان ملل جهان میرسیدند.
پافشاری افراطگونه بر عامل ذهنیای که دارای رابطه علت و معلولی با فرهنگ است سبب میشود تا خوانندگان از توجه به مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی، نظامی و... غفلت کنند و علل عدم پیشرفت کشور را به شماری از خلقیات ناپسند، که در گستردگی و وجود نهادینه آنها در جامعه ایرانی محل تردید است، تقلیل دهند. تجربه توسعهیافتگی دیگر کشورها بیش از آنکه حاکی از رابطه علت و معلولی متقن و تاثیر حتمی فرهنگ بر اقتصاد باشد، حکایت از توسعه فرهنگی تدریجی و متاثر از بهبود وضعیت اقتصادی افراد دارد. روشنفکران ایرانی به جای توجه به چنین روندی و تلاش در شناخت آن در بستر جامعه ایرانی، هرکدام مجموعهای از خلقیات ناپسند و زشت اخلاقی را به عنوان خصیصههای فرهنگی ابدی ایرانیان در آثارشان عرضه کردهاند و بیش از آن که یار شاطر باشند، بار خاطر بودهاند.
روشنفکران ایرانی در مواجهه با جامعه خود نتوانستهاند ریشههای تداوم و پایداری آن را در طول تاریخ درک کنند. مثلاً به پدیدههای مذهبی به عنوان شاخصههای عرضی فرهنگ نگاه کردهاند و خواهان جامعهای پیراسته از اعتقاد به آنها هستند. آنها با طرحریزی مدینه فاضلهای از غرب بر مبنای مشاهدات ناقص و موردی، میخواهند از ذهن ایرانی و ثمرات آن فاصله گرفته و تمدن را به جای بازسازی بر اساس ویژگیهای خاص اسلامی-ایرانی، از روی بدیلهای ناسازوار کپی کنند. با پیشفرض گرفتن نامطلوب بودن جامعه خود، آنها پشتوانهای گزینشی و بر اساس دیدگاهی بدبینانه برای آن فراهم میکنند که آثار مرتبط با خلقیات ضدتوسعهای! ایرانیان نمونهای از محصولات آن است.
کتب پرفروش در زمینه نقد خلقیات ایرانیان از خودانتقادی معمول در مطالعات فرهنگی امروزین به سمت خودتخریبگری مبتنی بر آنچه تجربه تاریخی ناکامی میتوان نامید میروند. آنها به جای ادراک انتظارات و خواستههای ایرانیان، انتظارات و خواستههای طبقات اقتصادی و اقشار اجتماعی خاصی همچون طبقه متوسط مدرن و طبقه تنآسای نوکیسه را در قالب مدینه فاصله ایرانی ترسیم و ترویج میکنند. اتمیزهشدن سوژه اجتماعی و دورشدن از مبادی اخلاقی ایرانی-اسلامی که متاثر از جماعتگرایی و توجه به دیگری در اندیشه کهن ایرانی است را میتوان از تبعات این دیدگاه دانست.
آثار موجود در این حوزه همچنین از روششناسی ضعیف بهره میبرند که در صحت محتوایشان تردیدهایی را ایجاد میکند. نویسندگان که گویا هدف را جلب حداکثری مخاطب دانستهاند چندان از روشهای کمی و کیفی معمول در علوم اجتماعی استفاده نکردهاند و کتابهایشان بیشتر حالت گفتاری دارد. اگر مولفان متواضعانه تنها بر ذکر شماری از تجربه زیسته نامطلوب در جامعه ایرانی تاکید میکردند شاید چندان مشکلی رخ نمیداد. اما ادعای بزرگ آنها مبنی بر شناخت علل عقبماندگی و توسعهنیافتگی تاریخی ایران مستلزم عرضه تحقیقاتی با روششناسی منسجم، مشخص و دقیق، مشارکت دانشآموختگان رشتههای گوناگونی همچون جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، مطالعات فرهنگی و...، پایش و نظارت مداوم جامعه ایرانی و اتخاذ نگاهی جامع و واقعبینانه است. تنها در آن صورت است که میتوان هم به شناختی دقیق از خلقیات ایرانیان رسید و هم آن را به روشنی در فرآیند پیشرفت کشور جایابی کرد.
/انتهای پیام/