وقتی سینمای آمریکا برای یک فاجعه ضدبشری فیلمی ستایشگرایانه می‌سازد؛
می‌توانید به مناسبت فرارسیدن سی‌ام جولای، «فیلیمو» را باز کنید و فیلم «یواس‌اس ایندیاناپلیس: مردان دلیر» را به تماشا بنشینید. فیلمی درباره آخرین ناو جنگی آمریکایی که در پایان جنگ جهانی دوم و پس از انجام مأموریت تحویل بمب اتمی هیروشیما توسط یک اژدر معمولی ژاپنی منهدم و غرق شد و عنوان بزرگ‌ترین و پرتلفات‌ترین سانحه دریایی طول تاریخ را هم به خود اختصاص داد.
به گزارش «سدید»؛  می‌توانید به مناسبت فرارسیدن سی‌ام جولای، «فیلیمو» را باز کنید و فیلم «یواس‌اس ایندیاناپلیس: مردان دلیر» را به تماشا بنشینید. فیلمی درباره آخرین ناو جنگی آمریکایی که در پایان جنگ جهانی دوم و پس از انجام مأموریت تحویل بمب اتمی هیروشیما توسط یک اژدر معمولی ژاپنی منهدم و غرق شد و عنوان بزرگ‌ترین و پرتلفات‌ترین سانحه دریایی طول تاریخ را هم به خود اختصاص داد. فیلمی که البته احتمالاً به‌طور کاملاً اتفاقی تنها یک سال پیش از پیدا شدن لاشه این ناو در عمق اقیانوس در سال‌۲۰۱۷ ساخته و منتشر شد تا از شریک‌جرم‌های یکی از بی‌شرمانه‌ترین فجایع تاریخ بشر، قهرمانانی شجاع و مظلوم بسازد.

حمل «پسرکوچولو» مأموریت محرمانه خانم ایندیاناپلیس
«یواس‌اس ایندیاناپلیس» (USS Indianapolis (CA-۳۵))، رزم‌ناو کلاس پورتلند آمریکایی، هشت سال قبل از این که جنگ جهانی دوم آغاز شود کارش را روی آب‌های بین‌المللی آغاز کرد و تا سی‌ام جولای‌۱۹۴۵ کمی قبل از آن که دو بمب اتمی آمریکایی با نابود کردن هیروشیما و ناکازاکی، جنگ جهانی دوم را با بهت و حیرت بشر تمام کند، ماموریت‌های زیادی را برای ایالات متحده انجام داد. اما این مأموریت با بقیه فرق داشت.

مأموریت محرمانه خانم ایندیاناپلیس حامل «پسر کوچولو»
۱۶‌جولای‌۱۹۴۵ رزم‌ناو ۱۰ تنی که آمریکایی‌ها آن را با ضمیر مؤنث (she) خطاب می‌کنند، بندر سان‌فرانسیسکو را برای یک مأموریت فوق محرمانه ترک کرد. خانم جوان که تازه ۱۵ سالگی‌اش را رد کرده بود با ۱۹۰‌متر قد، مأمور شد تا «پسر کوچولو» را به ژاپن برساند.
احتمالاً شوخ‌طبعی آمریکایی‌هاست که باعث شده اسم اولین بمب اتمی و آخرین نمونه به کارگرفته‌شده از آن علیه انسان را «پسر کوچولو» بگذارند. به هرحال آن «خانم جوان قدبلند»، دست این «پسر کوچولو» را گرفت و مثل ماموریت‌های قبل، موفق شد مخفیانه خود را به ساحل پرل‌هاربر رساند و نهایتاً در ۲۶‌جولای، دستش را در دست جزیره تینیان، جایی در شرق ژاپن در اقیانوس آرام بگذارد تا «پسر کوچولو» را آماده اجرای بزرگ‌ترین کشتار جمعی با یک سلاح مدرن کنند.

داستان ۹۰۰‌کشته نه؛ داستان ۳۰۰‌نجات‌یافته
مأموریت رزم‌ناو آمریکایی ظاهراً تمام شده بود. همینطور که پسر کوچولو آماده می‌شد تا تنها ۱۰ روز بعد در ششم آگوست، کار را تمام کند، خانم ایندیاناپلیس هم به سمت خانه روانه می‌شد. اما پیش از آن که کسی از مأموریت فاجعه‌بار او خبردار شود، در حالی که با ۱۱۹۶‌خدمه‌اش به سمت گوام حرکت می‌کرد، جایی در فاصله میان آمریکا و ژاپن در آب‌های اقیانوس آرام، مورد هدف زیردریایی نیروی دریایی سلطنتی ژاپن قرار گرفت و توسط یک اژدر معمولی غرق شد. نزدیک ۹۰۰‌نفر یا آتش گرفتند یا غرق شدند یا از تشنگی مردند و تنها حدود ۳۰۰‌نفر از آب گرفته و توسط کشتی امدادی آمریکایی نجات داده شدند.
از یک طرف اگر نگاه کنید، هم مأموریت این رزم‌ناو، مأموریت کثیف و فاجعه‌باری بوده و هم نهایتاً تبدیل به پرتلفات‌ترین سانحه دریایی شده و به نوعی شکست خورده است. اما سینمای آمریکا بلد است هم شکست را پیروزی جلوه دهد و هم فاجعه‌ای ضدانسانی را رنگ انسانیت بپاشد و هم البته افکار عمومی داخلی‌اش را با پروژه رسانه‌ای-سیاسی «بازگشت یک قهرمان آمریکایی» سربه‌راه و آرام کند.

کتاب، فیلم و مواد خام را قبل از سؤال افکار عمومی آماده کنید
سال‌۲۰۰۳ کتاب «در مسیر خطر» به قلم دوج استنتون نوشته شد تا همانطور که زیر عنوانش می‌گوید «غرق شدن رزم‌ناو ایندیاناپلیس و داستان خارق‌العاده نجات‌یافتگانش»، از همه ماجرای بمب اتم و غرق شدن با یک اژدر معمولی، تنها روی ۳۱۷‌نفر نجات‌یافته زوم کند و کل داستان را از این زاویه ببیند.
سینمای آمریکا هم در این انتخاب زاویه‌دید، انصافاً کارآزموده است و همانطور که بار‌ها از شکست‌هایش، حماسه پیروزی بیرون کشیده است. می‌توانید فیلم «آرگو» یا سریال و رمان «بر بال عقاب‌ها» را به خاطر بیاورید که از کل ماجرای پر ابعاد تسخیر لانه جاسوسی و رسوایی‌هایی که برای آمریکا به بار آورد، روی عملیات نجات چند گروگان البته با مقادیر زیادی تخیل، تمرکز کرد.

فرمول حماسه‌سازی از شکست
همین فرمول برای خانم ایندیاناپلیس و پسر کوچولویش اجرا شده است. افکار عمومی آمریکا همیشه نسبت به بازگشت قهرمانان جنگ، واکنش مثبتی نشان می‌دهد و خصوصاً در مواقع بحران‌های ملی، با چنین اتفاقاتی آرامش می‌گیرد و اتحاد خود را بازمی‌یابد. شاید به همین دلیل باشد که «پل آلن» تحقیقاتش را برای یافتن لاشه این رزم‌ناو، درست زمانی به نتیجه رساند که تنها کمی از انتشار فیلم داستانی «یواس‌اس ایندیاناپلیس: مردان دلیر» با بازی نیکلاس کیج و تام سایزمور می‌گذشت. سال‌۲۰۱۷ خبر پیدا شدن لاشه این رزم‌ناو در حالی می‌پیچید که آمریکا مقادیر خوبی مواد خام فرهنگی برای عرضه به ذهن‌های خاموش و حتی پرسشگر در میان افکار عمومی آمریکا داشت. مواد خامی که همگی، موضوع را از زاویه دلخواه دولت ایالات متحده می‌دیدند.
فیلم با حمله هوایی به رزم‌ناو که مقتدرانه در حال مقاومت است، آغاز می‌شود و خیلی سریع به اتاق تصمیم‌سازان و دولتمردان آمریکایی منتقل می‌شود. آن‌ها خیلی ساده با این توجیه که جنگ باید زودتر تمام شود وگرنه تلفات بیشتری خواهیم داد، انداختن بمب اتمی را ضمن اشاره به حمله به منطقه نظامی ژاپنی منطقی و پذیرفتنی می‌کنند. بعد خیلی سریع برای ساختن تصویر قهرمان به بحث فرستادن یک کشتی جنگی بدون اسکورت و بدون پشتیبان منتقل می‌شوند. قهرمانی که باید تنهایی محموله مهمی را به تینیان برساند.

مأموریت ضدانسانی، ناراضی ندارد
اگر فکر کرده‌اید این تنها تصمیم دولت‌مردان است و خدمه کشتی می‌توانند احیاناً در برابر آن مقاومتی کنند یا فقط ناراضی باشند سخت در اشتباهید! نیکلاس کیج که نقش دریاسالار «کاپتان مک‌وی»، فرمانده ارشد عملیات روی عرشه کشتی را ایفا می‌کند بلافاصله پس از سکانس تصمیم دولتمردان روبه‌روی شما ظاهر می‌شود تا شما را از این اشتباه در بیاورد.
او یک آمریکایی وطن‌پرست و وظیفه‌شناس است که تاریخ را اینطور برایمان توجیه می‌کند: «تا وقتی انسان هست، بدون تردید جنگ هم هست. ما فقط می‌خوایم وظیفه‌مون رو انجام بدیم و بریم خونه‌هامون». کمی جلوتر هم مقام بالاتر نظامی، در فرایند توجیه «مک‌وی» تاکید می‌کند که «این مأموریت جان ده‌ها میلیون آدم را نجات می‌دهد» و البته فیلم چیزی هم درباره محموله خطرناک این کشتی نمی‌گوید.
در این فیلم دوساعته، ۲۰‌دقیقه هم از ابتدایش طول نمی‌کشد تا سروته مأموریت و محموله را هم بیاورد و برود سروقت قهرمان‌هایی که یکی یکی باید شخصیت‌پردازی و سمپاتیک شوند تا وقتی اژدر ژاپنی به کشتی اصابت کرد، دلمان برای تک‌تک‌شان تنگ شود. همین اتفاق هم می‌افتد و فیلم، پسرکوچولویی را که در عرض کمتر از یک ثانیه بیش از صدهزار نفر را کشت و برای بیش از یک قرن هنوز آثار مخرب رادیواکتیو در جسم مردم منطقه و اقلیم زیستی آن وجود دارد، به کلی مسکوت می‌گذارد و ما را مجبور می‌کند تا برای سربازان آمریکایی مویه کنیم.

جنگ باخته، رسانه پیروز
به هرحال این فرمولی است که همیشه در نسبت میان سینمای آمریکا با افکار عمومی آن، جواب داده است، اما موفقیت رسانه‌های آمریکایی در این برنامه‌ریزی برای توجیه سیستماتیک جنایت‌ها و رسوایی‌ها و شکست‌ها، تنها به ساخت فیلم محدود نمی‌شود. این ساده‌انگارانه است که فکر کنیم مردم با یک یا چند فیلم خام می‌شوند. عوامل موفقیت را باید در تدارک دیدن یک مجموعه مواد خام روانی از فیلم و کتاب گرفته تا حتی خبر پیدا شدن لاشه کشتی در اقیانوس جست‌وجو کرد؛ و در زمان‌بندی ارائه اطلاعات چنان که از سال‌۱۹۴۵ تا ۲۰۰۰ زمان زیادی است که بالاخره یک جریان عمومی درباره پدیده مهمی مثل بمب اتم از آمریکا سؤال بپرسد. به هرحال آمریکا به خوبی می‌داند که احتمال پیروزی در جنگ در بازنمایی رسانه‌ای بیش از احتمال پیروزی در آن روی زمین است.
 
/انتهای پیام/
منبع: صبح نو
Iran (Islamic Republic of)
کاوه
۲۲:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۸
واقعا که متنی که خوندم مثل همیشه نفرت انگیز بود ایکاش بجای حرفهای غرب ستیزانه ابلهانه کمی از خباثت ژاپنی ها میگفتید که منطقه زو به آتش کشیده بود و سراسر شرق آسیا رو تسخیر کرده بود و در چین و فیلیپین و گوام و کره و استرالیا دست به جنایت زده بود لطفا کمی منصف باشید اون بمب ژاپن رو از خط مشی کثیفی که پیش گرفته بود و به سمت تباهی میرفت نجات داد ژاپنی ها شکم اسرا رو زنده زنده در دانشگاه ها پاره میکردن جهت تشریح و آموزش به دانشجوها لطفا منصف باشید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۱۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۴
کاسه لیس غرب کاوه حرفات مثل همیشه بوی وطن فروشی میده
ارسال نظر
captcha