نمایش خانگی در ایران رقابت بی‌امان طبقات مرفه را برای طبقات پایین و متوسط تصویرسازی می‌کند!
سریال‌های شبکه نمایش خانگی در ایران در وضعیتی بینابین قرار دارند. آن‌ها از یک سو قیدوبند‌های معمول سریال‌های تلویزیونی همچون کد‌های پوششی و محدودیت‌های دیالوگی را ندارند و از سوی دیگر باید مواردی را رعایت کنند که ایشان را از سریال‌های ماهواره‌ای تمییز دهد.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ سیدمحمدرضا دادگستر: سریال‌های نمایش خانگی در چندسال اخیر بخش مهمی از سبد فرهنگی خانواده‌های ایرانی را به خود اختصاص داده‌اند. قسمت‌های مختلف این سریال‌ها به صورت هفتگی توسط نظام توزیع شرکتی میان فروشگاه‌های گوناگون در سرتاسر کشور توزیع می‌شوند و همچنین علاوه بر دی‌وی‌دی آنها، شاهد عرضه اینترنتی در قالب دانلود قانونی و با پرداخت هزینه از سوی کاربر هستیم. عدم توانایی سریال‌های پخش‌شده از سیمای ملی در جذب مخاطب و رواج تماشای سریال‌های ماهواره‌ای که چندان سنخیتی با فرهنگ ایرانی-اسلامی ندارند اصلی‌ترین عوامل توجه به این گزینه هستند. در حقیقت این گزینه هم نیاز سیاستگذار فرهنگی به مقابله با موج گسترش استفاده از ماهواره را پاسخ می‌داد و هم برای مخاطب انتخابی سرگرم‌کننده برای گذراندن اوقات فراغت در کنار خانواده بود. بر روی کاغذ همه چیز مطلوب به نظر می‌رسد. اما واقعیت‌ها حکایت از آن دارد که در این بخش فضایی متفاوت شکل گرفته است.
 
نمایشی که خانگی نیست
 
سریال به عنوان محصولی فرهنگی حامل ارزش‌ها و هنجار‌هایی است. در واقع حتی اگر سازندگان سریالی قصد تبلیغ باور‌ها و عقاید خاصی را هم نداشته باشند، باز هم خللی به صحت این گزاره وارد نمی‌شود و آن سریال به صورت ضمنی ارزش‌های سازندگان را بازنمایی می‌کند. سریال‌های شبکه نمایش خانگی در ایران در وضعیتی بینابین قرار دارند. آن‌ها از یک سو قیدوبند‌های معمول سریال‌های تلویزیونی همچون کد‌های پوششی و محدودیت‌های دیالوگی را ندارند و از سوی دیگر باید مواردی را رعایت کنند که ایشان را از سریال‌های ماهواره‌ای تمییز دهد. سریال‌هایی همچون عاشقانه، شهرزاد، مانکن، دل، کرگدن، ممنوعه، آسپرین، هیولا و... علی‌رغم تفاوت در سناریو همواره ارزش‌های طبقه متوسط رو به بالای مدرن و متأثر از خارج از کشور را ترویج داده‌اند. نگاه آن‌ها به خانواده همان نگاه رسانه‌های غربی است و مواردی همچون خیانت، اعتیاد، شکاف نسل‌ها، روابط خارج از چارچوب شرع و عرف و... بسیار در آن‌ها مشاهده می‌شود. سازندگان این سریال‌ها برای جذب مخاطب از عناصر و شاخصه‌های زیست طبقات مرفه ایرانی به وفور بهره می‌برند: خانه‌هایی کاخ‌مانند با متراژ بالا، کسب‌وکار‌هایی با سود‌های سرشار و بادآورده، خودرو‌های گران‌قیمت خارجی، مراسم‌ها و جشن‌هایی با تشریفات خیره‌کننده و... نگاه این گونه سریال‌ها به طبقات فقیر نیز تصویری کاملاً سیاه و سرشار از ویژگی‌های ناپسند اخلاقی است. فقرای سریال‌های نمایش خانگی تنها به دلیل اعتیاد، مهاجرت، تنبلی و... بیکار و فاقد امکان دستیابی به زندگی مطابق عناصر طبقات مرفه هستند. آن‌ها نهایت تلاش خود را می‌کنند که از قِبَل مشکلات شخصیت‌های اصلی داستان که از طبقات متوسط رو به بالا هستند، به نوایی برسند و اصطلاحاً "پولدار‌ها را تیغ بزنند"! در سریال عاشقانه شاهد فریب پیرمردی ثروتمند توسط دختری فقیر هستیم که به باور خود می‌خواهد از پولدار‌ها انتقام بگیرد!

دنیای اینگونه سریال‌ها دنیایی است که امر دینی و الهی نه‌تنها در حوزه جمعی بلکه در حیطه اعمال فردی هم طرد شده است. نهایت کنش‌های دیندارانه در سریال‌های نمایش خانگی نماز خواندن شخصیت‌های سالمند داستان و برخی رفتار‌های برآمده از عرف دینداری در جامعه ایرانی همچون رفتن به امامزادگان برای نذرکردن است. افراد دیندار در این سریال‌ها به شدت منفی به تصویر کشیده شده‌اند. دینداری آن‌ها در تعصب نسبت به زندگی عادی خلاصه می‌شود. گویا سازندگان سریال‌ها از قصد بر روی چالش‌ها و مسائل پردامنه دینی در جامعه ایرانی دست گذاشته‌اند و برداشت خاص خود از آن‌ها را عرضه می‌کنند. به نظر ایشان هرگاه مشکلی پیش بیاید دین باید عقب‌نشینی کرده و راه را برای علایق افراد باز کند. کنش‌های فردی و جمعی دیندارانه که به سود جامعه هستند، همچون کمک به نیازمندان و فعالیت در فجایع طبیعی، کاملاً نادیده گرفته می‌شوند. متاسفانه باید گفت که این سریال‌ها علیرغم تولید در داخل کشور، کمتر نشانی از فرهنگ ایرانی-اسلامی دارند. اقلیم آنها، اقلیم دینداری و رستگاری فرد و جامعه نیست.

سریال‌های نمایش خانگی به رقابت بی‌امان برای مصرف و زندگی در سطح طبقات بالا و مرفه جامعه نیز دامن می‌زنند. مخاطب آن‌ها که بیشتر از طبقات پایین و متوسط هستند ممکن است هنگام دیدن سریال‌ها بار‌ها از خود بپرسند که چرا وضعیت ایشان انقدر با شخصیت‌های داستان تفاوت دارد؟ چرا آن‌ها هیچ دغدغه‌ای بابت تأمین نیاز‌های زندگی روزمره خود ندارند؟ باتوجه به عدم بررسی ریشه‌های فقر و غنا در جامعه ایرانی در چنین سریال‌هایی، نادیده گرفتن اقتصاد سیاسی حاکم بر فضای ثروت‌آفرینی کشور و تقلیل همه چیز به تصمیم و جربزه افراد، مخاطب نیز در نهایت تصویری کاریکاتوری از فقر و غنا دریافت کرده و آن را به رسمیت می‌شناسد. این تصویر که هر کس که بیشتر مصرف و اسراف کند، ثروتمندتر و به تبع قدرتمندتر است. مثلاً در سریال مانکن ثروتمندبودن با برگزاری مهمانی‌های پرزرق‌و‌برق شناخته می‌شود. در سریال دل همه شخصیت‌های داستان از ماشین‌های خارجی گران‌قیمت استفاده می‌کنند و قس‌علی‌هذا.

زبان و نحوه ارتباط اشخاص با هم در سریال‌های نمایش خانگی زبانی مناسب جمع‌های خانوادگی نیست. عدم وجود نظارت مؤثر بر این سریال‌ها و نبود قیدوبند‌های معمول سبب شده تا انواع ناسزاها، توهین‌ها، فحاشی‌ها و... به بهانه روایت بی‌کم‌وکاست واقعیت در سریال‌ها گفته شوند. در واقع جدای از شخصیت‌های منفی، دیگر شخصیت‌های داستان‌ها نیز مدام از چنین واژگانی استفاده می‌کنند. این می‌تواند منجر به قبح‌زدایی و رسمیت‌بخشی به چنین ادبیات سخیفی شده و تاثیرات منفی‌ای بر مخاطبان سنین پایین بگذارد. هنر سازندگان باید این باشد که آنچه به زعم خود واقعیت می‌پندارند را به گونه‌ای به تصویر بکشند که کمترین اثرات سوء و پیامد‌های منفی را در پی داشته باشد. هرچند که تجربه ساخت این سریال‌ها نشان داده است که درک سازندگان از جامعه ایرانی و مسائل آن به شدت سطحی و سرشار از کلیشه‌های نادرست بوده و بیش از آنچه که منجر به شناخت بهتر خواننده و بهبودی در شرایط موجود شود، مخاطب در بین ادراکات غلط گیج و سردرگم خواهد کرد. ادراکاتی که منافع سیاسی و اقتصادی خاصی تلاش می‌کنند آن‌ها را به وجود آورده و ترویج دهند.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha