بررسی نسبت فقه و عدالت در اندیشه شهید مطهری؛
آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین؟ مقدسی اقتضا می‌کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این‌طور نیست. این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند نه دین را مقیاس عدل.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ عدل در هندسه گفتمانی شیعه به قدری دارای اهمیت است که در مقابل اشاعره، نسبت به شیعه و معتزله خطاب به عدلیه شده است، اما با این حال این سخن که معیار و شاخص تشخیص عدل از ظلم چیست؟ و مصادیق آن کدام است به نظر نیاز به کنکاشی بیشتر حول موضوع میزان توانایی عقل در فهم دارد.
 
در واقع محل نزاع تاریخی در این زمینه آن است که آیا ما عدل را از کلام الهی می‌فهمیم و یا آنکه عقل، مستقل از نقل خود توانایی فهم مصداق و شاخص‌های عدالت را داراست. اگر اینچنین مطلبی گفته شود در واقع پایگاه عدل و خطابات شارع را در دو موضوع جداگانه قرار داده ایم. در واقع با این نوع نگاه، پایگاه عدل را در عقل مستقل و پایگاه شرع را در متون دینی لحاظ کرده‌ایم پس با چنین بیانی فقاهت و اجتهاد علاوه بر لحاظ زمان و مکان در تطبیق احکام شرعی به معنای یافتن وجه جمع میان حکم عقل و متون دینی است. البته لازم به تذکر است که اطراف این دوگانه متون دینی و عقل است نه دین و عقل چراکه امروزه ما نه با وحی معصوم نزد معصوم، که با متون دینی که از دالان دراز تاریخ به دستان ما رسیده اند مواجه هستیم. از رهگذر این مقدمه قصد آن داریم که نگاهی به نظریات شهید مطهری (ره) در خصوص مسئله عدالت و نسبت آن با دین و فقه داشته باشیم.

عدل چیست؟
ایشان طی سیر خود در آثار متکلمان اسلامی دسته بندی مشهور در این زمینه را چنین بیان می‌کنند: «متکلمین اسلامی (در زمینه عدالت) دو دسته شدند: دسته‬ ‏ای که از همان ابتدا «معتزله» نامیده شدند طرفدار عدل‏ و اختیار، و دسته دیگر یعنی گروه اهل حدیث که بعد‌ها «اشاعره» نامیده شدند طرفدار جبر و اضطرار گردیدند. البته منکران عدل‏، صریحاً نگفتند که منکر عدل‏ الهی هستیم، زیرا قرآن کریم که هر دو دسته، خود را حامی آن می‌دانستند، با شدّت، ظلم را از خداوند نفی و عدل‏ را اثبات می‌کند. آن‌ها عدل‏ الهی را به گونه‏‬‌ای خاص تفسیر کردند، گفتند: عدل‏، خود حقیقتی نیست که قبلاً بتوان آن را توصیف کرد و مقیاس و معیاری برای فعل پروردگار قرار داد. اساساً معیار و مقیاس برای فعل الهی قرار دادن نوعی تعیین تکلیف و وظیفه، و تحدید و تقیید مشیّت و اراده برای ذات حق محسوب می‌شود. مگر ممکن است برای فعل حق، قانونی فرض کرد و آن قانون را حاکم بر او و فعل او قرار داد؟ همه قوانین، مخلوق او و محکوم اوست و او حاکم مطلق است. هر نوع محکومیّت و تبعیّت، بر ضدّ علوّ و قاهریّت مطلق ذات اقدس الهی است. معنی عادل بودن ذات حق، این نیست که او از قوانین قبلی به نام قوانین عدل‏ پیروی می‌کند، بلکه این است که او سر‌منشأ عدل‏ است، آنچه او می‌کند عدل‏ است نه اینکه آنچه عدل‏ است او می‌کند. عدل‏ و ظلم، متاخر و منتزع از فعل پروردگار است. عدل‏، مقیاس فعل پروردگار نیست؛ فعل پروردگار، مقیاس عدل‏ است. «آنچه آن خسرو کند شیرین بود». معتزله که طرفدار عدل‏ بودند گفتند: عدل‏، خود حقیقتی است و پروردگار به حکم اینکه حکیم و عادل است کار‌های خود را با معیار و مقیاس عدل‏ انجام می‌دهد. (عدل الهی صفحه ۴۲)

برهان شهید مطهری بر مطلوبیت ذاتی عدل
البته شهید مطهری خود به تبعیت از سیره حکماً و فقهای اسلامی این نظر اشاعره را با دلیل زیر نفی می‌کنند: «ما آنگاه که به ذات افعال نظر می‌افکنیم، قطع نظر از اینکه آن فعل، مورد تعلق اراده تکوینی یا تشریعی ذات حق قرار دارد یا ندارد، می‌بینیم که برخی افعال در ذات خود با برخی دیگر متفاوت است؛ برخی افعال در ذات خود عدل‏ است، مانند پاداش به نیکوکاران؛ و برخی در ذات خود، ظلم است مانند کیفر دادن به نیکوکاران؛ و، چون افعال در ذات خود با یکدیگر متفاوتند و ذات مقدّس باری تعالی خیر مطلق و کامل مطلق و حکیم مطلق و عادل مطلق است کار‌های خود را با معیار و مقیاس عدل‏ انتخاب می‌کند.» (همان)

جایگاه عقل در شناخت عدل و ظلم
شاید بتوان ریشه نزاع میان عدلیه و اشاعره را در پذیرش و یا رد مستقلات عقلیه و یا همان میزان اعتبار عقل در شناخت عنوان کرد. شهید مطهری در این خصوص می‌فرمایند:
«اشاعره، چون به «عقل مستقل» و به عبارت دیگر به «مستقلّات عقلیّه» اعتراف نداشتند و عقیده معتزله را مبنی بر اینکه عقل بشر، بدون نیاز به ارشاد شرع، حسن و قبح، و بایستنی و نبایستنی را درک می‌کند، تخطئه می‌کردند و مدعی بودند که به طور کلی اینکه: عدل‏ چیست؟ ظلم چیست؟ نیکو چیست؟ ناپسند چیست؟ همه باید از لسان شرع اخذ شود و باید در این مسائل تابع و تسلیم «سنّت اسلامی» بود و بس؛ خود را «اهل سنّت» یا «اهل حدیث» خواندند. اشاعره ضمناً از این نام و عنوان یک «پایگاه اجتماعی» محکم برای خود در میان توده مردم ساختند. یعنی اختلاف معتزله و اشاعره که بر اساس قبول و عدم قبول «مستقلّات عقلیّه» بود، از نظر توده مردم به صورت قبول و عدم قبول «سنّت» و «حدیث» و یا به صورت تعارض عقل و سنّت تلقّی شد و همین جهت، پایگاه اجتماعی اشاعره را در میان توده مردم تقویت، و پایگاه معتزله را تضعیف کرد. (همان ۴۴)
محل تعارض جریان‌ها
با طرح مسأله حسن و قبح عقلی و مسأله معلّل بودن افعال باری به اغراض در کنار دو مسأله پیشین، یعنی مسأله عدل‏ و مسأله جبر و اختیار، صفوف گروه‌های کلامی کاملاً مشخص شد. معتزله به شدت طرفدار عدل‏ و عقل و استطاعت (اختیار) و حکمت (معلّل بودن افعال باری تعالی به اغراض) شدند؛ و اشاعره که تا آن زمان هنوز «اهل السّنّة» یا «اهل الحدیث» نامیده می‌شدند به شدت در مقابل معتزله و طرز تفکر آن‌ها ایستادند.

فقه و عدالت
اکنون که مشخص شد نظریه شیعه در بحث عدالت، بازگشت به عدالت ذاتی یعنی مستقل از انسان و شارع دارد باید دید که چه نسبتی می‌توان میان فقه و اینگونه از عدالت برقرار ساخت. آنچه که در این محل مورد مناقشه بوده آن است که ولو عدالت دارای ارزش ذاتی و مستقل از شریعت است، آیا عقل انسان راهی بر شناخت مصادیق آن دارد و یا خیر؟ به عبارت دیگر در مقام ثبوت و نفس الأمر دانستیم که عدل (حسن و قبح) مستقل از شارع و خطابات آن وجود دارد، اما در مقام اثبات یا علم، ما راهی برای شناخت آن داریم؟ و یا از آنجا که عقل راهی بر شناخت عدالت ندارد به ناچار باید به کلام خداوندی عادل برای شناخت عدالت رجوع کرد؟ چنین به نظر می‌رسد که مشهور فقهای شیعه هرچند شناخت مصادیق و شاخص‌های عدالت را برای عقل محال نمی‌دانند، اما گویی آنقدر این مهم را دشوار تصور کرده اند که پذیرش و یا عدم پذیرش اعتبار شناخت عقل در خصوص عدالت بی ثمر شده است. شهید مطهری در خصوص این مسئله چنین می‌فرمایند که: «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است، بلکه آنچه عدل است دین می‌گوید. این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین. پس باید این را بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین؟ مقدسی اقتضا می‌کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این‌طور نیست. این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند نه دین را مقیاس عدل. به همین دلیل، عقل یکی از ادله شرعیه قرار گرفت تا آنجا که گفتند: العدل و التوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان. در جاهلیت دین را مقیاس عدالت و حسن و قبح می‌دانستند. لهذا در سوره اعراف از آن‌ها نقل می‌کند که هر کار زشتی را به حساب دین می‌گذاشتند و قرآن می‌گوید بگو [خدا]امر به فحشاء نمی‌کند.»
در پایان باید این نکته را متذکر شد که شهید مطهری به واسطه تکیه بر حجیت حکم عقل در زمینه عدل و ظلم، چندین سنخ از احکام اسلامی از جمله مقوله حق القسم را خلاف عدل شمرده و انتصاب آنان به شارع را مردود می‌دانند.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha