به گزارش «سدید»؛ عباد محمدی: «اراده اجتماعی برای ایستادگی در مسیر پیش روی انقلاب اسلامی»، ازجمله چالشهایی است که همواره در کشور مطرح بوده است، اما لازم است پیش از آنکه مسیر پیش روی انقلاب اسلامی را ترسیم کنیم، ایستادگی و اصولاً مقاومت و پایداری را تعریف و تبیین کرده و به تأثیرات اجتماعی ایستادگی بپردازیم. همچنین پاسخ به سؤال که «آیا ادبیات ایستادگی و مقاومت در چند دهه گذشته وارد ادبیات مسئولان و فرهنگ جامعه شده و یا اینکه صبغهای تاریخی و ملی و جهانی دارد» ضروری است. بدین منظور و برای بررسی ریشههای ادبیات ایستادگی به سراغ برخی از اهالی فرهنگ و هنر رفتهایم، زیرا معتقدیم که هنرمند فرهنگساز است و با این واژههایی، چون ایستادگی، مقاومت و پایداری آشناست.
در همین رابطه اسماعیل امینی در گفتگو با «سدید» به تبیین ابعاد این موضوع پرداخت. اسماعیل امینی در حیطه نقد ادبی و پژوهشی شناختهشده است و در میان گونههای ادبی به طنز علاقه بیشتری دارد که در همین راستا در جشنواره بینالمللی طنز، به رتبهٔ نخست بخش پژوهش دستیافته است. ازجمله آثار او میتوان به خندمینتر افسانه (جلوههای طنز در مثنوی معنوی)، لبخند سعدی (طنز آوری در غزلهای سعدی)، لبخند غیرمجاز (نوشتههای طنز) و تبسم دوست (لطایف و مطایبات در کلام امام خمینی) اشاره کرد. بخش اول این گفتگو در ادامه میآید:
به نظر میرسد در دهههای اخیر مردم ایران واژه ایستادگی را کمی بیشتر میشنوند و شاید هم اینگونه باشد که جامعه نسبت به این واژه حساستر شده باشد. کلماتی مانند ایستادگی و پایداری یک مفوم و یک سابقه دارد. به طور کلی ادبیات ایستادگی چه نقشی در ادبیات ما دارد و از چه زمانی شاهد ظهور و بروز آن بوده ایم؟
ادبیات ایران در دوره مشروطه به بعد کمی رویکرد اجتماعیتر گرفت و متناسب با رخ دادها فعالتر شد و گاهی سخنگوی تحولات روز شد. ادبیات معمولا سخنگوی تحولات روز نیست و از رخدادهای زمانمند کناره میگیرد و بیشتر به رخدادهای بی زمان توجه دارد، اما روزگار مشروطه به بعد ادبیات وارد عرصه شد و متناسب با رخدادها شعر و یا ترانه ساخته میشد و موضع میگرفت و این موضوع تا جایی پیش رفت که درباره تغییرات کابینه نیز شاهد ترانهها و تصنیفها هستیم به طور نمونه در تغییرات سید ضیاءالدین طباطبایی این موضوع مشهود است.
پیش از دوره مشروطه نیز حساسیت نسبت به رخدادهای اجتماعی درآثار ادبی بزرگان وجود داشته است و اینگونه نبوده است که تنها زیبایی و بلاغت اولویت گوینده باشد، حتی در آثاری مانند خوش نویسی که آنچنان محتوایی نیست و بخش عمده آن صورت است، موضوع محتوا و حساسیت را داشته است. یعنی خوش نویس اینگونه نبوده است که انتزاعی خوش نویسی کند بلکه با موضع گیری متن خود را انتخاب میکرده است. در معماری، کاشی کاری و دیگر هنرها نیز این موضوع مشهود است.
اینکه هنر کشور ما همواره با موضع گیری همراه بوده است در آن شکی نیست. تقریبا در مقاطع مختلف تاریخی ایران، هنر تفریحی، انتزاعی و سرگرمی بدین منظر هنر برای هنر کمتر داشته ایم و در فرهنگ ایرانی چنین چیزی وجود ندارد و تقریبا همه هنر ما دارای موضع بوده است. حال اینکه به حق بوده است یا نه این بحث جدایی است. باید توجه داشت که کسی که موضع دارد ایستادگی میکند و کسی که موضع ندارد نسبت به آنچه که پیش آمده منفعل است. موضع گیری هنر ما که به ایستادگی منجر میشود درباره بنیانهای عقیدتی جدیتر بوده است و حتی تلفات نیز داده است.
اگر ممکن است مصادیقی در این باره بیان بفرمایید:
به طور نمونه ناصر خسرو تمام عمر خود را در تبعید زندگی کرده است برای اینکه او مبلغ مذهب خود یعنی شیعه اسماعیلیه بوده و هم اعتزالی بوده است در شرایطی که کل فضای ایران تحت سلطه خلافت بوده است. برخی از شاعران نیز مانند مسعود سعد مدتهای زیادی از عمر خود را در زندان گذراندند. یا دیگر اینکه فردوسی به دلیل شیعه بودن مطرود شد و حکومت در آن زمان به شاهنامه اعتنایی نمیکرد.
در روزگار مشروطه این بسیار صریحتر است به طور نمونه میرزاده عشقی را ترور میکنند. فرخی چندبار به زندان میافتد و دهن او را میدوزند تا باعث ایجاد ترس برای دیگران شود و در نهایت در زندان قصر رضا شاه به وسیله آمپول هوا کشته میشود.
اینکه ایستادگی جزو ذات ادبیات ما بوده است در آن تردیدی نیست. هر کس که بی طرفانه به ادبیات ما نگاه کند متوجه میشود که شاعران موضع داشته اند و موضع خود را میگفتند. حتی شاعران اشعری و جبرگرا نیز ایستادگی خود را دارند و انتقاد خود را انجام دادهانددر حالی که بر اساس تعریفات شاعر جبرگرا باید نسبت به رخ دادهای و زیر و بم زمانه منفعل باشد.
از روی تحولات شعری و متون نثر میتوانیم این را اثبات کنیم که در طول هزار ساله ادبیات فارسی و پس از آمدن اسلام به ایران چه چیزهایی ارزش و مهم بوده و چه چیزهایی تقبیح میشده است. پسند و ناپسند درون شعر کاملا مشخص است.
عدهای دقیقا عکس حرف شما مطرح میکنند که ادبیات ایستادگی و پایداری ماحصل انقلاب اسلامی است و قدمت ندارد!
خبر اینگونه نیست. دورهای روشنفکران نماها در برخی از نشریات عنوان میکردند که ارزشهایی را انقلاب اسلامی به ادبیات وارد کرده است و قبلا این موضوعات درون ادبیات ما وجود نداشته است. این روشنفکر نماها میگویند شهادت طلبی، مبارزه با ظلم و حساسیت نسبت به عدالت در ادبیات ما نبوده است. در حالی که این موضوع نشان دهنده بی سوادی این افراد است و نشان میدهد که این افراد شعر سعدی، خیام، عطار، سنایی و حافظ را نخوانده اند. اتفاقا اگر بخواهیم فرزند خلفی برای ادبیات کهن خود قائل باشیم این فرزند بدون تردید ادبیات انقلاب اسلامی است. ادبیات انقلاب اسلامی ادامه دهنده همان ارزشهایی است که فضای غالب در دست آن بوده است و آن را ادامه داده است. آیا ادبیات ما به دنبال آن بوده که به مشتهیات نفسی خود پاسخ دهد و آن را اشباع کند؟ همان چیزی که در آثار ادبی بعد از دوره مدرن رایج است و اساس آن بر لذت و سود بنا نهاده است؟ خیر. اصلا چنین موضوعی در آثار ادبی ما وجود ندارد. ممکن است در حاشیه و یا تک اثری موجود باشد، اما جریان غالب این بوده که انسان مطیع امر خداست و راه کمال را طی میکند و این جوهره حرفی است که ادبیات ما در هزار سال گذشته پیموده است.
مصادیق مشخصی نیز داشته است؟
مصادیق آن به لحاظ مکتبهای مختلف فکری متفاوت بوده است، اما بنیانهای ان ثابت بوده است. مفاهیم شرافت، شجاع مداری، حیا، دفاع از مظلوم که به گمان برخی افراد مفاهیم دوران انقلاب است، از گذشته در ادبیات ما وجود داشته و پسندیده ادیبان ما نیز بوده است.
گاهی اوقات در اشفتگی بازار ادبی برخیها وقیحانه مطرح میکنند که به من چه ربطی دارد در کشورهای دیگر چه میگذرد –شعار نه غزه و نه لبنان را هم همین افراد سر میدهند- و حتی گفته میشود که به من ربطی ندارد در فلان گروه و صنف چه چیزی روی میدهد و من کار خود را دنبال میکنم سود خود را میبینم، در واقع گونهای خوش باشی، لذت جویی و لذت بردن از لحظه را جایگزین ادبیات ایستادگی و پایداری میکنند و آن را اولویت میدانند.
مفهوم ایستادگی در ادبیات گونه تعریف میشود؟
معیارهای نظام فکری هر هنرمند را به عنوان نظام ارزشهای مقبول که بر آمده از جهان بینی اوست و مدافع آن هاست میتوان مفهوم ایستادگی تعریف کرد. وقتی گفته میشود ایستادگی مقصود این است که هنرمند مدافع نظام ارزشی خود است حتی اگر هیچ امیدی به تحقق آن نداشته باشد. یعنی خیلی عمل گرا و پراگماتیست نیست و آرمان گراست.
آرمانگرایی در عمل، تعریف ایستادگی است. نمیگوید، چون احتمال وقوع این هدف نیست پس من از آن دست میکشم و تسلیم واقعیت میشوم بلکه تسلیم واقعیت نشدن اصل ایستادگی است، زیرا جستجوی حقیقت میکند، حتی در مواردی که به نظر میرسد بسیار غیر منطقی باشد. به طور نمونه مقابله با زوال و مرگ که محال است و ایستادگی در برابر آن غیر عقلی است تا جبرهای معمولی مانند حاکم ظالم، بی عدالتی اجتماعی و... که هنرمند در برابر آن نظام ارزشی دارد.
ادبیات ایستادگی در کشورهای دیگر به چه صورت تعریف میشود؟
در ملتهای مختلف ادبیات ایستادگی وجود داشته، اما باتوجه به مجموعه ارزشهایی که به لحاظ فکری پشتوانه جهان بینی آن ملت بوده است. به طور نمونه مردم نمیتوانند کشورشان را در اشغال ببینند بنابراین زمانی که لنینگراد اشغال و مسکو محاصره میشود، شاهد هستیم که تعداد زیادی شعر، موسیقی و مارش در شرایط بسیار دشوار قحطی، فشار و محاصره نظامی فاشیستها ساخته میشود. در این زمان تاکید میشود که من کشته میشود، اما اجازه نمیدهم کشورم به دست بیگانگان بیافتد و اگر دشمن آمد باید از روی جسد من عبور کند. شاید تصور شود که آن شرایط مناسب موسیقی و ترانه ساختن نیست، اما همان اشعار و موسیقیها بر روحیه مردم تاثیر میگذارند و در نهایت فاشیستها شکست میخورند. مجموعه کارهایی که انجام شده ماندگار شده و حتی برخی از آنها نیز جهانی شده است.
موج هجوم یک نوع فرهنگ مصرف، یک نوع موسیقی خاص، لباس خاص و یا غذای خاص از طریق رسانهها با مقاومت مردم روبه رو میشود که خود نوعی فرهنگ و ادبیات ایستادگی است. به طور کلی درباره تغییر دادن سبک زندگی ملتی که آداب و رسوم خاص خود را دارد، آثاری بسیاری وجود دارد. به طور نمونه بخش مهمی از موسیقی جاز و راک که در کشورهای غربی رایج شد، یک نوع اعتراض اقلیتها نسبت به هجوم و پسند اکثریت بود و اتفاقا توانستند روبه روی آن بایستد.
اینکه ما میپسندیم یا نه موضوع دیگری است، اما به لحاظ فرهنگ و جامعه بومی آن کشور ادبیات ایستادگی وجود دارد. ادبیاتی که در برابر تحمیلها واکنش نشان میدهد. این ادبیات در ملتهای مختلف به طور متفاوت وجود دارد و در دوره جنگ سرد بسیار مشهود و فراوان دیده میشود به طوری که در کشورهای مختلف بین طرفداران لیبرالیسم و کمونیسم ستیز به وجود میآید و زمانی که در شیلی کودتا و حکومت منتخب به این دلیل که چپ گراست سرنگون میشود، در مقابل آن تعداد زیادی آثار موسیقی، ترانه، شعر و قصه بیرون میآید که مطالبه حکومت و اندیشه منتخب خود را میکند و برخی از آنها جهانی شده است. در ملتهای مختلف تجلیات فرق میکند.