گروه هنر و فرهنگ «سدید»؛ محسن رفیعی: چنانکه در پیش گفته آمد، دوران صفویه، ایام زوال موسیقی ایرانی ست. اشاره شد که جز شاه عباس صفوی، هیچ یک از حکمرانان این سلسله، سر سازگاری با موسیقی را نداشته و هماره با دیدهی استخفاف و مذلت به این هنر مینگریستند. متعاقبِ رویکرد شاهان صفوی، نگاه عامهی مردم به موسیقی، نگاهی نازل و پست بود و هنرمندان این عرصهی هنری در حضیض خفت و کنج عزلت در نهایت فقر و غایت فاقه روزگار میگذرانند. در اوان سلطنت نکبت بار شاه سلطان حسین صفوی، در میانِ ذوقِ مُردهی مردمان، اوراد و اسحار خُرافه آجین، چنان تَه گرفته بود که دیگر مجالی برای دلبری الحان خوش و طنازی نغمات دلپذیر نمانده بود. فرجام کار صفویان با حادثهی هول و دهشتناکِ شورش محمود افغان، پایانی عفن و نکبت بار داشت. در غایت بی کفایتی صفویان، افاغنه، شهرهای مرکزی ایران را تسخیر کرده و دست به کشتاری عظیم و خرابی بسیار برگشودند. محمود افغان، پس از فتح اصفهان، فرمان به غارت این فسیلِ فخرْ فرسودهی تاریخ داد تا بسیاری از آثار فاخر معماری و گنجینههای گرانسنگِ نقّاشی و دیگر مجموعههای بی بدیل هنریِ جمع آمده در حکومتِ صفویان، در آتشِ جهلِ مهاجمانِ افغان بسوزد و نابود گردد.
۷ سال حکمرانی افاغنه در ایران، با هَدم و خرابی و کشتار و غارتِ بسیاری همراه بود. نا امیدی و اندوه و دلمردگی دگرباره بر نجد ایران زمین مستولی گشت و در این گذار مذاق مردمان، که در سایهی حکومت صفوی، تا اندازهای روی آسایش و امنیت را دیده بودند، دگر باره به تلخی گرایید و به نومیدی خو کرد. راه تعالی و مسیر ترقی هنرهای زیبای مورد توجه شاهان صفویه، به یکباره مسدود گشت و ایران زمینی که با تدبیر صفویان، رنگ و روی آرامش و آبادانی را به خود دیده بود، روی به ویرانی و تخریب نهاد. مبرهن است که در این ادوار، نه لَحنی فرحبخش از نای خستهی هنرمندان مترنم بود و نه نغمهای دلکش از ساز شکستهی مطربان متواتر. زخمهها شکستهی عداوتِ ناکسان شد و نایها خراشیدهی جهالت دشمنان.
سر برآوردن نادر قلی افشار، اگر چه تضمینی بر تمامیت ارضی ایران بود، اما کشمکش این سردار همیشه فاتح در مواجهه با شورشهای پراکنده و جدال با مدعیان مختلف سلطنت، بر نا آرامی اوضاع افزود. نادر شاه افشار، تمامی ۱۲ سالِ دوران حکمرانی خویش را صرف امور لشگر کشی و سپاهی گری کرده و از این روی زمانی برای پرداخت به آرایههای علم و فرهنگ و هنر نیافت. چه اینکه به گواهی تاریخ مستند؛ این سَرسلسلهی دودمان افشاری، بالنفسه، تمایلی به فروزههای علم آجین و فرهنگ نشان نداشت. نادر شاه افشار، پس از تثبیت وضعیت استقلال ایران، کمر به فتح هندوستان بست. ماحصل فتح هند، ثروتی عظیم و افسانهای بود که از تاراج خزائن پُر بار گورکانیان، نصیب نادر شاه گردید. پس از فتح هندوستان و غائلهی ترور نافرجام شاه افشار، اخلاق نادر، متغیر گشت. از پس آن وقایع، نادر شاه، بسیار مال دوست و بدبین و بهانه جو و خرده گیر شده بود. مالیاتِ سه سالی که پیشتر به ایرانیان بخشیده بود را با بی رحمی تمام از مردمان وصول کرد و در سالهای پایانی عمرش، با وصول مالیاتهای بی قاعده و تحمیل جرایم گونه گون، روزگار ایرانیان را سیاه و معیشت شان را تباه ساخت. میرزا مهدی استرآبادی، منشی نادر شاه افشار معترف است که «مردم از ظلم او به غارها پنا برده و سر به بیایان مینهادند.»
یک کشیش فرانسوی به نام (بازن)، که در ابتدای سلسلهی افشاریان و به جهت تبلیغ مسیحیت به ایران آمده بود، با سر رشتهی اندکی که در امور طبّی داشت، موفق به درمان مرض مالاریای نادر قلی افشار شد و از این جهت باب میل شاه گردید. کشیش بازن که تا شب قتل نادر شاه، او را همراهی میکرده است، شرح حالی از زندگانی نادر و اوضاع و احوال اجتماعی ایران زمین را برای کشیش مافوق خود (کشش روژه) ارسال میکند. مرقومهی کشیش بازن، بر ستمکاری و تعدّی عوامل نادر شاه و نیز فقر و فاقهی ایرانیان در این دوران، دلالتی آشکار دارد. مبرهن است در چنین شرایطی که معیشت و آرامش مردمان بازیچهی بی قدری در نظرگاهِ عوامل حکومت حاکمه است و سایهی شومِ فلاکت و مذلت بر زندگانی همگان گسترانیده شده است، نه ذوقی برای پرداخت امور هنری باقی میماند و نه شوقی برای جلای فروزههای فرهنگی.
در هنگامهی سلطنت نادر شاه افشار، به سان ایام سیطرهی افاغنه و زمانهی سلطهی صفویه، هنر موسیقی در این مُلک، در نهایت ناچیزی و غایت عُزلت، نه فرصتی برای برآمدن داشت و نه عرصهای برای ارائه. از لهیب آتش فروزان موسیقی ایران زمین، جز خاکستر سردی در مطبخ فُسردهی اشتیاق مردمان، چیز دیگری بر جای نمانده بود. در خونچکانِ شمشیرِ افاغنه و برقابرق ِتبرزینِ نادر، نغمههای زندگی ساز، جای خویش را به نالههای جان سوز و زنجمورههایی جگر خراش داده بوند که از مُحاقِ نای حرمان زدگان، از روزن هر بام و دری در ولایات ایران به گوش میرسید. آمیزشِ مرثیهی مرگ عزیزان با فغانِ ناداری و فلاکت، در هیات تلفیقِ بد ترکیبی از نالشها و در قامتِ شروهای موذی و شیونی نا تمام، بر تخت گاهِ موسیقایی ایرانیان تکیه زده و درساز معیشت مردمان، نفیر مرگ مینواخت. این وضعیت عفن و اِدبار آلود تا زمان کریم خان زند ادامه داشت.
بیشتر بخوانید:
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایرانزمین از آغاز تا حمله مغول
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایرانزمین از حمله مغول تا ابتدای سلطهی تیموریان
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایران پس از ایلخانان تا پایان کار تیموریان
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایران زمین در دوران صفویه
پس از مرگ نادر شاه افشار و پس از چندین سال کشمکش داخلی، کریم خان زند، گوی سلطنت را با چوگان قدرت از دیگر مدعیان سلطنت ربود و سکّهی حمکرانی بر ایران را به نام خود زد. کریم خان، خلافِ شاه افشار، به کشور گشایی و خونریزی تمایلی نداشت. با اینکه خان زند، خود، از علم بهرهای چندان نیندوخته بود، اما در تکریم و تشویق و تلطّفِ دانش وران و اصحاب هنر و اهالی فنون، سعی بلیغ داشت. ایران زمین در زمان حکمرانی کریم خان زند، روی آرامش و نشاطی پایدار را به خود دید. رفاه نسبی مردم در لفّافهی امنیت حاصل شده در سایهی تدبیر کریم خانی، مجالی به دست داد، تا هنرمندان کمر راست کرده و به ذیّ هنری خود ادامه دهند. در این میانه، هنرمندان عرصهی موسیقی نیز به سان همگنان خویش در سایر هنرهای مُستظرفه، عرض وجود کرده و در نظرگاه مردم مقبول افتادند. کریم خان در شیراز بر وضع معیشت و کامرانی مردم نظارت مستقیم داشت و در تامین اثاث و ثباتِ شادی همگان به جِدّ میکوشید. مشهور است که حال ایران در زمان حکومت کریم خان زند، به حال مسافری میماند که پس از طی بیانهایی خشک و بی آب و علف و تحمل تشنگی و خستگی مفرط، به درّهای خوش و خرم رسیده باشد...مَع الاسف؛ این دوران خوش و نشاط انگیز، با مرگ سَر سلسلهی زندیه پایان یافت. کریم خان زند، در حدود هشتاد سالگی درگذشت و نعش او بر زمین بود که مدعیان سلطنتِ پس از او، به نزاع برخاسته و بر چهرهی هم پنجهی مرگ کشیدند. در قریب به شانزده سال پس از درگذشتِ کریم خان، پنج تن از مردانِ خاندان زند در کشمکشهایی هول آفرین و خونبارشهایی بی رحمانه، بر سریرِ متزلزلِ سلطنت جلوس کرده و آن را به دیگری وا نهادند. سر بر کردن دیگر مدعیان سلطنت در نواحی مختلف ایران، در تقابل با خاندان مُشوّش زند، اوضاعی بس خطر ساز و بی ثبات را برای مردم دامن زد. فتنههای گردنکشان و آشوبهای مدعیان سلطنت، چنان فضای رُعب انگیزی را بر زندگی ایرانیان مستولی ساخته بود که کسی از زنده ماندن خویش اطمینان نداشت، چه رسد به اینکه به امور ذوقی و هنری بپردازد. لطفعلی بیگ آذر بیگدلی که در دوران زندیان میزیسته، در دیباچهی شرح احوال شاعران هم عصر چنین مینویسد: «تفریق بال و اختلال حال به حدّی است، که کسی را حال خواندن شعر نیست تا به گفتن شعر چه رسد...»با عجین دانستن شعر و موسیقی در این مُلک، که ضعف یکی، اضمحلال دیگری را در پی دارد، میتوان در توصیف لطفعلی بیک آذربیگدلی به احوال ناخوشِ موسیقی و روزگار پریشان موسیقی دانان پس از وفات کریم خان زند، پی برد. نکتهی حائز اهمیت در پرداختن به موسیقی این دوران از تاریخ کشور این است که: قوارهی موسیقی در این دوران، وجه علمی خویش را به کلی از دست داده و صرفا جنبهی تفنّنی آن مورد توجه و پذیرش همگان بود. تَفقد کریم خان به موسیقی نیز، صرفاً، وجه بازاری و عامیانهی موسیقی را شامل میگردید که اسباب تفرعن خواص بود و مایهی عشرت عوام. خوانندگان و نوازندگان این ادوار، به قواعد و اصول و روش فنی قدما، مقید نبوده و هر چه ارائه میکردند، رنگ و بوی سرگرمی داشت. شیرازهی موسیقی علمی ایرانیان از هم گسیخته شده بود و جز اقلیتی انگشت شمار، کسی بر نهج و قاعدهی قدما سیر نمیکرد.
انتهای پیام/
به به. زنده باد. چه کرده ای استاد!
اولین نقدی ست که بر بی علاقگی نادر افشار به فرهنگ و هنر می بینم. نقدها معمولا در مورد تغییر رفتار نادر در پایان عمر بود ولی تا کنون ندیده بودم که در جایی عنوان شود که نادر هم در حق مردم و هم در حق فرهنگ ستمکاری کرده است.
ممنونم. زنده باشید.
بسیار عالی. به ویژه علل فترت موسیقی در ایام نادرشاه.
خواندم و دوباره خواندم و لذت بردم. مطلب را در عین زیبایی بیان کرده اید. همیشه ارادتمند. محسن قیومی
و درود بر مدیران دغدغه دار سایت فرهنگ سدید