گروه وحدت فرهنگ سدید - محمد موحد: برای شروع بحث به دو آیه از سوره اعراف توجه بفرمایید: وهو الذي يرسل الرياح بشرا بين يدي رحمته حتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى الاقل كم تذكرون
او کسی است که بادها را به عنوان مژده پیش از رحمتش می فرستد تا اینکه ابر های سنگین بار را حمل کنند پس ما آن ابر ها را به سوی سرزمین های مرده می فرستیم و از طریق آنها باران را نازل می کنیم پس از هر نوع میوه ای میرویانیم. همینگونه مردگان را زنده می کنیم باشد که متذکر شوید.
والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذي خبث لا يخرج الا نكدا كذلك نصرف الايات لقوم يشکرون
در سرزمینهای پاک گیاهانش به اسم پروردگارش خارج می شوند و می رویند؛ اما در سرزمین ناپاک چیزی جز گیاه ناچیز و بی ارزش چیزی نمی روید اینگونه آیات خود را بیان میکنیم برای قومی که شکرگزاری می کنند.
ملاحظه میکنید که در آیه اول رویاندن ثمرات و میوهها را به خداوند نسبت داده ولی در آیه دوم رویاندن گیاهان را به خود گیاهان نسبت داده است.
برای اثبات توحید افعالی ابتدا آیاتی چند از کلام الله مجید را ذکر می کنیم و پیرامون آنها کمی توضیح می دهیم؛ ابتدا به آیه زیر از سوره مبارکه حج توجه بفرمایید:
الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضره
آیا نمی بینی که الله از آسمان بارانی را نازل میکند پس زمین سرسبز می شود.
ملاحظه می کنید که در آیه فوق سرسبز شدن را به خود زمین نسبت داد اکنون به آیه ای دیگر اینبار از سوره نحل توجه بفرمایید:
الم تر ان الله انزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها
آیا نمی بینی که الله از آسمان بارانی را فرو می فرستد پس زمین را از طریق آن باران زنده می گرداند.
حال سوالی که پیش می آید این است که آیا این آیات با یکدیگر منافاتی ندارند؟
جواب بدین صورت است که هیچ منافاتی بین آیات قرآنی نمیباشد بلکه این آیات هر کدام به یک مرتبه خاص از وجود لایتناهی حقتعالی اشاره دارند که در ادامه توضیح داده می شود:
زمین در عالم دنیا یا همان ناسوت ظهور می کند که تحت اشراف عالم ملکوت می باشد و عالم ملکوت نیز تحت اشراف عالم جبروت است.
در نگرش کلی تر تمامی مخلوقات عالم خارجی تحت اشراف صورت های علمی آن مخلوقات در مرتبه علم خداوند می باشند و علم خداوند نیز تحت اشراف اسمای حسنای خداوند ظهور می کند و اسمای حسنای خداوند نیز همگی تحت اشراف اسم اعظم الله هستند.
اکنون مراتب ذکر شده را برعکس از بالا به پایین طی می کنیم اسم الله ابتدا در اسمای حسنایی که تحت حیطه خودش دارد ظهور می کند و سپس از طریق آن اسماء در صورت علمی مخلوقات در مرتبه علم خداوند متجلی می شود و پس از آن با تجلی مضاعف در آن صورت های علمی ، در مخلوقات عالم خارجی نیز ظهور میکند تا اینکه پس از پشت سر گذاشتن عالم جبروت و ملکوت در عالم ناسوت که همین دنیای کنونی می باشد نیز متجلی می شود و بر مبنای همین نگرش در آیه اولی رویاندن میوه ها و گیاهان را به خداوند نسبت داده است؛ اما در آیه دومی خارج شدن و روییدن نباتات و گیاهان از زمین را به خود آنها نسبت داده است چرا که این مطلب را بر خلاف آیه قبلی با توجه به مرتبه ناسوت که همین عالم دنیا می باشد، بیان کرده است.
در واقع وقتی که ما به عالم دنیا نگاه میکنیم مخلوقات کارهایشان را خودشان انجام می دهند اما وقتی همه مراتب وجود را با هم در نظر بگیریم مراتب پایینی با فنای در مرتبه بالاتر از خودشان کارهایشان را انجام می دهند به بیان دیگر این مراتب بالاتر وجود است که از طریق ظهور در مراتب پایین تر کارهایش را انجام می دهد و اثر گذاری می کند.
خواننده محترم می تواند برای تبیین بیشتر این مطلب به بخش مراتب وجود رجوع فرماید؛ اکنون بر مبنای همین روالی که درباره آیات ذکر شده توضیح دادیم به آیات زیر از سوره نجم توجه بفرمایید:
وانه هو اضحك و ابكى
و همانا فقط خداوند است که می خنداند و می گریاند.
وانه هو امات و احيا
و همانا فقط خداوند است که می میراند و زنده می گرداند.
ملاحظه می فرمایید که در آیات فوق کارهایی مثل خنداندن و گریاندن و زنده کردن و میراندن را فقط و فقط مخصوص خداوند می داند در حالی که ما در عالم دنیا مشاهده میکنیم که مثلا فردی باعث خنده یا گریه فردی دیگر می شود و یا شخصی باعث مرگ و میر افراد دیگر میشود و یا طبق نص قرآن حضرت عیسی علیه السلام مردگان را زنده می کرده است. سوالی که پیش می آید این است که پس چگونه تمام این کارها در سوره نجم به خداوند نسبت داده شده است؟
جواب همان جوابی است که درباره آیات ذکر شده از سوره اعراف بیان کردیم یعنی از آنجایی که تمامی مخلوقات در مراتب بالاتر وجودی یک به یک فانی می شوند تا نهایتاً در اسم اعظم الله فانی می گردند پس تمامی کارها با فنای در اسم اعظم الله انجام میشود و این نگرش را میتوان از مراتب بالاتر به پایین تر نیز تبیین کرد یعنی اسم اعظم الله یک به یک در تمام مراتب پایینتر وجودی متجلی میشود تا نهایتا در مخلوقات عالم دنیا ظهور می کند و کارهای عالم ناسوت را از طریق مخلوقات انجام میدهد. پس تمام خنده ها و گریه ها و مرگ ها و زنده شدن ها کار خداوند می باشد. اما اگر صرفا بر مبنای عالم این سود این پدیده را تحلیل کنیم باید بگوییم که این مخلوقات هستند که برخی از آنها برخی دیگر را می خنداند یا می گریاند یا باعث مرگ و میر یکدیگر می شوند و یا مثل پدر و مادر باعث حیات یافتن و زندگی یک نوزاد می شوند. اکنون به آیات زیر توجه بفرمایید:
الذي علم بالقلم
آیه فوق که در سوره علق آمده است بیان میکند که خداوند از طریق قلم آموزش میدهد در حالی که در عالم دنیا اینگونه می بینیم که استاد و معلم این کار را انجام می دهند؛ نگرش آیه فوق بر این مبنا می باشد که همان استاد و معلم نیز در وجود لایتناهی حق تعالی فانی می باشند پس مستقل از او کار آموزش را انجام نمی دهند بلکه با فنای در خداوند انجام می دهند به عبارت دیگر این خداوند است که از طریق تجلی در استاد و معلم به شاگردان آنها آموزش می دهد چرا که استاد و معلم جدای از وجود لایتناهی حق تعالی نه تنها نمیتوانند کاری مثل آموزش را انجام بدهند بلکه ذاتشان نیز معدوم می گردد پس خداوند است که به تمام کارها اعطای وجود و فیض رسانی ممتد و مستمر میکند. اکنون به آیه دیگر اینبار از سوره نحل توجه بفرمایید:
والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا وجعل لكم السمع والابصار والافئده لعلکم تشكرون
خداوند شما را از شکم مادران تان خارج کرد در حالی که هیچ چیز نمی دانستید پس برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد باشد که شکر گذاری کنید.
طبق آیه فوق کسی که بچه را از شکم مادر خارج می کند خداوند می باشد در حالی که در عالم دنیا این کار را پرستار انجام می دهد پس باید این طور بگوییم که طبق نگرش توحید افعالی این خداوند است که با اعطای مستمر فیض وجودی اش به پرستار سبب این کار می شود در نتیجه پرستار مستقل از خداوند هیچ کاری را نمی تواند انجام دهد. اکنون به آیه ای از سوره بقره توجه بفرمایید:
فهزموهم باذن الله وقتل داود جالوت واتاه الله الملك والحكمه وعلمه مما يشاء ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض الله لفسدت الارض ولكن الله ذو فضل على العالمين
آیه فوق پس از اینکه بیان میکند در لشکر تالود حضرت داوود علیه السلام توانست فرمانده سپاه دشمن یعنی جالوت را به قتل برساند و خداوند نیز به او ملک و حکمت و علومی را اعطا کرد یک قاعده تکوینی را بیان می کند بدین صورت که:
اگر نبود اینکه خداوند برخی از مردمان را به وسیله برخی دیگر از آنان دفع می کند و از بین می برد، تمامی زمین را فساد در بر می گرفت اما خداوند دارای فضل و رحمت بر عالمیان است.
طبق آیه فوق در واقع خداوند است که در جنگ ها دشمنان را توسط بندگان مومنش نابود میکند هرچند در ظاهر این دنیا ما فقط اینطور می بینیم که فردی از سپاه مومنان، فردی از لشگر کافران را به قتل می رساند اما از آنجایی که تمامی کارهایی که مومنان انجام می دهند همگی با اعطای فیض خداوند انجام می شود پس طبق نظریه توحید افغانی در واقع خداوند است که کافران را از طریق دست و بازوی بندگان مومنش در جبهه نبرد و همچنین از طریق ادوات جنگی سپاه اسلام به قتل می رساند. اکنون به آیه زیر سوره انفال توجه بفرمایید:
فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم وما رميت اذ رميت ولكن الله رمى وليبلي المؤمنين منه بلاء حسنا ان الله سميع عليم
شما آنان را نکشت اید بلکه خداوند بود که آنان را کشت و ای پیامبر تو سنگریزه ها را به طرف دشمن پرتاب نکردی هنگامی که آنها را پرتاب کردی بلکه خداوند بود (که آنها را از طریق دستان تو) پرتاب کرد و خداوند میخواست از این طریق مومنان را امتحان خوبی کند همانا خداوند شنوا و داناست.
در آیه فوق هر چند کشتن کافران در جبهه نبرد توسط مسلمانان انجام شده است اما به دلیل اینکه اعطای فیض وجودی به این کار از طرف خداوند صورت می گرفته است بر مبنای قاعده توحید افعالی خداوند را فاعل این کار می داند همچنین هرچند پرتاب سنگ ریزه ها به طرف دشمن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام شد ولی طبق آیه فوق این خداوند بوده است که این کار را انجام داده است چرا که با اعطای مستمر فیض وجودی اش به این رخدادها این حوادث را از طریق بندگانش تحقق می بخشیده است.
البته آیاتی که قاعده توحید افعالی را بیان میکند بسیار زیاد است که خواننده محترم می توانند با مراجعه به قرآن کریم آیات بیشتری را در این باره بیابد اما با توجه به مطالبی که تا اینجا ذکر شد نتیجه میگیریم که در هر کار و رخدادی در واقع دو عامل در کار می باشد یکی خداوند و دیگری بندگان، طبق نگرش عرفانی باید اینطور گفت که هم پای وحدت وجود در میان است و همپای کثرات و مخلوقات در میان است.
پس در اینجا ما دو نگرش داریم یک نگرش بر مبنای وحدت می باشد که همه مراتب وجودی را با هم در نظر گرفته ایم و تمامی کثرات را در یک وجود واحد فانی می دانیم و نگرشی دیگر بر مبنای کثرات می باشد که فقط برخی از مراتب وجودی و برخی کثرات را در گوشه ای از عوالم خلقت نگاه میکنیم.
ذکر این نکته نیز لازم است که دو نگرش ذکر شده هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند چرا که وجود واحد خداوند از طریق تجلی در مخلوقات کثیر کارهای عالم آفرینش را انجام می دهد و مخلوقات کثیر عالم آفرینش نیز با فنای در وجود واحد خداوند است که موفق به انجام کارهایشان می شوند.
در نگرش وحدت بین که از سمت وحدت به سمت کثرات می رویم، وجود واحد حق تعالی با فیض خودش به همه کثرات مدد وجودی می رساند تا آنها بتوانند کارهایشان را انجام دهند ولی در نگرش کثرت بین که از سمت مخلوقات به طرف خداوند می رویم، ما انسان ها با فنای در فیض خداوند که کارهایمان را انجام میدهیم.
هر قرآن پژوه بایستی توجه کند که هنگامی که آیات نورانی قرآن را می خواند هر آیه بر مبنای کدام یک از این نگرش ها سخن می گوید. برای نمونه به آیه ۶۲ از سوره زمر توجه بفرمایید:
الله خالق كل شيء وهو على كل شيء وكيل
آیه فوق صراحتاً وجود واحد الله تعالی را خالق همه چیز می داند پس معلوم میشود که در این آیه با نگرش وحدت بین به حوادث عالم امکان نظر شده است چرا که تمامی کثرات و مخلوقات نهایتاً در وحدت لایتناهیِ اسم اعظم الله فانی می شوند پس اسم الله فاعل تمامی کارهایی می باشد که در حیطه قلمرو خودش آنها ظهور و بروز می دهد. روی همین حساب در سوره رعد می خوانیم:
قل الله خالق كل شيء و هو الواحد القهار
بگو الله خالق تمامی چیزهاست و او همان واحد قهار می باشد.
آیه فوق اشاره میکند که الله با وجود واحد خودش بر تمامی کثرات و مخلوقات چیره و قهار می باشد پس خالق تمامی اتفاقاتی است که در عالم دنیا رخ می دهد چرا که بر همه آنها سیطره وجودی دارد و همه رخدادها در قلمرو وجودی خداوند رخ می دهند پس تمامی حوادث در وحدت وجود لایتناهی او فانی می باشند. بر این مبنا هر اتفاقی که در عالم امکان رخ میدهد در چشم شخص عارف زیبا جلوه می کند چون از حیث اعطای وجود به کار خداوند را فاعل آن می بیند. در این باره به آیه زیر از سوره سجده توجه بفرمایید:
الذي احسن كل شيء خلقه وبدا خلق الانسان من طين
خداوند کسی است که هر چیزی را که آفرید زیبا و نیکو آفرید و خلقت انسان را از گل آغاز کرد.
بر مبنای همین نگرش است که می گوییم:
هرچه از دوست رسد نکوست
حضرت زینب سلام الله علیها دقیقاً بر مبنای همین نگرش وحدت بین خطاب به یزید ملعون فرمودند:
ما رايت الا جميلا
جز زیبایی چیزی ندیدم.
در واقع حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده می کردند که تمامی حوادث تلخی که در روز عاشورا رخ داد همگی تحت اشراف وجود واحد و لایتناهی خداوند رخ داده است پس در واقع خداوند بوده است که به آن حوادث اعطای وجود می کرده است و گرنه هیچ کدام از آنها اصلاً به وقوع نمی پیوست در نتیجه از این لحاظ خداوند فاعل تمامی کارها می باشد و از آنجایی که بر مبنای نگرش وحدت بین، خداوند جز نیکویی و زیبایی کاری انجام نمیدهد حضرت زینب سلام الله علیها میفرمایند که من به جز زیبایی چیز دیگری ندیدم. در سوره سجده می خوانیم:
الذي احسن كل شيء خلقه
یعنی تمامی چیزهایی را که خداوند می آفریند زیبا و نیکو می آفریند.
بر مبنای همین نگرش وحدت بین، پیامبر اکرم(ص) در حالت منامیه که همان حالت مکاشفه بین خواب و بیداری می باشد به امام حسین علیه السلام می فرمایند:
ان الله شاء ان یراك قتيلا
همانا خداوند می خواهد که تو را کشته شده ببیند.
البته باید توجه داشته باشیم که خداوند واحد وقتی بخواهد کاری را در عالم خلقت انجام دهد حتماً آن را از طریق کثرات و مخلوقات انجام میدهد.
اما غیر از نگرش وحدت بین با نگرشی دیگر نیز میتوان به وقایع و حوادث روزگار نگریست و آن نگرش کثرت بین می باشد. بر مبنای نگرش کثرت بین، هر کدام از کثرات و مخلوقات خودشان مسئول اعمال خودشان هستند چرا که با علم و اراده و اختیار و قدرت خود آنها را انجام داده اند؛ برای مثال وقتی که یزید ملعون خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها اینگونه می گوید که آیا ندیدی خداوند با برادرت چه کرد حضرت زینب سلام الله علیها خطاب به یزید ملعون اینگونه می فرمایند که این خداوند نبود که برادر من را کشت بلکه تو و سربازان تو این کار را انجام دادید.
در واقع یزید میخواست با القای شبهه جبر و تاکید صرف بر نگرش وحدت بین خودش را از فاجعه ای که در حادثه کربلا راه انداخته بود مبرا اعلام کند به همین دلیل بر مبنای نگرش وحدت استدلال کرد تا بتواند شبهه جبر را در ذهن مخاطبانی که در آن مجلس حاضر بودند القا کند و حضرت زینب سلام الله علیها برای دفع این شبهه بر اساس نگرش کثرت بین استدلال کرد تا ترفند یزید را خنثی کرده باشد.
دانستیم که وحدت وجود حق تعالی اگر بخواهد در عالم خلقت کاری انجام دهد آن کار را حتما از طریق کثرات و مخلوقات پیاده میکند اما یزید می خواست طوری وانمود کند که خداوند مستقیماً آن کار را کرده است و من و سربازانم در آن کار دخیل نبوده ایم و هیچ نقشی نداشته ایم که این شبهه یزید با پاسخ حضرت زینب سلام الله علیها خنثی شد.
در واقع چنانچه صرفاً به نگرش وحدت بین اعتقاد داشته باشیم به وادی جبر کشیده خواهیم شد و چنانچه صرفا به نگرش کثرت بین اعتقاد داشته باشیم به وادی تفویض و استقلال مخلوقات از خداوند کشیده خواهیم شد؛ ولی طبق نگرش شیعی که عمیقترین نگرشها میباشد و دقیقا منطبق بر حقیقت خارجی بیان شده است وحدت با تجلی در کثرات کارهایش را انجام میدهد و کثرات نیز با فنای در وحدت کارهایشان را انجام می دهند پس نه جبری پیش می آید و نه تفویضی.
در واقع هر چند در آیات قرآن کریم دو نگرش بیان شده است اما این دو نگرش با یکدیگر هیچگونه منافاتی ندارند و قابل جمع می باشند پس نتیجه می گیریم که نگرش سومی نیز در این میان هست که در ادامه نوشتار با ذکر حدیثی آن را توضیح می دهیم؛ در اصول کافی امام صادق علیه السلام می فرمایند:
إن مما أوحى الله إلى موسى عليه السلام
-و أنزل عليه في التوراة-أني أنا الله لا إله إلا أنا-خلقت الخلق و خلقت الخير-و أجريته على يدي من أحب-فطوبى لمن أجريته على يديه-و أنا الله لا إله إلا أنا-خلقت الخلق و خلقت الشر-و أجريته على يدي من أريده-فويل لمن أجريته على یدیه
همانا از چیزهایی که خداوند به موسی علیه السلام وحشت کرد و در تورات بر او نازل کرد این بود که من خدایی هستم که جز من هیچ خدایی نیست پس مخلوقات را آفریدم و خیر و نیکی را هم آفریدم و آن را بر دستان کسی که دوست داشتم جاری ساختم پس خوشا به حال کسی که خیر و نیکی را بر دستان او جاری کردم؛ و من خدایی هستم که جز او خدایی نیست پس خلق را آفریدم و شر و بدی را هم آفریدم و آن را بر دستان کسی که خودم خواستم، جاری ساختم پس وای بر کسی که شر و بدی را بر دستان او جاری بسازم.
اما درباره حدیث فوق که توحید افعالی را بیان می کند نکاتی را ذکر می کنیم:
عبارت "همانا من خدایی هستم که خدایی جز او نیست" به مرتبه پیش از آفرینش مخلوقات یعنی عالم اسمای حسنی اشاره دارد؛ پس از این عبارت در حدیث فوق عبارت "پس خلق را آفریدم" آمده است که بیان می کند تمامی مخلوقات تحت اشراف همان اسمای حسنایی که همگی در اسم اعظم الله جمع می باشند آفریده می شوند. اما در برخی از مخلوقات اسمای جمالیه نظیر "هادی" و "شافی" جریان پیدا میکند که این دسته از مخلوقات کارهای خیر را انجام میدهند و در برخی از آنها اسمای جلالیه مثل "مضل" و " مضر" جریان پیدا می کند که این دسته از مخلوقات هم کارهای شر را انجام می دهند.
نکته ای که از حدیث ذکر شده به دست می آید این است که چه خیر و چه شر همگی به طفیلی وجود واحد خداوند و از طریق او در کثرات و مخلوقات جریان پیدا می کند پس در این نگرش پای دو محور در میان است یکی محور وحدت و یکی هم محور کثرت و این دو محور با هم در آمیخته شده است یعنی وحدت در کثرت متجلی می شود و کثرت نیز در وحدت فانی باشد پس کثرات با فنای در وحدت کارهایشان را انجام می دهند.
لازم به ذکر است که هر چند وجود واحد خداوند "فعال لما یشاء" می باشد و خیر و شر را از طریق هر کدام از مخلوقات کثیر که خودش بخواهد به جریان می اندازد ولی مشیت و خواسته او بر مبنای حکمت و علم او شکل می گیرد چرا که او طبق نص قرآن کریم ، دارای صفاتی مثل علیم و حکیم نیز می باشد. پس خداوند بر مبنای ظرفیت مخلوقات و خصوصیات آنها خیر و شر را بین آنها تقسیم می کند و از طریق آنها در عالم آفرینش به جریان می اندازد در نتیجه مشیت او حکیمانه شکل میگیرد و به کسی ظلم و اجحاف نمی شود.
نگرش سومی که در حدیث فوق بیان شد هم نگاه وحدت بین و هم نگاه کثرت بین هر دو را با هم به صورت تلفیقی در خود دارد و البته به دو شیوه می توان آن را واکاوی کرد:
شیوه اول این است که وجود واحد خداوند را متجلی در کثرات ببینیم بدین صورت که خداوند از طریق مخلوقاتش کارهای عالم خلقت را انجام می دهد؛ برای مثال به آیه زیر از سوره توبه توجه بفرمایید:
قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم
با دشمنان پیکار کنید تا خداوند آنان را از طریق دستان شما عذاب کند.
در آیه فوق وجود واحد خداوند از طریق تجلی در دستان رزمندگان جبهه نبرد کافران را عذاب می کند. این شیوه در علم عرفان نظری بر مبنای نگرش "وحدت در کثرت" رخ می دهد.
شیوه دوم بدین صورت است که کثرات را فانی در وحدت وجود ببینیم بدین صورت که مخلوقات کثیر با فنای در خداوند واحد است که کارهای خودشان را انجام می دهند. برای مثال به ذکر مستحبی زیر که در نمازهای یومیه می خوانیم، توجه بفرمایید:
بحول الله وقوته اقوم واقعد
طبق جمله فوق مخلوقات با حول و قوه و توان و نیروی خداوند است که بر می خیزند و می نشینند پس تمامی کثرات با فنای در وجود واحد خداوند کارهای خودشان را انجام می دهند. این شیوه در علم عرفان نظری بر مبنای قاعده "کثرت در وحدت" رخ می دهد.
فرجام سخن
اگر کسی صرفاً به نگرش وحدت محور معتقد شود طوری که نقش کثرات و مخلوقات را انکار نمایند طبعاً به پذیرش جبر سوق داده می شود و مخلوقات را در انجام کارهایشان فاقد هر گونه اختیار فرض خواهد کرد و همچنین اگر کسی به تفکر کثرت محور اعتقاد داشته باشد طوری که نقش وجود واحد خداوند را در رخدادهای عالم خلقت انکار کند طبعاً به پذیرش تفویض و مستقل بودن مخلوقات از خداوند سوق داده می شود و برای هر کدام از مخلوقات استقلال و اراده و اختیار و قدرت و توانی جدای از خداوند فرض خواهد کرد. در حالی که هر دو نگرش فوق باطل می باشد؛ امام صادق علیه السلام در توحید صدوق می فرمایند:
لا جبر ولا تفويض ولكن امر بين الامرين
نه اندیشه جبر صحیح می باشد و نه نگرش تفویض مطابق عالم خارجی است بلکه حقیقت مطلب امر بین الامرین می باشد.
قاعده امر بین الامرین بیان می کند که حقیقت خارجی نه بر مبنای جبر شکل گرفته است و نه بر مبنای تفویض و مستقل بودن مخلوقات از خداوند شکل گرفته است؛ بلکه چیزی میان این دو می باشد که البته اگر در مرحله اول با فهم صحیح آن ذهن خودمان را مطابق آن سامان بدهیم راه باز می شود تا در مرحله بعدی بتوانیم آن حقیقت را شهود نیز بکنیم.
توضیحات بیشتر راجع به این موضوع را در بخش "امر بین الامرین" پیگیری بفرمایید.