به گزارش فرهنگ سدید؛ حالا 10 روزی از توقیف نفتکش انگلیسی توسط پاسداران و مرزداران انقلاب اسلامی میگذرد و در این فاصله، یکشنبه شب سالنی در قلب پایتخت، میزبان شب شعر «دلیران هرمزگان» بود؛ عنوانی که بر بنری با زمینه آبی آبهای نیلگون خلیجفارس و تصویر نفتکشی در محاصره قایقهای سپاه خودنمایی میکرد. این بار هم مثل همیشه شعر جلودار شده است.
حسین قرایی، نام آشنای برگزارکننده شبهای شعر کشور، پیشتر از سازمانها و ادارات عریض و طویل، به مدد آشنایی طولانیاش با شاعران و ادیبان کشور و دغدغه انقلابیاش، مسؤول برگزاری این آیین شعر است. در کنار آن صداوسیما خبرنگاران 2 شبکهاش را راهی مراسم کرده و خبر در همان شب پوشش داده میشود. یکی از دوستان، به طنز به قرایی میگوید باید دیگر قید برگزاری شبهای شعر در لندن و نیویورک را بزند؛ اسمش رفت داخل لیست سیاه. پاسخ قرایی لبخندی کوتاه است. در این فرصت کوتاه، شاعرانی از 6 استان کشور دور هم جمع شدهاند. متولدان دهههای 70 و 80، فراوانی بیشتری دارد.
انتخاب صحیح چند بیت از اشعار ضدانگلیسی ملکالشعرای بهار و تناظرشان با اتفاقات روز، به پیشینه طولانی نفرت مردمان این دیار از خباثتهای انگلیس اشاره داشت و اینکه استعمارگری و خباثت، کار امروز انگلیس نیست و تاریخی طولانی دارد: «انگلیسا! در جهان بیچاره و رسوا شوی / آسیا آواره گردی وز اروپا، پا شوی / با کلاه بام خورده با لباس مندرس / کفش پاره، دست خالی، سوی آمریکا شوی».
در تور ماهیگیرها پهپاد افتاده است
شعرخوانی شعرا با محمد خادم آغاز شد؛ شعری پرکنایه که در آن به القاب ریز و درشت بریتانیا تاخته بود: «کبیرش کجا و صغیرش کجاست / بگو حیلهگر رو و زیرش کجاست؟ / حقیری که سرگرم کودککشی است / بریتانیای کبیرش کجاست؟»
در ادامه زهرا سپهکار غزلی را به شهید نادر مهدوی تقدیم کرد: «دریادلان همدوش دریا گام بردارند / تا از دلش امواج ناآرام بردارند / دزدی دریایی جوابش سیلی رعد است / از جذبه ماه ابرها پیغام بردارند / در تور ماهیگیرها پهپاد افتاده است / دمامزنان را بگو دمام بردارند». در ادامه نوبت به پیمان طالبی رسید. طالبی شعرش را با رجز آغاز کرد و به انتها رساند: «دشمن تازه من، بخت دگر یار تو نیست / جنگ با مثل منی قاعدتاً کار تو نیست / ... / سنگ در برکه مینداز و کناری بنشین / جنگ با ماه بدین جلوهگری کار تو نیست». میلاد حبیبی نیز در این برنامه شعرش را پرحماسه شروع کرد: «گرچه چون باد از تعلقها گریزانیم ما / ای شما بیریشگان هشدار توفانیم ما / کفر چشم دیدن ما را ندارد سالهاست / جای ما در قلب پاکان است، ایمانیم ما». همچنین در این مراسم از عکاس هرمزگانی که تصاویر به یادماندنی توقیف نفتکش انگلیسی را ماندگار کرده بود، تقدیر شد.
کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت
در ادامه نوبت به مهدی جهاندار رسید. غزل شاعر جوان و پرشور اصفهانی، شوری به مجلس داد: «بال پر سوختگان تاول خود را برداشت / روضهخوان گریهکنان مقتل خود را برداشت/ شهر میرفت که در ظلمت خود غرق شود / کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت/ آفرین بر شرف و همت حربنیزید / پیش از آنی که رَود قافله، خود را برداشت/ خوش به حال لب شمشیر عدالتخواهی / که در این آمد و شد، صیقل خود را برداشت/ کربلا قصهی امروز من و توست رفیق / کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت/ نوعروسی است شهادت که شب حجله فقط / یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت/ موشک سوم خرداد به پهپاد رسید / گام دوم قدم اول خود را برداشت». شعر بعدی جهاندار، هجو بامزهای بود که کمی فضای جدی رجزخوانی جلسه را تلطیف کرد: «ناخدا جانم فدای بادبان و لنگرت / هفت ناو چاق را خورده است ناو لاغرت / خنجر از رو بستهای روباه پیر / پیش از این در پشت پنهان مینمودی خنجرت / کشتی ما را هواپیماربایی میکنی / مردهشور کشتی و ناو هواپیمابرت / کشتی در تنگه هرمز به ترمز آمده / هر طرف دریاست میریزی چه خاکی بر سرت / خواب قایقهای ایران را ببینی بعد از این / از خلیجفارس میترسند زین پس لشکرت / ای سپاه، ای نیروی دریایی، ای کل قوا / آفرین بر غیرت فرمانده و فرمانبرت».
چرچیلهای دشداشهپوش
سیدمجید موسوی شاعر بعدی بود که با قطعهای سپید، ذائقه سپیدپسند جمع را نواخت: «چشمهایت را خوب باز کن / رئیسعلی هنوز روی آبها راه میرود / حالا تنگستان به تنگه آمده / تا به تنگ آورد چرچیلهایی را که این روزها دشداشه میپوشند / چشمهایت را خوب باز کن / میرزا با یارانش با زغالهای طبرستان پدر الفواکهه را درآوردهاند / آنقدر که غول علاءالدین در دود قلیان شیخنشینان شاهنامه میخواند». شعرخوانی به بزرگترها که رسید، حمیدرضا شکارسری نیز سپید دیگری را خواند: «مجسمه آزادی با کتاب قطورش، مهربان، نگران، آتش غزه را باد زد، کبابها برشته شدند/ مجسمه آزادی، با مشعل فروزانش، پرندهای را کباب کرد و همراه کاروان کمکهای انساندوستانه، از راه غزه، به تلآویو ارسال کرد/ مجسمه آزادی، با آنکه نودوسه متر بلندی دارد، از غزه دیده نمیشود / مجسمه آزادی، رک کشید، غزه را ببیند، آسمانخراشهای مزاحم نیویورک نگذاشتند/ هیروشیما، کره، ویتنام، افغانستان، عراق، غزه / تاج مجسمه آزادی چند خار دیگر دارد؟ در انتها / نه آتشفشانهای خشمگین، نه شهابسنگهای غریبه، نه اعصار افسارگسیخته یخبندان... شاید میلیونها سال بعد، زمینشناسان بگویند دلیل نابودی حیات بر این سیاره آبی، ویروس مقاومی بود به نام آمریکا.
مهر فاطمه تمام آبهاست
محمود اکرامی، شاعر پیشکسوت نیز در جمع بود و سپیدی را تقدیم کرد:. «سکسکه سیاست، سرگیجه سربازان را بیشتر میکند / حالا خیابانهای جهان جنازه بالا میآورند / کودکان اما / بیگناهی دستهای خود را. گنجشکانی نورساند، که در سرما ریز قرن، گلوله میشوند و میافتند روی دستهای خیابان. حالا به جماعت دیوانه میشوم، به فردا قدیس و فریاد میزنم: چهارستون سازمان ملل را، موریانههای سکوت جویدهاند. و سربازان ناتو، بردگان تتو کرده معاصرند. خدای من، به کدامین جرم، گلها گلوله میشوند. خدای من، اینجا کجای زمین است، حلب، غزه؟ کربلا!. امروز بیستوسوم رمضان است یا دهم محرم. روزه بگیرم یا روضه بخوانم؟» شعر بعدی را محمد توکلی، شاعر جانباز و مدافع حرم خواند: «ناوها هراستان ز چیست / قایقی که یکهزارم شماست؟! / جنگجوی بیشکست زردموی / قهرمان قصههای سینماست / ما خیالمان از آب راحت است / مهر فاطمه تمام آبهاست. محسن کاویانی، شاعر جوان قمی نیز مثل همیشه با صلابت شعری حماسی خواند: ما پشت هم هستیم تا آخر / این خاک رهبر دارد و رهرو / این خاک ایران است و این یعنی / پایان دوران بزن دررو /.../ پس کشیدن نیست در خونش / هر کس که خونش ایرانیست / کبر تو تاوان بدی دارد / این خاک لبریز از سلیمانیست».
لبخند تو «دارسی» بود!
در ادامه نوبت به شاعر آیینی اصفهانی، محمدحسن ملکیان رسید. شعر او تاریخچه روابط ایران با استعمارگران بود و تا همین امروز که پاسداران دریا، ورق را برگرداندند: «بازی به نفعت شروع شد / تو انگلیس و من ایران/ تو توپچیهای لندن / من نفت مسجد سلیمان/ از اولِ بازی، توپُ / انداختی تو زمینم /با خنده دستور دادی/ تا پای میزت بشینم/ تو با کراوات رنگی / من با کلاهِ گشادم/ با خوردن جام برجام / دریا رُ بر باد دادم/ لبخند تو «رویتر» بود / لبخند تو «دارسی» بود/ هر جملهی انگلیسیت / یه فحش به فارسی بود!/ با روسیه رو جهنم / اسم «گلستان» گذاشتین/ با همدیگه دست دادین / دست روی ایران گذاشتین/ تو دود میکردی و من / توتون سیگار بودم/ گفتی و گفتم فقط چشم! / من شاه قاجار بودم/ اون روزا حالا گذشته / برگشتنت بیضرر نیس/ بازم پی امتیازی؟ / نه! دیگه عهد قجر نیس!/ روباه پیر زمونه! / با شیر اگه دربیفتی/ رویات هر روز، مرگه / گفتم! نگی که نگفتی!/ ما از تو ترسی نداریم / یادت بمونه همیشه/ خواب خلیج و ببینی / کشتیت توقیف میشه/ ناوی گرفتی و ما جاش / از تو گرفتیم ناوی/ آی توپیچیهای لندن / حالا یک یک مساوی!»