گروه هنر فرهنگ سدید؛ محسن رفیعی: لطمههایی که از شبیخون دهشتناک اقوام مغول و تاتار، بر پیکرهی تمدن و فرهنگ و هنر ایران زمین، خاصه روحیهی مردمان وارد آمد، بی نظیر بود. کتابخانههای گون گون این ملک، که افشرهی نظرات مبرز فضلاء و دانش داران ایرانی بود در آتش توحش تازشگران سوزانیده شد و جان پاک بسیاری از اندیشمندان عالی مقام این سرزمین، شرحه شرحهی تیغ جانسوز سبعیت آدمخوارانی بدوی و دیو سیرت گشت. ایران زمین به ویرانهای مبدل گشت که سکوتی مرگ بار بر آن حاکم شده بود.
عطاء الملک جوینی در کتاب تاریخ جهانگشا، استیلای مغول بر ایران زمین را بدین وضع موصوف نموده است:
((به سبب تغییر روزگار و تاثیر فلک دوار و گردش گردون دون و اختلاف عالم بوقلمون، مدارس درس مندرس و معالم علم منطمس گشته و طبقهی طلبهی آن در دست لگد کوب حوادث، پایمال زمانهی غدار و روزگار مکار شدند و در حجاب تراب متواری شدند.
هنر اکنون ز دل خاک طلب باید کرد زانکه اندر در خاکند همه پر هنران
اکنون بسیط زمین عموما و بلاد خراسان خصوصا که مطلع سعادت و میراث و موضع مرادات و خیرات بود و منبع علماء و مجمع فضلاء و مربع هنرمندان و مرتع خردمندان و متحلیان هنر و آداب، خالی شد)).
سیل خانمان برانداز مغولان، حرکت رو به تعالی تمدن و فرهنگ و هنر ایران، از جمله موسیقی را، از مسیر تکامل خارج نموده و در نشیبی قهقرایی قرار داد. آهنگهای شادی بخش و فرح انگیز فرهنگ بالندهی ایرانی، تبدیل به نالههایی جانسوز شد و الحان نشاط انگیز آن به زنجموره و آه و فغان و شکایت بدل گشت. معانی اشعار و قطعات ادبی، که پیش از این، سرشار از عشق و شور و مردانگی و معرفت بود، جای خود را به مضامینی پر از رخوت و تعابیری چونان بی اعتباری دنیا و بی ارزش بودن زندگانی و غنیمت شمردن دم سپرد.
برای خواندن بخش اول و سوم این گزارش لینک های زیر را دنبال کنید:
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایرانزمین از آغاز تا حمله مغول (بخش اول)
شمهای رونمایانه از وضعیت موسیقی ایرانزمین پس از ایلخانان تا پایان سلطهی تیموریان (بخش سوم)
به سبب وجود بقایایی از دانشمندان و علمای پیشین در اوان تازش تتاران، سیر انحطاط علمی و هنری ایران، پس از گذشت یکی دو سده از یورش مغولان، و از بین رفتن تسلسل اکابر و نابودی دانش وران، که مشعلداران فرهنگ و تمدن این سرزمین بودند، نمودار گردید. دورهی انحطاط علمی و هنری ایران زمین که از اثرات شوم استیلای مغولان است، پس از سپری شدن حکومت ایشان و به خاموشی گراییدن فروزههای دانش پروری شروع شد و در ادوار صفویه و افشاریه و زندیه و قاجاریه به منتهای ضعف خود رسید.
در این اوان و در دهههای نخست غارت تتاران، از میان شعله افروزان علم و فرهنگ و هنر ایرانی، چهرهی مولانا جلال الدین محمد بلخی، چونان آفتابی مشعشع، میدرخشد. حدیث رفعت جاه و مرتبت بارگاه مولای روم، نه آنچنان خرد است که در این مقال بگنجد، صرفا، بنا به رسالت این مکتوب، اشارتی الکن به آن خواهیم نمود.
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
در غوغای شبیخون مغولان، جلال الدین محمد در معیت پدر عالی مقام خویش، سودای هجرت نموده و جان شیفته را از دم شمشیر عافیت سوز تتاران وا رهانیدند. جلال الدین، چند سال در شامات به تحصیل علوم پرداخت و پس از مراجعت به قونیه در هم شانگی سید برهان الدین محقق ترمذی، به انباشت علوم و تکمیل اندوختهها همت گمارد. جلال الدین جوان که هنوز بیست بهار از عمر پر بار خویش را پشت سر ننهاده بود، جانشین پدر شد و در مدرسهی قونیه، واعظ مریدان و ره نمای طلاب و استاد اشتیاق داران گشت. حدیث هم جانی او با مفخر تبریز و شرح احوالات این شیفتگی، تذهیب اوراق عرفان ایرانی ست. پس از غیبت دو دیگر بارهی شمس، آتش فراق بر جان مولانا افتاد و پوست صبوری او را سوزانید. هم پای قوالان که به فرمودهی او، سرود عاشقانه میگفتند، دم میگرفت و در پیچش نوای رباب، غزل میساخت.
مولانا جلال الدین محمد بلخی، به تحصیل علم موسیقی همت گمارده و در زمان خویش از مبرزان این علم به شمار میآمده است.
چنگ را در عشق او از بهر آن آموختم کس نداند حالت من، نالهی من او کند
مولوی، با نغمات و گوشههای موسیقی ایرانی آشنایی کامل داشته و به فراخور معنا، از این آشنایی، استفاده نموده است.ای ((چنگ)) پردههای ((سپاهانم)) آرزوست وی ((نای)) نالهی خوش سوزانم آرزوست
در پردهی ((حجاز)) بگو خوش ترانهای من هدهدم صفیر سلیمانم آرزوست
از پردهی ((عراق)) به ((عشاق)) تحفه بر، چون ((راست)) و ((بوسلیک)) خوش الحانم آرزوست
آغاز کن ((حسینی))، زیرا که ((مایه)) گفت: کان ((زیر خرد)) و ((زیر بزرگانم)) آرزوست
در خواب کردهای ز. ((رهاوی)) مرا کنون بیدار کن به ((زنگله ام)) کانم آرزوست
ابیات فوق، گزیدهی غزلی از مولاناست که در آن با تبحر و ظرافتی ویژه، از چند گوشهی دستگاه شور و متعلقات آن، نام برده است.
از کنکاش مولانا پژوهان معاصر به سان مرحوم استاد جلال الدین همایی و مرحوم استاد بدیع الزمان فروزانفر، در احوالات جلال الدین محمد بلخی و نیز تحقیق کم فروغ و ناچیز حقیر، چنین میتوان استنتاج نمود که: غزلیات مولانا از نوع اشعار ملحون است و با اوزان ایقایی و نغمات موسیقی دمسازی و هماهنگی دارد و این خاصیت در غزلیات او به دو سبب است؛ یک آنکه خود مولوی در فن موسیقی و تالیف نغمات علما و عملا دست داشته است. به طوری که در سرگذشت و احوال او به کرات آمده است که مولانا جلال الدین محمد بلخی، شخصا رباب مینواخت و در پرده و سیم این ساز هم ابتکارات شیرینی کرده بود و دیگر روح نغمه سنج او که درون سینه، موسیقار داشت، طبعا در غزلیاتش اثر میگذاشت.
اگر موسی نیم موسیجه هستم درون سینه موسیقار دارم
ملازمت مداوم ابوبکر ربابی با مولای روم و طنین مستمر نوای رباب و دف و چنگ در سرودن غزلیاتی با اوزان ایقایی و ضربی، بی تاثیر نبوده است. چه اینکه غزلسرایی مولوی برای نمایش هنر شعر و شاعری نبوده و در ساختن غزل به هیچ وجه جنبهی تصنع شاعرانه نداشته است، بلکه غزلیاتش انگیختهی حالت جذبه و شور و هیجان روح و مولود احساسات تند و جوش و خروشهای عاشقانه است ...
از دیگر اکابر علم و فرهنگ در دورهی ایلخانی، ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن توسی، معروف به خواجه نصیر الدین طوسی است. خواجه، دانشمندی سلیم النفس و حکیمی داهی و دولت داری خوش و خلق و امیری نیک مرام بود. حدت خواجه نصیرالدین طوسی، در جمع آوری کتب باقیمانده از تازش و جهل مغولان، سبب ساز حفظ تعداد قابل توجهی از مکتوبات علمی دانش داران ایرانی گشت.
در دیباچهی کتاب اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی؛ حکمت را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکند و در حکمت نظری، علم ریاضی را در چهار قسم تعریف فرموده است که بخش چهارم آنرا بدین صورت تشریح نموده است:
((معرفت نسبت مولفه و آحوال آن و آن را علم تالیف خوانند و، چون در آوازها به کار دارند و اعتبار تناسب با یکدیگر و کمیت زمان و حرکت و سکنات که در میان آوازها افتد آن را علم موسیقی خوانند))
کتاب کنزالتحف، در موسیقی را به خواجه نصیر الدین طوسی نسبت داده اند، چه اینکه تسلط خواجه بر اوزان ایقایی در کتاب معیار الاشعار ایشان مبرهن است. خواجه نصیرالدین طوسی با همیاری چند تن از زبدگان علوم عقلی و ریاضی، رصد خانهای بزرگ را در شهر مراغه بنیاد نهاد. این بنا نهاد مبارک، مراغه را در قرون هفت و هشت، به بزرگترین مرکز علمی ایران زمین بدل ساخت. با وجود مرارتهای فراوان و ناگواریهای بسیار، که حاصل حضور مغولان بود، به برکت وجود و حمیت خواجه نصیر الدین طوسی، این برهه، از درخشانترین ادوار ترقی ریاضیات و نجوم و موسیقی است. از دانشمندان بزرگ ریاضی و موسیقی که در دستگاه علم پروری خواجه نصیر الدین طوسی بالیده اند میتوان به صفی الدین ارموی، علامه قطب الدین شیرازی، شمس الدین محمد آملی، یحیی ابن احمد کاشانی، مولانا مبارک شاه بخاری، فخرالدین خجندی، ابوالمعالی اربلی، شهاب الدین صیرفی، عبدالقادر غیبی مراغهای و ... اشاره نمود.
در میان دانشمندان علم موسیقی در دورهی ایلخانی، نام صفی الدین ارموی، بیش از دیگران جلوه گری مینماید. صفی الدین در سال ۶۱۳ در ارومیه زاده شد و در خردسالی به بغداد رفت و به تحصیل علوم دینی و ریاضیات پرداخت. در دستگاه واپسین خلیفهی عباسی، کتابت میکرد و سرپرستی رامشگران را عهده دار بود. با برافتادن خلافت عباسیان، کمر به خدمت هلاکوخان مغول بست و از سوی عطاء الملک جوینی، کاتب انشاء دیوان بغداد شد.
پس از فارابی، تحقیقات هیچ دانشمندی در علم موسیقی به مرتبت صفی الدین ارموی نمیرسد. جایگاه صفی الدین ارموی در علم موسیقی، مورد وثوق تمامی دانشمندان ایرانی و محققان اروپایی ست. ژب لابورد فرانسوی، در سال ۱۱۹۴، فرضیهی صفی الدین ارموی را با صحت و به طور اکمل تشریح کرده است و فاش میگوید که عقاید صفی الدین در باب موسیقی در نظرات تمام دانشمندان پس از او موثر افتاده است. صفی الدین ارموی یا موسس فرضیهی منتظم است یا پیشگام آن. تا زمان صفی الدین ارموی، به سبب اختلاف علمای فن، گام ها، گوناگون و متغیر بود و صرفا بر اصول علمی متکی بود. چه اینکه این اختلاف، موجبات بررسی بیشتر و رشد موسیقی را فراهم آورده بود. صفی الدین، ذوق را به مدد علم آورد و گام را به سمت سادگی و کمال سوق داد. گام صفی الدین ارموی که بر ۱۷ فاصله استوار شده است، پس از او ملاک موسیقی مشرق زمین گردید.
علامه قطب الدین محمد شیرازی در کتاب دره التاج و عبدالقادر مراغی در کتابهای مقاصد الحان، جامع الحان و کنز الحان، گام صفی الدین ارموی را تایید و بر آن صحه گذاشته اند. گام کنونی موسیقی ایرانی، بر پایهی گام صفی الدین ارموی استوار است. کتب الایقاع، الشرفیه فی نسب التالیفیه و الادوارفی حل الاوتار، تالیفات شهیر صفی الدین ارموی، در علم موسیقی هستند. صفی الدین ارموی با بصیرتی که در علم و تبحری که در عمل موسیقی داشت، نظرات قدما در پرده بندیهای عود را تعدیل کرد و با تصرفاتی استادانه، پردههای غیر لازم را حذف کرد. صفی الدین ارموی اعتدالی در گامهای موسیقی ایرانی، به وجود آورد و نظم و ترتیب جدیدی را بنیان نهاد که توسط استادان پس از او مورد قبول و پذیرش واقع گردید و هم اکنون در کشورهای اسلامی، همین روش صفی الدین ارموی مورد استفاده قرار میگیرد.
صفی الدین ارموی در علم موسیقی شاگردان بنامی را تربیت نموده است که از جمله میتوان به: شیخ شمس الدین سهروردی، علی سه تایی، حسن زامر و حسام الدین قتلغ بوغا اشاره نمود.
از دیگر مبرزان علم موسیقی در عهد ایلخانی میتوان اساتید ذیل را نام برد.
عبد المومن اصفهانی؛ دانشمند قرن هفتم که در فنون مختلفه و علوم متنوعه، فحلی بی همتا به شمار میرفت. در آغاز جوانی از اصفهان عازم بغداد گشت و کمر به شاگردی ابن بواب بست و در کتابت به اوج ترقی رسید. عبدالمومن اصفهانی در فن موسیقی نیز بی بدیل گردید و میانسالی به اصفهان بازگشت و شمع محفل فضلا و بزرگان ادب، و رکن دانش پژوهان و هنرمندان گردید.
محمد شاه اربابی؛ از موسیقدانان مبرز عصر خود به شمار میرفت که در نوازندگی رباب نیز تبحری خاص داشت. اختراع چهار ضرب را به او نسبت داده اند.
قطب الدین شیرازی محمد بن مسعود بن مصلح؛ از قریهی دونیک کازرون بود و نزد پدر علم طب را فرا گرفت، برای تگمیل تحصیلات از شیراز به قزوین رفت و از آن جا به همراه خواجه نصیرالدین طوسی به مراغه رفت. به سبب ذکاوت و هوش وافری که داشت گوی سبقت را با چوگان حدت از دیگر شاگردان خواجه در ربود و سرآمد ایشان گشت. ریاضی و نجوم را در محضر خواجه نصیر تالدین طوسی فرا گرفت. پس از وفات خواجه نصیر الدین طوسی، از جانب خواجه شمس الدین صاحب دیوان جوینی، وزیر داهی و کاردان هلاکو، منصب قضا و ممالک روم به او واگذار گردید.
قطب الدین شیرازی در فیزیک و نجوم و موسیقی، از سرآمدان زمان خود بوده است. قطب الدین شیرازی، بخت شاگردی صفی الدین ارموی را نداشته است، اما نخستین شارح نظرات صفی الدین ارموی است. قطب الدین شیرازی در کتاب دره التاج که دایره المعارفی چند جلدی ست، بخش مفصلی را به موسیقی مختص نموده و در آن بخش آراء و نظرات صفی الدین ارموی را مورد شرح و بسط قرار داده است.
علامه قطب الدین شیرازی، پیرو نظرات حکیم ابو نصر فارابی، اشرف آلات را حلق میداند و معتقد است که ایجاد الحان اکمل که مقرون به الفاظ انسان است و متضمن معانی، جز به حلق متضمن نمیشود؛ و بعد از آن آلات ذوات النفخ (سازهای بادی، خصوصا نی) که با نغمههای حلق، مشابهت تام داشته باشد، از جهات مختلفه مانند حلق است. بعد از آن طنبور است (در اینجا منظور علامه قطب الدین شیرازی، منظور ساز زهی آرشهای ست، مانند کمانچه) و پس از آن ذوات الاوتار (سازهای زهی زخمه ای، مانند عود) ...
شمس الدین محمد بن محمد آملی؛ از دانشمندان اواخر سدهی هفت و نیمهی نخست سدهی هشت هجری است که در اواخر عهد ایلخانان مغول میزیست. از علمای جامع زمان خود بود و دایره المعارفی که شامل علوم رایج میان مسلمانان بود را به نام نفایس الفنون فی عرایس العیون تالیف نمود. از جمله علومی که در این دایره المعارف مورد بحث و تشریح قرار میگیرد، علم موسیقی است. شمس الدین آملی، موسیقی را در پنج باب (صوت، نغمه، حدت و ثقل (زیر و بم)، لحن و آلات و ادوات) مورد بحث قرار میدهد.
شروع تصوف در ایران را میتوان به ابتدای قرن دوم منوط ساخت. در ابتدا، آموزههای تصوف، بیشتر به ترک دنیا و زهد و قناعت دلالت داشت. از قرن سوم به بعد با پیدایش فلسفه و انتشار آن در میان مسلمانان، تعلیمات خاصی در سلوک صوفیان راه یافت و معانی تازهای چونان وحدت و جود و عشق الهی و درس و بحث به عرفان ایرانی راه پیدا کرد. از سدهی چهارم هجری به بعد، تعداد خانقاه ها، رو به فزونی گزارد. تعداد کثیری از مشتاقان تصوف در خانقاه ها، تحت تربیت پیران و مشایخ، به نشر عقاید صوفیه میپرداختند.
در این میان، سماع و به الزام آن موسیقی، در خانقاهها وجیه گردیده و جایگاه پیدا کردند. صوفیه در باب سماع، نظریه پردازی کرده و در این راه تا آنجا پیش رفتند که سماع را در اندیشههای فیثاغورث و افلاطون جانمایی نمودند. در زمان استیلای مغولان خانقاهها به نمو و فعالیت خویش، ادامه دادند؛ و این، به جهت بی اعتنایی مغولان به ادیان و مذاهب مردمان بود. پس از پذیرش اسلام توسط ایلخانان، خانقاهها مورد توجه ایشان قرار گرفت. غازان خان پس از تشرف به اسلام در تبریز خانقاه ساخت و پس از او فرزندش سلطان محمد الجایتو در سلطانیه زنجان و همدان خانقاه ساخت و وقف درویشان کرد. خانقاهها علاوه بر اطاقهای متعدد دارای تالار وسیعی به نام جماعت خانه یا جمع خانه بودند که در آن جا، صوفیان به دستور مشایخ خانقاه به سماع میپرداختند. رامشگران با غزلهای عاشقانه، مجلس درویشان را گرم کرده و صوفیان با شنیدن الحان و اشعار دل انگیز به سماع میپرداختند. در نهایت شرایط به گونهای پیش رفت که میبایست، خوانندگان و نوازندگان، اهل خانقاه باشند. این مسئله در حفظ و رواج موسیقی در دورهی مغولان سهمی قابل توجه داشته است. هر چند که در خانقاهها به صورت علمی به موسیقی پرداخته نمیشد، اما پردازش صوفیان به موسیقی و رواج سینه به سینهی آن، باعث گردید که خانقاه ها، نقشی اساسی را در حفظ نغمات و الحان موسیقی ایرانی، ایفا نمایند.
باشد که در گفتار پسین، توفیق تورق صفحات دیگری از تاریخ پر نشیب و فراز علم موسیقی در ایران زمین، نصیبمان گردد. ان شاء الله تعالی.