به گزارش فرهنگ سدید - محمّدعلی برزنونی: بی شک، مهمترین عامل قدرت و نقش آفرینی یک فرهنگ و جامعه، مقدّسات حاکم بر آن فرهنگ و جامعه است و اهمّیّت آن به گونهای است که در جریان تهاجم فرهنگی و شبیخونهای برنامه ریزی شده، با تخریب این ستونهای مستحکم به راحتی میتوان فرهنگ آن جامعه را تضعیف کرد یا تغییر داد و قوام و دوام جامعه را از بین برد.
دین اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی که در ادامه سلسله ادیان الهی برای بشریّت نازل شده است، بن مایههای قوی فرهنگی فراوانی در خود دارد. دشمنان اسلام در مواجهه با این فرهنگ قوی، دست به چند اقدام اساسی زده که در مجموع عبارتند از:
۱) در اولین راهبرد دشمنان با پروژهی «اختلاف افکنی» در میان فرق مختلف مسلمان، آنها را به اختلافات فقهی و کلامی خود درگیر میسازند، به طوری که مسلمانان فراموش میکنند که دین آنها واحد است، خدای آنها واحد است، کتابشان واحد است و پیامبرشان واحد است و اختلافات فقهی و کلامی، نباید موجبات تشتّت و تفرقهی دینی را فراهم آورد و بی تردید، نتیجهی این اختلافهای فرعی، به زیان اسلام و مسلمانان است و صد البته به سود دشمنان.
۲) دومین راهبرد دشمنان این است که به پروژهی «مذهب سازی» روی میآورند و در طول تاریخ و به ویژه در سدهها و دهههای اخیر مشاهده میکنیم که برخی مذاهب در میان مسلمانان جای پایی برای خود دست و پا کرده اند و در این میان، با بهره گیری از پارهای اندیشههای علمای پیشین، مذاهبی جدید تحت عناوین مختلف، خود را نشان میدهند و با سلاح تکفیر دیگر مذاهب و تحریف، توهین و تمسخر، کار خود را به پیش میبرند و دشمن هم بر طبل این درگیریها میکوبد و بدتر آن که پناهگاه و حامی شبه مذهبهای جعلی میشود.
۳) سومین راهبرد دشمنان این است که به پروژهی «توهین» روی میآورند و مقدّسات ادیان را مورد هتک حرمت قرار میدهند و این برنامه، با هدف «حسّاسیّت شکنی»، «تقدّس زدایی» همراه با «امکان سنجی اهانتهای بیش تر» و «جلوگیری از نفوذ و گسترش بیشتر اسلام» سابقهای دیرینه در تاریخ طولانی بشری دارد.
حیات سرمایهداری و لیبرال دموکراسی با نگاهی استکبارانه و همزاد با بداندیشان، همیشه به دنبال «دشمن سازی» بود. زمانی این پروژه، جهان سوسیالیستی و بلوک شرق و به طور خاص اتحاد جماهیر شوروی سابق را نشانه گرفته بود و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن «بلوک شرق»، نگاه سرمایه داری و لیبرال دموکراسی و هم فکران آن به «دشمن سازی نوین» روی آوردند و دشمنی و خصومت آنها به سمت «اسلام» سوق پیدا کرد. از این رو، در عرصهی بین المللی با پدیدهای به نام «اسلامهراسی» مواجه شده ایم که رسانههای خاص آن را متناسب با اهداف خود در جهان اسلام دنبال میکنند. برپایهی این دشمن سازی و اسلام هراسی، از مدتها پیش این خطّ تبلیغی در رسانهها دنبال میشود که: جهان اسلام درصدد نابودی غرب است؟!
بر این اساس، سالها است که با پدیدهای رایج و تکرارشونده به نام «اسلام هراسی» در جهان غرب و فضای رسانههای خاص، روبرو هستیم. موضوع اسلام هراسی به ویژه پس از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ که به گروه القاعده منتسب شد، در ابعاد رسانه ای، سیاسی و اجتماعی دنبال شد و مسلمانان در جوامع غربی با انواع و اقسام تضییقات و تبعیضات روبرو شدند و در همهی رسانه ها، تصویری بسیار سیاه از مسلمانان به مخاطب غربی ارائه میشد.
اما از مدتی قبل، نوعی تغییر جهت در این موضوع شاهد هستیم و آشکارا نوعی «اسلام ستیزی» رواج یافته است. به همین بهانه، مسلمین مورد تعرّض و اتّهام قرار میگیرند و ستیزه جویی علیه خود اسلام کاملاً شکلی علنی یافته است.
در رسانهها و فیلم ها، مسلمین مردمی خشن، تروریست، بی فرهنگ و. تصویر میشوند و حتّی تحرّکات برای تخریب بنیانهای معنوی اسلام شدّت گرفته است. در جهان غرب که پرسیدن دربارهی برخی مسایل تاریخی و تحقیق پیرامون آن ها، پذیرفتنی نیست و با آن برخوردهای رسانهای و حقوقی میشود، به نام آزادی بیان و اندیشه، زمینه برای انواع و اقسام اهانتهای موج آفرین علیه مقدّسات مسلمانان فراهم بوده و هست.
«حمایت از رمّان آیات شیطانی سلمان رشدی»، «حمایت از کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اعظم خاتم (ص)»، «سکوت در برابر آتش زدن قرآن کریم توسّط کشیش افراطی و هتّاک» «حمایت از خوانندگان هتّاک علیه ائمّهی شیعه» و نیز «تولید فیلمهای اهانت آمیز دربارهی رسول اعظم خاتم (ص)» از نمونههای گرایشهای اسلام ستیزانه است. فیلمی تحت عنوان «برائت از مسلمانان» که در سال ۲۰۱۱ تولید شده بود، همزمان با سالگرد واقعهی ۱۱ سپتامبر در امریکا علنیتر شد و با انتشار در یوتیوب، واکنشهای شدید مردمِ مسلمان کشورهای مختلف را موجب گردید و موجی از احساسات پاکِ مردم در اعلام انزجار از این جنایت شنیع را به همراه داشت.
در این نوشتار، با جریان شناسی اهانتها به ادیان آسمانی و پیامبران الهی در تاریخ و نگاهی تحلیلی به توهینها به ساحت مقدّس اسلام، قرآن و پیامبر ختمی مرتبت، تأمّلی کوتاه از حیث حقوقی بدان خواهیم داشت.
نگاهی جریان شناسانه به موضوع اهانت به پیامبران
مسألهی اهانت به اولیا و پیامبران الهی و مقدّسات ادیان توحیدی امری تازه و جدید نیست. در میان اقوام سابق در مقابله با هدایت پیامبران چهار شیوه رایج بوده است:
الف) اهانت و توهین گری.
ب) تمسخر و استهزاء.
ج) تهمت و اتّهام پراکنی.
د) تکذیب و دروغ پراکنی.
«کذّاب، ساحر، مجنون، کاهن، شاعر، قدرتطلب، سفیه و...» از جمله واژههایی است که در طول تاریخ، خطاب به پیامبران الهی از سوی دشمنان یا ابلهان و گمراهان صادر شده است. در دوران معاصر نیز با این پدیدهی زشت روبروییم.
در این دوران، رسانههای غربی به خصوص رسانههای دیداری و شنیداری، موضوع تحریف تاریخ ادیان و توهین به پیامبران را دنبال کرده اند و هر از گاهی مصادیقی از این کارکرد شوم و گستردهی رسانهای در غرب و شرق و نیز متأسّفانه در داخل جوامع اسلامی دیده میشود.
نگاهی جریان شناسانه به گوشهای از سناریوهای مختلف رسانهای در قالب انیمیشن یا فیلم سینمایی و چگونگی تصویرسازی غرب علیه پیامبران به خصوص نبی اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مناسب است.
تهیّهی فیلمهای انحرافی «ده فرمان»، «کتاب آفرینش»، «ارمیای نبی»، «مصائب مسیح (ع)»، «آخرین وسوسههای مسیح (ع)»، «مصاحبه با محمد (ص)» و فیلم سراسر توهین آمیز اخیر تحت عنوان «برائت از مسلمین» و... نشان از رویکرد انحرافی، سیاسی و شریعت زدای رسانههای غربی دارد که در عصر «حاکمیّت تصویر»، به آن روی آورده است.
مثلاً در فیلم مصائب مسیح (ع) تلاش شده با مخدوش کردن تاریخ پیامبران آسمانی، آنان از سطح عالمان علوم الهی و مبلّغان شریعت آسمانی به سطح انسانهایی کاملاً عادی تنزّل یابند و بر اساس اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مغرضانهی خود، روایتهایی عجیب و در مواردی منفی نسبت به پیامبران الهی بیان شده که از متن اصلی کتب مقدّس دور بوده و حتی ضدّ آن بوده است.
برای مثال در یک فیلم، فرستادهی خداوند سبحان، انسانی نادان و جاهل قلمداد میشود. در فیلمی دیگر رسول الهی در نقش یک نجّار ساده و پیرمردی بی پیرو قلمداد میشود. در جای دیگری، با پیامبری هوسران و شهوت پرست روبروییم. حتّی به نوعی صحنه سازی میشود که ریشهی خشونت و اعمال تروریستی از زندگی پیامبران بزرگوار الهی نشأت میگیرد! و این همه، ظلمی است که به ساحت این پیامبران معصوم الهی و پیروان آنان میرود.
نگاهی به برخی فیلمهای توهین آمیز نسبت به پیامبران الهی
واقعیّت تلخ آن است که در فیلمهایی که با موضوع دینی و تاریخ پیامبران الهی بوده و اکثر آنها ساخت آمریکا، ایتالیا و آلمان است، جریان زندگی و سیر تاریخ پیامبران بر محور پارهای تحریفهای راه یافته در برخی کتب تاریخی و متون دینی تحریف شده که در میان اکثر مسلمانان رایج و مورد قبول است یا تحریفات آگاهانهی جهان سیاست مغرضانه، مانند نبود برنامهی تبلیغی، ساده لوحی، عرفی بودن آنان و نیز شبهه افکنی در نظام دینی آنان ساخته شده و ویژگیهای شخصیّتی و تاریخی این پیامبران معصوم الهی کاملاً دگرگون میگردند و حد و اندازهی آنان از یک انسان معمولی و در مواردی، کوچکتر از آن، فراتر نمیرود.
در این فیلمها شخصیت پیامبرانی معصوم، چون حضرت موسی، حضرت ابراهیم، حضرت ارمیای نبی و حضرت نوح علیهم السلام مطابق با دیدگاه اومانیستی امروز، دچار نوعی شکّاکیّت دکارتی و تردیدگری دینی است و نگاه تقدّس شکن، شریعت زدا و غیرالهی معرفی کردن رسولان الهی بسیار هویدا است. بگذریم از این که مسألهی موهن و منزجرکننده در این فیلمهای ساختگی در مورد زنان و ماجرای عشقهای زمینی نیز در این آثار فارغ از واقعیّت تاریخی آن، صورت عریان و در مواردی بسیار زشت به خود گرفته است.
فیلم ده فرمان The Ten Commandments، ساختهی «سیسیل بی دمیل» ۱۹۵۶؛ موسی علیه السلام یک انسان با تمام آرزوها و کنشهای فردی یک انسان آن هم از نوع غربی (مدرکات، احساسات، جوشش عشق و تمنّیّات) به تصویر کشیده میشود که در برابر فرعون پَست تعظیم میکند، بر دست او بوسه میزند، گرفتار عشق خواهرزادهی او و مجذوب زیبایی او میگردد، با بی حیایی دلباختهی دختر بزرگ حضرت شعیب علیه السلام میشود، با رضایت خوش گذرانی میکند. این موسی، دور از مفاهیم انتزاعی حیا و ایمان و مشغول شکاکیت خویش است و هنوز معنویّت و ایمان الهی بر او سایهگستر نگشته است. درواقع، به وضوح در این فیلم، وجود نیروی وحی و خواست الهی در پرورش یک انسان خارق العاده در سایهی عصمت و طهارت ذاتی و تعالی او انکار میشود و هنرمندانه به خورد بیننده داده میشود.
فیلم کتاب آفرینش The Bible: In the Beginning ساختهی «جان هیوستون» ۱۹۶۶؛ دربارهی پیامبران بزرگوار الهی است و زندگی حضرت آدم، حضرت حوا، حضرت نوح، حضرت لوط، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق علیهم السلام را البته با قرائتی تحریف شده مبتنی بر تورات با بن مایههای قوی صنعت سینمایی نشان میدهد.
حضرت آدم علیه السلام، اولین انسان است،، اما مردی ساده و منفعل است، نه پیامبر، که با اولین وسوسهی شیطان رانده شده، سیب را از دست حوّا گرفته و میخورد و پس از تنزّل به سطح زمین، کشاورزی ساده و بی سواد میشود که حتّی فاقد احساسی انسانی است! و نه پیامبری که مظهر علم ربوبی و مسجود فرشتگان است.
حضرت نوح علیه السلام، یک پیامبر پیرمرد کشتیساز است که بدون تبشیر یا انذاز است و هیچ پیروی ندارد و حتّی همسر و فرزندانش نیز نسبت به او مشکوک اند و فیلم به گونهای وانمود میشود که صدایی که برای ساختن کشتی برای نجات خودش و حیوانات به او میرسد، نوعی توهّم است!
پس از تولّد حضرت اسحاق علیه السلم که جد بنی اسرائیل محسوب میشود، جشنهای مفصّلی برگزار میشود که اصلاً متناسب با شأن شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم سلام الله علیه نیست.
اما حضرت اسماعیل علیه السلام جدّ بزرگ پیامبر اعظم خاتم (ص) عمداً تحقیر میشود و حضرت هاجر و حضرت اسماعیل علیهما السلام، تبعیدشدگانی معرّفی میشوند که به دلیل اختلاف افکنی به صحرای حجاز تبعید شده اند!
فیلم ارمیای نبی Jeremiah؛ ساختهی «هری وینو» ۱۹۸۸؛ با این سؤال تقدیری و جهت دهنده آغاز میشود که آیا ارمیا، انسانی برتر است؟ فیلم او را، انسانی ساده و معمولی تصویر میکند که در بیابان، سحر و جادو میکند و حرفهایی غیرعادی میزند. ظاهر فیلم آن است که او را در سن پیامبری و در حال پذیرش و القای وحی نشان میدهد، اما با نوع پرداخت تصویری نسبت به شخصیّت او در فیلم، مخاطب او را مردی ساده و شیفتهی پیامبری میشناسد نه پیامبر! حتّی تصویر این پیامبر الهی، یک الگو و قهرمان توحیدی نیست، بلکه بشری است ترسو، فقیر و سادهتر از حدّ معمول که وحی بر او نازل میشود، ولی او با شنیدن نوای الهی پا به فرار میگذارد و زبونانه از پذیرش کلام وحیانی سر باز میزند!
فیلم آخرین وسوسههای مسیح The Last Temptation of Christ، ساختهی «مارتین اسکورسیزی» ۱۹۸۸؛ با تقدّس زدایی مطلق، شخصیّت مسیح علیه السلام را دوگانه و معلّق میان دنیا و آخرت به تصویر میکشد و بر ابعاد زمینی بودن و هوسران بودن مسیح؛ آن پیامبر پاک الهی تأکید میکند.
دلبستن مسیح علیه السلام کاملاً زمینی و بدون تقدّس، به خشونت یا رابطهی جنسی با یک زن و در عین حال تلاش برای ایجاد عدالت یا رستگاری و فداشدن! حسّ دوگانهای در بیننده ایجاد میکند. او بین انسان یا خدا بودن خود متلاطم است؛ از طرفی مکاشفات رحمانی او را به سوی فدا و تصلیب میکشاند و از طرفی دیگر، وسوسههای شیطانی و زمینی او را به سوی قدرت، زن و دنیا میکشاند. از این رو، تلاش زیادی میکند تا خدا، مسؤولیّت پیامبری و فدا شدن را از دوشش بردارد و او راحت شود و به صلیب کشیده نشود! امّا بالاخره میپذیرد و به تبشیر میپردازد، ولی دینی صرفاً عشقی را تبلیغ میکند و نه دینی مبارزه جو علیه ظلم و ستم رومیان و یهودیان. عجیب آن است که شیطان حتّی بر روی صلیب هم او را رها نمیکند و به شکل فرشتهی نجات او، وی را از صلیب پایین آورده و با فریب میگوید: تو در امتحانت پیروز شدی و اکنون میتوانی با زن مورد علاقهات مریم مجدلیه (فاحشهی توبه کرده) ازدواج کنی؛ و این مسیح ساختگی نیز اسیر فریب شیطان شده و با معشوقهاش ازدواج میکند و بچهدار میشود! اقتباس نام فیلم نیز از همین فریب خوردن این مسیح و همبسترشدن با زن بدکاره و متأسفانه همراه با صحنههایی بسیار زننده است.
فیلم راز داوینچی The Da Vinci Code؛ ساختهی «ران هاوارد» ۲۰۰۶؛ بر اساس تابلو «شام آخر» از «لئوناردو داوینچی» و مبتنی بر تئوری غلط برخی مسیحیان و کتاب «خون مقدّس، جام مقدّس»، داستان دختری است از نوادگان و نتیجهی ارتباط میان مسیح ساختگی فیلم با مریم مجدلیه که توسط محافظان معبد صهیون تا آن زمان از ترس کشته شدن توسّط کلیسا، نسل در نسل توسط محافظان معبد صهیون پنهان، زنده و سالم نگه داشته شده است.
این فیلم از رمّانی به همین نام از «دن براون» است که رمّانهای «شیاطین و فرشتگان»، «دژ دیجیتالی»، «رز گمشده» را نیز نوشته و همگی با ساختاری معمّاگونه و ریاضی، مسایل فراماسونری را به شکل خاصّی به تصویر میکشد و ادیان را به نحو عجیبی با تحریفهای فراوان به نمایش میگذارد.
پیش از این فیلم، فیلمهای «رز ماری»، «طالع نحس ۱ و ۲ و ۳» در سه قسمت مجزّا و به نوعی به هم پیوسته در سالهای متعدّد و برخی دیگر به شکل دیگری به این ماجرا دامن میزند و تحریفها را هنرمندانه به خورد مخاطب میدهد و زمینه را برای فیلمهای بعدی نظیر راز داوینچی آماده میسازد.
اسلام ستیزی یا دین ستیزی؟
با توجه به اتّفاقات اخیر در سینمای دینی- تاریخی و ژانرهای دیگر و نیز ادبیّات و هنر مبتنی بر فلسفهی مادّی در غرب، آدمی به این نکته رهنمون میشود که برنامههای بلندمدّتی تدارک دیده شده و هدف آن، گذشته از «اسلام ستیزی»، «دین ستیزی» به طور مطلق است.
این «دین ستیزی» آشکار در لوای بهره گیری از هنر دو رکن اساسی دارد:
الف) قرائت و بازخوانی تاریخ ادیان و تصویر تحریف شده و غیرواقعی از انبیای الهی
ب) شخصیّت پردازی انبیا و دیگر افراد برجسته و مقدّس و متدیّن در داستانهای تحریفی، به عنوان آدمهایی ضعیف النّفس، بیمار، غیر قابل اعتماد و بدون تعادل روحی و برعکس آن، نشان دادن افراد غیرمتدیّن به عنوان افرادی قوی، شجاع و با انگیزههای نوع دوستی!
شمایلی که از دین و پیامبران الهی در اکثر این فیلمها نظیر «ده فرمان»، «آخرین وسوسهی مسیح»، «کتاب آفرینش» و در این فیلم جدید؛ «برائت از مسلمانان» تصویر میشود، روایتی مخدوش و غیر واقعی است و با سوء استفاده از حُسن گمان مخاطب و میل به دیدن این نوع فیلم ها، قسمتهایی از تاریخ قابل پذیرش را در مغالطهای سینمایی نمایش میدهند تا شاید به مرور زمان تصاویر جعلی در ذهن مخاطب مؤثّر واقع شود. وقتی بخشی حق و بخشی باطل باشد، تفکیک و شناسایی حقیقت آسان نیست بویژه هنگامی که روایتی داستانی و اثرگذار، چاشنی آن باشد و دامان هنر به آن آلوده گردد.
سناریوهای سینمایی نوین برای تصویرسازی انحرافی حضرت محمّد (ص)
مکتب اومانیستی لیبرال دموکراسی، با نفی دیگران و حمله به دین و عالم وحی، هجمهای همه جانبه علیه اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی آغاز کرده است. بعد از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق، در هندسهی سیاسی جهان تغییراتی فراوان ایجاد شد.
در این هندسه، اسلام به عنوان دشمن بشریّت و غرب معرفی شد و این پروژه، با حوادث یازده سپتامبر وارد فاز عملیّاتی شد و در قالب «اسلام هراسی»، واژههای «جنگ با ترور» یا «مقابله با تروریسم» به صورتهای مختلفی همراه با تصاویری گزینشی از سوی رسانههای خاص، افکار عمومی جهان و به خصوص شهروندان غربی را سامان داد و رفته رفته، واژهی «اسلام» و «مسلمان» ریاکارانه و به القای هنرمندانه و مبتنی بر تکرارهای معنادار، ناجوانمردانه با «ترور» و «تروریست» مساوی شمرده شد! و این داستان تلخ هنوز ادامه دارد.
پس از حادثهی یازده سپتامبر، هرازگاهی به بهانهی سالگرد این حادثهی ساختگی و مشکوک، حوادثی رقم میخورد و اهانتهایی به ساحت مقدّس قرآن عظیم یا پیامبر اکرم (ص) صورت میگیرد. پروژهی کاریکاتورهای اهانت آمیز دانمارکی، پروژهی ساخت فیلم موهن فتنه توسط کارگردان هلندی، پروژهی آتش زدن قرآن کریم توسط کشیش افراطی مسیحی آمریکایی و ... و نیز آخرین اهانت و بی سابقهترین آن، ساخت فیلم موهن «برائت از مسلمانان» “Innocence Of Muslims”، نشان از پروژهای حساب شده برای مقابله با گسترش دین مبین اسلام و مسلمین در جهان است.
نگاهی به ابعاد مختلف این سناریوهای رسانهای علیه شخصیّت پیامبر اکرم حضرت محمّد (ص) مفید است:
الف) عرفی جلوه دادن پیامبر اکرم
این پروژه، با نشان دادن چهرهی این پیامبر مهربانی در فیلمهای موهن و مبتذل علنیتر شده است. نشان دادن چهرهی مخدوش از پیامبران آسمانی از فیلم «ده فرمان» آغاز شد و هنوز هم با حمله به آخرین پیامبر آسمانی ادامه دارد.
ب) تحریف، جعل و نپرداختن به واقعیّات تاریخی
پنهان نگه داشتن و نپرداختن کافی به مسلّمات تاریخی که بین اهل تسنّن و تشیّع مورد توافق است، یا پرداخت غیرواقعی به افرادی که اثرگذاری چندانی در اسلام نداشته اند. برای نمونه نشان دادن اسلام به عنوان نماد خشونت و تروریزم در فیلم «فتنه»، جعل مسلّم تاریخ است.
ج) خشن نشان دادن اسلام و مسلمین در جهت نمادسازی برای تروریسم
خشن نشان دادن پیامبر و مسلمانان بویژه در همین فیلم موهن «برائت از مسلمانان» به وضوح دیده میشود. این فیلم با صحنههایی از حملات گروههای تندرو به یک داروخانهی مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز میشود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانهی این پزشک حمله میکنند و با حملهی ناجوانمردانه به همسر وی، مغازه اش را ویران میکنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است! پس از این بخش، فیلم به حیات حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در صدر اسلام منتقل میشود و با پخش صحنههای مبتذل، علاوه بر توهین به این شخصیّت روحانی، مهربان و پاک، دین اسلام را به عنوان «سرطان» معرّفی میکند و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان میدهد.
د) تحریف سیما و زندگی پیامبر اکرم در میان مردم
سیمای نورانی و زندگانی پاک پیامبر اعظم خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در میان مردم کاملاً تحریف میشود و آن ذات مقدّس، فردی هوسران و ضعیف معرّفی میشود، انسانی کاملاً ساده و زمینی جلوه داده میشود و مانند فیلم آخرین وسوسههای مسیح، از او چهرهای مخدوش و تسمخرآمیز ارائه مینماید.
برخی تلاشهای اهانت آمیز علیه اسلام
نگارش رمّان مبتذل «آیات شیطانی» در سال ۱۹۸۸ میلادی توسط سلمان رشدی نویسندهای هندی الاصل و ساکن انگلستان جزو اوّلین گامهایی بود که با سبک خیال پردازانهای همراه با برداشتهایی انحرافی و مغرضانه از تاریخ بدون مستند و پرداخت موذیانه همراه با خصلتهایی شیطان صفت به پیامبر اسلام و فرشتگان الهی مانند جبرئیل علیه السلام و زنان پیامبر اعظم خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم پرداخته شده بود. بعدها در فیلم «فتنه» در سال ۲۰۰۶؛ به قرآن عظیم و پیامبر اعظم تاخته شد.
روزنامه دانمارکی «یولندز پوستن» در ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۵ کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اعظم خاتم (ص) را چاپ کرد. بلافاصله بعد از انتشار کاریکاتورها و اعتراض مسلمانان و انجمن اسلامی و امام جمعهها در رسانهها شروع شد و هم زمان با اینها، نژادپرستان دانمارک، لحن پرخاشجویانه و اهانت آمیز خود نسبت به مسلمانها را از سر گرفتند و حتّی وزیر فرهنگ دانمارک نیز به بهانهی «آزادی بیان» با آنها همراهی کرد.
اخیراً نیز در فرانسه در هفته نامه فرانسوی «شارلی ابدو» به گونهای دیگر کاریکاتورهایی موهن انتشار یافت و دولت فرانسه قویّاً از آن حمایت کرد و بلافاصله بعد از آن، همین چند روز اخیر نیز یک کاریکاتوریست نوروژی به نام «سارا عظمه راسموسن» از حامیان و بانیان جریانات همجنس بازی در اسکاندیناوی، در وبلاگ خود اقدام به انتشار کاریکاتور موهن دیگری از پیامبر اسلام (ص) کرده و مدعی شده این اقدام را «به خاطر وابستگیاش به اصل آزادی بیان و حمایت از هفته نامه فرانسوی «شارلی ابدو» انجام داده است و حتی از همسلکان خود خواسته «کاریکاتورهای بیش تری از پیامبر اسلام (ص)»، منتشر کنند!
«تری جونز» افراطی مسیحی سردمدار جریان قرآنسوزی در آمریکا که کتابی هم علیه دین مبین اسلام نوشته، کشیش جنجال آفرین فلوریدایی است که تاکنون چند بار مرتکب اقدام موهن قرآن سوزی شده است.
متأسّفانه اخیراً پروژهی مسجدسوزی هم رواج یافته و یک مسجد و مرکز اسلامی مسلمانان در «میسوری آمریکا» به آتش کشیده شد و تاکنون چند مسجد طعمهی حریق نابخردان شده است. دوربینهای مدار بسته حمله فردی با مواد آتش زا را به آن مسجد ضبط کرده بودند، که در آستانهی شبهای قدر در ماه مبارک رمضان بوده است؛ و اخیراً نیز فیلم موهن «برائت از مسلمانان» ساختهی «سام باسیل» با تابعیّت دوگانه امریکایی و اسرائیلی، فعلاً آخرین تیر ترکش دشمنان اسلام علیه این شخصیّت عزیز اسلام و جهان، این «پیام آور صلح و رحمت عالمیان» محسوب میشود.
چرایی دشمنی با اسلام
در عصر پیشرفتهای علمی و صنعتی، دلیل این دشمنیها در غرب ایدئولوژیک و نه غرب جغرافیایی؛ در قالب سخیفترین شکلهای ممکن در برابر اسلام و پیامبر عظیم الشّأن آن، قدرت رو به افزایش اسلام و نفوذ آن به قلوب مردم جهان و بیداریهای انسانی و اسلامی در عصر اطّلاعات و فن آوریهای ارتباطی است.
هتّاکیهای سلمان رشدی مرتدّ، اهانتهای عجیب و غیرمنتظرهی پاپ به اسلام در سال ۲۰۰۶، کاریکاتورهای موهن دانمارکی، قرآن سوزی کشیش دیوانهی فلوریدایی، ساختن فیلمهای موهن در کشورهای مختلف و آخرین آن در امریکا، نوعی مقابله با این نفوذ است.
پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق و تک قطبی شدن جهان و مطرح شدن اصطلاح «جنگ تمدّن ها» توسّط هانیتنگتون، نظریه پرداز آمریکایی، این پندار شکل گرفت که تمدّن غربی، تمام جهان را تسخیر خواهد کرد. اما قدرت اسلام و رشد آن، مطلب دیگری را رقم زد.
توهینها به اسلام، سابقهی تاریخی طولانی دارد. وقتی غربیها در سیسیل و اسپانیای مسلمان و بعد هم در جنگهای صلیبی با مشکل مواجه شدند، برای پوشاندن ضعف و شکست خود، حرکت سخیفی را که شبیه به همین اقدامات موهن در عصر حاضر بود، از خود نشان دادند. آن هنگام، برای مخدوش کردن افکار عمومی مسیحیان نسبت به اسلام و زشت نشان دادن چهرهی پاک اسلام، شروع به جسارت به قرآن و به ساحت مقدّس پیامبر گرامی خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم کردند و با ترجمههای تحریف شده از قرآن، آنچه را خود میخواستند، نشر دادند تا چهرهی اسلام را به عنوان دینی سراسر کفر و شرک جلوه دهند!
حتّی تا قرن ها، از اسلام با عنوان «محمّدپرستی»! یاد میکردند تا مسیحیان مقابله با اسلام را وظیفهی دینی خود بدانند!
این حرکت سخیف ابتدا توسط یوحنّای دمشقی در قرن اوّل هجری و عصر حاکمیّت امویان بود که با نوشتن مطالبی نامربوط و نسبت دادن آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، چنین بدعتی را گذاشت که قرنها ادامه پیدا کرد.
در عصر حاضر در قالب یک رشتهی علمی به نام استشراق و شرق شناسی، این حرکت به نحو دیگری استمرار یافت که خود داستان تلخی دارد.
دنیای کنونی با توسّل به دستاویزهایی، چون آزادی بیان و اندیشه، دایرهی آزادی بیان خود را آن قدر گسترش میدهد که برای رسیدن به اهداف خود، به سیاهنمایی و لجن پراکنی دست زده و توجّهی به زیر پا گذاشتن اخلاق و کرامات انسانی ندارند.
اهانت به مقدّسات ادیان که در حوزهی آزادی بیان بررسی میشود، چه ادیان آسمانی و چه ادیان بشری، از منظر اسلام نکوهیده و ناپسند است، اما این بدان معنا نیست که جایی برای انتقاد وجود ندارد؛ بلکه عدّهای با تهمت و افترا در صدد هستند تا نظریّهی خود را بر نظریّهی دیگران غالب کنند و برای رسیدن به هدف خود، «ماکیاولی» وار از هر وسیلهای بهره میبرند.
نگاهی حقوقی به موضوع توهین به ادیان و اعتقادات مذهبی
بیان به هر روش شفاهی، مکتوب و اجرایی گفته میشود که پیامی را منتقل کند. نظیر پانتومیم، نمایش، نقّاشی، کاریکاتور، نوشتار و وسایل شنیداری و دیداری و دنیای مجازی. آزادی بیان نیز به مفهوم انتقال پیام و ابراز عقیده بدون ترس از مورد تعقیب قرار گرفتن یا منکوب شدن توسط هر شخصی علی الخصوص دولتها است.
این مفهوم در تمامی جوامع مردم سالار مورد پذیرش قرار گرفته است و از مبانی حقوق بشر محسوب میشود چنانچه در اعلامیههای حقوق بشر؛ ماده ۱۹ و قانونهای اساسی گنجانده شده است. به عنوان مثال اصل ۲۴ قانون اساسی ایران و متمم اول قانون اساسی آمریکا.
اما در کنار پذیرش عمومی مفهوم آزادی بیان، یک اجماع قطعی حقوق نیز وجود دارد مبنی بر این که باید برای آزادی بیان، حدّ و مرز مشخّص کرد. به عنوان مثال در ایالات متّحده آمریکا در توضیح اصلاحیهی اول [۱۷۹۱]محدودیّتهای ذیل بر بیان وضع شده اند:
۱) سخنانی که به منافع اشخاص ضرر بزند. (مانند تهمت و افترا)
۲) سخنانی که به جامعه به صورت کلّی صدمه میزنند (مانند سخنان وقیح آمیز)
۳) سخنانی که مخلّ نظم عمومی باشند (مثلاً سخنانی که باعث ایجاد وحشت عمومی شود)
۴) سخنان که به صورت مستقیم حکومت آمریکا را مورد تهدید قرار دهند (مفاد قوانین ضدّ تروریستی و قانون میهن پرستی)
بیان از ضروریّات زندگی انسان برای فهم و درک امور زندگی شخصی و عمومی و یک «حق» است که میتواند مانند هر حقّ دیگری مورد سوء استفاده قرار گیرد. مثلاً بیان مسایل مربوط به حریم خصوصی یک فرد، میتواند به زندگی مادّی و معنوی او زیان برساند و به همین دلیل در تمامی کشورها جرم انگاری شده است، توهین به شخصیّت افراد و اعتقادات شان و حتی ارزشهای عرفی جامعه از قبیل: آداب و رسوم نیز جرم انگاری شده است.
بر این اساس، قانون گزاران و قضات همهی کشورها ناگزیر از تمایز بین «بیان قابل قبول» و «بیان غیرقابل قبول» هستند. چنان که بند ۲ ماده ۲۹ اعلامیهی جهانی حقوق بشر هم تمامی آزادیها از جمله آزادی بیان را مقیّد به مراعات «حقوق و آزادیهای دیگران» و «اخلاق»، «نظم عمومی» و «رفاه همگانی» کرده است.
در تمامی نظامهای حقوقی با پذیرش این اصل: «آزادی بیان نامحدود وجود ندارد»، برای تضمین آن، از «مسؤولیّت» حقوقی و کیفری استفاده شده است. اگر عامل سوء استفاده از حقّ آزادی بیان، به فرد یا افراد دیگری به واسطهی «بیان خود» خسارتی مادی، معنوی یا روانی وارد کند، باید غرامت آن را بدهد. در آمریکا برای همین بخش اخیر، خسارتی بسیار هنگفت تحت عنوان «خسارت تنبیهی» Punitive Damagel ایجاد کرده اند که هر عامل زیان زننده ای، علاوه بر جبران خسارتهای وارده، از توهّم امکان خسارت مجدّد هم بیرون بیاید.
در مسألهی توهین به پیامبر اعظم خاتم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم در فیلم آمریکایی «برائت از مسلمانان»، تحقّق جرم «توهین مذهبی» Insulting Religion/ blasphemy قطعی است. در یکی از بخشهای دستورالعمل ۲۰۰۹ محکومیّت ایالات متّحده، امکان مجازات شدیدتر عاملان عمدی توهین به مقدّسات آمده است. نیز بر اساس بند سوم ماده ۴۱۵ قانون مجازات ایالت کالیفرنیا، این اقدامات به عنوان «اخلال در صلح» Peace disturbing the به علت بیان «کلمات توهین آمیز» Words offensive محسوب و با مجازات زندان و جریمهی نقدی یا هر دو مواجه میشود.
به این ترتیب علاوه بر اقدامات ملّی هر کشور علیه عاملان این توهین، چنین اقدامی به جهت عدم جلوگیری از انتشار نیز با مسؤولیّت مقامات آمریکایی مواجه میشود و میتوان نهادهای بین المللی همانند مجمع عمومی سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری همانند شورای حقوق بشر را مجاب به صدور قطعنامه و در ادامه پی گیری قضایی در دادگاههای بین المللی کرد.
از طرف دیگر از سازمان همکاریهای اسلامی نیز توقّع ایجاد یک نهاد قضایی برای صیانت از اسلام و مسلمانانی که مورد تجاوز و آسیبهای جدّی قرار گرفته اند، میرود.
از سوی دیگر باید تلاش کرد تا فرآیند تصویب و اجرایی شدن «قطعنامهی توهین به ادیان» را که از سال ۱۹۹۹ در مجمع عمومی متوقّف مانده، قویّاً پی گیری شود تا این کار سخیف در هیچ کشوری و برای هیچ دینی تکرار نگردد.
نکتهی مهم این است که توهین به ادیان الهی و مقدّسات این ادیان گرچه جزو مسایلی است که در قوانین بینالمللی منع شده است و با مرتکبان برخورد میشود، اما این عمل غیرقانونی و اخلاقی در مورد دین اسلام از گستردگی بیش تری برخوردار است و متأسّفانه هیچ پیگیری قضایی نیز صورت نمیگیرد!
توهین به انبیا، مقدّسات و بشر، «نقض رعایت حقوق بشر» بوده و از نظر قواعد بینالمللی، «جرم» است. بر اساس منشور حقوق بشر، توهین به افراد مختلف «جرم» است؛ چه رسد به انبیا. هیچ کس حق ندارد ادیان به رسمت شناخته شدهی دنیا را مورد اهانت قرار دهد. حتّی بر اساس قوانین بین المللی، پیروان ادیان نیز باید مورد احترام قرار گیرند.
از سوی دیگر، موضوع «صلح»، یکی از اهداف اصلی تشکیل «سازمان ملل متّحد» بوده و هر اقدامی که به «صلح جهانی» بین کشورها لطمه بزند، «جرم» است و باید با آن برخورد مناسب صورت گیرد. دربارهی فیلم موهن ساخته شده، کشور آمریکا مسؤول برخورد و پیگیری است و عدم برخورد و ادامهی این اعمال خلاف اخلاق و انسانیّت، موجب تنشهایی در دنیا شده و اعتراضهایی را برانگیخته است.
در حال حاضر بیش از یک میلیارد مسلمان دنیا نسبت به این فیلم واکنش دارند. حتّی بسیاری از مسیحیان و یهودیان و نیز کشیشها در بسیاری از کشورها نیز اعلام تنفّر کرده اند. عدم برخورد به موقع با عوامل آن به «صلح جهانی» لطمه وارد میکند. این موضوع از طریق نهادهای قانونی و بیناالمللی باید مورد توجّه قرار گیرد و شخص مرتکب، مجرم است و جرمش هم جرمی سنگین است. کسی یا کسانی که مرتکب این اعمال شدند یا افرادی که آن را تبلیغ کنند، باید مورد تعقیب و پیگیری قانونی قرار گیرند.
در حال حاضر کشورهای اسلامی دارای نهادهای بینالمللی اسلامی هستند و از آن طریق شاید بتوان موضوع را پیگیری کرد، اما بهترین راهکار این است که در اجلاسهای سازمان ملل، موضوع محکوم و متن و اعلامیهای در تقبیح این فیلم تهیه و امضا و همان جا موضوع پیگیری شود.
احترام به حقوق بشر در تمام کشورهای جهان به رسمیّت شناخته شده و در خود سازمان ملل متّحد هم رعایت حقوق بشر و حقوق انسانها از مسایل اساسی اعلامیهی حقوق بشر محسوب شده است. مخصوصاً توهین به انبیا که از حسّاسیّت بالایی برخوردار است. بیشک طرّاحان چنین فتنههایی دنبال ایجاد تنش بین ادیان هستند و با این اقدام میخواهند ایجاد تنش کنند که این اقدام، مردود است.
از حیث حقوق بین الملل، دادگاههای بینالمللی در ماجرای توهین به ادیان موضعگیری نکردند و متأسّفانه از نظر حقوق بین الملل کیفری، توهین به ادیان یا ترویج خصومت دینی یا موارد مشابه آن جرمانگاری نشده است! نه در کنوانسیونهای دو جانبه و چند جانبه و نه در معاهدات سازمان ملل متحد، چنین مواردی را به عنوان جرم نمیتوان دید. این خلأ حقوقی بزرگ در حقوق بینالملل کیفری دیده میشود؛ چراکه مشاهده شده است که درگیریهای مذهبی بسیاری در گوشه و کنار دنیا رخ داده یا به دلیل خصومتهای مذهبی بعضاً روابط کشورها و حتی تمدّنها دچار تنش و بحران شده است و چه بسا صدها هزار نفر نیز تاکنون قربانی جنگهای مذهبی شدهاند.
حق آن است که جامعهی بینالمللی توهین به ادیان را به عنوان جرم بینالمللی جرمانگاری کند. مثلاً میتوان این مورد را در الحاقات اساسنامهی دادگاه بینالمللی کیفری گنجاند. همان طور که در این الحاقات، قتل و شکنجه یا آزار گروه سیاسی یا نژادی یا مذهبی جرم خوانده شده است، «اهانت به ادیان» نیز میتواند به این الحاقات اضافه شود. حتی باید موضوع جرمانگاری توهین به ادیان و اعتقادات مذهبی ادیان شناخته شدهی جهان را در معاهدات بینالمللی پیگیری کرد.
ساموئل هانتینگتون و همفکرانش وقتی سخن از برخورد تمدّنها به میان آوردند بر این نکته تاکید داشتند که تنش مذهبی، عامل عمدهی جنگافروزی در جهان است. از سوی دیگر با توجه به اینکه در چند دههی گذشته عمدهی جنگها در جهان، نه بین دولتها بلکه بین طرفداران افراطی مذاهب مختلف بوده است. مانند جنگ در بوسنی و هرزگوین، افغاستان، پاکستان، هند، کشمیر، میانمار، حوثیها در یمن و جنگ مجازی القاعده علیه جهان غرب و... به نظر میرسد جامعهی بینالملل هم زمینهی پذیرش چنین پیشنهادی را داشته باشد.
از آن جا که در غرب مفهوم آزادی بیان بسیار مورد توجه قرار دارد، برخی ممکن است مقابله با ساختارشکنان دینی را با آزادی بیان متضاد بینگارند، هم چنانکه باراک اوباما رئیس جمهور امریکا در سخنان خود پیرامون این فیلم، چنین مطلبی را آورده است. اما حق آن است که آزادی بیان بدون قید و شرط نیست. اگر مشتمل بر توهین و تهمت باشد از قالب بیان خارج است و اصلاً آزادی بیان محسوب نمیشود. آزادی و بیان دو کلمهی مقدّس هستند که در پرتو آنها هر انسانی میتواند اندیشه و فکر خود را در سطح جامعه عرضه کند. آزادی بیان و حتّی آزادی اطّلاعات و علم باید یک چارچوب منطقی داشته باشد.
آزادی بیان مبنای تمدّن غرب است. نگاهی به رسالههای فلاسفه و اندیشمندانی که آزادی بیان را ابداع کردند نشان میدهد که منظور آنها از آزادی بیان، «آزادی عقیده» بوده نه «آزادی توهین»! متأسّفانه آنچه در این قبیل آثار مانند رمّان سلمان رشدی، کاریکاتورهای موهن، فیلمها و... مشاهده میشود توهین است و از شمول «بیان قابل قبول» خارج میشود. هیچ کدام از اهانتها نسبت به ادیان، نمیتواند مصداق آزادی بیان باشد. امانوئل کانت در تعریف حقوق، آن را «هماهنگی و جمع آزادیهای انسانها با همدیگر» میداند؛ بنابراین آزادی هرکس، نباید ناقض حقوق و آزادیهای دیگران شود.
اگر توهین به ادیان در حقوق بینالملل جرمانگاری شده بود برخی کشورهای حمایت کننده از این قبیل اهانتهای بیانی، مکتوب یا تصویری، نمیتوانستند از هتّاکان به ادیان حمایت کنند. بگذریم از این که همواره در برخوردهای حقوقی و قضایی، ارادهی سیاسی خیلی مهم است. اگر ارادهی سیاسی وجود نداشته باشد یک پروندهی حسّاس گشوده نمیشود. در برخی موارد که ارادهی سیاسی برخی کشورها به دنبال آن است، افرادی تحت تعقیب قرار میگیرند که آدمی تعجّب میکند و نمونههای آن هم بسیار است.
به طور کلّی باید گفت: از منظر اسلام، کلّیّهی رسانهها در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخلّ به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. از سوی دیگر، «سبِّ نبی» در کتب فقهی اهل تسنّن و تشیّع بوده و بر اساس آن، هرکسی که سبّ و توهین به پیغمبر یا سایر انبیا و معصومین علیهم السلام را داشته باشد، مجازاتش اعدام است. البتّخ میتوان با تأمّل در سیرهی عملی پیامبر (ص) و بزرگان اسلام این قاعدهی فقهی را مورد واکاوی و تجزیه و تحلیل فقهی نیز قرار داد و موارد عمل به آن و موارد قابل چشم پوشی را (مثل ماجرای یهودی که بر سر پیامبر خاتم خاکروبه میریخت و هنگام مریضی، نبی به عیادت او رفت و او مسلمان شد و از دنیا رفت) استخراج کرد که در جای خود باید تبیین و تحقیق شود.
در پایان باید گفت که آنچه در رسانههای کنونی علیه سیما و واقعیّت دین به طور کلّی و همهی ادیان آسمانی و ابراهیمی و بویژه دین مبین اسلام و پیامبر عظیم الشّأن خاتم دیده میشود، مبارزهی باطل علیه حق و حقیقت است. بداندیشان، با احساس عدم مقابله و ناتوانی برای شکست اسلام و گسترش مکتب اومانیستی لیبرال دموکراسی، هرازگاهی برای ایجاد موج و اختلاف افکنی میان مسلمانان و نیز منفی کردن جلوهی اسلام میان مسیحیان و مردم غرب، با استفاده از تکنیکهای رسانهای اقداماتی انجام میدهد که بنا بر فرمایش خداوند سبحان، نتیجهی عکس و خلاف اهداف خود را خواهند گرفت؛ چرا که: وَ مَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِین (آل عمران: ۵۴)؛ و بی تردید، نور خدا خاموش شدنی نیست؛ زیرا: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.
از سوی دیگر، حرمتگذاری به مقدّسات، اصل مشترک همهی ادیان است و در قرآن عظیم نیز بر آن تأکید رفته است. (انعام: ۱۰۸) اگر دینی مقدّسات دین دیگری را حرمت نگذارد، میداند که همین مسیر در برابر آنان هم قرار خواهد گرفت. بر این اساس، همبستگی دینی برای جلوگیری از اهانت به مقدّسات ادیان دیگر، به خودی خود راه را بر افراطیون ادیان سد میکند که وظیفهی دینی خود را در نفی و اهانت به سایر ادیان میدانند و در طول تاریخ مروّج خشونتهای دینی بودهاند. اساساً اهانیت، ابزار افرادی است که در مقام اثبات اعتقاد و سخن خود، منطق و استدلال محکمی ندارند. در میدان اهانت، گفتگوها فضای علمی و سالمی نخواهد داشت و تبدیل به محیط کینه و دشمنی میشود و هرگونه استدلال علمی و منطقی هم در این محیط آلوده، بی فایده است.
به نظر ما نه آن کشیش افراطی و شهرتطلب قرآن سوز «تریجونز» نمایندهی مسیحیّت است و نه طالبان و القاعده و گروههای تکفیری سخنگویان اسلام اند و نه سرمایه گذاران و حامیان مالی فیلمهای موهن قدیم و جدید، نمایندهی مسیحیان یا یهودیان اند؛ بلکه اهدافی سیاسی پشت این توهینها خوابیده است که ریشه در دین ستیزی مطلق دارد. متدیّنان و انسانهای اخلاقی و عقلمدار در سطح جهان با هر دینی که هستند، راهی جز حرمتگذاری به مقدّسات دیگران ندارند که بر پایهی قلب و روح و احساس آنان استوار است.
اما ما مسلمانان وظیفه داریم به دور از «بی دردی مزمن» و فراگیر، تلاش خود را داشته باشیم. بویژه در عرصهی هنری، رسانهای و دنیای مجازی، به حرکتهایی جهادی نیاز داریم. اگر فردای قیامت آن نبیّ اعظم خاتم از ما بپرسد که چه کرده اید، و آیا تمام آنچه میتوانستید، کردید، چه پاسخی خواهیم داشت؟! درواقع در کنار واکنشهای احساسی و کوتاه مدّت که در جای خود لازم است، برخی اقدامهای اساسیتر از قبیل: فرهنگ سازی برای معرّفی چهرهی واقعی دین اسلام و پیامبر گرامی خاتم حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم ضرورتی صدچندان دارد.
البته شرط این تلاش و پیروزی، اتّحاد تمامی مسلمین در صف واحد در مقابل دشمنان است نه اینکه هر کدام فرقه و دستهای جداگانه را در پیش بگیرند و تحت برنامهی دشمن یا غافلانه، بر علیه هم عمل کنند. بدانیم که خدا، دین، کتاب و پیامبرمان واحد است و اختلافهای فقهی و کلامی، نباید اساس دین را سست نماید و فضا را برای سوء استفادهی دشمن هوشیار، آماده سازد.