به گزارش فرهنگ سدید، روزی یک «یهودی» و «مسلمان» با هم اختلاف کردند، ولی «حق» با «یهودی» بود. «مرد یهودی» پیشنهاد داد که نزد حضرت محمد (ص) بروند تا بین آنان قضاوت کند. اما «مسلمان» (که میدانست پیامبر (ص) بر اساس «عدالت» داوری میکند) قبول نکرد و گفت: نزد «کعب بن اشرف» (یکی از بزرگان «یهود» بود) برویم. زیرا میخواست به او «رشوه» بدهد تا «برنده» شود. اینجا بود که آیه نازل شد که بعضی ها، ادعای مسلمانی دارند و به جای «مخالفت با طاغوت»، «داوری» را به او میدهند! (۱).
در داستان بالا، «قرآن» رفتار یک «مسلمان» را رد میکند و «حق» را به «یهودی» میدهد! یعنی اگر یک «مسلمان»، بر اساس «عدالت» رفتار نکند، اولین کسی که او را محکوم میکند، خودِ «اسلام» و «قرآن» و برعکس، اگر یک «یهودی»، بر اساس «عدالت» حکم کند، اولین کسی که از او دفاع میکند، «اسلام» و «قرآن» است؛ لذا «قرآن» دعوا بین «مسلمان» و «غیر مسلمان» را مطرح نمیکند، بلکه دعوا بین «مستکبر» و «مستضعف» را مطرح میکند.
اما متاسفانه، «وهابیهای تکفیری» فکر میکنند که دعوا بین «مسلمان» و «غیر مسلمان» است! یا بین «شیعه» و «سنی» است. برای همین، اگر کسی «شیعه» بود (هر چند «عادل» باشد) باید کشته شود و اگر کسی «وهابی» باشد (هر چند «ظالم» باشد) باید بماند.
بعضی «شیعه»ها نیز همین فکر را دارند. در زمان «شاه» میگفتند که «محمدرضا پهلوی»، «شیعه» است! (هر چند «ظالم» باشد!) او را سرنگون نکنید! اگر او رفت، ممکن است «غیر شیعه» بیاید؟! این افراد را قبلاً «طرفداران انجمن حجتیّه» مینامیدند و امروزه بیشتر به نام «شیعه انگلیسی» مطرح میکنند. آنان به «امام خامنه ای» فشار میآوردند که چرا از «فلسطین» حمایت میکنید؟! مگر «سنی» نیستند؟! («مظلوم» باشند که باشند! به ما چه مربوط است!) (۲)؛ لذا میگفتند که «آزاد کردنِ بقیع» از «آزاد کردنِ قدس» مهمتر است. زیرا در «بقیع»، بحث «شیعه» و «سنی» است، ولی در «فلسطین»، بحث «سنی» و «یهودی» است و به ما ربطی ندارد! و همینها معتقد بودند که در «جنگ سوریه»، فقط باید از «حرم حضرت زینب» (س) دفاع کرد (چون بحث «شیعه» و «سنی» است)، اما اگر کل کشور «سوریه» به دست «صهیونیست»ها افتاد، زیاد مهم نیست. (چون ربطی به «شیعه» ندارد!).
«اسلام» میگویند که باید از «مستضعف» (چه «شیعه» باشد، چه «سنی»، چه «مسیحی» و …) دفاع کرد. «مستضعف» با «ضعیف» فرق میکند. «ضعیف» کسی است که خودش، «ناتوان» است. اما «مستضعف» به کسی میگویند که «دیگران» او را «ضعیف» کرده اند و باید با «مستکبِر» مبارزه کرد.
«استعمار» چگونه شروع شد؟
بعضیها فکر میکنند که «دنیا» محل دعواست! «دعوا» برای باقی ماندن! اگر «زور» بیشتری داشته باشی (و دیگران را «ضعیف» کنی) بیشتر «باقی» میمانی! این همان نظریه «داروین» و «نیچه» است. («اسلام» به این افراد، «مستکبِر» میگوید). برای همین بود که «غربی» ها، «استعمار» کردند. زیرا میخواستند خودشان «قوی» شوند و دیگران «ضعیف».
جالب است بدانید که روزی یکی از «انگلیسی»ها در کشور «عراق» قدم میزد که یکدفعه صدای «اذان» شنید! ترسید و فکر کرد که «انقلاب» شده و مردم بالای «پست بام» رفته و «شعار» میدهند! پرسید که چه میگویند؟ جواب دادند که «اذان» است! سوال کرد که آیا «ضد ما» نیست؟ گفتند: نه! گفت: پس بگذارید بگویند؟! (۳)
این یک راهکار «جدید» است! یعنی آنان را «ضعیف» کنیم، ولی نه با «کتک زدن»! بلکه «فکر مسلمانان» را مشغول «نماز»، «دعوا بین شیعه و سنی» و … کنیم تا از «مبارزه با استکبار» دور شوند!
متاسفانه همین اتفاق هم افتاد. بعضی «شیعه»ها (که «شیعه انگلیسی» نامیده میشوند) فقط به فکر «توهین کردن به مقدسات اهل سنت» و «قمه زنی» و… هستند و بعضی «سنی»ها (که تحت تاثیر «وهابیت تکفیری» قرار گرفته اند) فقط به فکر «خراب کردن قبر ها» و برچسب «کافر» زدن به کسانی هستند که «زیارت» یا «توسل» میکنند! به این افراد، «مستضعف فکری» میگویند. یعنی اینها هم (از طرف «غربی» ها) «ضعیف» شده اند، اما نه «بدنشان»، بلکه «فکرشان!»
در زمان امام «علی» (ع) هم همین اتفاق افتاد. «معاویه» میخواست به «قدرت» برسد و امام «علی» (ع) را «ضعیف» کند؛ لذا یک عده را «فریب» داد که «خوارج» نامیده شدند. امام «علی» (ع)، دعوای اصلی اش با «معاویه» بود. چون او «مستکبر» بود، نه «خوارج»! «خوارج» «مستضعف فکری» بودند. یعنی «فریب» خورده بودند! لذا تا زمانی که خودِ «خوارج» دست به «شمشیر» نبردند، امام «علی» (ع) با آنان نجنگید. بلکه امام «علی» (ع) به یارانش میگفت که باید ابتدا «معاویه» را نابود. زیرا اوست که «خوارج» را ساخته است (۴).
امروز نیز «امام خامنه ای» فرمود که «دشمن اصلی» ما، «آمریکا» است، نه «داعش»! زیرا «داعش»، «فریب» خورده و «مستضعف فکری» هستند (۵).
در ایران «انقلاب» شد و...
زمانی که در «ایران»، «انقلاب» شد، «امام خمینی» (ره) اعلام کرد که هدف ما «مبارزه با استکبار» است.
جالب است بدانید که در «قرآن»، گفته شده است که «در راه خدا» مبارزه کنید و «در راه مستضعفین»! یعنی اگر یک «مسیحی» هم تحت «ظلم» بود، شما میتوانید «به خاطر آن مسیحی»، قیام کنید! (اما نه به خاطر «مسیحی بودنش»، بلکه به خاظر «مستضعف بودنش») اگر «به خاطر آن مسیحی»، «قیام» کردید یعنی مساوی است و البته «در راه خدا!».
همین حرف را «امام خمینی» (ره) نیز زد. حرف او، حرفِ «قرآن» بود. یعنی اگر با «آمریکا» یا «اسرائیل» میجنگیم، به خاطر «مسیحی» و «یهودی» بودنشان نیست، بلکه به خاطر «مستکبر» بودنشان است. همین طور که اگر با «داعش» و «پادشاه عربستان» و «پادشاه بحرین» مخالف هستیم، به خاطر «سنی» بودنشان نیست، بلکه «کمک به استکبار» است؛ و اگر از «فلسطینی»ها و «بحرینی»ها دفاع میکنیم، به خاطر «سنی» یا «شیعه» بودنشان نیست، بلکه به خاطر «مستضعف» بودنشان است. اکنون که این توضیحات را شنیدید، این آیه را بخوانید و بعد از خواندنِ آن، چه «احساسی به شما دست میدهد»؟
وَ مَا لَکمُ لَا تُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَاذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا (نساء / ۷۵).
چه تان شده است! چرا «در راه خدا» و «در راه مستضعفین» مبارزه نمیکنید! «مرد»ها و «زن»ها و «بچه»هایی که (مظلومانه) میگویند خدایا ما را از «شهر پُر از ظالم» نجات بده! یک «یاور» بفرست تا به ما کمک کند!
منابع:
- ذیل آیه ۶۰ از سوره «نساء»؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج. ۳، ص. ۱۰۲، چاپ سوم، ۱۳۷۲، تهران: ناصر خسرو.
- سخنان «امام خامنه ای» در دیدار با «روحانیت و طلاب شیعه و سنی کردستان»، ۲۳/۲/۱۳۸۸٫
- سخنان «امام خامنه ای» در دیدار با «کارگزاران نظام» در ۱۶/۴/۹۳ و «امام خمینی» (ره) در صحیفه نور، ج. ۷، ص۳۹۳٫
- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۶۱٫
- سخنان «امام خامنه ای» در سالروز رحلت «امام خمینی» (ره)، ۱۴/۳/۹۳٫