گروه وحدت فرهنگ سدید؛ سیاوش ایمانی: صحبت کردن از ارکان آتش، هوا، آب، خاک و ترکیب حاصل از آنها که به اخلاط اربعه صفرا، دم، بلغم و سودا میانجامد در زمانهای که در تعریف انسان از خداباوری و تئوئیسم به انسان مداری و اومانیسم منحرف شده است صحبتی عجیب، اما حقیقتی است که نمیتوان با هر چه واقع شده است و در این تاریخ چندصد ساله مدرنیته از آن غفلت شده است از آن صحبت نکرد چرا که حقیقت خلقت انسان هماهنگی و انس معنادار با نظام هستی و خلقت دارد، ارکان خلقت که امروزه در قالب جدول عناصر مندلیف به شکلی نظامنمد شناسایی و کشف شده است، سرشت مادی گرمی و سردی و خشکی و تری انسان و حیوان و گیاه و همه مخلوقات عالم را شکل میدهد که در این بین گل وجود انسان بعد از تشکیل شدن از آب و خاکهای متفاوت در معرض تابش خورشید که تبعا باد نیز بر آن میورزید در هم بیامیخت که در نهایت روح الهی بر آن دمیده و بر این سرشت مادی حاکم شد چندان که این سرشت مادی، بستر و تخت پادشاهی مناسب برای این روح الهی است که دمدمی شدنش یا صفرا فزودنش همه تحت تاثیر ارتباط بین سرشت مادی وروح الهی است و آن هم محصول غذای جسمی و روحی از قبیل: غذای دیداری، بویایی، خوراکی، انسی، پنداری و ... است.در طب اسلامی و سنتی همه عناصر طبیعت حتی بالاتر از طبیعت همه هست ها، دارای مزاج سردی و گرمی است که ترکیب سردی و گرمی به مزاجهای سرد و تر، سرد و خشک، گرم و تر، گرم و خشک میانجامد و اخلاط بلغم، سودا، دم و صفرا را ایجاد میکند، هر مخلوقی و در راس آنها انسان به تبع غذای غالب جسم و روحش دارای یک، دو، سه و چهار خلط است که ترکیب آنها یا به تعادل مزاج یا به اختلال مزاج یا به غلبه یکی از اخلاط بر مزاجش میانجامد، هر مخلوقی به تبع محصول نهایی حاصل از ممزوج شدن، در رفتارهای جسمی و جنسی و روحی و روانی به رکن یا ارکان متناسبش خو میگیرد و رفتارهای سوداوی، صفراوی، دموی، بلغمی از خود بروز میدهد.اخلاط اربعه در تعادل نسبی خودشان دارای ویژگیهای لازم و ضروری برای انسان هستند که در صورت غلبه و خارج شدن از حد تعادل نسبی اشان منجر به معایب و ضررهایی برای فرد میباشند. به عبارتی داشتن پایه مزاجی بلغم، دم، صفرا یا سودا در تعادل نسبی و یا ترکیبی از آنها ناشی از سلامت مزاجی فرد میباشد، اما اگر فردی از شرایط تعادل نسبی پایه مزاجی خارج شده و بدون آنکه به تعادل برسد با غلبه هر کدام از آنها مواجه شود بهداشت جسمی اش آسیب دیده و نیازمند درمان است و اگر تعلیم و تربیت روح و روانش را هم به اخلاط اربعه و جغرافیای زیستی اش بسپارد و در مقابل غلبه مزاجی و بیماریهای ناشی از آن مقاومت روحی و روانی نداشته باشد به رنگ طبیعت در خواهد آمد.صفرا از جنس آتش بالا نشین است و ویژگیهای متناسب با رکن آتش همچون سوزاندن و حرارت دادن و ... را در رفتارهای فردی و اجتماعی ایجاد میکند دم از جنس باد و هوا ویژگیهای متناسب با هوا، چون فراگیر شدن و لطافت بخشیدن وزیدن به هر سو و ... را دارد بلغم از جنس آب دارای ویژگی رطوبت بخشی و نفوذ و ریز بینی و و جاری شدن به سرازیری و و در صورت غلبه، ترس و ... را با خود به همراه دارد، سودا از جنس خاک ویژگی خشکی و استحکام و نفوذ ناپذیری و دقت و در صورت غلبه، وسواس و ترس را دارد که انشالله در آینده به ویژگیهای هر کدام به صورت مشروح خواهم پرداخت.حال با این مقدمه به حال و روز اقوام ایران زمین در مناطق مختلف جغرافیایی که دارای طبع مزاجی متنوعی است رجوع کنیم مردمی در معرض گرمای خشک کویری یا سرمای خشک کوهستانی یا سرمایتر ساحل شمالی یا گرمایتر ساحل گرم و مرطوب جنوبی و جنگلهای شمالی و... انتظار رفتارهای متفاوت فردی و اجتماعی خواهد رفت مسلما هر چقدر پادشاه روح حاکم بر این بستر سرشت مادی وابسته به تاج و تختش نباشد بر سرشت طبیعی غلبه خواهد کرد و همواره در سرشت الهی اش ارکان و اخلاط را به خدمت خواهد گرفت البته این پادشاه روح الهی نظم طبیعت را بر هم نمیزند بلکه مبتنی بر علم و حکمت خواهد توانست ارکان و اخلاط را به تعادل هدایت کند و متناسب با مزاج جغرافیای زیستی و فردی اش دستورات طبی و حکمی خواهد داد تا دچار اختلال مزاج نگردد و خلط ناصالح در کشور وجودش طغیان نکند.به عبارتی همان طور که در طب مزاجی، سردی را با گرمی و خشکی را با تری درمان میکردند، برآیند سبک زندگی اقوام ایرانی هم ایجاد تعادل بوده است که کمبودهای سردی، گرمی، تری و خشکی محیط جغرافیایی اشان را با سبک مناسب تغذیه، معماری، پوشش، موسیقی و دیگر مولفههای زندگی اشان اصلاح و متعادل و جبران میکردند، میراث نهفته در فرهنگ اقوام ایرانی که محصول تاریخ طولانی اندیشه و فهم حکیمانه هماهنگی و انس آنها با طبیعت و زیست بومشان بوده است با رویکردهای متکبرانه و استعماری مکتب نوسازی از بین رفته است و به استاندارد سازی در سبک مصرف رسیده است و تنوع زبان و لهجه که سطحیترین وجه فرش رنگین اقوام ایرانی بوده است به عنوان مهمترین وجه تمایز قلمداد شده است.به تبع طبع و مزاج انسان مختار که اراده اصلاح مزاجش را دارد در رفتارهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ظهور و بروزهای خاصی خواهد داشت.حال بر فرض مثال اگر بر فرد یا جمعی بلغم ناشی از خلط ناصالح غلبه کند و جغرافیای زیستی اش هم آن را تقویت کند و سبک زندگی اش او را مودب به رفتارهای مواجهه و مقابله نکند، امکان دارد در نوستالوژی گذشته و ترس از آینده سعی کند با کمترین زحمت بدون مقاومت از در مذاکره و مصلحت به سختی و رنج نیفتد و همواره تدبیر میکند تا با حیله و تزویر یا با فروش آب و خاک و ناموس به تن آسایی و تن پروری بپردازد، سیاستمدارانش با وجود مطالعه تاریخ و سیاست و زبان رقیب و حریف و دشمن، حال و حوصلهای برای انگیختگی و مقاومت ندارند همواره تاریخ و سیاست و زبان و اندیشه را هم به نفع مزاج اش، تفسیر و توجیح میکنند، در هنر و ادبیات، مقاومت و ایستادگی مردان غیور تاریخ و دفاع رنگ میبازد و تحقیر میشود آستانه تحمل مردمی که بلغم بر کشور وجودشان حاکم شده است انگار با افزایش سردی و رطوبت آنقدر افزایش مییابد که به حد بی خیالی و کودنی میرسد غذای جسمی و رفتاری این جامعه که سیاستمداران و اندیشمندان و استراتژیست هایش از دل آن بر میخیزد استروژن بیشتری ترشح میکند شعرهای حماسی فردوسی جای خود را به شعرها و رمانهای سپید درونگرای با نوستالوژی گذشته میدهد همواره به یاد خاطرهها در خمودگی به سر میبرد درباره تغییر و تحول زیاد بر روی کاغذ در همایشها و... سخن گفته میشود، اما از قلبهای سرد در عمل انتظار انقلاب نمیرود و پذیرای روح مسیحایی، ولی برای انگیخته شدن نیستند حتی در بستر زندگی هم اینگونه اند و عقدههای وا نشده در بستر زندگی سر به کوچه و خیابان و دانشگاه به شکل توحش تمدن عریان میشود به ثبات و وضع موجود راضی میشود و برای آینده نگرانش پس انداز در بانک و بیمه عمر میکند در صفهای طولانی خرید سکه و ارز خودمداری و بی دردی اش را بیشتر نشان میدهد سواری خوبی برای سیاست بازان و سوداگران و دین فروشان است. غلبه بلغم بر مزاج با شرایط گفته شده، حتی منجر به ترسیدن در انتخاب سیاسی هم میشود. درباره غلبه این مزاج و مزاجهای دیگر بر سرشت مادی و معنوی وجود انسان همچنان میتوان مفهومی و مصداقی نوشت که انشالله در آینده به آن خواهم پرداخت.در این نوشتار به دنبال اشاره به اهمیت مزاج شناسی در جامعه شناسی بودیم و برای شناخت اقوام و حساسیتها و حتی پیش بینی و اصلاح رفتارهای همگرا و واگرا میتوان از علم مزاج شناسی مدد گرفت، هر چند استاندارد سازی غذاهای جسمی و روحی و روانی به مدد تکنولوژی و... شباهتها و بیماریهای زیادی را ایجاد کرده است و پر شدن و طولانی شدن صفهای نوبت مریضی با وجود رشد شتابان مجتمعهای بیمارستانی گواه و شاهدی بر آن است. از بین رفتن این تنوع بر خلاف حکمت قرانی [۱]و مصلحت هویت ایرانی است که خودبسندگی درون زای برون گرای جامعه ایرانی و ایجاد و حفظ بهداشت جسمی و سلامت روانی جامعه در عرصههای مختلف قدرت، حفظ حکیمانه این تنوع زیستی است که قرنها در قالب ایران بزرگ حفظ شده است.
[1] مسئله تنوعات قومی به عنوان یک امر طبیعی مورد توجه دین اسلام بوده است به نحوی که قران آن را به عنوان آیت الهی معرفی نموده است«وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»(روم/22) از سوی دیگر، اسلام ضمن پذیرش تنوع برتری و امتیاز افراد براساس قومیت، زبان و نژاد خاصی را رد می نماید و تقوا را ملاک برتری افراد بر یکدیگر معرفی و آحاد انسانها را فارغ از تعلق به قومیت، نژاد و فرهنگ به همگرایی حول نقاط مشترک دعوت می کند«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(حجرات/13).«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»(آل عمران/64).پیامبر اسلام(ص) نیز برهمین اساس عرب و عجم بودن یا سفید و سیاه بودن را عامل برتری ندانسته و بر عامل تقوا تاکید دارد.