شاعر جوان انقلاب، با زبانی امروزی از عهدی ازلی سخن می‌گوید
نام سجاد سامانی هشت سال پیش با شعرخوانی‌اش در محضر رهبری سر زبان‌ها افتاد. غزل او قوت بیشتری از هم‌سن و سالانش داشت. لحن رندانه آن غزل نوید تولد شاعری نازک‌خیال را در قبیله شعرای انقلاب می‌داد؛ شاعری که واژه‌های معاصر شعرش از بلای عصریت مصون بود. سامانی خود به اقتضائات تمدن جدید آگاه است و به تنگنا‌های عصر صنعت توجه دارد. او می‌داند که لحظه شاعرانه در جهان ما به سختی پیدا می‌شود.

به گزارش فرهنگ سدید؛ قبل از رسیدن به ماجرای شعر سجاد سامانی ضروری است تا مقدمه‌ای درباره شعر و اهمیت رهبری به شعرا ذکر کنیم. دیدار رمضانی رهبری با شعرا از مشهورترین و عامه‌پسندترین جلسات عمومی ایشان است. بعضی گمان می‌کنند از آنجایی که رهبر خود به شعر علاقه دارد، جلساتی با شاعران برگزار می‌کند؛ جلساتی که، چون ایشان مسوولیت رهبری را به عهده دارند در بیت رهبری برگزار می‌شوند. اگر بخواهیم از این ظن عبور کنیم، باید به پرسش‌هایی بنیادین پاسخ دهیم. شعر در زمانه حاضر به چه کار می‌آید؟ شاعران چه شأنی در زمانه و نظام تقسیم کار تازه دارند؟ عده‌ای معتقدند آن‌ها جماعتی عاطل و باطل‌اند؛ لذا لفظ شاعر در ادبیات عامیانه صورتی کنایی پیدا کرده است. بار‌ها شنیده‌ایم که می‌گویند فلانی شاعر است. مرادشان این است که پریشان احوال و کم‌عقل است. دسته‌ای دیگر معتقدند خاصیت شعر تفنن و تمدد اعصاب است. این قول رایج و مسلط در زمانه ما است. اهل این سخن معتقدند در زمانه‌ای که همه برای رسیدن به مقصد از یکدیگر سبقت می‌گیرند، شعر می‌تواند مفری برای آسودگی فراهم کند. اگر این قول را بپذیریم باید این را هم بپذیریم که کمدین‌ها بسیار سرگرم‌کننده‌تر هستند؛ اما شعر چیست؟ شاعر کیست؟ دکتر رضا داوری‌اردکانی سال‌ها پیش در مقاله مشهورش «شاعران در زمانه عسرت به چه کار می‌آیند» به این پرسش‌ها پاسخ داده است. داوری می‌گوید: «مردمان چه نیازی به شعر دارند و شاعران چگونه بنیاد هستی دیگران را می‌گذارند؟ اینان نور مهر و حقیقت در خانه دل ما و در راه زندگی ما می‌تابانند. بشر اهل حقیقت است و وقتی بعد ازحقیقت پیدا کرد و بالمرّه کافر حقیقت شد، می‌میرد. [..]در این روزگار بیش از هر وقت دیگر کفر غلبه دارد. کفر همه‌جا را فرا گرفته است. ما از هر وقت دیگر نسبت به حقیقت بیشتر بعد پیدا کرده‌ایم و از این‌رو کار شاعر نیز مشکل شده است. بشر امروز محدود و گرفتار در نفسانیت خود در دایره گردش ایام، چون پرگار از پی دوران می‌رود و به گرد خویش می‌چرخد. در این زمانه و در این گردش ایام و چرخیدن به دور خود، دم و وقت شاعرانه هم نیست یا کم است. بعضی از معاصران ما مثل فوکو این معنی را این‌طور تفسیر کرده‌اند که: «انسان مرده است»؛ انسان مرده است یعنی شاعر مرده است، شعر یا هنر بزرگ مرده است و بشر باید در بشریت خود بمیرد تا دوباره در انسانیت زنده شود. این زنده‌شدن دوباره، تجدید عهد ازیادرفته است. این وظیفه دشوار تجدید عهد را شاعر به عهده می‌گیرد. او همخانه مرگ می‌شود تا دوباره بشر را به قرب حقیقت بازگرداند.»

با این مقدمه دوباره به ماجرای شعر سجاد سامانی بازگردیم. به پرسشی که در ورودی صفحه پرسیدیم. چرا سامانی با اقبال بیشتری نسبت به هم‌نسلان خود مواجه شده است؟ به نظر، او شأن شاعر را یافته است. او در امتداد جریان شعر انقلاب، تلاش می‌کند میان سنت‌های پیشین شعر فارسی، جمع برقرار کند؛ چنان‌که فاضل نظری پس از مطالعه نخستین کتاب شعر سامانی، «ایما» نوشت: «ویژگی سبک شعری کلاسیک انقلاب این است که از همه سبک‌ها بهره می‌برد. این کتاب هم توجهش به معنی است و پشت آن یک آدم صبور، فروتن و حساس نسبت به کلمات را پیدا می‌کنم. او سعی کرده از همه دریا‌های شعری کوزه‌ای بردارد.». سامانی در گذار از «ایما» به «سالیان»، دومین کتاب شعر خود با توجه به میراث اشعار مناجاتی لحنی تازه، پیدا و تلاشی تازه را برای بازکردن راه حقیقت آغاز کرد. «مرا اگر به جهنم بیفکنی‌ای دوست/ هنوز نعره برآرم که دوستت دارم». او با سرودن این بیت بی‌پرده با بهره‌گیری از میراث ادعیه شیعی و اشعار عارفانه در سنت شعر فارسی مخاطبانش را به شکل تازه‌ای از بودن و زیستن دعوت می‌کند. این همان وظیفه شاعر است که در زمانه عسرت به عهده گرفته. چنان‌که در ورودی صفحه اشاره کردم، واژه‌های شعر سامانی، معاصر است، اما شعر او عصری نیست. او خود به زبانی شاعرانه بر این معنا تاکید می‌کند. سامانی در بیت پایانی غزلی در کتاب «سالیان» می‌سراید: «اهل امروزم، ولی دردی که دارم تازه نیست/ شاعر هر کهنه دیوانی که می‌بینی منم!» او با یافتن شأن شاعر تلاش می‌کند عهد پیشین را به یاد بشر دور از حقیقت بیاورد؛ یادآوری‌ای که می‌تواند به تجدید عهدی تازه منجر شود؛ چنان‌که در شعرِ قله‌های شعر انقلاب همچون قیصر امین‌پور نیز این معنی به وضوح دیده می‌شود. سامانی خود به اقتضائات تمدن جدید آگاه است و به تنگنا‌های عصر صنعت توجه دارد. او می‌داند که لحظه شاعرانه در جهان ما به سختی پیدا می‌شود؛ آن توجه باعث می‌شود او در ابتدای جوانی و در زمانه‌ای که همگان دنبال ویترینی برای عرضه خود و کسب شهرت‌اند، برای شاعران هم‌نسلش کناره‌گیری و خلوت را تجویز کند. حالا او در سال‌های پایانی دهه سوم زندگی، نشانه‌ای بر زنده‌بودن و پویایی جریان شعر انقلاب است؛ شاعری بسیار جوان که پخته شعر می‌گوید و نشان می‌دهد انقلاب اسلامی واقعاً رو به جهانی دیگر دارد؛ زمانه و جهانی که شعر در دوران عسرت نباشد.

 


 

منبع: روزنامه صبح نو 

ارسال نظر
captcha