شهید هراچ طوروسیان؛ چهارمین فرزند «آرامائیس» و «آنوش» بود که در سال ١٣٤٨ در تهران متولد شد. او روزی که بعد از پایان آموزش به مرخصی آمده بود، گفت: کی می‌شود بروم جبهه ببینم این جبهه چیه که اینقدر می‌گویند جبهه، جبهه. مگر آنجا چه کار می‌کنند؟ بعد کمی مکث کرده، برگشت و گفت: یک روز هم می‌آیند اینجا و صدا خواهند کرد: «شهید هراچ طوروسیان».
گروه وحدت فرهنگ سدید؛ دوران دفاع مقدس همبستگی قومیت‌ها، اندیشه‌ها و عقاید برای دفاع از میهن عزیزمان بود. جوانانی غیور از اقلیت‌های مذهبی کشور نیز در کنار مسلمانان در خطوط مقدم جبهه‌های نبرد جنگیدند و در این جنگ شهید، جانباز و یا به اسارت گرفته شدند. از جمله پیروان ادیان توحیدی که در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به خوبی ایفای نقش کردند، هم‌وطنان عزیز مسیحی بودند که در صیانت و نگهداری از کشورمان هم‌پای مردم مسلمان در صحنه ایثار و فداکاری حضور داشته و امروز هم آماده فداکاری هستند. آنان با فداکاری در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شرکت کردند و همراه با آحاد ملت ایران از ورود و تسلط بیگانگان به ایران جلوگیری کردند و با همدلی و همبستگی مثال‌‌‌زدنی در هشت سال جنگ تحمیلی ۹۰ شهید، ۲۹۵ جانباز و ۵۸ آزاده تقدیم این انقلاب کردند. شهدای اقلیت با اینکه در جبهه‌‌های نبرد، هم کیش دیگر رزمندگان نبودند، اما همراه و همدل با آنان برای صیانت از عزت وطن جان دادند و حماسه‌ای آفریدند که تا همیشه تاریخ پابرجاست و امروز ما وظیفه داریم که مبلغ و مروج ارزش‌هایی باشیم که این عزیزان برای آن سرمایه‌گذاری کردند. در ادامه به معرفی هراچ طوروسیان؛ یکی از این شهدای والامقام مسیحی این سرزمین خواهیم پرداخت.
 
شهید ارامنه‌ای که لقب «شهید» را دوست داشت/ زندگی‌نامه شهید هراچ طوروسیان
شهید هراچ طوروسیان؛ چهارمین فرزند «آرامائیس» و «آنوش» بود که در سال ١٣٤٨ در تهران متولد شد. دوره پیش‌دبستانی و ابتدایی را تا کلاس سوم، در مدرسه ارامنه «تونیان» گذارند. دو سال دیگر ابتدایی را نیز در دبستان «نائیری» سپری کرد. بعد از آن ترک تحصیل کرده و نزد پدرش به آهنگری پرداخت. در عین حال در سال‌های نوجوانی و جوانی به طور جدی به امور فرهنگی-ورزشی از قبیل: بازی در گروه تئاتر، کوهنوردی و جودو پرداخت. وی عضو فعال «انجمن مردمی ارامنه» بود و به دوستان و آشنایان می‌گفت انجمن، خانه دوم من است. هراچ در زمان فرا رسیدن سن خدمت، داوطلبانه خود را به سازمان نظام وظیفه معرفی کرد و به مادرش گفت «مادرجان، خودم را معرفی کردم. می‌خواهم بروم سربازی».
هراچ دوره آموزشی را در تهران به پایان رساند و پس از آن ابتدا به «گیلان غرب» و بعد از مدتی، به «سومار» منتقل شد. وی جزو تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و تکاوری را برای خود افتخار می‌دانست. هراچ دو ماه پیش از ترخیص از خدمت، در حین عملیات خنثی سازی مین به فیض عظیم شهادت نائل آمد. مراسم تشییع این شهید بزرگوار بسیار باشکوه انجام شد و پیکر پاک وی به آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران منتقل و در جایگاه ویژه شهیدان به خاک سپرده شد.

مزار شهید والامقام؛ هراچ طوروسیان
مادر شهید می‌گوید: «هراچ، بچه آخر خانواده بود. دو خواهر و یک برادر داشت. علاقه بسیار زیادی به خواهرانش داشت. دوست داشت با همه معاشرت کند. به همه کمک می‌کرد. او می‌گفت: مادر، اصلاً نگران من نباش و راجع به من فکر نکن. وی همیشه سرود «شهیدان زنده‌اند» را زمزمه می‌کرد. روزی که بعد از پایان آموزش به مرخصی آمده بود، گفت کی می‌شود بروم جبهه ببینم این جبهه چیه که اینقدر می‌گویند جبهه، جبهه. مگر آنجا چه کار می‌کنند؟ بعد کمی مکث کرده، برگشت و گفت یک روز هم می‌آیند اینجا و صدا خواهند کرد: «شهید هراچ طوروسیان». گفتم: چه می‌گویی؟ هراچ گفت: به خدا این طور می‌شود. مثل اینکه به خودش نیز الهام شده بود. روز نامزدی برادرش بود و تمام مدت من منتظر بازگشت هراچ بودم، خواستم بروم برایش پیراهن بگیرم. منصرف شدم، فکر کردم خوب، پیراهن برادرش را خواهد پوشید. هراچ دوست نداشت زیاد لباس بخرد. تمام مدت منتظر و چشم به راه او بودم. هراچ نیامد. دل‌شوره و حالت عجیبی داشتم. فکر می‌کردم که از خستگی زیاد است. هنگام جشن، زمانی که به عروس «هدیه» می‌دادم، لرزش تمام وجودم را فرا گرفت. حتی نمی‌توانستم گردنبند عروس را به گردنش بیاویزم. در همان حالی که من داشتم به عروسم هدیه می‌دادم، هراچ عزیز من به شهادت رسیده بود. آن روز به ما خبر نداده و گذاشتند پس از مراسم نامزدی و روز بعد اطلاع دادند که هراچ به شهادت رسیده است. ما دیگر حال خود را نمی‌دانستیم. جمعیت فراوانی در خانه ما جمع شده بود. مردم در این ایام ما را تنها نگذارده و خود را در غم ما شریک می‌دانستند».
خواهر شهید نیز می‌گوید: «یک روز برادرم آمد و گفت که می‌خواهد به سربازی برود. او گفت فقط بگو شناسنامه من کجاست، من می‌خواهم بروم... ما در جلفای اصفهان زندگی می‌کردیم. تاریخ مراسم نامزدی برادر بزرگ ما نزدیک بود. هراچ به مدت یک هفته به مرخصی آمد. البته مدت خیلی کوتاهی بود. در جلفای اصفهان دوستان زیادی داشت. هراچ به باشگاه‌ها می‌رفت. دوستانش می‌آمدند تا او را ببینند. همه او را دوست داشتند. آخرین بار او را سه ماه قبل از شهادتش دیده بودم. او در انجمن ملی و فرهنگی ارامنه ایران تئاتر بازی کرده و خیلی به تئاتر علاقه داشت. پسر خیلی مؤدب، خوب و خونگرمی بود. هراچ به غیر از تئاتر، به ورزش نیز علاقه داشت. او عضو تیم فوتبال «رافی» بود».
عمه شهید می‌گوید: «زمانی که هراچ به مرخصی می‌آمد، پیش پدر رفته و به کار مشغول می‌شد. می‌گفت حداقل جیب خرجی خودم را به دست می‌آورم. می‌گفتم هراچ جان چند روز استراحت کن. می‌گفت نه، اینجا پیش پدرم هستم و راحتم. کار هم یاد می‌گیرم».
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: «مادرم، من برای سرزمینی می‌جنگم که پدرانم برای آن جان داده اند... ایران سرزمین ماست و خاک آن مقدس».
مقامات جمهوری اسلامی ایران به پاس مقام شامخ شهدا و از جمله شهدای اقلیت‌های دینی، همواره از خانواده‌های آن بازدید دارند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در ژانویه ۱۹۹۵/ دی ۱۳۷۳ در ایام ولادت حضرت مسیح (ع)، با حضور در منزل شهید «هراچ طوروسیان» با خانواده این شهید دیدار و گفتگو کرد.
شهید ارامنه‌ای که لقب «شهید» را دوست داشت/ زندگی‌نامه شهید هراچ طوروسیان
حضور رهبر معظم انقلاب در منزل خانواده شهید هراچ طوروسیان
 
حضرت آقا در بخشی از این دیدار فرمودند: «شما [ارامنه]هموطنان ما هستید؛ از خود ایرانی‌ها، شما‌ها جدا نیستید. کشور ایران مال خودتان است. باید دفاع کنید، باید کار کنید، باید آن را بسازید، این وظیفه همه ماست؛ مخصوص کس و مذهب و نژاد خاصی نیست. همه ایرانی‌ها باید کمک کنند و همکاری کنند که این کشور را بسازند ان‌شاء‌الله».

نامگذاری کوچه‌ها و خیابان‌های کشور به نام شهدای عزیز انقلاب و دفاع مقدس یکی از افتخارات نظام جمهوری اسلامی ایران است. در همین راستا در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۵ کوچه‌ای در محله زرکش تهران به نام این شهید عزیز پلاک‌کوبی شد. کوچـه شـهید هراچ طوروسـیان (۸۴ سابق) در محله نارمک و در حد فاصل خیابان شیرمرد و سـر پـل باختر قــرار دارد.
 
شهید ارامنه‌ای که لقب «شهید» را دوست داشت/ زندگی‌نامه شهید هراچ طوروسیان
نامگذاری خیابانی در تهران به نام شهید هراچ طوروسیان
 
ارسال نظر
captcha