گروه وحدت فرهنگ سدید؛ در طی سالهای گذشته کتابهای مختلفی پیرامون خاطرات و برخوردهای مقام معظم رهبری در موقعیتهای مختلف چه در دوران ریاست جمهوری و چه در دوران رهبری ایشان منتشر شده است که هرکدام به نوبه خود بسیار جذاب و دلنشین هستند؛ اما شاید هیچکس انتظار آن را نداشته باشد که رهبر کشور بزرگی همچون ایران با هزاران مشکل و دل مشغولی، این گونه به اقلیتهای دینی کشورش توجه کند. موضوعی که میتوان آن را با خواندن کتاب «مسیح در شب قدر» به خوبی درک کرد. رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانوادههای شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانوادهها داشتند و از سال ۱۳۶۳، برنامۀ مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفتگوی رو در رو و صمیمانه با خانوادههای شهدا، شروع کردند. برنامهای که هنوز هم ادامه دارد و جزو سنتهای حسنهای است که توسط معظمله ایجاد شده است.
«مسیح در شب قدر» عنوان دومین کتاب از مجموعه «خورشید در مهبط ملائکه الله» شامل روایتی داستانی و البته مستند، از حضور آیتالله خامنهای در منزل خانوادۀ شهدای مسیحی و مختصری از احوالات و خاطرات این شهدا است. مسیح در شب قدر، در خود بیست و سه فصل را گنجانده است که با مقدمهای نسبتاً طولانی، ولی ابتکاری و نو همراه شده است و در آن به موضوعاتی همچون زندگی حضرت مسیح، ارتباط میان ادیان اسلام و مسیحیت و رابطه جمهوری اسلامی با مسیحیت و اقلیتهای مذهبی پرداخته است.
حضرت آقا بدون تشریفات آنچنانی، در ایام عید میلاد حضرت مسیح، مهمان خانوادههای شهدای مسیحی میشوند. آنها که تا چند دقیقه قبل از آمدن ایشان، نمیدانستند مهمانشان کیست، بهتزده به استقبال میروند. آقا با صمیمیت و مهربانی، در این خانهها مینشینند، با آنها صحبت و درد دل میکنند و همراهشان چای مینوشند. کتاب تماماً رنگی است و تصاویر حضور حضرت آقا در منازل شهدای مسیحی و همچنین تصاویری از این شهدای گرانقدر، روایتها را تکمیل کردهاند.
در انتهای کتاب فهرستی از تمام شهدای مسیحی (ارمنی و آشوری) به همراه عکس، تاریخ ولادت، تاریخ شهادت و محل شهادتشان وجود دارد که این کتاب را به اثری مرجعگونه دربارهی شهدای مسیحیِ ایران عزیز تبدیل کرده است و علاوه بر آن، پنج پیوست از بیانات و مکتوبات مقام معظم رهبری که در آن به موضوعاتی که با این کتاب ارتباط دارد و یا در دیدارهایشان، اشارهای به آنها داشتهاند، پرداخته است.
این اثر را موسسه فرهنگی ایمان جهادی یا همان انتشارات صهبا در سال ۱۳۹۳ با حجم ۴۹۶ صفحه منتشر و روانه بازار کرد. برای آشنایی بیشتر با این اثر به بخشهایی از آن اشاره خواهیم کرد:
پرده اول: جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهید گالوست بابومیان در تاریخ ۷/۱۰/۱۳۶۸
شهید بمباران اهواز، تاریخ شهادت: ۱۷/۷/۱۳۵۹
گالوست بیش از سی سال بود که در بخش کامپیوتر شرکت نفت کار میکرد؛ در جریان انقلاب و اعتصاب، جلودار بود و حالا در این شرایط بحرانی کشور، تجربهاش برای ادارهی کشور و ادامهی جریان نفت در لولهها واجب بود. خودش هم پای رفتن نداشت، گرچه دلش حسابی تنگ شده بود. جنگ که شروع شد، بچهها را فرستاد خانهی برادرش در تهران و خودش ماند اهواز. دیشب که با آنها تلفنی صحبت کرده بود، از همه بیشتر مادرش اصرار میکرد که برگردد تهران.
– پسرم، گالوست جان! پسفردا عراقیها اهواز را میگیرند، آن وقت معلوم نیست چه بلایی سرت بیاورند. اینها مثل مسلمانان ایران نیستند؛ امروز همسایهمان میگفت: اینها همانهایی هستند که امام حسین [ع] را کشتند. تو که نظامی نیستی، بیا برگرد تهران.
مادر بود دیگر؛ گفت: «چشم، همین روزها میآیم» راست هم میگفت؛ قرار بود آن روز اسناد مهمّی را با قطار ببرد تهران. مادر را راحت راضی کرد، اما بعد از حرف زدن با بچهها، باید دل خودش را راضی میکرد. واروژان ده ساله بود و تالین شش ساله و چقدر خوش زبان؛ تازه از تلویزیون فارسی یاد گرفته بود و با ارمنی قاطی میکرد! ساعت نه شب اخبار شانزدهم مهر پنجاه و نه، هفدهمین روز جنگ، از تلویزیون؛ وقتی آتش و دود بالای برجهای پالایشگاه را دید، خشم و نگرانی بر دلتنگیاش غالب شد و عزمش را جَزم کرد بر ماندن و کمک کردن به ادامهی تولید نفت کشور.
از شرکت مستقیم رفت سمت راهآهن اهواز. ایستگاه راهآهن شلوغ بود. هنوز به پای قطار نرسیده بود که صدای آژیر و بعد جنگندهی عراقی فضا را پر کرد. گالوست خیره شده بود به آسمان. دید که چندین نقطهی سیاه از هواپیما جدا شدند و با سرعت به زمین سقوط کردند. گالوست توان حرکت نداشت، آخرین تصویر مقابل چشمش واروژان و تالین و همسرش هاسمیک بودند ...
… هاسمیک بهتزده مانده بود و تا صبح اسم شوهرش را تکرار میکرد؛ گالوست، گالوست ... گالوست در زبان ارمنی به معنای «بشارت بازگشت» است؛ اما «بشارت بازگشت» بازنگشت.
صبح پنجشنبه خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقهای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش میکنم. بعد هم به برادر گالوست و شوهر خواهرم خبر دادم که بیایند خانهی ما. واروژان و تالین هیچکدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان دانشجوی پزشکی. روزی که پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون گالوست از تنم بیرون رفت. واروژان با سهمیهی فرزندان شهدا قبول شد؛ اصرار هم دارد این را همه جا بگوید؛ با غرور میگوید پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!
سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه میرسد. من و برادر گالوست و شوهرخواهرم، همینطور مبهوت ماندهایم و توان هیچ کاری را نداریم.
حاج آقا خامنهای با ما سلام و احوالپرسی میکنند و همراه بقیه روی مبل مینشینند. ما هیچکداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی، خودشان صحبت را شروع میکنند: پدر شهید، این آقا هستند؟
احتمالاً، چون اکثر شهدای ارمنی سربازان جوان هستند، آقا فکر کردهاند این عکس پدر شهید است. میگویم: این آقا خودش شهید شده.
– عجب! آقا شهید شدند؟
- بله.
- شما همسرشان هستید؟
- بله.
دارم از خجالت آب میشوم تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکردهام؛ حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشستهاند و با من حرف میزنند.
[مکالمات رهبری با همسر و برادر شهید در فضایی گرم و صمیمی ادامه مییابد طوریکه جمع از سادگی و بدون تکلّف بودن ایشان به وجد آمده و کاملاً دلهره و خجالت را کنار میگذارند و با آقا همکلام میشوند].
چند دقیقهای در سکوت میگذرد. هیچکداممان باورمان نمیشود که چند دقیقه پیش، رهبر کشور ایران، اینجا کنار ما نشسته بودند، چای مینوشیدند و صحبت میکردند!
پرده دوم: مسیح در شب قدر
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهیدان هایقان و ادموند موسسیان و منزل شهید گاگیک تومانیان در تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۷۷
شهید هایقان موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۱۲/۰۶/۱۳۶۰
شهید ادموند موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۲۳/۰۳/۱۳۶۰
شهید گاگیک تومانیان، محل شهادت مریوان، تاریخ شهادت: ۲۴/۰۵/۱۳۶۶
زمستان سردی است، برف و یخ خیابانها را پوشانده؛ اما گرمای ماه رمضان به اوج رسیده است. شبهای نوزدهم و بیستویکم گذشته و امشب شب بیست و سوم است؛ شبی که احتمال قدر بودنش، از دوشب قبل هم بیشتر است. پس برای هر مسلمانی، امشب باید مهمترین شب سال باشد. با ارزشترین ماه سال، ماه رمضان و بالاترین شب ماه رمضان، شب قدر است. شبی که سرنوشت سال آیندهی تمام انسانها در آن نوشته میشود. این شبها رنگ و بوی عزا هم دارند. این پنجمین شب است که بر مصیبت حضرت علی (ع) اشک میریزیم.
همیشه در شبهای قدر به این فکر میکنم که دعاها و درخواستهای حضرت آقا در این شبها چیست؟
به امشب امید بستهام و برنامه چیدهام و زمانبندی کردهام؛ بسیار اعمال، آداب و خواسته دارم. باز هم با خود میاندیشم که من ناچیز، این همه حاجت دارم، رهبرمان با این همه دغدغه برای انقلاب و کشور و جهان اسلام، چه شرایطی در شب قدر دارند. چه برنامهای ریختهاند؟ و کدام عمل را برای تقرب به خدا مناسبتر یافتهاند؟
در همین فکرها هستم که صدای تلفن بلند میشود. از دفتر است، گفته میشود که امشب برنامهی رفتن به منازل خانوادهی شهدا داریم.
عجب! امشب؟! با دلخوری و ناراحتی از این فرصت سوزی، خودم را به دفتر میرسانم. با دیدن فضای عزادار شهر و مردمی که به سمت مسجد حرکت میکنند، ناراحتیام بیشتر شده؛ آقا را که میبینم و سلام میکنم همهی این فکرها از ذهنم کنار میرود، فضای حضور ایشان دلم را پُر میکند ...
پشت سر آقا از پلههای خانه بالا میرویم، متوجه میشویم این خانواده دو شهید دارد؛ هم پسر و هم پدر.
پسری بیست ساله مقابل در ایستاده. بهتزده، جواب سلام آقا را میدهد! بانویی شصت و چند ساله چند بار پشت سر هم، دستپاچه به آقا میگوید: «خیلی خوش آمدید، خیلی خوش آمدید».
[و این آغاز اولین دیدار آن شب است]در خانهی دوم دو خانم حدوداً شصت ساله و چهل ساله به استقبال آقا میآیند. آقا نمینشینند تا ببینند مادر شهید کجا مینشیند.
[از همه چیز صحبت میشود، اینکه شهید چند ساله بوده و چگونه به شهادت رسیده تا اوضاع و احوال کنونی این خانواده، از رسم و رسوم و آداب عبادت ارامنه و دیگر بحثها در مورد زبان ارمنی]بحث به اینجا میرسد که آقای وارطانیان [نمایندهی وقت ارامنه در مجلس شورای اسلامی]از وسعت اطلاعات آقا متعجب میشود؛ به قابی که به دیوار نصب شده اشاره میکند، تصویر یک کلیسای بزرگ است.
– دو نفر از حواریون به ایران آمدند که مزار یکیشان در این کلیسای تادئوس است.
- عجب! همین قرهکلیسای معروف؟!
وارطانیان با لبخندی حاکی از خوشحالی که آقا قرهکلیسا را میشناسند، بلند میشود و قاب عکس را به آقا میدهد.
– این کلیسا، حکم واتیکان را برای ارامنهی سراسر جهان دارد. در واقع واتیکان هم مزار یکی دیگر از حواریون است.
آقا نام آن حواری را که در قرهکلیسا مدفون است را میپرسند.
- تادئوس. از یازده حواریون حضرت عیسی، دو نفرشان در ایران شهید شدند. در نقاشی معروف شام آخر داوینچی هم تصویرش کشیده شده.
- از این دو حواری، آثاری هم در انجیل هست؟
- بله! بله! داریم.
- نام ارمنی این کلیسا چیست؟
- سن تادئوس.
[صحبتها ادامه مییابد در حالیکه میزبانان فارغ از آقا رو به مادر و خواهر شهید مینشینند و برایشان دعا میکنند]- امیدواریم دل شما شاد باشد. این غمهای بزرگ تأثیرش در شما، ایجاد نورانیت باشد. چون این غمها و این فشارهای روحی، در انسان نورانیت ایجاد میکند و رحمت الهی را جلب میکند. خودمان را باید اهل قبول رحمت الهی بکنیم.
بعد این جملات، آقا، دو هدیه به مادر و خواهر شهید میدهند.
وقتی سوال شد که مادر شهید خدمت آقا چه عرضی دارند، مادر شهید با ادب، اشک چشمش را پاک میکند.
- ما هیچ چیز نمیخواهیم. اگر قرار است کمکی به ما بکنند، خواهش میکنم به شهدایی که بچهی کوچک دارند، به آنها کمک بکنند. من خیلی راضی میشوم به آنها کمک بشود.
راستش در برابر این مادر شهید، احساس خضوعی تعریفناپذیر پیدا کردم. مادران شهدا از ناشناسترین نعمتهای پوشیدهی خدا هستند!
آقا با گفتن جملهی «انشاءالله موفق باشید» برمیخیزند و از خانوادهی شهید گاگیک تومانیان خداحافظی میکنند.
همیشه در شبهای قدر فکر میکردم که چه عمل و عبادتی، بیشترین اثر را در سرنوشت ملت و انقلاب ما، در سال آینده دارد؟ حالا فکر میکنم لبخند رضایت مادر شهید تومانیان و دعای او، یکی از مؤثرترین اعمال شب قدر باشد.
در این شرایط، رهبر حکیم ما، با الهامات الهی و استمداد از تعالیم علوی، با فراست دریافتهاند که افضل اعمال شب قدر امسالشان، شاد کردن دل آنهایی است که رنج کشیدند و ملامت چشیدند، اما نشکستند.
پرده سوم: عیسی دم
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهید وارطان آقاخانیان در تاریخ ۶۴/۱۰/۵
شهید وارطان آقاخانیان، محل شهادت: جزیرهی مجنون، عراق، تاریخ شهادت: ۶۴/۹/۱۸
شب، شب عید است، شب میلاد حضرت مسیح. قرار است اولین جایی که بهعنوان عید دیدنی میرویم، منزل عمو گابریل باشد. به زبان ارمنی شعر میگویم و به اشعار بزرگان شعر فارسی بسیار علاقه مندم. مقالهی «حافظ و مسیح» ام را امروز در مجلهی پروین چاپ کردهاند.
خانهی عمو گابریل حسابی شلوغ است و اکثر فامیل جمع شدهاند اینجا. همه هستند بهجز پسرعموی جوانم، وارطان. سلطهی غم و غصه، رنگ کریسمس را از خانه زدوده، عمو گابریل و زنعمو در این پانزده روز، به اندازهی پانزده سال پیر شدهاند.
زنگ خانه به صدا درمیآید و لحظاتی بعد، پسرعمویم با دو جوان که ارمنی هم نیستند، یاالله گویان وارد خانه میشوند. ظاهراً از قبل قرار بوده که گروهی امشب بیایند و مصاحبهای تهیه کنند. نمیدانم عمو و زن عمو با این حال و روز، با چه دل و دماغی میخواهند حرف بزنند. هر چه باشد فقط دو هفته از شهادت وارطان گذشته است.
دو جوان عمو را به گوشهای خلوت میکشانند و چیزهایی به او میگویند، رنگ چهرهی عمو از شنیدن حرفهای جوان عوض میشود!
عمو بعد از شنیدن حرفهای جوان، سریع به طرف جمع ما میآید و میگوید: مهمان مهمی الآن به خانمان میآید. از تعجب چشمانم گرد میشود! کیست که بهخاطرش عمو سرزنده شد؟
خدای من! باور کردنی نیست! این کسی که از در وارد شد و با تک تک ما سلام و احوالپرسی کرد، آقای خامنهای است.
آقای خامنهای خیره به قاب عکس وارطان شدهاند و عمو و زن عمو و همهی ما خیره به ایشان! از نزدیک، چهرهشان، عجیب روشن و تماشایی است! از ایشان چند خاطرهی خیلی برجسته در ذهن دارم، همین چند ماه پیش که در نماز جمعه تهران، بمبی منفجر شد، به خودم بالیدم برای داشتن یک چنین رئیس جمهور شجاعی! اما وقتی این رفتار مهرمندانهی آقای خامنهای را کنار آن سخنرانیهای قاطعشان قرار میدهم، میفهمم که سکهی شجاعت و صلابت و اقتدار ایشان، روی دیگری هم دارد: محبت و مهربانی و لطافتی که بی حد و مرز مینماید.
آقای خامنهای با صحبتهایی شیرین و جذاب و دلنشین، دربارهی ارادت مسلمانها به حضرت عیسی مسیح و شهدای مسیحی صدر مسیحیت، حرفهایشان را پی میگیرند. ایشان زمانی عزم رفتن میکنند که دیگر از فضای اندوهبار خانه، اثری نمانده است و غم و غصه از چهرهها رفته است.
از همان موقعی که حاجآقا خداحافظی کردند و رفتند، ناخودآگاه بیتی از جناب حافظ فکرم را مشغول کرده، یک صفحهی سفید میآورم ...
تو آمدی و قصهی احساس، سرگرفت
ققنوس دل، در آتش عشق تو پر گرفت
دیگر ز درد و داغ، شکایت نمیکنیم
تو آمدی و این شب یلدا، سحر گرفت
مادر اگرچه پای پسر پیر گشتهاست
بغض شکسته، گرچه گلوی پدر گرفت
لبخندهای گرم تو غم را ز. یاد برد
خورشید روی خوب تو جای قمر گرفت
«بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»
پرده چهارم: حقوق بشر واقعی
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهیده ژرمن پورگورگیس و همسرش شهید آقاجان اودیشو و دخترش شهیده رامینا اودیشو، در تاریخ ۰۴/۱۰/۱۳۷۰
شهدای بمباران تهران، تاریخ شهادت: ۲۱/۱۲/۱۳۶۶
شب عید پاک بود و تو روزه بودی، یعنی همه روزه بودند. ژرمن و دخترش رامینا و دامادت از صبح آمدند کمکت. شب آنقدر خسته بودی که قبل از بقیه خوابت برد. دخترت و شوهر و بچهاش هم همانجا خوابیدند. اما کاش رفته بودند. ژرمن دختر اولت بود و تو جانت میرفت برای او. عاشق این زن و شوهر عاشق بودی. البته تا وقتی نوهات رامینا به دنیا آمد و تمام دلت را گرفت.
گوشَت آن وقت هم کمی سنگین بود، خوابت هم همینطور، وقتی بیدار شدی که دود و خاک انفجار راه نفست را گرفت. با سرفه از خواب پریدی، ژرمن را صدا زدی که بپرسی چه شده؟ بیاید کمکت، اما جواب نداد. یک لحظه، فکری شوم و وحشتناک، همراه بوی دود و آتش، گلویت را فشار داد. فریاد کشیدی: ژرمن ... ژرمن… رامینا ... رامینا! اما از داخل خانه هیچ صدایی نیامد. از بیرون، اما صدای داد و فریاد بلند بود.
یا عیسی مسیح! موشک نصف خانه تو و همسایهات را ویران کرده بود. دم در، چشمت افتاد به پسرت ابراهیم که سر تا پا خاکی بود. چقدر حضورش برایت لازم بود. تو را که دید، روی زانو افتاد و به زبان آشوری صدایت کرد: یِمَّه! چند دقیقه در آغوش هم گریه کردید، بدون حرف. نمیدانستی باید آرامش کنی یا آرامت کند ...
الان که سه سال از آن روزها گذشته و جنگ هم تمام شده، هنوز دنیا همان دنیاست هنوز هیچکس صدای تو و هزاران مادر مثل تو را در دنیا نمیشنود. زمانی که مردم شعار میدادند: «موشک جواب موشک» امام مدافع حقوق بشر بود به شرطی اجازه میداد که به مردم آسیبی نرسد. اما اکنون کافی است یک قاتل جنایتکار، در گوشهای از ایران، به سزای عملش برسد؛ چنان فریاد حقوق بشر میزنند که گویا گروهی از پاکترین و بی گناهترین مردم، مظلومانه قتل عام شدهاند.
اما ایران تو همانطور پشت حق و حقوق واقعی تمام انسانها مانده. امام دو سال پیش از دنیا رفت، اما جانشین او هم از همان جنس است و از نسل همان بزرگمرد تاریخ؛ امام علی [ع] و حالا شب کریسمس سال هفتاد، همین مرد، یعنی آقای خامنهای میخواهد بیاید اینجا. خانهی تو که مادر و مادرخانم و مادربزرگ شهیدی.
رهبر مقتدر انقلاب مظلوممان، با لبخند و سلام وارد میشوند و اول سراغ تو را میگیرند. حاج آقا وقتی میفهمند که از آشوریهای ارومیه هستی، چند سؤال از ارومیه و آشوریهای آن و اینکه آیا ترکی بلدی یا نه میپرسند؟
- ترکی بلدید و آشوری بلدید و فارسی؟
- بله.
عروست که ماشاءالله سرزباندار است، میگوید: ارمنی هم بلدند.
صحبت از کلیسای آشوریها و ارمنیها میشود و عروست میگوید که کلیسای آشوریها در خیابان قوامالسلطنه است. حاج آقا از اسم خیابان تعجب میکنند. میپرسند که اسم جدید خیابان چیست؟ «قوامالسلطنه که مرد و رفت!» و همه میخندیم. میگوید: «سی تیر» است و این باعث میشود آقای خامنهای تاریخ مختصری از قوام و سی تیر بگویند.
–، چون سی تیر را قوامالسلطنه بهوجود آورد و اینها لج کردند با قوامالسلطنه. روز سی تیر، روزی بود که دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا کرد، مردم آمدند به خیابانها، برای اینکه مصدق بیاید سر کار. شاه هم قوامالسلطنه را کرد نخست وزیر. قوامالسلطنه گفت که سیاست را کشتیبان دیگر آمد؛ من اِل میکنم، من بِل میکنم، میکُشم، میبندم، جمع نشوید در خیابانها. مردم هم اعتنا نکردند، جمع شدند. مرحوم آیتالله کاشانی پیغام داد که جمع بشوید، آمدند. قوامالسلطنه بیست و چهار ساعت نکشید که استعفا کرد، مجدد هم مصدق آمد سرکار. این هست که قوامالسلطنهی سابق را گذاشتند سی تیر. خوش ذوقی بهخرج دادند.
فکر میکنید ما که این همه سال است نزدیک خیابان سی تیر زندگی میکنیم، اصلاً این چیزها را میدانستیم؟! چه قصهای دارد این خیابان!
حالا با این صحبتها فضای این مهمانی صمیمی شده. حتی دوست داری برایشان درد و دل کنی، از آن شب سیاه و دردناک. خودشان به تو این فرصت را میدهند.
- در نظام اسلامی، جمهوری اسلامی همین است؛ یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، اینها با هم فرقی نمیکنند. ما موظفیم به عنوان کسانی که مسئولیت کشور را دارند، از آحاد مردم دفاع کنیم و حراست کنیم. ما وقتی بخواهیم از حقوق کسی دفاع کنیم، نمیپرسیم شما دینت چیست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به این کشور است و فرزند این خانواده است؛ ما باید از او دفاع کنیم و دفاع هم میکنیم.
کتاب «مسیح در شب قدر» از سه جهت قابل توجه است:
۱. معرفی بسیار خوبی است از سی شهید مسیحی ایران عزیز که در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدهاند. در این کتاب، برای اولین بار، با زندگینامهی شهدایی آشنا میشویم که تا قبل از این، فقط مختصری از آنها شنیده بودیم: شهید گالوست بابومیان، شهید پایلاک آودیان، شهید ادیک نرسیسیان، شهید وارطان آقاخانیان، شهید واهیک یسائیان و ... مسیح در شب قدر، در عینِ اختصار، تفصیلاً به زندگی شهدا پرداخته و خصوصیات اخلاقی و منش و شیوه و رفتار و گفتار و دلاوریهایشان را بازگو میکند. در میان سی شهیدی که این کتاب معرفیشان میکند، بیست و یک شهید از شهدای ارمنی هستند.
۲. عرض ارادت رهبر مسلمانان و بزرگترین مقام رسمی و مذهبی کشور ایران، را به شهدای مسیحی و خانوادههایشان نشان میدهد و البته بزرگی و بزرگ منشی خودِ ایشان را هم نشان میدهد؛ که ایشان میان شهدای مسلمان و مسیحی ـ. نه در حرف، بلکه در عمل ـ. فرقی نگذاشتهاند و خانوادهی شهدای مسیحی را نیز درست مانند خانوادههای شهدای مسلمان، مورد تفقد خود قرار دادهاند. برخورد خانوادههای مسیحی در برخورد با ایشان نیز، البته، بسیار جالب ااست.
۳. نمونه و مصداقی عینی از همزیستی مسالمتآمیز دو دین آسمانی در کشور ایران است. کتاب (همانطور که از نامش پیداست) تلفیقی است از مقدسات اسلام و مسیحیت؛ از اینکه این دو دین چه اشتراکاتی با هم دارند و چطور در کنار هم میتوانند قرار بگیرند. از بخشهای خواندنی کتاب، یکی هم آن جاهایی است که حضرت آقا در دیدار با خانوادههای مسیحی، اعتقادات مسلمان دربارهی حضرت مسیح (ع) و حضرت مریم (س) را بیان میکنند. شنیدن این عقاید از زبان ایشان، بسیار جذاب و شنیدنی است.
مخاطب با مطالعه این کتاب به درک روشنی از رابطه اسلام و مسیحیت، مفهوم شهادت در این دو دین آسمانی، نظر اسلام درباره مقدسات مسیحیت، وضعیت مسیحیان در ایران و نحوه برخورد جمهوری اسلامی با آنها، تعداد شهدای مسیحی در ایران و چگونگی شهادتشان، شناخت زاویهای از رفتار یک رهبر اسلامی حقیقی و ... خواهد رسید. مطالب کتاب را میتوان نمونهای عینی و مصداقی بخشی از مطالبی دانست که در دو نامه اخیر رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپایی و آمریکایی منتشر شده است.
کتاب مسیح در شب قدر برای اولین بار توسط جمعیت المعارف لبنان به زبان عربی ترجمه و در لبنان توزیع شد و در کشورهای دیگری همچون بحرین چاپ و توزیع شد. ترجمه انگلیسی این کتاب ارزشمند، حاصل تلاش پروفسور فضل الله نیکآیین بوده است و روی سایت فروشگاههای بنام آنلاین همچون «آمازون» قرار گرفته است.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با آقای نیکول پاشینیان؛ نخست وزیر ارمنستان با اشاره به رابطه خوب مردم ایران و هموطنان ارمنی خود و همچنین فداکاریهای آنان در دوران دفاع مقدس، گفتند: «من به منازل این شهدا در تهران سرکشی کردهام، چرا که ما شهدای ارمنیِ جنگ تحمیلی را همچون شهدای مسلمان، جزو افتخارات ایران میدانیم». در پایان این ملاقات، آقا به دفترشان سفارش کردند که ترجمه کتاب «مسیح در شب قدر» به نخست وزیر ارمنستان اهدا شود.
«میشل عون» رئیس جمهور لبنان در نامهای که توسط دفتر او منتشر شد از ترجمه و انتشار کتاب «مسیح در شب قدر» توسط جمعیت المعارف لبنان در این کشور قدردانی کرده است. در این نامه آمده است: «کاخ بعبداء ۱۲/۱۲/۲۰۱۶ به مسئولین محترم مجموعۀ فرهنگی «جمعیت المعارف الاسلامیه»
به مناسبت تولید کتاب «المسیح فی لیله القدر» توسط شما، جناب رئیسجمهور، «سرلشکر میشل عون» خرسند هستند که از صمیم قلب به شما تبریک بگویند و برای شما در مأموریت تربیتی و ملیتان آرزوی دوام توفیق و موفقیت داشته باشند.
همراه با پاکترین احساسات دوستی و تشکر
لحود لحود
مدیرکل و رئیس بخش مراسم و روابط عمومی (ریاست جمهوری لبنان)
در دی ماه سال ۱۳۹۶ یک نسخه از کتاب «مسیح در شب قدر» توسط انتشارات صهبا برای پاپ؛ رهبر مسیحیان کاتولیک جهان ارسال شد.
در نامهای که به همراه این اثر ارسال شده بود، چنین آمده است: «کتاب مسیح در شب قدر؛ روایت حضور رهبر ایران، آیت الله سیدعلی خامنهای در منازل شهدای مسیحی از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۵، که در سال ۲۰۱۶ توسط مؤسسۀ فرهنگی صهبا، تولید و منتشر شده بود، به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. آنچه در این کتاب آمده، از طرفی نشاندهندۀ احساس تعلق هموطنان مسیحی به کشور و ایثارگری آنها در راه عزت ایران است و از طرفی، اوج قدرشناسی و احترام و تکریم جمهوری اسلامی نسبت به این هموطنان عزیز؛ تا جایی که عالیرتبهترین مقام کشور، سالهای متوالی، در ایام میلاد حضرت مسیح، به منزل این خانواده شهدای مسیحی رفتهاند و صمیمانه و بدون تشریفات، با آنها گفتگو کردهاند. لحظات و گفتگوهای بسیار زیبایی در این دیدارها خلق شده که همه در این کتاب منعکس شدهاند. در شرایط امروزی و با ظهور نسخههای تقلبی و خشن از اسلام، معرفی این نمونه از رابطه زیبا و صمیمی مسلمانان حقیقی و پیروان حضرت مسیح، میتواند چهره زیبای نظام اسلامی را به جهانیان نشان بدهد؛ لذا ضمن اهدای این کتاب، امیدواریم مطالعۀ این کتاب، برای جنابعالی، مفید و موثر واقع گردد».
اسقف پائولو بورجیا (جانشین پاپ فرانسیس)، در پاسخ به این نامه آورده است:
«آقای ادیب زاده عزیز. جناب آقای پاپ فرانسیس، نامۀ شما و کتاب «مسیح در شب قدر» را دریافت کرده و از من خواسته است تا از شما تشکر کنم. او از احساساتی که این حرکت اندیشمندانه را به دنبال داشته، قدردانی میکند. ایشان شما را در دعاهای خویش یاد خواهد کرد و برای شما برکتهای الهی فراوانی را طلب دارند. ارادتمند شما پائولو بورجیا».
منابع:
افق حوزه
آلیک
موسسه ایمان جهادی - صهبا
تسنیم
خبرگزاری صدا و سیما
خبرگزاری دفاع مقدس
کیهان
جوان آنلاین
پایگاه خبری تابناک جوان
خبرگزاری فارس
خبرگزاری دفاع مقدس
خبرگزاری میزان
خبرگزاری دانشجو
بسیج نیوز
پایگاه اطلاع رسانی معاونت فرهنگی و دانشجویی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (مفدا)
تبیان
سایت سیاست روز
جهان امروز
پایگاه اطلاع رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران
پایگاه خبری و تحلیلی شهدای ایران
سایت سازمان تبلیغات اسلامی
الف
رهپویان ولایت
مهر
پایگاه خبری حیات طیبه