به گزارش فرهنگ سدید؛ برای مصون ماندن جامعه از آسیب ترویج تفکرات فرقه گرائی، آگاهی بخشی به جامعه خصوصاً نسل جوان امری ضروری و کارآمد است. نوشتار حاضر میکوشد تا آسیبهای مترتب بر گرایش به فرقهها از هر نوع آن را بیان کند.
در باب فرقه
بسیاری گروههای فرقهای به طور فعال اقدام به عضوگیری، گسترش، و کسب پول و قدرت در سراسر جهان مینمایند. این گروهها اعضا یا هواداران خود را توسط کارهای برنامه ریزی شده ذهنی، یا روند بازسازی فکری، استثمار کرده و تحت نفوذ و کنترل کامل در میآورند. سوء استفاده ذهنی میتواند به طرق یا روشهای متعددی انجام شود.
این گونه نیست که هر فرد مراجعه کننده یک عضو فرقه و به گروه مربوطه جذب میشود، و هم چنین هر کسی که جذب میشود برای همیشه در فرقه یا گروه نمیماند. ولیکن به اندازه کافی جذب میشوند و به مدت کافی میمانند تا فرقهها را به مشکل اجتماعی مخربی که شایسته بررسی جدی است تبدیل نمایند.
مسئله فرقه ها مشکلی نیست که بتوان به آن طی یک مباحثه فلسفی یا یک برنامه گفتگوی داغ افشاگرانه تلویزیونی پرداخت. تهدیدی که از جانب فرقهها متوجه جامعه است خیلی عمیقتر از این حرف هاست. صحبت از تهدیدات بسیار واقعی نسبت به سلامت جامعه، بهداشت روانی، قدرت سیاسی، و آزادیهای دموکراتیک است. همچنین بحث نگرانیهای فزاینده در خصوص تباه شدن زندگی هاست. موضوع این است که سوء استفادهها و برنامههای اغلب غیر اخلاقی فرقهها نه تنها در حواشی بلکه در بخشهای اصلی و در متن ارگانهای حیاتی جامعه ما ظاهر میگردند.
فرقهها دیگر صرفاً موضوع نگرانی والدینی که ناظر بر عضوگیری فرزندان ایده آلیست، و در برخی موارد سرخورده، و جوان خود میباشند، نیستند. فرقهها افرادی در هر سن و سال و در هر محدوده درآمدی را گمراه کرده اند. در گذشته، فرقهها با جذب افراد به اصطلاح حاشیهای اجتماع یعنی افراد بدون وابستگی، افراد سرخورده، و افراد ناراضی از هر نسل، جای پای خود را محکم میکردند. ولی گروههای فرقهای امروز آنچنان نحوه برخورد و روشهای مجاب سازی افراد را حرفهای کرده اند که فراتر از چارچوب معمولی و در متن جریان اصلی جامعه حرکت میکنند.
تعاریف و خصوصیات فرقهها
در لغت، "فرقه" بیانگر یک گروه یا سازمان است که اعضای آن، مانند افراد هر انجمن و حزبی، هدف بخصوصی را دنبال میکنند، و این اهداف البته ممکن است در طول زمان تغییر یابند. اما فرقهها به علت عملکردهای خاص درونی و روابط و مناسبات ویژهای که برقرار مینمایند از سایر گروهها و سازمانها متمایز میگردند. تشخیص تفاوتهای میان یک سازمان یا حزب معمولی با یک "فرقه" همیشه کار سادهای نیست. بعضی اوقات افراد به عملکرد فرقهها و نوع مناسباتی که برقرار میکنند توجه نداشته و به اشتباه، یا فرقهها را ارگانهایی مملو از مشتی دیوانه میانگارند و یا اساساً تفاوتی بین فرقه با هر گروه دیگری قائل نمیشوند.
فرهنگ لغات معمولی در خصوص فرقه دارای تعاریف توصیفی معینی است. اما آنچه که فعالیت در فرقههای مختلف را بهتر بیان میکند ارائه تصویری پویا از روندی است که در درون هر فرقه در جریان بوده و مناسباتی است که فرقه حول آن شکل گرفته است.
بنابراین بهتر است از عبارت "روابط فرقه ای" برای بیان دقیقتر جریانات و عملکردهایی که در یک فرقه اتفاق میافتند استفاده کنیم. روابط فرقهای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را با استفاده از روشهای خاصی وادار میکند تا به طور کامل (یا نسبتاً کامل) در خصوص همه زمینههای تصمیمات مهم زندگی شان وابسته به او باشند، و به این پیروان عقیدتی این طور القا مینماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژهای است.
بر این اساس، فرقه حول فاکتورهای زیر تعریف میشود:
سر منشأ گروه و نقش رهبر
ساختار تشکیلاتی، یا روابط بین رهبر (یا رهبران) و پیروان
استفاده از برنامههای هماهنگ شده مجاب سازی ذهنی (که بازسازی فکری یا به صورت عامتر شستشوی مغزی خوانده میشوند).
سر منشأ گروه و نقش رهبر
در بسیاری از موارد یک فرد، که عموماً بنیانگذار فرقه هم هست، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز میشود (رهبران فرقهها اغلب مرد هستند، اما در برخی موارد زنان رهبر فرقه میباشند) و این رهبران عموماً دارای خصوصیات زیر میباشند:
رهبران فرقهها افرادی خود انتصابی و تحمیلگر هستند که ادعا میکنند دارای مأموریت خاصی بوده و یا دانش ویژهای دارند. برای مثال، رهبران فرقهها اغلب ادعا میکنند که برای هدایت مردم مأمور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا میکنند که به راه رسیدن به رستگاری یا به جواب تمامی معضلات بشری پی برده اند، همین طور تعدادی مدعی میشوند که به اکتشافات علمی، طبیعی، یا اجتماعی که میتواند پیروان فرقه را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت، یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند دست یافته اند.
رهبران فرقهها تمایل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاریزماتیک توصیف میشوند. این رهبران نیاز به داشتن میزان کافی از قاطعیت، جذبه، یا سایر قدرتهای کاریزماتیکی برای جذب، حفظ و اداره افرادشان دارند. آنها مریدان خود را وادار میکنند تا خانواده، شغل، سابقه کاری، و دوستان خود را برای پیروی از آنها رها کنند. در بسیاری از موارد، آشکار یا پنهان، آنها نهایتاً دارایی، زندگی و هستی پیروان خود را تحت کنترل میگیرند.
رهبران فرقهها تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز مینمایند. روحانیان مذاهب برحق، سران احزاب دموکراتیک، یا رهبران جنبشهای اصیل بشر دوستانه، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، اصول انتزاعی، یا اهداف گروه معطوف میکنند. در حالیکه رهبران فرقه ها، تمرکز را بر عشق، ایثار و وفاداری نسبت به شخص خود بنا میگذارند. برای مثال در بسیاری از فرقه ها، همسران وادار به جدا شدن از یکدیگر و والدین وادار به رها کردن فرزندان به عنوان آزمایش سر سپاریشان به رهبر میشوند.
ساختار تشکیلاتی: روابط بین رهبر و پیروان
برای ترسیم یک منظر ساده از یک فرقه، یک حرف T. وارونه را تصور کنید. رهبر به تنهایی در بالا، و پیروان تماماً در پایین قرار میگیرند. ساختار تشکیلاتی یک فرقه با مؤلفههای زیر شناخته میشود:
فرقهها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالی شناخته میشود، گو این که ممکن است قدرت معینی را به چند زیر دست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم خود تفویض کند. هیچ داد خواستی خارج از سیستم رهبر به سیستم بالاتر قضایی وجود ندارد. برای مثال، اگر یک معلم مدرسه احساس کند که با او توسط مدیر غیر عادلانه رفتار شده است، او میتواند به مقام دیگری شکایت نماید. در فرقه، رهبر تنها و آخرین حاکم بر تمامی مسائل است.
فرقهها خود را نوآور و منحصر به فرد میدانند. رهبران فرقهها ادعا میکنند که سنت شکنی کرده، چیزی بدیع ارائه نموده، و تنها سیستم موفقیت آمیز برای حل مشکلات زندگی یا پاسخ به نارساییهای جهان را به وجود آورده اند. تقریباً تمامی فرقهها ادعا میکنند که اعضای آنها "برگزیده"، "تکامل یافته"، یا "خاص" هستند در حالی که غیر عضوها موجودات پائین تری به حساب آورده میشوند.
فرقهها تمایل دارند تا اعضایشان سیستم اخلاقی دوگانهای داشته باشند. از اعضا خواسته میشود که در درون گروه باز و راستگو بوده و جزئیترین و خصوصیترین مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمایند، و در همان حال، تشویق میشوند تا غیر عضوها را گول زده و از آنها سوء استفاده کنند. در مقابل، مذاهب بر حق و گروههای پایبند اخلاق، به اعضا آموزش میدهند تا در برابر همه راستگو و درستکار باشند و نسبت به یک مجموعه واحد از اخلاقیات در همه حال پایبند بمانند. به هر حال فلسفه مسلط بر فرقهها این است که هدف وسیله را توجیه میکند، نظریهای که به فرقهها اجازه میدهد تا اخلاقیات خاص خودشان را خارج از مرزهای اخلاقی نرمال جامعه بوجود بیاورند.
برنامه هماهنگ شده مجاب سازی
فنون خاص مجاب سازی استثماری، یعنی پروسههای متعدد بازسازی فکری، مورد استفاده رهبران فرقهها و سازمانهای شبه فرقهای برای وادار کردن افراد به پیوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار میگیرد. خصوصیات عمومی این فاکتور فوق العاده مهم در تعریف فرقهها به صورت زیر میباشد:
فرقهها تمایل به خودکامگی، تمام خواهی، کنترل رفتار اعضا، همچنین خودکامگی ایدئولوژیک، بروز علنی تعصبات، و افراطی گری در جهان بینی دارند. اغلب فرقهها در نهایت و البته در زودترین زمان ممکن، از اعضایشان انتظار صرف فزاینده وقت، انرژی، پول، یا سایر منابع خود برای برآورده کردن اهداف معین شده گروه را داشته، این چنین عنوان یا القا میکنند که پیروان به تعهد کامل و فدای حداکثر برای رسیدن به درجهای از رستگاری و سعادت نیاز دارند. شکل این تعهد از گروه تا گروه تفاوت دارد. فرقهها به اعضای خود دیکته میکنند که چه بپوشند، چه بخورند، کجا و کی کار کنند، بخوابند، و حمام کنند و همین طور به چه چیزی اعتقاد داشته باشند و چگونه فکر و رفتار کنند و چه بگویند! در بسیاری از موضوعات، فرقهها تفکری را که به آن "سیاه یا سفید" و نظریهای را که به آن "همه چیز یا هیچ چیز" میگوییم معروف برقرار مینمایند. جمله "هرکس با من نیست بر من است" از این طرز تفکر ناشی میشود.
فرقهها تمایل به درخواست از اعضا برای پذیرش دگرگونی اساسی یا تغییر روش زندگی دارند. بسیاری از فرقهها فشار زیادی بر روی اعضای جدید برای ترک خانواده، دوستان، و مشاغل خود برای حل شدن در اهداف اساسی گروه میآورند. این تاکتیک ایزوله کردن فرد، یکی از مکانیزمهای عام اغلب فرقهها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری در اعضا است.
انواع فرقه
یک فرقه میتواند حول هر محتوایی نظیر سیاست، مذهب، تجارت، سلامت جسم، روانشناسی، شکل و ... گرفته باشد. هر فردی که دارای قاطعیت کافی و مقداری جذبه و توان عوام فریبی باشد، یا حتی یک بازاریاب خوب که وقت و انرژی کافی صرف کند، به سادگی میتواند پیروانی حول تقریباً هر موضوعی گرد آورد. فرقه ها، از هر نوعی که باشند، دارای رهبران فرقهای مجربی هستند که افراد محزون، تنها و سرخورده و کسانی که صرفاً به دلیلی در دسترس هستند و یا افرادی که به دعوتی در یک نقطه بحرانی در زندگی شان پاسخ مثبت داده اند را مجبور به پیوستن میکنند. درست مانند داستان معروف فلوت نواز همیلتون (of Pied Piper Hamilton) در آن افسانه آلمانی که با نواختن فلوت جلو میافتاد و بچههای دهکده را به دنبال خود راه میانداخت و با خود میبرد.
دهها نوع اصلی از فرقه ها، هر کدام با اعتقادات، عملکردها و آداب اجتماعی خودشان وجود دارند. طبقه بندی و نوع بندی فرقهها میتواند به شیوههای بسیار متنوعی صورت گیرد که نشان دهنده تعداد بیشمار و وسعت و تنوع فرقههای اطراف ما است. اما از طرف دیگر، تمامی فرقهها به نوعی تکثر در متن واحد هستند؛ و در نهایت، آن متن اصلی فرقه ربطی به اعتقاداتش ندارد. در گروههای فرقه ای، سیستم اعتقادی (مذهبی، روان درمانی، سیاسی، یا تجاری) به ابزاری برای خدمت به تمایلات، هوسها و برنامههای پنهان رهبر تبدیل میشود. ایدئولوژی صرفاً یک وسیله است. چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل میکند و ابزاری است که توسط رهبر برای رسیدن به اهدافش از آن سوء استفاده میگردد. برای فهم فرقهها باید ساختار و عملکرد آنها و نه اعتقاداتشان را مورد مطالعه قرار داد. واقعیتی که باید به آن پرداخت این است که افرادی سوء استفاده گر و حُقه باز برای به تمکین و اطاعت در آوردن پیروانشان از روش بازسازی فکری و مجاب سازی روانی استفاده میکنند. یعنی در تحلیل نهایی، فارغ از نوع و شکل و هدف فرقه ها، نوع روابط و مناسبات است که فرقهها را نگران کننده و آسیب رسان میسازد.
چه کسانی به فرقهها میپیوندند؟
وقتی راجع به فرقه ها، و افرادی که به وسیله شیادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفته اند میشنویم، بلافاصله تلاش میکنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم. به نظر میرسد وقتی در خصوص موارد اعمال نفوذ روانی بی حد و حصر مطلع میشویم اصرار داریم بگوئیم که "هیچ کس نمیتواند مرا وادار به انجام چنان کارهایی بکند". همان طور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت میکند، اغلب مردم نیز تمایل به باور این موضوع دارند که وضعیت ذهن و روان خودشان آسیب پذیر نیست.
مردم این موضوع بسیار جدی را به شوخی میگیرند که برخی سوء استفاده گران، با بکارگیری از برخوردهای عتاب آمیز و ایجاد بحث و جدل، واقعاً مردم را وادار به انجام خواسته هایشان میکنند. جُرج اورول George Orwell در سال ۱۹۸۴ رمانی تحت عنوان برادر بزرگ Big Brother نوشته بود که در آن رهبر دولت، یعنی همان "برادر بزرگ"، بر زندگی همه مردم کنترل کامل داشت. شعار "برادر بزرگ مراقب شماست" به مردم یادآوری میکرد که او همه چیز را در خصوص آنچه انجام میدهند میداند.
فرد معمولی به کسانی که در فرقهها درگیر شده، در دام افرادی که مردم را گول میزنند افتاده، یا در یک گروه با روابط ظالمانه به مدت طولانی باقی مانده اند از موضع بالا نگاه میکند. افراد عادی جامعه این طور تصور میکنند که این وضعیت فقط برای افراد ضعیف و ساده اندیش پیش میآید، و سپس خود را از قربانیان فرقه ها، کلاهبرداریها و نفوذ فوق العاده ذهنی متمایز مینمایند.
علی رغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقهها جذب نمیشوند، طی سالیان روشن شده است که هر کسی مستعد گول خوردن توسط این شیادان سوء استفاده گر میباشد. در حقیقت، اکثریت نوجوانان و بزرگسالانی که در فرقهها گیر افتاده اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتاً تحصیل کرده و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند.
تحقیقات نشان میدهد که تقریباً دو سوم کسانی که به فرقهها پیوسته اند از خانوادههایی با روابط معمولی آمده اند و در زمانی که وارد فرقه شده اند رفتار متناسب با سنشان داشته اند. در خصوص یک سوم باقی مانده، برخی از آنان دارای مشکلات روحی جدی تا قبل از پیوستن به فرقه بوده اند. مابقی از آن بخش یک سوم باقی مانده در نهایت دارای افسردگی خفیف مربوط به فقدان هویت (برای مثال، مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه، یا شکست در عشق) یا بحرانهای جنسی و رفتاری مربوط به سن و سال خود بوده اند. زمینههای روحی، خانوادگی و اجتماعی معینی ممکن است برخی افراد جوان را بیشتر از دیگران در برابر جاذبه فرقهها آسیب پذیر نماید، زیرا فرقهها راه حلهای فوری، ساده، جذاب و متمرکز در برابر مشکلات زندگی و جامعه ارائه میکنند.
نوع دیگر آسیب پذیری با فاکتور تنش بارز میگردد، و این زمانی است که فرد، خصوصاً یک نوجوان یا جوان، احساس میکند که در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد خورد شده است. تناقض زندگی، پیچیدگی جهان، و تعداد تضادهایی که در رابطه با وجوه بسیار زندگی روزمره با آن روبروست در آن سن رخ مینمایند. علاوه بر مواجه شدن با تصمیمات شخصی که فشار بسیاری وارد میکنند، بسیاری نوجوانان اقدام به چسبیدن به هر ارزش، اعتقاد، و هدف خاصی میکنند که در برابرشان ارائه شده است.
روند تحمیل روانی، بازسازی فکری، و شستشوی مغزی
رهبران فرقهها و گروههایی که از روند بازسازی فکری استفاده مینمایند با جذب و تحت کنترل در آوردن افراد موجب آسیب رساندن به آنان میشوند. برخی اوقات این عمل، مجاب سازی تحمیلی یا نفوذ فوق العاده ذهنی نیز خوانده میشود تا از مجاب سازیهای روزمره توسط دوستان، خانواده و سایر نفوذهای معمولی در زندگی ما، که شامل رسانهها و تبلیغات هم میشود، تفکیک گردد.
کلید موفقیت رهبران فرقه ها، برای مورد سوء استفاده و تحت کنترل قرار دادن افراد، در ناآگاه نگاه داشتن آنان نهفته است؛ و این که سوژه همواره به طور خاص نسبت به سیر تغییراتی که در خدمت تأمین منافع دیگری و به ضرر خود او در جریان است غافل نگاه داشته شود. نتیجه معمول روند بازسازی فکری آن است که یک شخص یا گروه صاحب کنترلی تقریبا نامحدود بر روی سوژه مربوطه برای دورههای متفاوت زمانی میگردد.
وقتی گروههای فرقهای آشکارا از این سطح از نفوذ غیر متعارف استفاده مینمایند، ناظران بی اطلاع اغلب از درک نحوه کارکرد درونی گروه باز میمانند. آنها متعجب میشوند که چگونه یک فرد منطقی اساساً میتواند در چنین موضوعی درگیر شود. در سالهای اخیر، به دلیل معطوف شدن توجه رسانهها به اعمال گروههای خاصی، جهان به نوعی نسبت به پدیده بازسازی فکری آگاهتر شده است، ولی اغلب مردم هنوز نمیدانند که چگونه با چنین وضعیتی از نفوذ فوق العاده بر روی افراد مقابله نمایند. واژههای متعددی برای توضیح این روند، شامل شستشوی مغزی، بازسازی فکری، مجاب سازی تحمیلی، کنترل ذهنی، برنامههای هماهنگ شده نفوذ تحمیلی، کنترل رفتاری، و مجاب سازی استثماری بکار گرفته شده است.
گزیدهایی از کتاب "فرقهها در میان ما" مارگرت تایلور