بیانیّه‌ی گام دوم انقلاب، متنی است که از سوی رهبر انقلاب، در رأس اقتدار و مدیریّت نظام اسلامی و با توجّه به کارکردهای همگرایی فکری، افزایش وضوح و تعریف، ایجاد انسجام و نظام‌وارگی، اولویّت‌دهی به امور مهم‌تر، تثبیت معارف گذشته و توصیه به استقامت، ارجاع به گفتمان‌ها و اندیشه‌های پیشین، زمان‌آگاهی و تعمیق زمان در فرآیند تمدّنی، اُسوگی و الگومندی در نظام شناخت و گرایش و کُنش جامعه و بازخوردگیری از حرکت و سیر تحوّلی جامعه و نقد آن با ضابطه‌ها و شاخصه‌های انقلابی شکل یافته و اینها همه، بخشی از کارکردهای گفتمانی این بیانیّه هستند.
رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربه‌ی ۴۰ ساله‌ی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریه‌ی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» به‌سوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
 
سعید اشیری پژوهشگر و نویسنده در یادداشتی به تحلیل بیانیه‌ی گام دوم انقلاب از زاویه‌ی تحلیل کارکردها و اثرات گفتمان‌سازانه و اجتماعی آن پرداخته است. 

بیانیّه‌ی گام دوم، با ساخت و نظام ارزشهای جامعه ارتباط تنگاتنگ و دوسویه‌ای دارد؛ از سویی بر ساخت اجتماعی و مسائل واقعی جامعه و در امروز و فردا تأثیرگذار است و از سوی دیگر برآمده و تأثیرپذیر است از بافت اجتماعی و تاریخ گذشته و دیروز انقلاب. بر این اساس، تحلیل کارکردها و تأثیر این بیانیّه بر اکنون و آینده، از نکات مهم و متناسب با مقوله‌ی جامعه‌پذیری این بیانیّه خواهد بود؛ به سخنی دیگر اینکه این بیانیّه چه ظرفیتهایی دارد و با تمهید شرایطی چه ضعفهایی از جامعه شناسایی و رفع می‌کند و چه افق‌هایی را فراروی ما می‌گشاید.
 
یک) همگرایی فکری و وحدت امّت
از راهبردی‌ترین مسائل جامعه‌ی دینی ــ از صدر اسلام تا امروز ــ مسئله‌ی وحدت مسلمین بوده است. بیانیّه‌ی گام دوم، در سطوح مختلف جامعه می‌تواند ــ و باید ــ مایه‌ و منبع همگرایی فکری شود. بر اساس اشتراکات و همگرایی‌های فکری است که جامعه در لایه‌ی هنجارها و کُنش‌ها نیز به همگرایی و وحدت نزدیک می‌گردد و بر اساس روندی که از لایه‌ی فکر تا کُنش اجتماعی محقّق می‌شود، ساختارهای جامعه نیز از این فرآیند تأثیر خواهد پذیرفت و بتدریج، استحکام ساخت درونی نظام و جامعه‌ی اسلامی، افزون‌تر خواهد شد.
این همگرایی، در تداوم ولایت‌پذیری جامعه از ولی‌فقیه نیز سهمی بسزا خواهد داشت؛ توصیه‌ها و دستورهای رهبری، قطعاً در جامعه‌ای که همگرایی فکری و وحدت اجتماعی در آن رو به تزاید است، بهتر و درست‌تر فهم و اجرا خواهند شد.
عمق تأثیر واقعی این بیانیّه نیز در چهار سطح کلّیّت جامعه‌ی ایران، منطقه‌ی غرب آسیا، جهان اسلام و جبهه‌ی مقاومت جهانی علیه استکبار قابل پی‌جویی است. 
 
 دو) تعریف و وضوح بیشتر 
این نکته‌ی مهمّی در مباحث روش‌شناختی است که راه‌حل‌ها و روشها با مسئله (یا مسئله‌های) ما متناسب هستند. اگر در مسیر پیچ‌درپیچ و پُرحادثه‌ی نظام‌سازی و جامعه‌سازی دینی، گاهی در انتخاب راه‌حل‌ها، مسیرهایی را به‌درستی انتخاب نمی‌کنیم، بخشی از علّت این وضع را باید در شناخت نادرست مسئله‌های اصلی کاوید. بیانیّه‌ی گام دوم انقلاب، فهرست منسجم و دقیق و تعریف‌شده‌ای از موضوعات اصلی و مسائل اساسی ما را در یک پیوستار زمانی (از گذشته تا آینده) فراروی می‌گشاید. در این بیانیّه، اصلی‌ترین قوّت‌ها، ضعفها، فرصتها و تهدیدهای جامعه‌ی ما طرح و تعریف می‌شوند.
 
 سه) انسجام و نظام‌وارگی 
عطف به بند پیشین، ما در این بیانیّه، صرفاً با فهرستی از مسائل و مفاهیم اصلی و کلیدی نظام اسلامی روبه‌رو نیستیم. این گونه نیست که این کلیدواژگان مهم، فهرست‌واره‌ای در متن بیانیّه باشند. بین این کلیدواژگان مهم، روابط معنایی خاصّی برقرار است که این روابط معنایی، برگرفته از کاربرد این کلیدواژگان در یک منظومه‌ی اندیشه است.
این بیانیّه، شعاع و تصویری کلّی و متنی فشرده و برآمده از سپهر و منظومه‌ی فکری انقلاب اسلامی است؛ و حاکی از قوّت نظام فکری صاحب سخن. کارکرد مهمّ این بیانیّه نیز چنین خواهد بود که مردم و مسئولان و نخبگان، دریافتی از منظومه‌ی مسائل کلیدی کشور خواهند داشت و از رهیافت‌های جزئی‌نگر، خطّی و غیر سیستمی در تحلیل مسائل اساسی ایران، فاصله خواهند گرفت. فراموش نکنیم که همواره در جامعه‌ی ایران، با رفتارهای زمان‌آگاهانه‌ی مردم در موسم فتنه‌ها و دشواری‌ها روبهرو بوده‌ایم  و نزدیک‌ترین شاهد این مدّعا، راهپیمایی پُرشور و گسترده‌ی مردم در 22 بهمن 97 است. این زمان‌آگاهی وقتی با رهیافت منظومه‌وار دیدن مسائل و مفاهیم اصلی و کلیدی نظام اسلامی، تلفیق شود، عمق و کارکرد اجتماعی بسیار بیشتری خواهد یافت.
 
چهار) نظام اولویّت‌دهی
در امر جامعه چه چیزی مهم‌تر است؟ این پرسشی است که از رأس تا قاعده‌ی جامعه، همواره ــ چه آگاهانه و چه غیر التفاتی ــ بدان توجّه می‌کنند. مردم همواره در پی چیزی هستند که مهم است و مسئولان و حاکمان هم؛ و ساختارهای جامعه همواره در صدد تأمین امور مهمّ جامعه است. مسئله وقتی شکل پیچیده‌تری به خود می‌گیرد که ما فرصتها و امکانات محدودی داریم و نیازها و مسائلی گسترده، ما را احاطه کرده‌اند؛ در اینجا است که مسئله‌ی «انتخاب» برای جامعه موضوعیّت پیدا می‌کند؛ و قاعدتاً گزینش‌ها باید مبتنی بر «مهم‌ها» باشند.
در بیانیّه‌ی گام دوم انقلاب، با منظومه‌ای از «امور مهم» روبه‌رو هستیم؛ این نکته‌، بسیار بنیادی است که ما در شناخت مسائل جامعه و تمدّن خود، با فهرستی بلندبالا و پُرشمار از انواع و اقسام مسئله‌ها و راه‌حل‌ها و عرصه‌های حرکت عمومی رودررو باشیم یا بر اساس حِکمت دینی و عقلانیّت انقلابی و با نوعی آرمانگرایی واقع‌بینانه، «سامانه» و فضای منسجمی از «امور مهمّ نظام» و فرآیند تمدّن‌سازی اسلامی پیش چشم ما گذارده باشند.
این بیانیّه، ضمن ارائه‌ی منطقی در «اصلی ــ فرعی کردن امور» دستِ‌کم به دو پرسش ما درباره‌ی نظام اولویّت‌دهی پاسخ میدهد:
یکم) چه چیزی باید برای ما مهم و مبنایی باشد که ما کمتر بدان امور مهم توجّه کرده‌ایم؟ به عنوان نمونه، در بخشی از این بیانیّه آمده: «گفته شده‌ است که ایران از نظر ظرفیّتهای استفاده نشده‌ی طبیعی و انسانی در رتبه‌ی اوّل جهان است.» پی‌جویی این نکته در گزارشهای عملکرد بخشهای مختلف اجرائی، چنین نشان میدهد که توجّه به این قبیل گزارشها و شاخصها، در پایینترین درجه‌ی اهمّیّت بوده و در پیشینه‌ی گزارشهای کارشناسی، کمتر بدان اشاره شده است.
دو) چه چیزی مهم و مبنایی است و ما باید بیشتر بدان توجه کنیم؟ در نگاه رهبر انقلاب، نظام اسلامی «اینک وارد دومین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است.» و «نکته‌ی مهمّی که باید آینده‌سازان در نظر داشته باشند، این است که در کشوری زندگی میکنند که از نظر ظرفیّتهای طبیعی و انسانی، کم‌نظیر است.» در این بیانیّه، نکات و مضامینی از این دست بسیار فراوانند که نسبتِ گذشته و امروز ما را با آینده‌ای روشن تعیین میکنند.
 
پنج) تثبیت و استقامت
حرفهای اصلی این بیانیّه، تکرار و تأکید بر حرفهای اصلی و مبنایی گذشته‌ی انقلاب اسلامی است. بر همین اساس است که انقلاب اسلامی «تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست.» و «به هیچ بهانه‌ای از ارزشهایش که بحمداللّه با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمی‌گیرد.» و «از نظریّه‌ی نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.» دلالتِ این گزاره‌ها حاکی از لزوم استقامت بر ایمانِ گذشته تا اکنون و تثبیت نظریّه‌ی نظام انقلابی است.

شش) هماهنگی، ارجاع و ارتباط بینامتنی
مضامین و محورهای موضوعی این بیانیّه را می‌توان از گذشته‌های دور در اندیشه‌ی انقلاب اسلامی کاوید و بازجُست.جای‌جای این بیانیّه برخاسته از نظریّه‌ها و بیانات متعدّدی است که از سالیان گذشته تا اکنون، از زبان رهبر انقلاب به دست ما رسیده است. از زاویه‌ی دیدِ خواننده، باید این بیانیّه را در بافتار متون گذشته‌ی انقلاب اسلامی خواند و در آن با تعمّق نگریست؛ و از زاویه‌ی دیدِ گوینده، این بیانیّه ناظر به انسجام دلالتهای درونی نظام و سامانه‌ی فکری گوینده‌ی آن است. به سخن دیگر، با مبنا قرار دادن این بیانیّه، اینگونه نیست که ما با تعارضهای مفهومی و مضمونی در یک اندیشه سینه به‌ سینه شویم، بلکه گذشته‌ی اندیشه‌ی رهبر انقلاب، مدام در تأیید انگاره‌ها و نظریّه‌های پسین است؛ سیری تدریجی و استکمالی در نظام اندیشه که با حفظ مبانی و اصول به امروز رسیده است و طرحی نو درباره‌ی فردایی دیگر می‌گشاید.
 
هفت) زمان‌آگاهی و تعمیق زمان 
عمق‌بخشی به مقوله‌ی زمان و افق‌گشایی‌های بلندمدّت در حرکت تمدّنی جامعه، کارکرد دیگر و مهمّ این بیانیّه است؛ توجّه واقع‌بینانه به شرایط واقعی امروز و ترسیم آینده‌ای که «ما میتوانیم» بدان دست یازیم.
ناامیدی، رُویه‌ی دیگر فراموشی آینده است. جامعه‌ای که به بارش بارقه‌های پُرحجم امید آراسته است، زمانِ آینده‌ی خود را بلند و بلندتر درمی‌یابد. از همین‌جا است که بخش ویژه‌ای از این بیانیّه معطوف به این جمله‌ی طلایی است: «آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است.» و مهم‌ترین تکلیفِ ما نیز بر همین نکته بنیاد گرفته است: «ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این، نخستین و ریشه‌ای‌ترین جهاد شما است.»
 
هشت) اُسوگی و الگومندی 
چگونه باید راهِ جامعه‌سازی و تمدّن‌سازی را پی گرفت؟ بخشی از پاسخ بدین پرسش را باید در وجه نرم‌افزاری تمدّن نوین اسلامی دانست: سبک زندگی اسلامی. تحلیلی از چگونگی تحقّق این مهم در یک فضای میانه، بین دو وجه آرمانگرایانه و الگومندی جامعه تعیین میشود؛ در آرمان‌گرایی، سخن از کمال مطلوب و وضع معهودی است که فرد و جامعه (و حتّی تاریخ) میخواهند بدان برسند، امّا در الگوسازی، پیگیری یک اُسوه، نمونه و شرایط تعیّن‌یافته است که خود را به فرد و جامعه معرّفی می‌کند. اگر ما در جامعه، مدام از آرمانهای بلندپروازانه در دوردستها سخن بگوییم، این البته کارکردهای خاصّ خود را خواهد داشت، امّا وقتی درباره‌ی الگوسازی سخن می‌گوییم، باید بدانیم که الگو، باید واضح و همه‌فهم‌ و جامعه‌پذیر باشد. در غیر این صورت، افراد جامعه خواهند گفت: من اگر الگویی را نمی‌شناسم و یا نمی‌توانم بفهمم، چگونه می‌توانم آن را در زندگی تکرار کنم و بر اساس آن رفتار کنم؟ 
اهمّیّت و کارکرد این بیانیّه، در همین جا است که صرفاً بلندنگر و آرمانگرا نیست، بلکه به واقعیّت‌ها و عینیّت‌ها نیز به طور مکرّر ارجاع می‌دهد.
 
 نُه) آسیب‌شناسی و خودانتقادی انقلابی
در آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی، باید «وجدانهای آرمانخواه» را محور شناخت قرار داد؛ «بی‌شک فاصله‌ی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد.»
با رویکرد عدالتخواهی در نقد گذشته نیز این فراز آمده است: «صریحاً میگویم آنچه تاکنون شده، با آنچه باید میشده و بشود، دارای فاصله‌‌ای ژرف است.»
همچنین در نقد مدیریّتهای اجرائی و اقتصادی نیز باید در نظر داشت: «انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد، ولی عملکردهای ضعیف، اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته است.»
اکنون پس از چهل سال «بدانید که اگر بی‌توجّهی به شعارهای انقلاب و غفلت از جریان انقلابی در بُرهه‌هایی از تاریخ چهل‌ساله نمیبود ــ که متأسّفانه بود و خسارت‌بار هم بود ــ بی‌شک دستاوردهای انقلاب از این بسی بیشتر و کشور در مسیر رسیدن به آرمانهای بزرگ بسی جلوتر بود و بسیاری از مشکلات کنونی وجود نمیداشت.»
 
ده) گفتمان‌سازی
از کارکردهای مهم و قابل توجّه بیانیّه‌ی گام دوم انقلاب، حرکت از معانی و انگاره‌ها به سوی گفتمانها است. 
گفتمان‌سازی، فرآیند همه‌گیر کردن یک مفهوم و یک معرفت با استفاده از برنامه‌ریزی مداوم و دائمی تبلیغی و با هدف میانی رشد اندیشه، بینش و باور همراه با احساس مسئولیت و تعهّد جامعه و با هدف نهایی رشد اعمال صالح در جامعه است؛ به سخنی دیگر، گفتمان‌سازی دینی، فرآیندِ تحقّق اهداف تبلیغ دینی و اسلامی است. 
گفتمان، شرایط و وضعیتی است که افراد جامعه میتوانند در آن تفاهم داشته باشند، شرایطی که در آن، نوعی توافق ــ به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه ــ در میان افراد جامعه برقرار است که میتوانند چیزهایی را معنادار بدانند و به درک مشترکی از آنها رسیده باشند؛ بنابراین اگر امکان و شرایط فهم مشترک در جامعه وجود نداشته باشد، هر اقدام و گفتگو و ارتباطی در سطح جامعه غیرممکن خواهد بود؛ از این رو گفتمان را باید «شرایط تفاهم و مفاهمه در جامعه» بدانیم. بر این مبنا، باور عمومى، تجلّی‌گاه گفتمانِ جامعه‌ است؛ گفتمان یعنى آن‌ وضعیتی که یک سخن (یک آرمان، یک معرفت و...) مورد تفاهم، قبول و پذیرش عموم مردم تلقى شود و مردم به آن توجه کنند؛ گفتمان‌ جامعه، مفهوم و معرفتی است که در بُرهه‌اى از زمان در یک جامعه همه‌گیر میشود.
بیانیّه‌ی گام دوم انقلاب، متنی است که از سوی رهبر انقلاب، در رأس اقتدار و مدیریّت نظام اسلامی و با توجّه به کارکردهای همگرایی فکری، افزایش وضوح و تعریف، ایجاد انسجام و نظام‌وارگی، اولویّت‌دهی به امور مهم‌تر، تثبیت معارف گذشته و توصیه به استقامت، ارجاع به گفتمان‌ها و اندیشه‌های پیشین، زمان‌آگاهی و تعمیق زمان در فرآیند تمدّنی، اُسوگی و الگومندی در نظام شناخت و گرایش و کُنش جامعه و بازخوردگیری از حرکت و سیر تحوّلی جامعه و نقد آن با ضابطه‌ها و شاخصه‌های انقلابی شکل یافته و اینها همه، بخشی از کارکردهای گفتمانی این بیانیّه هستند.
منبع: Khamenei.ir
ارسال نظر
captcha