تلخ است اما نزدیک بر احوال آن عده از افرادی‌ست که به اشتباه آنان را مردان سیاست خواندیم و اکنون به تماشا نشسته‌ایم سکوت و جسارت در پردةشان را، بر خون‌خواهی و حق‌گویی آنان که گوش به فرمان ولی خویش، پای در رکاب مردانگی و شجاعت گذاشتند و در برابر توحش و آشوب عده‌ای درویش‌نمای داعش‌مسلک، دفاع و ایستادگی را بر تغافل و تن‌آسایی ترجیح دادند و اگرچه مظلومانه در برابر ظلم قرار گرفتند.

گروه گفتمان فرهنگ سدید- راضیه کریمی‌منش: نگاهت که می‌کنم، می گویم آری، این چهره واقعا نور است و شکر می کنم خدا را که اگرچه دستم به آستان بندگی‌شان نمی‌رسد، قاب نگاهشان را گاه‌گاهی، مأمن قلب‌های گرفتة‌مان می‌کنند. اینان همان‌هایی هستند که خدا، خود خریدارشان بود و عشق را به خوبی تفسیر کردند و سرانجام، قدم در وادی امنش نهادند و قله‌ی جاودانگی را فتح کردند. شهادت یعنی فناء فی الله برای بقایی ابدی، چراکه بسیار هستند کسانی که لاف عاشقی می‌زنند بی آن‌که در محضر جانان، خرده دردی را به جان خریدار باشند؛ اینان ته‌مانده‌های همان جامی هستند که امام علی (علیه‌السلام) از زهر غفلت‌شان، بر منبر تاریخ اشک می‌ریزد و می‍‌فرماید: «آری، جهاد لباس برازندة پاکدامنی و پرهیزکاری و زرة امان‌بخش الهی و سپر محکم اوست. آن کس که از جهاد بگریزد، خداوند، تن‍‌‌پوش ذلت بر او بپوشاند و در طوفان فتنه و بلا سقوط کند و در زیر چکمة فلاکت، خرد و زبون شود و عقل خود را از دست دهد و به کیفر فرار از جبهه، حق از او روی گرداند. [...] فریاد از این سستی، به راستی مردن به از این ماندن. [...] رویتان سیاه باد و اندوهتان پایدار که آماج تیرهای بلایید و از هر سو مورد تاخت و تازید اما به پا نمی‌خیزید. [...] وقتی شما را در تابستان فرمان جهاد دهم، گویید گرما شدید است، مهلتی تا صولت گرما بشکند و اگر در زمستان فرمان دهم که بر دشمن بتازید، گویید شدت سرماست، فرصتی تا سورت سرما فرو‌افتد. [...] ای مشابه مردان که از مردانگی به دورید و ای کودک‌فکران و حجله‌اندیشان، دوست می‌داشتم هرگز شما را نمی‌دیدم و نمی‌شناختم. [...] خدا مرگتان دهد که دلم را خون کردید و سینه‌ام را از خشم آکندید و جرعه‌های غم را یکی پس از دیگری به کامم ریختید و با نافرمانی و کارشکنی‌تان اندیشه‌ام را تباه کردید. [...] آیا کسی از من جنگاورتر و در جبهه پرسابقه‌تر هست؟ [...] اما چه کنم، آن که فرمانش را نبرند، اندیشه‌اش را نیز از دست دهند.»

تلخ است اما نزدیک بر احوال آن عده از افرادی‌ست که به اشتباه آنان را مردان سیاست خواندیم و اکنون به تماشا نشسته‌ایم سکوت و جسارت در پردةشان را، بر خون‌خواهی و حق‌گویی آنان که گوش به فرمان ولی خویش، پای در رکاب مردانگی و شجاعت گذاشتند و در برابر توحش و آشوب عده‌ای درویش‌نمای داعش‌مسلک، دفاع و ایستادگی را بر تغافل و تن‌آسایی ترجیح دادند و اگرچه مظلومانه در برابر ظلم قرار گرفتند، بی هیچ پشتوانة دفاعی از سوی همان مردنماهای سیاست، لیکن سربلند از غیرت و آزادگی خویش، بار دیگر مصداقی شدند بر فرمان آتش به اختیار ولی خویش، اما این بار به رنگی فاطمی، آن گونه که دفاع از خط ولی خویش را تا پای جان، تکلیف خود دانستند و ذره‌ای ترس و واهمه به دل راه ندادند و از سرزنش سست دلان سیاست و غربت و تنهایی بصیرتی ولی خویش، خرده تردیدی بر صلابت بصیرتشان راه نیافت.

مگر نه آنکه حکومت، حاکم، قانون، مجری و کارگزاران آن، همه از این جهت به خدمت خلق در آمده است تا با اجرای امر به معروف و نهی از منکر؛ عدالت، آبادی و نشاط مادی و معنوی در جامعه برقرار شود؟ معروف را اگر خوب نیاموخته‌اید و یا از مکتب اغیار گوش به فرمان شده‌اید، منکر را که باید به خوبی بشناسید! علی‌الخصوص منکراتی که اثرشان فاحش است، حتی نزد کودکی که تازه به سن تمییز خوب از بد و زشتی از زیبایی رسیده است و می داند خون، چیزی هست که زنده بودن آدمی به جریان داشتن آن وابسته است و ریخته شدن آن، حکمی و هر حکمی، پاسخی مجاب کننده دارد. لیکن هنوز در خواب غفلت به سر می‌برید و دور نیست اگر در خوابتان هم، ملازمانتان سر تعظیم فرود می‌آورند در پیشگاه آن قطب مفسد و منحرف، شاید عایدی از سمت ایشان نصیبتان شود، خدا می‌داند. مگر نه آن‌که، اگر می‌خواهی کسی را بشناسی نگاه کن بر رفیقان و کسانی که دلش با آن‌ها است؟ در جای دیگر هم قاعده‌ای هست که می‌گوید، سکوت علامت رضایت و تأیید است. تعبیر سکوتتان که پر واضح است، اما قباحت آن‌جا بالا می‌رود که، هم پیالةتان را می‌بینیم که چند روز بعد از واقعه‌ی فتنه و آشوب دراویش، که منجر به شهادت چند نفر از کارکنان ناجا و بسیجی‌ای از خادمان اهل بیت می‌شود، به دیدار آن قطب می‌رود، امید که به قصدی جز دل‌جویی بوده باشد!

جسارت بی‌حد این دراویش بر اصراری است که نسبت به باز شدن خانقاه انحرافی خود دارند و به شیوه‌ی دلسوختگان فتنه‌ی سبز، عدد حصر بر سینه‌ی سوخته‌ی خود کوبانده‌اند و در فراق قطب خود، مکانی برای بت‌پرستی خود نیافته‌اند. بتی که عاجز از خواندن صحیح چهار آیه قرآن است و از چهار واحد حقوقی که گذرانده است، تنها فریبش را آموخته و با اعلام برائت ظاهری خود، به خیال آن که انگشت اتهامی سمت او نیست، گوشه‌ای خزیده است. اگرچه اعوان و انصارش را موعظه می‌دهد بر تلاش و چاره‌جویی، جهت باز شدن طریقت قطب‌پروری خود. آری، آن برائت و این اصرار در یک باور نمی گنجد.

خوش‌خیالی احمقانه‌ای است، شیوه‌ی سکوت چپاول‌گران سیاست. باور کنید اینان همان‌هایی هستند که اگر از اصحاب شهدایی در آن ها یافت شود و به فیض شهادت نائل آید، باز هم سکوت خواهند کرد، مبادا ستایش غیرت و خون شهیدشان، آنان را در جبهه‌ی مقابل منافعشان متصور کنند و عنان سودای خویش را از دست بدهند! اکنون، در نزدیکی سالروز آن واقعه‌ی تلخ و خونین، که از یک سو دروازه‌ی شهادت را بار دیگر به روی جامانده‌های کرب‌وبلا گشود و از سوی دیگر رسوایی دوباره‌ی اهل باطل را رقم زد؛ شما را این سخن از جانب ملت بیدار ما کافی است که، اگرچه قدرت، به ظاهر چند صباحی در دست شما است، اما بیداری‌مان به دست شما نیست. خواب‌زدگان قریب به خسران و حسابرسی سخت شمایید؛ ما اهل صبر و استقامتیم، نه آن‌که به خیالتان احمق‌هایی که هر چه بر سرشان آورید، دم نزنند. ما دم و بازدممان، مدد از نفس مسیحایی رهبرمان می‌گیرد و هر روز با یاد شهیدان، خون تازه‌ای از غیرت و شرف و آزادگی در رگ‌هایمان می‌جوشد. ما پیرو مکتب عدالت پرور همان امامی هستیم که دلسوزانه، ما را تسلی فرمود و دنیا را به قدر آهی، ارزش غم خوردن ندانست. بدانید هر چه بر ما سختی بچشانید، بر انقلاب خود پایدار و وفادارتر می‌مانیم، چراکه اگر رنجی را متحمل شدیم، بر اثر انتخابی نادرست سزاوار شدیم نه به خاطر انقلابی عاقلانه، آزادی بخش و غیرت آفرین. اگرچه تنهایی‌مان را یادآور شده‌اید به وقت مشکلات و تظلم‌خواهی، آن هم اگر مسبب و تسهیل کننده‌اش نبوده باشید، اما این به معنی ظلم‌پذیری و انفعال ما نیست؛ چراکه حق همیشه پیروز است و عدد پیروان و اصحاب حق، اگرچه اندک است، اما یاری خداوند، همیشه نصیب حق شده است و از آنجا که گمان نداشته‌ایم نصرت و پیروزی نصیبمان شده است. هنوز هستند کسانی همچون شهید محمدحسین حدادیان، که علم مقتدایش را بر دوش گرفته، رجز مردانگی و شجاعت می‌خواند و در برابر ظلم می ایستد تا آن‌جا که بار دیگر اسارت و ضرب سیلی و زخم بی‌شمار و صورتی در هم ریخته و گلبوسه‌ی دشنه‌ها را روایتی تازه از روز عاشورا می‌شود و خط بطلان بر تاریکی افکار درویشانی می‌کشد که باطن مفسد و انحرافی خود را در پوششی درویش‌مآبانه پنهان داشتند و دست به اعمالی داعش‌گونه زدند.

امید که خونشان بی‌پاسخ نماند، و پرده از چهره‌ی مقدس‌نمای فرقه‌های ضاله و انحرافی برداشته شود، نه آنکه سکوت را بر دادخواهی، به قصد منافعشان پیش گیرند و راه بر افکار و عقاید انحرافی‌شان باز بگذارند و بر رگ‌های ایمان فرزندان این سرزمین، به نام دین و با ورد علی، زهر بیگانگی با فطرت و جهل و انکار، تزریق کنند.

 

ارسال نظر
captcha