م. شاه حسینی/ اهتمام ویژه ی صنعت سینمای غرب به تولید آثاری نظیر زمین‌لرزه؛ شیوع؛ شهاب‌وار ؛ طوفان؛ گردباد؛ آتشفشان و صدها آثار دیگر این چُنین را می توان نمودی بارز از تصویر سازی مد نظر نظام تمدنی غرب به منظور حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی معرفی نمود؛ آثاری که اولویت اصلی و ساختار روایی خود را بر پایه ی حذف خالق و وجود آفریدگار جهان از معادلات جهان و ساختار وجودی عالم هستی متمرکز ساخته و سعی می نمایند تا تمامی پدیده های موجود در عالم را نه به عنوان نشانه و آیتی از برای وجود خالق، بلکه به صورتی برآمده از فعل و انفعالات مادی تفسیر نمایند.

به گزارش فرهنگ سدید، همان گونه که نخست در مطلبی باعنوان ماجرای زایش لیبرالیسم و سورپرایز قرن بیستم به استحضار رسید، لیبرالیسم (Liberalism) روشی است که مبتنی بر آن، فرد در انجام امور خود از آزادی مطلق برخوردار بوده و با اعتقاد کامل نسبت به مباح بودن تمامی امور و شئون زندگی، رویکرد خود را مبتنی بر اباحه  گری تنظیم می نماید و در این مسیر هیچ امر و نهی را در زندگی برنمی تابد و هیچ واجب و حرامی را مشروع نمی انگارد، موضوعی که در برون ریز خود با اصول و مقدمات فکری ویژه و مبانی شاخصی شناخته می شود که شاید اصلی ترین و مهم ترین آن را بتوان فردگرایی (Individualism) و اصالت بخشیدن به فرد دانست، موضوعی که طی مطلبی با عنوان ترویج فردگرایی در نظام لیبرالیسم با سوپراستارهای هالیوودی، سعی شد تا برخی از جوانب این تفکر معین گردیده و مشخص شود که مبتنی بر نظریه فردگرایی، فعل و انفعال‌هایی که میان انسان‌ها صورت می‌گیرد، از ماهیتی واقعی برخوردار نبوده و شکل گیری جوامع و اجتماعات انسانی، مرکب واقعی محسوب نمی شود. سپس طی مطلبی دیگر با عنوان فردگرایی اخلاقی در عصر کازابلانکا، مختصری به شرح کارکرد اصلی اصالت فرد در تقابل با ارزش های اجتماعی و حذف دین از بستر جامعه پرداخته و نحوه ی خلاصی فردگرایان از انحطاط مطلق اجتماعی، با طرح موضوع فردگرایی اخلاقی (Moral Individualism) و همبستگی ارگانیکی (Organic Solidarity) مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت و تا حدودی معین گردید که در تفکر لیبرال، چگونه فرد بر مسندی طاغوتی نشسته و ادعای خدایی می نماید و منفعت خویش را بر مصلحت وحیانی جامعه بشری رجحان  می بخشد. پس از آن بود که در مطلبی با عنوان امانیسم یا تئیسم؛ مساله این است! به خاستگاه زایش فردگرایی در نظامات لیبرال پرداخته شد و ضمن معرفی تفکر بشر محور (Humanism) به عنوان بُن مایه ی اساسی تمامی مکاتب و نظامات اجتماعی غرب که در صورت کلی خود مجموع نظامات جمع گرای سوسیالیستی و همچنین نظامات فردگرای لیبرال را دربرمی گیرد، چنین بیان گردید که در تفکر اُمانیستی، انسان محور تمامی ارزش‌های مطرح در عالم قرار گرفته و مبتنی بر این نگرش، تنها اراده و خواست بَشریت است که در جهان از اصالت برخوردار می باشد، امری که موجب می شود تا تفکر بشر محور در تقابل مستقیم و عینی با تفکر خدا محور (Theism) درآید و انسان را به برهوتی ظلمانی بکشاند. سپس در مطلبی با عنوان هالیوود و حقنه ی شَک در باورهای خدامحور، به حربه ی نظام تمدنی غرب برای مشروعیت بخشیدن به تفکر بشر محور در تقابل با رویکرد خدا محور اشاره شد و بیان گردید که متفکران الحادی غرب، چگونه اقدام به حذف باورهای قلبی که به عنوان متعلقات ایمان در تفکر خدا مَدار و بر بستر ادیان متفاوت موضوعیت داشت، تقابل جدی رویکرد بَشر محور با تفکر خدا محور را عیان ساختند و به انکار وجود هر موجود مجردی در عالم مبادرت نمودند. سپس در مطلبی با عنوان هالیوود و تزریق معنویت مُدرن بر بستر تفکر اُمانیسم، به بررسی جنبه های مواجهه ی نظام لیبرالیسم با اصلی ترین و مهم ترین عرصه ی تمایز میان تفکر خدا محور و تفکر بشر محور در موضوعی با عنوان ایمان به وجود عالم غیب پرداخته شد و پس از آن در مطلبی با عنوان سینمای غرب و چالشی با عنوان مرگ، به بررسی جنبه های مواجهه ی نظام تمدنی غرب در عرصه ای دیگر از تمایزات آشکار میان تفکر خدا محور و تفکر بشر محور در موضوعی با عنوان ایمان به آخرت پرداخته شد و نوع مواجهه ی تفکر اُمانیستی با موضوع فراگیر و عمومی مرگ (Death) مورد بررسی قرار گرفت و سپس در مطلبی با عنوان سه فرمان هالیوود برای تحقق آخرین وسوسه انسان خداباور، به موضوع ایمان به وجود انبیای الهی ورود پیدا نموده و به بررسی جنبه های مختلف این باور ایمانی به عنوان تلفیقی از عوالم هستی و بستری از برای تلاقی میان عالم غیب و عالم مشهودات پرداخته شد و ماهیت آن به عنوان باوری که در میان تمامی تفکرات مختلف خدا محور (Theism) از وجاهتی مطلق برخوردار می باشد، مرور گردید و جنبه های مختلف آن به عنوان عرصه  تقابل دیگری که تمایزات میان تفکر خدا محور و تفکر بشر محور را رقم می زند، مشخص گردید و سپس در مطلبی با عنوان مهاجمان صندوق گمشده و تقابل با کتاب الهی، جوانب حقد و کینه تفکرات اُمانیستی (Humanism) نسیت به موضوع ایمان به وجود کتاب الهی مورد بررسی قرار گرفت و بیان گردید که کُتب آسمانی و صُحف انبای الهی به سبب آنکه مجموعه ای مکتوب و اِملایی غیر بَشری و در عین حال از برای هدایت و راهنمای بَشر به سوی سعادت و تکامل معنوی می باشند؛ چگونه عرصه ی جدید دیگری از تقابلات میان دو تفکر خدا محور و بَشر محور را هویدا می سازند و سپس در مطلبی با عنوان لژیون های هالیوود در مواجهه با ملائکه الهی، سعی شد تا به موضوع ایمان به وجود ملائکه الهی به عنوان یکی دیگر از متعلقات ایمانی و اصول مطرح در تفکر خدا محور پرداخته شود و مواجهه ی غرب با این متعلق ایمانی مورد بررسی قرار گرفت تا در ادامه به موضع نظام لیبرالیسم در باب ایمان به وجود آیات الهی وارد شویم و مواجهه ی نظام تمدنی غرب با تفکر خدامحور را مبتنی بر تفکر اُمانیستی در این عرصه، مرور نموده و ارزیابی نماییم.





۶. ایمان به وجود آیات الهی

ایمان به وجود آیات الهی را می توان محل ظهور و تجلی گفتمان خدا محور (Theism) قلمداد نمود؛ گفتمانی که تمام پدیده های موجود در عالم هستی را نشانه ای از ذات اقدس الهی در نظر گرفته و معرفت راستین و صحیح بَشری را در چارچوب توجه به نظام علیت (Causality) و بر بستر صورت وضعیت های چهارگانه ی علت فاعلی (Material cause)، علت غایی (Final cause)، علت صوری (Formal cause) و علت مادی (Efficient cause)، متوجه ذات یگانه خالق عالم هستی به عنوان علت‌العلل می سازد.



بر این اساس ایمان به وجود آیات الهی را می بایست موضوعی برآمده از توجه و نگرش به جمیع مخلوقات الهی و در قالب های شش گانه ی نَباتات، جَمادات، حیوانات، انسان ها، مَلائکه و جِنیان ملاحظه نمود؛ مخلوقاتی که کُل عالم هستی اعم از عالم غیب و عالم مشهودات را در بَرگرفته و وجود و حضورشان معلول و نیازمند عِلتی است که درک آن به عنوان نشانه‌های توحید و وجود خالق، در آفاق و اَنفس محسوب و قابل ملاحظه می باشند.



مبتنی بر تفکر خدا محور؛ وجود خالق امری مشهود است و هر انسانی با فطرت خود در مرحله ی اول خدا را می‌شناسد و پس از آن متوجه صفات الهی می گردد و با طی این مسیر در قالب آیات الهی، متوجه کُنه ذات توحیدی رب العالیمن می شود. از این جهت آنچه را که تحت عنوان آیات الهی ظهور و بروز پیدا می کند، می توان در دو سطح کُلی تقسیم بندی نمود؛ نخست نشانه ها و آیاتی که در مجموعه ی هستی و در آفاق عالم پراکنده بوده و از آن به آیات آفاقی تعبیر می شود و دیگر نشانه ها و آیاتی که در ساختار وجودی انسان و در بطن آدمی نهفته است و تحت عنوان آیات اَنفسی مورد شناسایی قرار می گیرد و در این میان آنها که از آیات آفاقی مدد می‌گیرند، چون آیات آفاقی مخلوق خداست، دلالت انسان متفکّر به آیات آفاقی مخلوق خداست؛ در نتیجه به خدا عرض می نمایند که ما به وسیله تو، تو را شناختیم و همچنین آنها که از آیات اَنفسی طرفی می‌بندند، چون نشانه‌های روح و آیاتی که در جان انسان موجود است، مخلوق خداست، دلالت انسان به استفاده از آیات اَنفسی نیز مخلوق خدا خواهد بود و آنها هم از راه عنایت‌های الهی به خدا رسیده‌اند.




ایمان به وجود آیات الهی و توجه به ذات یگانه خالق عالم هستی، به عنوان علت‌العلل سبب می شود تا بُن مایه  های اساسی تفکر بَشر محور، دچار خلاء معنایی شده و کیان نظام تمدنی غرب که به تعریف عالم هستی، بر محور وجودی انسان و حول وجود خاکی ایشان متمرکز می باشد، با چالشی جدی مواجه گردد؛ چالشی که تمام ذهنیت های مطرح در تفکر شوم اُمانیستم (Humanism) و بالاخص محور قرار گرفتن بَشر و جایگزین خدا ساختن انسان را باطل می سازد.


نظام تمدنی غرب در مواجهه ی خود با موضوع ایمان به وجود آیات الهی، همواره سعی نموده تا تقابل غیر مستقیمی را مبتنی بر انگاره های بَشر محورانه ی خود رقم زند؛ انگاره هایی که تلاش می کند تا تمامی خِلقت و پدیده های موجود در عالم هستی را به درون آزمایشگاه های خود ببرد و از طریق حس و تجربه به تجزیه و تحلیل خلقت بپردازد؛ رویکردی که به بهره گیری تمام و کمال از ظرفیت فیلم مستند انجامید و تولید آثار بی شمار مستند، اعم از مستندهای علمی، تاریخی، آموزشی و... را در این راستا ارزیابی نمود.



بر این اساس نظام تمدنی غرب با بهره گیری از ظرفیت های موجود در عرصه ی فیلم مستند تلاش ویژه خود را معطوف این مهم نمود تا نظام ساختاری و انگاراه های بَشر محورانه ی خود را بر بستری رسانه ای متجلی ساخته و با عرضه ی هوشمندانه ی حرکت تصاویر (Motion picture) و چیدمان دقیق نور (Light) و صدا (Sound) در قالبی واقعی و ظاهری حقیقی (Documentary film)، سعی  نماید تا ایمان به وجود آیات مادی را در عمق وجود مخاطبان خود حقنه سازد.



مستند سیاره زمین (Planet Earth) را می توان از جمله شاخص ترین آثاری دانست که در راستای رسالت رسانه های غرب، هدف اصلی خود را معطوف حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی در عمق وجود مخاطبان خود قرار می دهد؛ مجموعه ای تلویزیونی، که طی مدتی بیش از پنج سال، توسط واحد تاریخ طبیعی شبکه ی بی بی سی ((BBC Natural History Unit (NHU)) و با سرمایه گذاری مستقیم بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا (British Broadcasting Corporation) تولید و در سال ۲۰۰۶ میلادی پخش اولیه ی خود را از این شبکه آغاز نمود؛ مستندی ویژه که توانست جوایز مختلف هنری و رسانه ای را از آن خود سازد.



سیاره زمین (Planet Earth) تا سال ۲۰۱۰ میلادی در بیش از ۱۳۰ کشور به نمایش در آمد و مخاطبان بسیاری را در نقاط مختلف جهان همراه خود ساخت؛ مجموعه ای یازده قسمتی که مبتنی بر انگاراه های بَشر محورانه ی به معرفی و تحلیل زمین (Earth) به عنوان سومین سیاره از سامانه ی خورشید پرداخته و در هر بخش، به مدت ۵۰ دقیقه تلاش می نماید تا زیست‌بوم ها (Biome) و شرایط طبیعی محیط در مناطق مختلف زندگی و زیستگاه های (Habitat) گوناگون در عالم هستی را مرور نماید؛ مروری ویژه که شامل مکان هایی می شود که توسط بشر دست‌نخورده مانده و این مجموعه در بخش ها و فواصلی مجزا با عنوان از قطب تا قطب؛ کوه‌ها؛ آب شیرین؛ غارها؛ بیابان‌ها؛ دنیاهای یخی؛ جلگه‌های پهناور؛ جنگل‌ها؛ دریاهای کم‌عمق؛ جنگل‌های فصلی و اعماق اقیانوس ها مخاطبان خود را با سرزمین‌های تازه و حیات‌ وحشی جدید مواجه می سازد؛ مروری که در بطن خود به ارائه ی یک نمای مادی از جهان می پردازد؛ نمایی کلی از جهانی مادی که پدید های معرفی شده در آن نه به عنوان مخلوقات الهی، بلکه به عنوان پدیده هایی طبیعی و در قالب نظام تفکری اُمانیستم (Humanism) ذهن مخاطب را درگیر خود نموده و ایمان به وجود آیات مادی را در عمق وجودی ایشان نهادینه می سازد.




البته نظام تمدنی غرب همواره سعی نموده تا از نگرش حقیقی به پدیده های موجود در عالم هستی فاصله گرفته و توجه به نظام علیت را، که محل ظهور و تجلی گفتمان خدا محور می شود، به وادی مغالطه های ملحدانه ی فیلسوفان خود کشانده و رویکرد تقابلی خود در عرصه ی ایمان به وجود آیات الهی را در چارچوب کُلی هجویه ای با عنوان تکامل یا فرگشت (Evolution) سامان دهد.



به عبارت دیگر، نظام تمدنی غرب در رویکرد تقابلی خود با تفکرات خدا محور سعی نمود تا در قالب هجویه ای با عنوان تکامل یا فرگشت، اصل خَلق عالم هستی توسط خالق را مردود شمرده و تکامل و تغییر گونه‌های حیات را طی زمان و در طول نسل‌ها، در پاسخ به پرسش اساسی نظام علیت مطرح نموده و نظام آفرینش را به عنوان آیت و نشانه ای از تکامل زیستی و اندامی تبیین ساخته و ماده (Matter) را علت‌العلل مطلق و غیرقابل تردید در مجموعه ی هستی و تثبیت کننده ی نوع نگاه بَشر محور و اُمانیستم (Humanism) معرفی نماید.



البته رویکرد رسانه  ای غرب در تقابل و مواجهه غیر مستقیم با موضوع آیات الهی و حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی در عمق وجود مخاطبان، محدود به ابزار مُستند (Documentary) و بهره گیری از ظرفیت های موجود در آن به عنوان سینمای بی واسطه و عرضه ی فیلم های تاریخ طبیعی (Natural History Film) و فیلم های حیات وحش (Wildlife Film) و یا فیلم های قوم نگاری (Ethnographic Film) و به طور کل مستند طبیعت (Nature Documentary) و... نبوده و  این رویکرد همواره به عنوان اصلی غیر قابل تعدی در صنعت سینمای غرب مورد توجه واقع گردیده است.



رویکردی که به صورت برجسته ای در عموم فیلم‌های علمی تخیلی آمریکایی (American Science Fiction Films) که در قالب های علمی تخیلی اَکشن (Science Fiction Action) و علمی تخیلی هیجانی (Science Fiction Thriller) و علمی تخیلی ترسناک (Science Fiction Horror) و حتی فیلم‌های علمی تخیلی کُمدی (Comedy Science Fiction) منعکس گردیده و در سایر تولیدات صنعت سینمای غرب نیز قابل ملاحظه می باشد.




بر این اساس، نظام تمدنی غرب در عرصه ی مواجهه  و تقابل خود سعی نمود تا ایمان به وجود آیات مادی را جایگزین ایمان به وجود آیات الهی نموده و در این راستا مبتنی بر فرضیه های کیهان‌زایی (Cosmogony)، نشانه ها و آیاتی را که در مجموعه ی هستی و در آفاق عالم پراکنده می باشند، مورد مطالعه قرار داده و در قالب تئوری های حیات‌زایی یا آبیوژنز (Abiogenesis) به بررسی و تشریح چگونگی ایجاد حیات و زندگی در زمین بر بستر چهار فاز اصلی ماده (State of Matter) پرداخته و در دایره ی حسّ و تجربه به توضیح نحوه ی ایجاد زندگی از مواد غیر زنده بر بستر ترکیبات آلی ساده پرداخته و روند تدریجی پیدایش و فرایند طبیعی ایجاد زندگی از مواد غیر زنده اعم از جامدات (Solid)، مایعات (Liquid)، گازها (Gas) و پلاسما (Plasma) و تشکیل موجودات زنده را مرور و چگونگی و چرایی به وجود آمدن موجودات زنده و پیچیدگی ایجاد زندگی را بر بستر دو تئوری سوخت‌وساز یا متابولیزم (Metabolism) و همتاسازی از دی. ان. ای (DNA replication) توجیه  نماید.



اهتمام ویژه ی صنعت سینمای غرب به تولید آثاری نظیر زمین‌لرزه (Earthquake)؛ شیوع (Outbreak)؛ شهاب‌وار (Meteor)؛ طوفان (Storm)؛ گردباد (Twister)؛ آتشفشان (Volcano) و صدها آثار دیگر این چُنین را می توان نمودی بارز از تصویر سازی مد نظر نظام تمدنی غرب به منظور حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی معرفی نمود؛ آثاری که اولویت اصلی و ساختار روایی خود را بر پایه ی حذف خالق و وجود آفریدگار جهان از معادلات جهان و ساختار وجودی عالم هستی متمرکز ساخته و سعی می نمایند تا تمامی پدیده های موجود در عالم را نه به عنوان نشانه و آیتی از برای وجود خالق، بلکه به صورتی برآمده از فعل و انفعالات مادی تفسیر نمایند.




این گونه است که صنعت سینمای غرب با تولید آثاری همچون سن آندریاس (San Andreas)، سعی می نماید تا نشانه ها و آیات عظمای الهی را به عنوان پدیده هایی مادی تفسیر نموده و از پدیده هایی همچون زلزله به عنوان بلایای طبیعی (Natural disaster) تعبیر و با حذف صورت وجود خالق در گردونه ی آفرینش، ایمان به وجود آیات مادی را جایگزین ایمان به وجود آیات الهی سازد.


سن آندریاس

San Andreas

به کارگردانی برد پیتون (Brad Peyton)

محصول سال ۲۰۱۵ میلادی




البته باید توجه داشت که نظام رسانه ای غرب در قالب تولید این گونه آثار سینمایی، همچون فیلم هسته (The Core)، سعی می نماید تا ایمان به وجود آیات مادی را مبتنی بر آموزه های بَشر محورانه (Humanism) معنی بخشیده و به نحوی در ذهن مخاطبان خود تصویر نماید که حتی آن هنگام که هسته ی مرکزی کره  زمین به دلایلی ناشناخته از چرخش باز می ایستد نیز این امر به عنوان نشانه ای از وجود و حاکمیت ماده در عالم هستی تفسیر می شود و در این شرایط تنها بَشر است که به عنوان محور عالم هستی می تواند به مرکز زمین برود و دوباره هسته ی مرکزی کره  زمین را فعال و دنیا را از نابودی حتمی نجات دهد.



 هسته

The Core

به کارگردانی جان امیل (Jon Amiel)

محصول سال ۲۰۰۳ میلادی 





همچنین نظام تمدنی غرب در راستای حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی نوع نگرش به انسان را از مرتبه ی مخلوق الهی به سطح جانداری برآمده از ماده فروکاست داده و پس از طرح نحوه ی شکل گیری طبیعی و فرایند پیچیده ی سامان یافتن جانداران تک‌یاخته‌ای (Unicellular organism) از جاندارانی که سلول های آن هسته ی واقعی و غشای هسته ای ندارند و به عنوان موجودات پیش‌هسته‌ای یا پروکاریوت (Prokaryote) شناخته می شوند و... در قالب موهوماتی تحت عنوان تکامل یا فرگشت (Evolution) به توصیف نحوه ی پیدایش جانداران چندیاخته‌ای (Multicellular organism) پرداخته و شکل گیری گیاهان (Plantae) و قارچ‌ها (Fungus) و حیوانات (Animalia) را به عنوان آیت و نشانه ای از برای حضور ماده (Matter) بیان ساخته و در این میان نوع انسان را نیز تکامل یافته ای در دایره ی حیوانات و به تبع آن جانداران تک سلولی معرفی می سازد.


بر اساس نظریه فرگشت (Evolution)؛ آدمی نه تنها مخلوق خداوند و فرزندی در دایره ی فرزندان حضرت آدم علیه السلام محسوب نمی شوند؛ بلکه موجودی تکامل یافته از انسان خردمند باستانی (Archaic humans) و انسان خردمند ایدالتو (Homo sapiens idaltu) است که بیش از چندصد هزار سال پیش زیست می نموده و در دایره ی حیوانات (Animalia) تعریف می شود؛ موجودی برآمده از خانواده ی نخستی‌سانان (Primate) که به عنوان جانداران چندیاخته‌ای (Multicellular organism) در نهایت از موجودات تک سلولی (Unicellular organism) پدید آمده و از ریشه ای پروکاریوت (Prokaryote) برخوردار است؛ موجودی که در فرایند طبیعی پیچیده ای، از موجودات    بی جان و از وضعیت کُلی چهار فاز اصلی ماده (State of Matterبه صورت موجودات جاندار یا اُرگانیسم (Organism) تغییر وضعیت داده است؛ موجودی بی جان که فرگشت طبیعی یافته و در نهایت تکامل و تغییر خود از وضعیت انسان نئاندِرتال (Neanderthal)، به صورت انسان نوین یا هومو ساپینس (Homo sapiens) را پشت سر گذاشته است؛ تغییراتی بعضاً طنزگونه که بر پیکره ی شک دکارتی (Cartesian doubt) سامان یافته و بر بستر ادراکات محدود آزمایشگاهی بَزَک  داده شده و ارائه ی جامع و تبیین تمامی آن، ماهیت نظریه تکامل انسان (Human evolution) را در نظام تمدنی غرب رقم می زند.




به عبارتی دیگر؛ نوع نگرش پدید آمده از ایمان به وجود آیات مادی سبب می شود تا نظام تمدنی غرب، ضمن معرفی انسان به عنوان موجودی تکامل یافته از جانداران تک سلولی؛ نوع انسان را جانوری فرگشت یافته  در خانواده ی نخستی‌سانان (Primate) و به عنوان گونه‌ای مجزا از انسانیان یا هومینید (Hominidae) معرفی نموده و سپس در راستای تفکرات بَشر محورانه و مبتنی بر ذهنیت  اُمانیستی، سعی مُبرم خویش را معطوف فرگشت و تکامل انسان (Human Evolution) ساخته و محوریت بَشر بر عالم هستی را مبتنی بر اصل تنازع بقا و مبارزه برای وجود (Struggle for Existence) امر قطعی تصویرگری و به عنوان سرنوشت محکوم و غیر قابل تغییر در عالم مطرح و عدول از این محوریت و هر گونه تغییر در این واقعیت را به عنوان صورت بدور از خرافه و توهمات مذهبی آخرالزمان (End Time) و پایان جهان متجلی می سازد.



سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) را می توان نمودی بارز از تصویر سازی صنعت سینمای غرب به منظور حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی معرفی نمود؛ اثری سینمایی به کارگردانی فرانکلین جی شافنر (Franklin J. Schaffner) که در سال ۱۹۶۸ میلادی تولید شد و توانست جایزه اسکار افتخاری (Academy Honorary Award) را در چهل و یکمین دوره از آن خود نماید.



سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) از جمله نخستین محصولات هالیوود است که به صورت صریح اقدام به خلق تصویری از انگارهای چارلز داروین (Charles Darwin) و خوانش بدون پوشش و واسطه ی داروینیسم (Darwinism) بر پرده ی نقره ای سینما می نماید؛ اثری سینمایی از میسیونرزاده ای آمریکایی تبار که در کلان‌شهر توکیوی ژاپن به دنیا آمد و با این ساخت، سال های پایانی عمر خود را در مقام رئیس انجمن کارگردانان آمریکا (Directors Guild of America (DGA)) سپری نمود.



سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) داستان یک گروه تحقیقات فضایی است که در سال ۳۹۷۸ میلادی به فضا فرستاده می شوند؛ گروهی که پس از گمشدنی طولانی در فضا، سرانجام در سیاره‌ای ناشناخته فرود می‌آیند؛ سیاره ای که تحت تسلط میمون ها می باشد و در آن انسان‌های بدوی، مبتنی بر نظریات مطرح در انگارهای داروینیسم، با شکل و شمایلی عجیب زیست می نمایند؛ انسان های آغازینی که نمی‌توانند همچون آدمیان تکلم نمایند و این در حالی است که در این سیاره میمون ها متمدن بوده و می‌توانند همانند انسان‌ها صحبت کنند.



سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) در ادامه روایت خود گروه تحقیقات فضایی را اسیر همین میمون های متمدن نشان می دهد و سرانجام با رهایی دادن ایشان از بَند میمون های هوشمند و روبرو ساختن آنها با مجسمه و تندیس معرف آزادی (Statue of Liberty) مدفون شده و دست بیرون زده از زیر خاک این مجسمه، که نام رسمی آن آزادی روشنگر جهان (Liberty Enlightening the World) است و... مخاطبان خود را با این حقیقت بزرگ و واقعیت تاثیرگذار و تکان دهنده مواجه می سازد که همانا این سیاره همان کره ی زمین است و گروه تحقیقات فضایی پس از زمانی طولانی مجدداً به کره زمین بازگشته اند؛ کره ای که به تسخیر میمون هایی درآمده که مبتنی بر انگاره های داروینیسم، پس از  میلیون ها سال، مجدداً تکامل یافته و فرگشت پیدا کرده اند.



البته فیلم سینمایی سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) برداشتی سینمایی از کتاب سیاره میمون‌ها (با عنوان فرانسوی La Planète des Singes) است که در سال ۱۹۶۳ میلادی توسط نویسنده ای فرانسوی با نام پیر بول (Pierre Boulle) به نگارش درآمد و سعی نمود تا حلقه مفقوده ای را که چارلز داروین نتوانسته بود به آن وجاهتی علمی ببخشد، در عالم هنر و با خلق متنی روایتگر و رُمان و داستانی بلند، در قالب نثر معنی داده و طی این کتاب ضمن حقنه ی ایمان به وجود آیات مادی، مخاطبان خود را با این تصویر مواجه سازد که انگارهای داروینیسم واقعیتی جاری و حقیقت پیدایش و ماجرای تکامل یافتگی و فرگشت در عالم هستی است.



کتاب سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) تا به امروز الهام بخش آثار متعددی در سینمای هالیوود بوده که در این میان به غیر از فیلم سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) که در مدت زمان کوتاهی پس از انتشار این کتاب، روایتی سینمایی از آن را ارایه داد؛ می توان به چهار اثر سینمایی دیگر با عنوان سیاره میمون‌ها (Planet of the Apes) به کارگردانی تیم برتون (Tim Burton) و ظهور سیاره میمون‌ها (Rise of the Planet of the Apes) به کارگردانی روپرت ویات (Rupert Wyatt) و طلوع سیاره میمون‌ها (Dawn of the Planet of the Apes) و جنگ برای سیاره میمون‌ها (War for the Planet of the Apes) به کارگردانی مت ریوز (Matt Reeves) نیز اشاره نمود که در سال های اخیر، به صورت مستقیم روایت این کتاب را مرجع فیلم نامه و تولید اثر سینمایی قرار داده اند.




ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha