منطق نومحافظه‌کاران آمریکایی از جنگ با ایران، جلوگیری از نابودی نظم نئولیبرال است؛

چرا آمریکا در حال جنگ با ایران است؟

چرا آمریکا در حال جنگ با ایران است؟
با تجزیه ایران و تبدیل اجزای آن به مجموعه‌ای از الیگارشی‌های وابسته، دیپلماسی آمریکا می‌تواند کنترل کامل نفت خاور نزدیک را در دست بگیرد. کنترل نفت یکی از پایه‌های قدرت اقتصادی بین‌المللی آمریکا طی یک قرن گذشته بوده است؛ به‌ویژه به واسطه شرکت‌های نفتی آمریکایی که نه‌تنها به‌عنوان تولیدکنندگان داخلی نفت و گاز، بلکه به‌صورت بین‌المللی فعالیت کرده و درآمدهای اقتصادی استخراج‌شده از خارج را به آمریکا منتقل کرده‌اند و سهم قابل‌توجهی در تراز پرداخت‌های آمریکا داشته‌اند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «مایکل هادسون» [1] - اقتصاددان برجسته آمریکایی - در مقاله‌ای که وب‌سایت «counterpunch» آن را منتشر کرده است، توضیح می‌دهد که هدف اصلی جنگ آمریکا با ایران به مسئله نظم نئولیبرال کنونی به رهبری آمریکا برمی گردد که رو به زوال است. به گفته وی، ایران و هر کشوری که به دنبال استقلال ملی خود باشد، تهدیدی وجودی برای این نظم است و باید از طریق جنگ نابود شده یا تجزیه شود. از نظر «هادسون»، انگیزه حمله به ایران هیچ ربطی به تلاش ایران برای حفظ حاکمیت ملی خود ندارد. مسئله اصلی این است که آمریکا پیش‌دستی کرده و تلاش می‌کند جلوی ایران و دیگر کشورها را در گسستن از هژمونی دلار و کنترل نظام تک‌قطبی آمریکا بگیرد. هادسون می‌نویسد: «آمریکا فراتر از بحث هسته‌ای به دنبال تجزیه ایران و تبدیل اجزای آن به مجموعه‌ای از الیگارشی‌های وابسته به خود است تا بتواند کنترل کامل نفت خاور نزدیک را در دست بگیرد.»

 

منطق نومحافظه‌کاران آمریکایی درباره ضرورت تجزیه ایران

مخالفان جنگ با ایران می‌گویند «این جنگ به نفع منافع آمریکا نیست؛ زیرا ایران تهدید آشکاری برای آمریکا به شمار نمی‌رود.» اما این استدلال منطقی، منطق نومحافظه‌کاران را نادیده می‌گیرد؛ منطقی که بیش از نیم قرن سیاست خارجی آمریکا را هدایت کرده و اکنون در آستانه آن است که خاورمیانه را به خشونت‌آمیزترین جنگ پس از جنگ کره فروببرد. این منطق آن‌قدر تهاجمی، زننده و ناقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، سازمان ملل و قانون اساسی آمریکا است که نویسندگان این استراتژی به‌درستی درباره آنچه در معرض خطر است، چندان صریح سخن نمی‌گویند.

  یکی از اهداف اصلی جنگ علیه ایران، جلوگیری از تجارت ایران با چین و روسیه و همچنین مقابله با روند فاصله‌گیری کشورها از نظم نئولیبرال جهانی به رهبری آمریکاست.

آنچه در معرض خطر است، تلاش آمریکا برای کنترل خاورمیانه و منابع نفت آن به عنوان پشتوانه قدرت اقتصادی خود و همچنین جلوگیری از حرکت سایر کشورها برای کسب خودمختاری از نظم نئولیبرالی جهانی است که تحت رهبری آمریکا و توسط نهادهایی مانند صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و دیگر سازمان‌های بین‌المللی مدیریت می‌شود تا قدرت هژمونیک آمریکا تثبیت گردد.

در دهه ۱۹۷۰ بحث‌های زیادی درباره ایجاد یک نظم نوین اقتصاد بین‌الملل (NIEO) مطرح شد. استراتژیست‌های آمریکایی این را تهدید فرض کردند و چون کتاب من به نام «امپریالیسم برتر» به طور طنزآمیز به‌عنوان نوعی کتاب درسی توسط دولت استفاده می‌شد، دعوت شدم تا نظر خود را درباره چگونگی جدایی کشورها از کنترل آمریکا بیان کنم. در آن زمان من در مؤسسه «هادسون» با «هرمان کان» کار می‌کردم و در سال‌های ۱۹۷۴ یا ۱۹۷۵ او مرا به جلسه‌ای درباره استراتژی نظامی برد که در آن زمان، طرح‌هایی برای سرنگونی احتمالی ایران و تجزیه آن به بخش‌های قومی مطرح شده بود. هرمان نقطه‌ضعف ایران را بلوچستان - در مرز با پاکستان - می‌دانست. کردها، تاجیک‌ها و آذری‌های ترک‌تبار، دیگر گروه‌هایی بودند که قرار بود بین آن‌ها بازی قومی صورت گیرد و این به دیپلماسی آمریکا امکان می‌داد در صورت نیاز، یک دیکتاتوری وابسته را به‌عنوان مشتری کلیدی شکل دهد تا جهت‌گیری سیاسی ایران و پاکستان را تغییر دهد. سه دهه بعد و در سال ۲۰۰۳، ژنرال «وسلی کلارک» به ایران به‌عنوان نقطه کانونی هفت کشوری اشاره کرد که آمریکا باید آن‌ها را تحت کنترل خود داشته باشد تا بر خاورمیانه تسلط یابد؛ کشورهایی که از عراق و سوریه آغاز شده و به لبنان، لیبی، سومالی، سودان و نهایتاً ایران ختم می‌شود.

 

هدف از جنگ با ایران

اکثر بحث‌های امروز درباره تحولات ژئوپلیتیکی و تغییرات در اقتصاد بین‌المللی، به درستی بر تلاش کشورهای «بریکس» و دیگر کشورها برای فرار از کنترل آمریکا از طریق کاهش وابستگی به دلار در تجارت و سرمایه‌گذاری متمرکز شده است. اما مهم‌ترین نیروی فعلی که اقتصاد جهانی را دگرگون می‌کند، تلاش‌های ریاست‌جمهوری پرشتاب دونالد ترامپ از ژانویه تاکنون است که می‌خواهد کشورهای دیگر را با توافقاتی ملزم کند تا تجارت و سرمایه‌گذاری خود را به جای چین و دیگر کشورهایی که به دنبال خودمختاری از سلطه آمریکا هستند، روی اقتصاد آمریکا متمرکز کنند. این در حالی است که تجارت با روسیه نیز به‌شدت تحریم شده است. همان‌طور که در ادامه توضیح داده خواهد شد، جنگ در ایران نیز هدفی مشابه دارد: یکی از اهداف اصلی جنگ علیه ایران، جلوگیری از تجارت ایران با چین و روسیه و همچنین مقابله با روند فاصله‌گیری کشورها از نظم نئولیبرال جهانی به رهبری آمریکاست.

آمریکا تلاش می‌کند جلوی ایران و دیگر کشورها را در گسستن از هژمونی دلار و کنترل نظام تک‌قطبی آمریکا بگیرد.

ترامپ که با نیتی خودخواهانه و البته شکست‌خورده در تلاش بود صنایع آمریکا را بازسازی کند، انتظار داشت کشورهای جهان در مقابل تهدید او برای ایجاد آشفتگی در تعرفه‌ها، توافقی با آمریکا داشته باشند که در آن، نه‌تنها تجارت با چین را متوقف کنند، بلکه تحریم‌های تجاری و مالی آمریکا علیه چین، روسیه، ایران و دیگر کشورهایی که نظم جهانی یک‌قطبی آمریکا را تهدید می‌کنند، بپذیرند. حفظ این نظم، هدف اصلی آمریکا در جنگ فعلی با ایران و همچنین در درگیری‌هایش با روسیه، چین، کوبا، ونزوئلا و سایر کشورهایی است که به دنبال بازسازی سیاست‌های اقتصادی خود برای بازیابی استقلال هستند.

از منظر استراتژیست‌های آمریکایی، ظهور چین خطری وجودی برای کنترل هژمونی آمریکا محسوب می‌شود؛ هم به دلیل تسلط صنعتی و تجاری چین که اقتصاد آمریکا را تحت‌فشار قرار داده و بازارها و نظام مالی جهانی مبتنی بر دلار را تهدید می‌کند و هم به‌خاطر مدل سوسیالیسم صنعتی چین که می‌تواند الگویی باشد که سایر کشورها برای بازپس‌گیری حاکمیت ملی‌شان دنبال کنند یا به آن بپیوندند؛ موضوعی که در دهه‌های اخیر به طور فزاینده‌ای تضعیف شده است.

دولت‌های آمریکا و گروهی از «جنگ‌طلبان دوران جنگ سرد» این مسئله را به‌صورت تقابلی میان دموکراسی - که به کشورهای حامی سیاست‌های آمریکا به‌عنوان رژیم‌های وابسته و الیگارشی‌ها اطلاق می‌شود و خودکامگی - کشورهایی که به دنبال خوداتکایی ملی و محافظت در برابر وابستگی‌های تجاری و مالی خارجی هستند - چارچوب‌بندی کرده‌اند. این برداشت از اقتصاد بین‌الملل، نه‌تنها چین بلکه هر کشور دیگری را که به دنبال استقلال ملی باشد، تهدیدی وجودی برای تسلط هژمونیک آمریکا می‌داند. همین نگرش است که حمله آمریکا و ناتو به روسیه را توجیه می‌کند و منجر به جنگ فرسایشی اوکراین شده و تازه‌ترین آن نیز جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران است که شاید جهان را درگیر جنگی تحت حمایت آمریکا کند.

انگیزه حمله به ایران هیچ ربطی به تلاش ایران برای حفظ حاکمیت ملی خود از طریق توسعه بمب اتمی ندارد. مسئله اصلی این است که آمریکا پیش‌دستی کرده و تلاش می‌کند جلوی ایران و دیگر کشورها را در گسستن از هژمونی دلار و کنترل تک‌قطبی آمریکا بگیرد. نئوکان‌ها منافع ملی آمریکا در سرنگونی حکومت ایران را این‌گونه تعریف می‌کنند: هدف آن‌ها فقط براندازی رژیم نیست، بلکه تغییر رژیم به هر شکل است. حتی ممکن است این تغییر به شکل یک رژیم تندرو و افراطی مانند گروه‌های وهابی داعش و القاعده باشد که در سوریه قدرت گرفته‌اند.

من فکر می‌کنم هشدار ترامپ به مردم تهران برای تخلیه شهرشان، تنها تلاشی برای ایجاد ترس و اضطراب داخلی است تا مقدماتی برای بسیج مخالفت‌های قومی به‌منظور تجزیه ایران را فراهم کند.

با تجزیه ایران و تبدیل اجزای آن به مجموعه‌ای از الیگارشی‌های وابسته، دیپلماسی آمریکا می‌تواند کنترل کامل نفت خاور نزدیک را در دست بگیرد. کنترل نفت یکی از پایه‌های قدرت اقتصادی بین‌المللی آمریکا طی یک قرن گذشته بوده است؛ به‌ویژه به واسطه شرکت‌های نفتی آمریکایی که نه‌تنها به‌عنوان تولیدکنندگان داخلی نفت و گاز، بلکه به‌صورت بین‌المللی فعالیت کرده و درآمدهای اقتصادی استخراج‌شده از خارج را به آمریکا منتقل کرده‌اند و سهم قابل‌توجهی در تراز پرداخت‌های آمریکا داشته‌اند. همچنین کنترل نفت خاور نزدیک امکان دیپلماسی دلاری را فراهم کرده است؛ به‌طوری‌که عربستان سعودی و دیگر کشورهای اوپک، درآمدهای نفتی خود را در اقتصاد آمریکا سرمایه‌گذاری کرده‌اند و دارایی‌های عظیمی از اوراق قرضه دولتی آمریکا و سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی آمریکا را در اختیار دارند.

ایالات متحده از طریق سرمایه‌گذاری‌های کشورهای اوپک در اقتصاد آمریکا و همچنین اقتصادهای غربی دیگر، آن‌ها را به‌نوعی گروگان گرفته است؛ سرمایه‌گذاری‌هایی که همانند مصادره ۳۰۰ میلیارد دلار ذخایر مالی روسیه در غرب در سال ۲۰۲۲، می‌تواند توقیف شود. این موضوع تا حد زیادی توضیح می‌دهد که چرا این کشورها در حمایت از فلسطینیان یا ایرانیان در درگیری‌های امروز مردد و محتاط هستند.

اما ایران تنها نقطه کلیدی برای کنترل کامل خاور نزدیک و منابع نفتی و ذخایر دلاری آن نیست؛ بلکه حلقه اتصال مهمی در برنامه «یک کمربند، یک جاده» چین است؛ پروژه‌ای که قصد دارد از طریق ایران، جاده ابریشم جدیدی برای حمل‌ونقل ریلی به سمت غرب بسازد. اگر آمریکا بتواند دولت ایران را سرنگون کند، این مسیر طولانی حمل‌ونقل که چین تاکنون ساخته و می‌خواهد به سمت غرب گسترش دهد، قطع خواهد شد. ایران همچنین کلیدی برای جلوگیری از تجارت و توسعه روسیه از طریق دریای خزر و دسترسی به جنوب است؛ مسیری که کانال سوئز را دور می‌زند و تحت کنترل آمریکا، یک رژیم وابسته ایرانی می‌تواند از جناح جنوبی، روسیه را تهدید کند. از دید نومحافظه‌کاران، ایران محور اصلی منافع ملی آمریکا است. البته اگر این منافع ملی را ایجاد امپراتوری اجباری از دولت‌های وابسته که تحت هژمونی دلار و نظام مالی بین‌المللی مبتنی بر دلار فعالیت می‌کنند، تعریف کنیم.

من فکر می‌کنم هشدار ترامپ به مردم تهران برای تخلیه شهرشان، تنها تلاشی برای ایجاد ترس و اضطراب داخلی است تا مقدماتی برای بسیج مخالفت‌های قومی به‌منظور تجزیه ایران را فراهم کند. این مشابه امید آمریکا برای تجزیه روسیه و چین به اقلیت‌های قومی منطقه‌ای است. این همان امید استراتژیک آمریکا برای ایجاد نظم بین‌المللی جدید تحت فرماندهی خود است.

البته طنز ماجرا این است که تلاش‌های آمریکا برای حفظ امپراتوری اقتصادی رو به زوال خود، همچنان به شکست می‌انجامد. هدف، کنترل دیگر کشورها از طریق تهدید به آشفتگی اقتصادی است؛ اما همین تهدید آشفتگی آمریکا، کشورهای دیگر را به جستجوی جایگزین‌های دیگر واداشته است. هدف، استراتژی نیست.

برنامه استفاده از نتانیاهو به‌عنوان همکار آمریکا مانند نقش «زلنسکی» در اوکراین که خواهان دخالت آمریکا با آمادگی برای جنگ تا آخرین اسرائیلی است، درست مانند مبارزه آمریکا و ناتو تا آخرین اوکراینی، تاکتیکی است که آشکارا به قیمت ازدست‌رفتن استراتژی انجام می‌شود. این هشداری به کل جهان برای یافتن راه فرار است.

مانند تحریم‌های تجاری و مالی آمریکا که هدفشان وابسته نگه‌داشتن دیگر کشورها به بازارهای آمریکا و نظام مالی بین‌المللی مبتنی بر دلار است، تلاش برای تحمیل امپراتوری نظامی از اروپای مرکزی تا خاورمیانه نیز از نظر سیاسی خودویرانگر است. این موضوع شکاف موجود میان نظم نئولیبرال محور آمریکا و اکثریت جهانی را هم از منظر اخلاقی و هم از منظر حفظ بقا و منافع اقتصادی، غیرقابل‌بازگشت کرده است.

 

قدرت موشک‌های ایران و اشتباه ترامپ

نفوذ ساده موشک‌های ایرانی به درون سامانه پدافند مشهور «گنبد آهنین» اسرائیل، نشان‌دهنده اشتباه بزرگ فشار ترامپ برای اختصاص یارانه‌ای هنگفت به ارزش یک تریلیون دلار برای ساخت سامانه مشابه «گنبد طلایی» در داخل آمریکا است.

نفوذ ساده موشک‌های ایرانی به درون سامانه پدافند مشهور «گنبد آهنین» اسرائیل، نشان‌دهنده اشتباه بزرگ فشار ترامپ برای اختصاص بودجه‌ای هنگفت به ارزش یک تریلیون دلار به مجموعه نظامی - صنعتی آمریکا برای ساخت سامانه مشابه «گنبد طلایی» در داخل ایالات متحده است. تاکنون ایران تنها از قدیمی‌ترین و کم‌اثرترین موشک‌های خود استفاده کرده است. هدف ایران، خسته کردن سامانه‌های پدافندی اسرائیل است تا ظرف یک هفته یا حتی چند روز، این رژیم قادر به مقابله با حملات جدی ایران نباشد. ایران چند ماه پیش نیز توانایی خود در نفوذ به پدافند هوایی اسرائیل را به نمایش گذاشت؛ درست همان‌طور که در دوره ریاست‌جمهوری قبلی ترامپ نشان داد می‌تواند به‌راحتی پایگاه‌های نظامی آمریکا را هدف قرار دهد.

بودجه نظامی آمریکا در واقع بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی است که در لایحه پیشنهادی کنگره برای تصویب بودجه تریلیون دلاری ترامپ گزارش شده است. کنگره دو روش برای تأمین مالی مجموعه نظامی - صنعتی دارد: یکی خرید مستقیم تسلیحات که به طور آشکاری توسط کنگره تأمین می‌شود و روش کمتر شناخته‌شده که شامل هزینه‌های نظامی - صنعتی از طریق کمک‌های نظامی خارجی آمریکا به متحدانش - اوکراین، اسرائیل، اروپا، کره جنوبی، ژاپن و برخی کشورهای آسیایی - برای خرید تسلیحات آمریکایی است. این موضوع توضیح می‌دهد که چرا بخش نظامی معمولاً کل کسری بودجه آمریکا را تشکیل می‌دهد و موجب افزایش بدهی دولت می‌شود که بخش عمده‌ای از آن از سال ۲۰۰۸ تاکنون توسط بانک مرکزی آمریکا تأمین مالی شده است.

 

نیاز به سازمان‌های بین‌المللی جایگزین

ایران تاکنون تنها از قدیمی‌ترین و کم‌اثرترین موشک‌های خود استفاده کرده است. هدف ایران خسته کردن سامانه‌های پدافندی اسرائیل است تا ظرف یک هفته یا حتی چند روز، این رژیم قادر به مقابله با حملات جدی ایران نباشد.

تعجب‌آور نیست که جامعه بین‌الملل، نتوانسته است جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران را متوقف کند. شورای امنیت سازمان ملل به دلیل حق وتوی آمریکا، بریتانیا و فرانسه از اتخاذ اقدامات علیه تجاوز آمریکا و متحدانش ناتوان است. سازمان ملل اکنون به‌عنوان نهادی بی‌اثر و بی‌ربط در اجرای حقوق بین‌الملل شناخته می‌شود و وضعیتش به سخن استالین درباره مخالفت واتیکان شباهت دارد: «پاپ چند سرباز دارد؟». همان‌طور که بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول ابزارهای سیاست خارجی و کنترل آمریکا هستند، بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی دیگر نیز تحت سلطه آمریکا و متحدانش قرار دارند. از جمله می‌توان به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اشاره کرد که ایران آن را به ارائه اطلاعات هدف‌گیری اسرائیل برای حملات به دانشمندان و تأسیسات هسته‌ای ایران متهم کرده است. رهایی از نظم تک‌قطبی آمریکا، مستلزم ایجاد مجموعه‌ای کامل از سازمان‌های بین‌المللی جایگزین و مستقل از آمریکا، ناتو و سایر متحدان وابسته است.

https://www.counterpunch.org/2025/06/23/why-america-is-at-war-with-iran/

 

[1] . Michael Hudson

 

/ انتهای پیام /