گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ تشکیل، حفظ بقا و استحکام بنای خانواده، از دیرباز در جامعۀ ایرانی امری پسندیده و تأکید شده در فرهنگ اجتماعی ایرانیان بوده است. به رغمم تأثیر پایدار ارزشهای ریشهدار گذشته، متأسفانه امروزه میزان رشد طلاق طی سالیان اخیر رو به افزایش بوده است. در توجه و تأکید بر این مهم که وقوع طلاق اثر متقابلی از دیگر آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد است و نیز نسبت معناداری در شکلگیری آسیبهای اجتماعی از سوی دیگر دارد، ما بر آن شدیم تا در گفتوگویی با خانم دکتر فهیمه نظری - دانشآموخته دکتری جامعهشناسی، پژوهشگر و مدیرگروه علمی - تخصصی جامعهشناسی خانواده - به این موضوع نگاه جامعتر و دقیقتری داشته باشیم. مشروح بخش نخست این گفتوگو در برابر دیدگان شما قرار دارد.
سامانی که با طلاق مختل میشود
میخواهم گفتوگو را از اینجا آغاز کنم که اگر بخواهید تعریف روشنی از آسیبهای اجتماعی ارائه بدهید، چه مؤلفههایی برای آن برمیشمارید؟ آیا اصل وجود منع قانونی یا قبح اجتماعی در این تعریف مؤثر است؟ آیا از دیدگاه شما، طلاق در کنار چه آسیبهای اجتماعی دیگری قرار میگیرد و به بیان دقیقتر، از کدام واقعه اجتماعی تأثیر میپذیرد؟
نظری: بهطورکلی، ما به هر آنچه که نظم اجتماع را مختل کند و سامان جامعه را به هم بریزد، آسیب میگوییم. البته باید توجه کنیم که آسیب زمانی است که فراگیری هم داشته باشد. مثلاً یک مسئله و مشکل در جامعه رخداده که شمولی دارد؛ یعنی تعدادی از مردم را دربرگرفته و به لحاظ فکری دغدغه آنها شده و زندگیشان دچار اختلال شده است. در زمان پیداکردن راهحل، باید توجه کنیم که این موضوع، مسئله است یا بحران؟ اینها در مقام یافتن راهحل با هم فرق میکند. اگر آن آسیب از مشکل و مسئله بودن خود رد و تبدیل به بحران شود، یافتن راهحل حتماً سختتر میشود؛ چرا که در مرحله اول، سیاستگذار قبل از تبدیلشدن مسئله به بحران و در مقیاس کلان میتوانست جلوی آن را بگیرد و آن را حل کند، اما وقتی مسئله بحرانی شد؛ میتواند قشری از افراد را در بر بگیرد و دغدغه بسیاری از افراد آن جامعه شود. پس یعنی تبدیل به یک آسیب اجتماعی شده است.
آیا شما طلاق را بهعنوان یک آسیب اجتماعی تعریف میکنید؟ طلاق یک تصمیم دونفره است و اگر بخواهیم بهعنوان یک آسیب اجتماعی به آن نگاه کنیم، از چه منظری خواهد بود؟
نظری: من به طلاق بهعنوان یک آسیب نگاه نمیکنم. از نظر من، طلاق یک رخداد، رویداد و فرایند در مسیر زندگی است که اتفاق میافتد. شاید در گذشته و چند دهه قبل به طلاق بهعنوان آسیب نگاه میشد؛ اما امروزه طلاق یک رویداد از ادامه روند یک مشکل است. نمیتوانیم بگوئیم که طلاق یک آسیب است، اما میتواند ناشی از آسیبهای اجتماعی باشد. یعنی طلاق، خود ابعاد چندگانهای دارد و میتواند آسیبهای دیگری را هم شکل دهد. من میخواهم مشخصاً عرض کنم که طلاق، امری است که قبل، حین و بعدی دارد. شاید اثر اصلی آسیب طلاق بر جامعه بعد از وقوع آن باشد.
یک آسیب فردی و اجتماعی جدی
شما فرمودید که طلاق را آسیب نمیبینید. حالا اگر بخواهیم چشم بر روی آسیبهای فردی طلاق ببندیم، باز هم فرزندان خانواده طلاق و آیندهشان حتماً متأثر از این تصمیم خواهد بود؛ جدای از اینکه این وضعیت چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت.
نظری: بله، قطعاً آسیب دارد. اما دیگر نمیتوان به طلاق دید منفی داشت که بگوئیم صددرصد آسیب است. طلاق قطعاً با خود آسیبهای زیادی بهویژه برای زنان به همراه دارد؛ اما نقطه نظر من این است آن نگاه منفی که بهعنوان یک آسیب به اعتیاد وجود دارد، نسبت به طلاق دیده نمیشود. طلاق وضعیتی است که شاید برای یک شخص شادیآور هم باشد؛ مثل زمانی که فرد از بستر بحرانزایی بیرون آمده و رها شده است. همچنان که طلاق خود ممکن است ریشه در آسیبهای اجتماعی دیگری داشته باشد.
یعنی طلاق برونرفت از وضعیتی است که میتواند آسیبهایی را به همراه خود به وجود آورد.
نظری: حتماً بعد از طلاق، مشکلات بسیاری برای فرد به وجود میآید.
آسیبهای طلاق در مردان بیشتر به شکل خشونت کلامی بروز دارد و اثرات طلاق در خانمها معمولاً بهصورت آزارهای جنسی یا عدم امنیت در جامعه جلوه پیدا میکند. بروز اثرات طلاق بر
بعد از طلاق، جریان زندگی به سمتوسوی دیگری میرود؛ چرا که طلاق یک امر آنی و به یکباره نیست. حتماً قبل از آن بستری وجود داشته است و در حینی که در حال اتفاق دادن است و بعد از آن نیز حتماً پیامدهایی را با خود به همراه میآورد.
بچهها هم بیشتر به شکل «بزهکاری» است. دوست دارم مقداری در مورد این لایههای پنهانی آسیبها صحبت کنید که میزان اثرگذاری هر کدام از این فاکتورها به چه اندازه و شکلی است؟
نظری: طلاق یک تغییر در روند زندگی است، در یک برههای از زمان اتفاق میافتد و پیشبینی نشده است. بعد از طلاق، جریان زندگی به سمتوسوی دیگری میرود؛ چرا که طلاق یک امر آنی و به یکباره نیست. حتماً قبل از آن بستری وجود داشته است و در حینی که در حال اتفاق دادن است و بعد از آن نیز حتماً پیامدهایی را با خود به همراه میآورد. این پیامدها در وهله اول ابعاد روانی و عاطفی و بعد در حیطه اثرات اجتماعی و اقتصادی است. طلاق پویایی و تحرک جامعه را به هم میریزد. بهخصوص در جامعه ایران که جامعهای خانواده محور و سنتی بوده و در حال گذار به چهارچوبهای زندگی مدرن است و ما حتی نمادهایی از پستمدرنیسم را حداقل در رفتار و رویههای برخی از خانوادهها میبینیم. در بعضی از رخدادهای اجتماعی هنوز به امر طلاق، یک نگاهی سنتی وجود دارد. عنوان طلاق برای زنان در جامعه ما هنوز یک انگ و برچسب است. من دوست دارم اول اتفاقاتی که بعد از طلاق برای خانمها میافتد را اشاره کنم و بعد به مشکلات فرزندان بپردازم.
فرزند طلاق؛ از اینجا رانده و از آنجا مانده!
حضانت فرزند با کیست؟ اگر زن حضانت فرزند را قبول کند، مشکل مالی تأمین فرزندش هم به دوش او میآید، تازه اگر مکانی بهعنوان خانه داشته باشد. اگر مردان حضانت را به عهده بگیرند، حتماً مشکل ارتباطی با فرزند خود پیدا میکنند؛ چرا که مرد اکنون باید نقش مادری را هم ایفا کند و بار عاطفی رابطه او با فرزندش فشار مضاعفی بر روان او میشود.
بعد از طلاق، احساس تنهایی برای هر دو طرف زوج و زوجه ایجاد میشود و این اتفاقی معمول است، اما عدم امنیت برای زنان بعد از طلاق بیشتر از مردان است. زنان بیشتر منزوی و گوشهگیر میشوند، اما مردان اغلب از افسردگی بیشتری رنج میبرند و در آن باقی میمانند. درحالیکه زنان از مرحله افسردگی زودتر عبور میکنند. اتفاق بعدی مهمی که باید از آن صحبت کنم، عدم اشتغال زن و در نتیجه عدم تمکن مالی برای زندگی بعد از طلاق زن است که کار را برای او سختتر میکند؛ چرا که زن تازه میخواهد برای کارکردن وارد اجتماع شود. آن هم کاری که غالباً به آن علاقهمند نیست و شغلهای سطح پایین جامعه با دستمزدهای پایین برایش فراهم است و این تازه آغاز مشکلات است. حتی نگاه معناداری که در جامعه و فضای کاری به زن مطلقه وجود دارد هم به اینها اضافه میشود. آیا این زن از نظر شخصیتی آنقدر محکم و مستقل هست که این نگاهها را تحمل کند؟ معمولاً یک پریشانی روانی هر چند کوتاهمدت برای خانمها اتفاق میافتد. تحقیقات نشان میدهد که زنها به لحاظ بُعد و ذخیره عاطفی روحی خود، زودتر میتوانند خودشان را جمع کنند و به این فکر باشند که زندگیشان به لحاظ اجتماعی جریان پیدا کند.
در این میان، اتفاق دیگری هم با فرض وجود فرزند میافتد. حضانت فرزند با کیست؟ اگر زن حضانت فرزند را قبول کند، مشکل مالی تأمین فرزندش هم به دوش او میآید، تازه اگر مکانی بهعنوان خانه داشته باشد. اگر مردان حضانت را به عهده بگیرند، حتماً مشکل ارتباطی با فرزند خود پیدا میکنند؛ چرا که مرد اکنون باید نقش مادری را هم ایفا کند و بار عاطفی رابطه او با فرزندش فشار مضاعفی بر روان او میشود. در نتیجه تعامل بیشتر، اقتدار او در برابر فرزندش به هم میریزد. به نظر میرسد که بعد از طلاق، آبشاری از مشکلات روانی و عاطفی به سراغ خانم، آقا و فرزند میآید. آنها دیگر نمیتوانند این مشکلات را کنترل کنند و بدتر اینکه در پس این مشکلات، مشکلات دیگری مثل خشم، اضطراب، خشونت، انزوا، طردشدگی و سردرگمی هم برای افراد درگیر طلاق ایجاد میشود.
طلاق صرفاً یک پیروزی یا شکست نیست، بلکه عبور از مرحلهای به مرحله دیگر است. من به طلاق به این شکل نگاه میکنم و برای همین تردید داشتم که اصلاً طلاق یک آسیب اجتماعی هست یا نیست. اما عرض کردم که طلاق عوارض و پیامدهایی دارد. یک پیامد دیگر طلاق، چالشهای اقتصادی برای مردان است. وقتی زندگی مشترک به پایان میرسد، وضعیت مالی این زندگی باید مشخص شود. آقا باید برنامهای برای پرداخت مهریه داشته باشد. این جدای از پرداخت نفقه فرزندی است که در حضانت خانم زندگی میکند و به عهده مرد است، بنابراین طلاق در اینجا میتواند دوباره مشکلاتی را برای آقا به وجود آورد.
افزایش جرم و بزهکاری؛ یک آسیب طلاق
طبق آمار، طلاق در ایران در یک تا پنج سال اول زندگی بسیار رخ میدهد، اما نرخ طلاق در زندگی مشترک بالای ۳۰ سال هم امروزه زیاد دیده میشود.
طبق آمار، طلاق در ایران در یک تا پنج سال اول زندگی بسیار رخ میدهد، اما نرخ طلاق در زندگی مشترک بالای ۳۰ سال هم امروزه زیاد دیده میشود. خانمی که در نظر دارد بعد از ۳۰ سال طلاق بگیرد و تمکن مالی هم ندارد، در اینجا اتفاقات بدی برای او رخ میدهد. توان جسمی زن کاهش پیدا کرده و تجربهای در بازار کار نداشته است. بهعبارتدیگر، پس از طلاق با کاهش استانداردهای زندگی حتی بهداشت و سلامتی خانمها هم تحتتأثیر قرار میگیرد؛ چرا که خانمها با تجربه فقر مضاعف روبرو هستند. ناامنی غذایی، ازدستدادن فرصتهای آموزشی و کاهش امکان تحرک اجتماعی، همه اینها از مهمترین معضلات اجتماعی طلاق برای زنان است که الزاماً همه اینها هزینهبر هستند. در زندگی متأهلی، مثلاً اگر خانم معلم باشد میتواند درس بخواند و در جای دیگری رتبهای کسب کند، اما بعد از طلاق این اتفاق دیگر رخ نمیدهد. در اینجا بحث رفاه اجتماعی زن لطمه میبیند و اگر خانواده هم از او حمایت نکند، معضلات بسیار پررنگتر میشود و کیفیت زندگی او پایینتر میآید که غالباً هم این اتفاق میافتد. نمیخواهم مسئله را تعمیم بدهم، اما جرم و بزه اجتماعی ممکن است در این افراد بیشتر دیده شود.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، اثرات طلاق در جامعه ما بر روی قشر زنان پررنگتر و عمیقتر است.
نظری: بله. چون زن با بیثباتی وضعیت مالی روبرو است، فرصتهای شغلی را از دست میدهد و نمیتواند از فرصتهایی که دارد استفاده کند. میتوان گفت که استاندارهای زندگی زن شدیداً تحتتأثیر طلاق قرار میگیرد. اما دیگر پیامد مهم طلاق، بحث حضانت فرزندان است که در لابهلای صحبتهای خود به آن اشاره کردم. طلاق، تصمیم پدر و مادر است. اما تأثیرات عمیقی بر زندگی فرزند وارد میکند. در این بین، آن فرزند مدام در نظر دارد که این پدر و مادر را به هم برساند. چرا که به لحاظ عاطفی نیاز دارد هم با مادر و هم با پدر خود باشد. در اینجا مشکلی پیش میآید و آن اینکه وجود فرزند موجب میشود فرصت ازدواج و کار تا حد بسیار زیادی برای آن خانم از دست برود. از سوی دیگر، مرد و زن قرار است طلاق بگیرند و با هم کاری نداشته باشند، اما به اجبار این فرزند، ناخواسته طلاق و رهایی به طور کامل اتفاق نمیافتد؛ چراکه در واقع فرزند پلی است بین پدر و مادر و گویی کشمکش بین این دو، تمامی ندارد. یعنی زن و شوهر حتی بعد از طلاق هم رهایی کامل از یکدیگر ندارند و بهنوعی از همدیگر خبر دارند. در اینجا نقش پدر و مادر مبهم میشود و معلوم نیست که بالاخره این مادر برای فرزندش در خانه حضور دارد یا نه. پدر یا مادر نیستند، اما سایه آنها در زندگی وجود دارد و این وضعیت دوگانه و مبهم در نقش پدر و مادری بعد از طلاق بسیار دیده میشود.
از حیطه معضلات فردی طلاق که بگذریم، در سطح جامعه هم اثرات منفی خود را خواهد داشت.
نظری: جامعهای که در آن فقر، نابرابری و بیعدالتی وجود داشته باشد، این ناترازی در جامعه مسبب برهمخوردن بسیاری از زندگیها است. وقتی که طلاق اتفاق میافتد، این معلول یک مشکل است و چرخه باطل ادامه پیدا میکند و بر روی کیفیت زندگیها اثر میگذارد. بعد هم این آسیب به مرحلهای از زندگی وارد میشود و دائماً این چرخه تکرار میشود. میخواهم بگویم ساختار آسیبزای اجتماعی، باعث وقوع و دوام طلاق در جامعه ماست. آسیب دیگری که بسیار مهم است به آن اشاره کنم، بحث چالشها و پیامدهای ارتباطی و اجتماعی است. در جامعه ما که یک جامعه سنتی است و افراد خیلی زود ارزشگذاری و قضاوت میکنند، معمولاً فرصت ازدواج برای خانمها نسبت به آقایان مقداری ضعیفتر میشود. نگاه جامعه به زنی که طلاق گرفته، نگاهی منفی است و مثل آسیبی برای زندگیهای دیگر انگاشته میشود که مستقیماً منجر به طردشدگی و گوشهگیری افراد مطلقه در جامعه میشود. زن مطلقه با نوعی بیاعتباری اجتماعی دستوپنجه نرم میکند و این بسیار تلخ و گزنده است.
فشار اجتماعی بالا روی زنان مطلقه
درحالیکه از جامعه انتظار میرود در وهله اول نقش حمایتی از افراد درگیر با تصمیم طلاق داشته باشد.
اگر طلاق قانونی باشد، معمولاً خانمها نیازهای جنسی خود را سرکوب میکنند؛ چرا که خانمها این قدرت را دارند که به لحاظ جنسی، نیازهای خود را سرکوب کنند. اما در آقایان، این بستر برای آنها فراهم میشود که روی به روابط نامشروع، آزاد و بیثبات بیاورند؛ یعنی روابطی که در چارچوب شرع، قانون و عرف نیست و پنهانی رقم میخورد
نظری: نهتنها این نقش و نگاه حمایتی در جامعه ما وجود ندارد، بلکه متأسفانه از همان ابتدای بعد از وقوع طلاق، تبعیض بین مرد و زن جریان میگیرد. این تبعیض جنسیتی اثر مخربتری بر قشر زنان دارد. بهعنوانمثال، برای حل مسئله مسکن، شما کافی است که بشنوید در یکی از واحدهای یک ساختمان، زنی مطلقه زندگی میکند. شما اگر هیچ نگاه منفی هم نداشته باشید، ناخودآگاه ذهنیت خوبی را برای شما تداعی نمیکند و حتماً احساس ناامنی خواهید کرد. در برابر زن مطلقه بیشتر کنکاش میشود که چرا این خانم تنها است؟ و یک نگاه بدتر، متأسفانه نگاه ابزاری بسیاری از مردان به این خانم است که من ابا دارم آن را بیان کنم. متأسفانه زن مطلقه را مترادف با فرصت میدانند. متأسفانه در جامعه ما، مردان به خود اجازه میدهند که این الفاظ سنگین و رکیک را هر چند زیر پوستی به زن مطلقه نسبت دهند. از سوی دیگر، فشار جامعه به قدری در موضوع بکارت دختران زیاد است که شانس ازدواج برای زنان مطلقه به سطح پایینی تنزل پیدا میکند. یعنی زندگی آن زن با هجمهای از سؤالات روبرو میشود که باید برخی توضیحات را برای افراد جامعه تفهیم کند.
آسیب مهم دیگر، بحث مسائل و نیازهای جنسی هم برای مرد و هم برای زن است که چطور میتوانند آن را حل کنند. اگر طلاق قانونی باشد، معمولاً خانمها نیازهای جنسی خود را سرکوب میکنند؛ چرا که خانمها این قدرت را دارند که به لحاظ جنسی، نیازهای خود را سرکوب کنند. اما در آقایان، این بستر برای آنها فراهم میشود که روی به روابط نامشروع، آزاد و بیثبات بیاورند؛ یعنی روابطی که در چارچوب شرع، قانون و عرف نیست و پنهانی رقم میخورد. اینجا زنگ خطر برای جامعه به صدا در میآید. خیلی از زنان هم برای تأمین مالی و هم رفع نیازهای جنسی خود به ازدواج موقت روی میآورند که به محض این که خانواده متوجه شود، حمایت خود را از زن بر میدارد.
از سوی دیگر هم خیلی از زنان و مردان مطلقه رو به معنویات میآورند و به اموراتی میرسند که از نظر روحی آنها را تقویت کند تا نیاز جنسیشان فروکش کند. هستند کسانی هم که راهی را انتخاب میکنند که راه بیبندوباری باشد، روابط آزاد و لذتجویی را دنبال میکنند و گویی از طلاق فرصتی برای این کار فراهم آوردهاند. انتخاب رویه و مسیر بعد از طلاق، همگی بستگی به روحیه و وضعیت زندگی افراد دارد.
طلاقهایی که انسان را معنوی میکند!
از دیدگاه شما توصیه به رویآوردن به معنویات در جامعه میتواند راهگشا باشد؟
نظری: بله، ولی تا اندازهای! من هر دو مدل را دیدهام و آن قدر سنگینی طلاق زیاد است که اینها دیگر دوست ندارند زیر یک سقف با فرد دیگری بروند و حالا میخواهند به خودشان برسند. در واقع به قدری آسیب دیدهاند و تنهایی، طردشدگی و انزوای پس از طلاق برای آنها سخت بوده که برای رسیدگی به خود و روحیات خودشان این راه رسیدگی به معنویات را انتخاب میکنند.
پیامدهای روانشناختی طلاق بحث مهمی هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی است؛ خودبیمارپنداری، بدبینی مفرط، ازدسترفتن اعتمادبهنفس، بیماریهای روانتنی، شکلگرفتن حس انتقام، تهدید به خودکشی به خصوص در ماهها و سالهای اول بعد از طلاق، خودسرزنشگری متأثر از فشار جامعه و گرایش به اعتیاد، الکل و قمار هم که به فزونی دیده میشود و متأسفانه مؤلفه آخر در مردان بسیار بالا میرود؛ چراکه متأسفانه مردان بعد از طلاق از گفتوگو با مشاور، بیان احساسات خود و ارتباط با نزدیکان اعم از پدر، مادر، خواهر و برادر خودداری میکنند و تنها میشوند. اما خانمها به لحاظ بیان احساسات خود مقداری بهتر از آقایان عمل میکنند و معمولاً به مشاور مراجعه کنند.
دسترسی به آمار طلاق در ایران چه وضعیتی دارد؟ طبق آمار، عوامل مهم طلاق در ایران چیست؟ شما ریشه طلاق را در کدام یک از عوامل خشونت، خیانت و نیازهای جنسی پررنگتر میبینید؟
نظری: اگر که بخواهیم نگاهی گذرا داشته باشیم و زیاد به عقب نرویم، طلاق در ایران از اواسط دهه ۷۰ بنا به دلایل مختلف شروع به رشد کرد. بعد از جنگ بود، شهرها توسعه یافته بودند، مهاجرت به شهرها بیشتر شده بود و خانمها از مسیر تحصیلات دانشگاهی به حقوحقوق خود آشنا شده بودند. طلاق از دهه ۷۰ شروع شده است، اما رشد طلاق از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۴۰۱ صعودی بوده است؛ به عبارتی در سال ۱۳۸۵، تعداد ۹۴ هزار طلاق و در سال ۱۴۰۱ تعداد ۸ هزار طلاق داریم. اما از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۴۰۲ ادعا میشود که این نرخ با کاهش همراه بوده است که من برای این ادعا حرف دارم.
کاهش طلاق، نتیجه کاهش ازدواج
آیا این آمار به کاهش ازدواجها هم ارتباط دارد؟
اداره ثبتاحوال در گزارشی اعلام کرده که طلاق در سالهای اول تا پنجم پس از ازدواج و زندگیهای بالای ۳۰ سال بالاترین نرخ را دارد. از دهه ۷۰ هم ما با یک سونامی طلاق روبرو شدیم که حیرتانگیز بود و این سؤال مطرح شد که چرا زندگیها اینقدر سریع از هم میپاشند؟
نظری: بله، یک علت همین است. طبق آمار از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۴۰۲ تعداد ۲۰۱ هزار طلاق داریم. در سال ۱۴۰۱ تعداد ۲۰۸ هزار طلاق ثبت شده بود، اما در سال ۱۴۰۲ تعداد ۲۰۱ هزار طلاق به وقوع پیوسته که یعنی نرخ طلاق، ۷ هزار تا پایین آمده است. چرا میزان ۷ هزار طلاق پایین آمده است؟ یک بحث مهم در پاسخ به این سؤال، توجه به موضوع طلاق عاطفی است. خیلی مواقع افراد به دلیل عوارض و پیامدهای اجتماعی طلاق، از یکدیگر طلاق نمیگیرند و آن را ثبت نمیکنند. یعنی بهخاطر بچهها زندگی میکنند اما با هم کاری ندارند. یکی دیگر از علل افزایش طلاق عاطفی، بحث تقاضای مسکن برای چنین خانوادههایی است؛ یعنی طلاق عاطفی وجود دارد، خانم و آقا جدا زندگی میکنند، حتی گاهی بچهها هم جدا زندگی میکنند، اما ثبت رسمی طلاق اصلاً صورت نگرفته است. طلاق در ایران برخلاف کشورهای غربی که بیشتر به شکل توافقی صورت میگیرد، دورهای پر از تنش و استرس است؛ درگیری و بحران به اوج میرسد و داستانهای بعد از طلاق اتفاق میافتد که مثلاً آقا نمیتواند مهریه و نفقه فرزندان را پرداخت کند و سعی میکند خانم را به سمتوسویی ببرد که مهریه خود را ببخشد.
اداره ثبتاحوال در گزارشی اعلام کرده که طلاق در سالهای اول تا پنجم پس از ازدواج و زندگیهای بالای ۳۰ سال بالاترین نرخ را دارد. از دهه ۷۰ هم ما با یک سونامی طلاق روبرو شدیم که حیرتانگیز بود و این سؤال مطرح شد که چرا زندگیها اینقدر سریع از هم میپاشند؟ از لحاظ استانی، «تهران» رتبه اول طلاق را دارد، بعد خراسان رضوی، خوزستان، فارس و اصفهان در رتبههای بعدی قرار میگیرند.
طلاق عاطفی؛ متارکهای که اصلاً به حساب نمیآید
اشاره داشتید که درصدی از طلاقها اصلاً ثبت نمیشوند تا در آمار مورد توجه قرار بگیرند. به نظر شما بخشی از این موضوع به این دلیل نیست که طلاقگرفتن در کشور ما بهخاطر سیاستهای کلی و قوانین حمایت از خانواده سخت شده است؟
نظری: به نظرم بیشتر بهخاطر طلاق عاطفی است که آن را توضیح دادم. در طلاق عاطفی، زندگی و خانه مثل یک هتل میشود؛ یعنی ما با یکدیگر کاری نداریم. عملاً پیوند زناشویی صورت نمیگیرد، آقا به فکر خودش است و خانم هم همینطور و خانههای بینظم و بیانضباطی درست میشود. اما خب در ظاهر و در بیرون از خانه، خانواده شناخته میشوند. طلاقی هم صورت نگرفته و در آمارها هم نیامده است. اکیداً میگویم که اینجا آسیب جدی است و باید مقداری صبر و تامل کرد. در طلاق عاطفی، خانم و آقا کاری به هم ندارند و هر کسی روابط خودش را دارد. به عبارتی ممکن است هر کدام روابط موازی خود را هم داشته باشند.
/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...