کاوشی در جایگاه اجتماعی روحانیت در گفت‌و‌گو با بیژن عبدالکریمی؛

روحانیت و خطر بی‌اثری در عصر پساسنت

روحانیت و خطر بی‌اثری در عصر پساسنت
من نگران آینده نهاد روحانیت هستم. اگر روحانیت دچار تحولات بنیادین در نوع نگاه خود به مدرنیته، سوژه مدرن و عقلانیت جدید نشود و نوعی نگاه تاریخی پیدا نکند و کماکان بخواهد از همان ساختارهای سنتی، منطق سنتی و فقه سنتی دفاع کند، به‌تدریج و شاید با سرعت به وضعیتی خواهد رسید که شاید حضور آن چندان اثری در جامعه نداشته باشد.

گروه دین و اندیشه «سدید»؛ روحانیت شیعه به‌عنوان یک نهاد دیرپای فرهنگی و اجتماعی در تاریخ ایران، امروزه با چالش‌های متعددی در مواجهه با جامعه مدرن روبه‌روست. از کاهش نفوذ اجتماعی گرفته تا افول مرجعیت معنوی و... پرسش‌های فراوانی درباره نقش و آینده این نهاد در پیش روی اندیشمندان قرار داده است. آیا روحانیت هنوز می‌تواند در مدیریت تحولات اجتماعی ایران نقشی ایفا کند؟ روحانیت چگونه می‌تواند به اقتضائات جهان مدرن و پسامدرن پاسخ دهد؟ افول مرجعیت روحانیت چه تأثیری بر هویت ملی و فرهنگی ایرانیان خواهد داشت؟ برای بررسی این پرسش‌ها، ما با دکتر بیژن عبدالکریمی - فیلسوف، جامعه‌شناس و از چهره‌های برجسته حوزه اندیشه - به گفتگو پرداخته‌ایم تا ابعاد بیشتر این موضوع را مورد واکاوی قرار دهیم.

 

روحانیت؛ تسهیل‌گر تحول یا مانعی بزرگ؟

برای فهم بهتر نقش روحانیت در حال و آینده ایران، شاید لازم باشد تا نگاهی تاریخی به نقش روحانیت در گذشته داشته باشیم. بالاخره جامعه ایرانی تا رسیدن به موقعیت فعلی خود، مسیر پر و فراز و نشیبی را طی کرده و در این میان روحانیت نیز به‌مثابه یک بازیگر فعال، در روند حوادث تاریخی تا رساندن ایران به امروز نقش جدی داشته است. به‌عنوان پرسش اول می‌خواستیم نقش روحانیت در دوران معاصر جامعه ایرانی و رساندن آن به دنیای امروز را ارزیابی کنید. از نظر شما، جامعه ایرانی در اکنون خود تا چه اندازه مرهون روحانیت است؟

برخی جریانات بسیار سنتی روحانیت شیعه، مانع بزرگی در جهت معاصرت جامعه ایرانی هستند. برخی دیگر از روحانیون شیعه مانند «آخوند خراسانی» در مشروطه گام بزرگی برای دستیابی جامعه ایران به معاصرت برداشتند.

عبدالکریمی: هنگام صحبت از روحانیت و مرجعیت شیعه، با امری یکدست و یکپارچه مواجه نیستیم و در خود روحانیت و مرجعیت شیعه، جریانات، لایه‌ها و شیوه‌های اندیشیدن گوناگونی وجود دارد. برخی جریانات بسیار سنتی روحانیت شیعه، مانع بزرگی در جهت معاصرت جامعه ایرانی هستند. برخی دیگر از روحانیون شیعه مانند «آخوند خراسانی» در مشروطه گام بزرگی برای دستیابی جامعه ایران به معاصرت برداشتند. خود انقلاب ایران به رهبری روحانیت، به آن اعتبار که نظام سلطنت را که نهادی ماقبل مدرن است، سرنگون کرد و این گامی در جهت معاصرت یافتن ایران بوده است. روحانیت شیعه به این جهت که گام بزرگی در جهت دفاع از مرزهای ملی، اقتدار ملی و توان ملی برداشته و کشور توانسته به قدرت دفاعی دست یابد، گام بزرگی در جهت معاصرت یافتن جامعه ایرانی برداشته است که البته به لحاظ فرهنگی، بحث جنبه‌های دیگری می‌یابد.

از آن جهت که ایران یکی از بزرگ‌ترین کانون‌های معنوی جهان در طول تاریخ - حداقل سه هزار سال اخیر بوده - هویت ملی و ساخت فرهنگی‌اش نمی‌تواند مستقل از امر دینی، تفکر دینی، اسلام، تشیع و حکمت معنوی باشد. روحانیت همواره حافظ سنت تاریخی و فرهنگ تاریخی ما بوده و لذا نقش مهمی در پاسداری از هویت ملی و ساخت فرهنگی ما داشته است. اما در دوره جدید، یعنی در این نیم‌قرن اخیر و در اکنون تاریخی ما، به دلیل تحولات جهانی و تحولاتی که در جامعه ایرانی به تبع آن شکل‌گرفته، روحانیت نتوانسته خود را پا به پای زمان تغییر دهد و از عقب‌افتادگی‌های تاریخی بسیاری رنج می‌برد. البته من شاهد هستم که چالش‌های بزرگی در خود روحانیت وجود دارد. طلبه‌های جوان از یک سو و ساخت سنتی حوزه‌ها از سوی دیگر، درگیری‌های فکری بسیاری در میان حوزه‌های علمیه دارند. تلاش‌های فکری بسیاری در حال انجام است و پاره‌ای از روحانیون فکور، متوجه فقدان معاصرت حوزه‌های علمیه و فقه شیعه شده‌اند و تلاش‌هایی در حال انجام است، ولی به اعتقاد من، روحانیت شیعه در کلیتش فاقد معاصرت است.

 

روحانیت و معضل فقه یا جامعه

پرسش دوم ناظر به امکان‌ها و ابزارهای روحانیت برای مدیریت و برقراری ارتباط با جامعه است. آیا مواجه روحانیت و مرجعیت با جامعه ایرانی و ساخت‌بخشی به آن از دریچه فقه صورت می‌گرفته است؟ در یک معنای کلی، آیا می‌توان مدعی شد که جامعه ایرانی تا پیش از مواجهه با آگاهی‌های مدرن فقهی بوده است؟

عبدالکریمی: سنت فقه در زندگی گذشته ایرانیان نقش پررنگی داشته و هنوز هم فقه به‌عنوان نظام حقوقی در جامعه نقش مهمی دارد. گرچه صرف‌نظر از نظام حقوقی، آداب و مناسک فردی اسلام در میان بخش وسیعی از مردم ضعیف شده، اما درعین‌حال در میان بخش دیگری از مردم حضور دارد. به نظر می‌رسد که در حوزه فرهنگ و هویت، دیگر روحانیت هژمونی ندارد و مرجعیت گذشته خود را از دست داده است. دلیلش هم این است که روحانیت بیش از اندازه بر فقه اصغر تکیه می‌کند و متوجه این مشکل نیست که با فقه‌الاصغر حوزه‌های علمیه نمی‌توان با فقه‌الاکبر جهان مدرن و سوژه‌های مدرن که نظام اعتقادی دیگری دارند و به‌گونه‌ای دیگر با جهان ارتباط برقرار می‌کنند، مواجه شد.

حوزه‌های علمیه ما در کلیتشان به‌شدت نیازمند نوعی مواجهه حکمی و فلسفی با جهان مدرن، جهان پسامدرن و جامعه کنونی ایران هستند. مراد از نگاه حکمی و فلسفی این نیست که افرادی کتاب مثلاً «شرح منظومه» یا «اسفار» یا «فصول الحکم ابن عربی» را مورد توجه قرار می‌دهند تا بتوانند با جامعه کنونی ایران ارتباط برقرار کنند. آن‌ها فاقد قدرت گفتگو با عقلانیت جدید هستند و در زیست‌جهان سنتی خود به سر می‌برند. نیاز است که پا را از دایره امن و قدیمی خود بیرون بگذارند و جهان مدرن و پسامدرن را بیشتر به رسمیت بشناسند تا بتوانند با آن به گفتگو و حتی گفتگوی انتقادی و چالش بپردازند.

 

روحانیت و مرجعیت شیعه چه نقشی در مدیریت تحولات اجتماعی در جامعه ایران داشته‌اند؟ خصوصاً از زمانی که جامعه درگیر با اندیشه تجدد و بعدها جهانی‌شدن می‌شود، خواستگاه زایش بسیاری از مسائل اجتماعی در غرب است. روحانیت در مواجهه با مسائلی که جامعه درگیر آن‌ها می‌شود چه نقشی داشتند؟ روحانیت در نسبت با این مسائل چه رویکردی داشته و عملکرد آن‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر می‌رسد که در حوزه فرهنگ و هویت، دیگر روحانیت هژمونی ندارد و مرجعیت گذشته خود را از دست داده است. دلیلش هم این است که روحانیت بیش از اندازه بر فقه اصغر تکیه می‌کند

عبدالکریمی: در خصوص این سؤال باید بگویم که روحانیت و جامعه امری ثابت نیستند. هر دو امری سیال هستند و نسبت‌ها دگرگون می‌شود. من پدر فرزندانم هستم و آن‌ها را بزرگ کرده‌ام، اما وقتی پیر می‌شوم، نیازمند فرزندان هستم؛ درحالی‌که در دوران کودکی، کودکانم نیازمند من بودند؛ لذا در جهان نسبت‌ها دگرگون می‌شود. روحانیت شیعه همواره در تحولات اجتماعی ما در قرون گذشته نقش بسیار زیادی داشته است. هم‌اکنون نیز از نقش و نفوذ برخوردار است، اما در این نیم‌قرن اخیر، پس از مواجهه ما با تجدد و تحت‌تأثیر ارزش‌های جهانی عصر روشنگری اروپایی که وارد ایران شد و نوعی سکولاریسم رواج پیدا کرد، مرجعیت روحانیت شیعه و نقش اجتماعی آن در مدیریت و هژمونی و رهبری تحولات اجتماعی کم‌رنگ شد. اوج نقش‌آفرینی روحانیت در جامعه ایران در دوران انقلاب و بعدها در جنگ هشت‌ساله بود؛ اما پس از جنگ تا امروز، مرجعیت روحانیت شیعه در میان شیعیان حتی مانند سایر مرجعیت‌ها در عالم اسلام و حتی مانند مرجعیت پدر در خانواده و مرجعیت استاد در دانشگاه، به تبع شرایط جهانی متزلزل شده و قدرت رهبری خود را از دست داده است.

 

هویت ملی و کاهش منزلت روحانیت

شما ضمن بیان نظر خود ناظر به نقش تاریخی روحانیت در رساندن جامعه ایران به وضعیت فعلی، گریزهایی نیز به وضعیت کنونی آن به لحاظ مرجعیت اجتماعی و منزلت داشتید. می‌خواهم این موضوع را به تفصیل بیشتری توضیح دهید و تصویر خود از وضعیت مرجعیت روحانیت در جامعه ایرانی را برای ما بیان کنید.

عبدالکریمی: در جامعه فعلی ایران، جایگاه روحانیت در حال تضعیف است. این را در پدیده‌هایی مانند عمامه‌پرانی دیده‌ایم که این جایگاه به‌شدت افول کرده است. این موضوع از خود روحانیون نیز پنهان نیست و خودشان جلسات علمی برگزار کرده‌اند و رساله‌ها و مقالاتی در این خصوص منتشر شده است و جلساتی دارند و به بحث می‌گذارند تا این عوامل را جستجو کنند.

 

نسبت غرب‌زدگی و تضعیف هویت ملی

شما در بخش پیش اشاره‌ای به این موضوع داشتید که هویت ملی در کشوری نظیر ایران با سابقه معنوی و دینی کهن نمی‌تواند بریده از دین و مذهب تعریف شود. با این وصف، پرسشی که به ذهن من متبادر شد این است که اگر بپذیریم جایگاه روحانیت در حال افول است، این مسئله چه تأثیری را بر هویت ملی یا امر ملی در ایران خواهد گذاشت؟

با توجه به بسط غرب‌زدگی، غرب سالاری و غرب‌پرستی که در میان بخشی از جامعه شکل گرفته، کاهش نقش مرجعیت و روحانیت به مفهوم تضعیف هویت ملی پیشین ماست.

عبدالکریمی: در رابطه با تضعیف امر ملی با کاهش نقش مرجعیت و روحانیت، بستگی دارد که آینده فرهنگی به کدام سو پیش برود. هویت ملی ما با خِرَد ایرانی و امر معنوی و تشیع نسبت دارد. اگر بتوانیم امکان تفسیرهای غیررسمی که از جانب روحانیت عرضه می‌شود، خرد ایرانی، تفکر ایرانی، تفکر معنوی و تشیع و اسلام را باز بگذاریم، شاید به کمک خود اسلام و با تفسیرهای تحول‌یافته و تشیع و معنویت ایرانی بتوانیم هویت ملی را حفظ کنیم.

اما به هر حال با توجه به بسط غرب‌زدگی، غرب سالاری و غرب‌پرستی که در میان بخشی از جامعه شکل گرفته، کاهش نقش مرجعیت و روحانیت به مفهوم تضعیف هویت ملی پیشین ماست. اینکه در پس این تضعیف هویت ملی و جمعی گذشته ما، آیا می‌توانیم به مؤلفه‌های دیگری روی بیاوریم که هویت ملی و جمعی ما را حفظ کند، بحثی است که آینده روشن می‌کند روشنفکران، نخبگان و اندیشمندان ما کدام مسیر را طی می‌کنند.

 

پیرامون عوامل کاهش مرجعیت روحانیت، شما در پاسخ پرسش‌های پیشین به اجمال نکاتی را فرمودید و برای نمونه به تأکید بیش از حد بر مقوله فقه اصغر اشاره کردید. اگر بخواهید به این مسئله بسط بیشتری دهید، به نظر شما چه مسائل دیگری در این موضوع دخیل است؟

عبدالکریمی: درباره عوامل کاهش اقبال اجتماعی به روحانیت، باید گفت که اسلام سیاسی و ترکیب روحانیت با حاکمیت، از دهه‌ها پیش قابل‌پیش‌بینی بود که به مرجعیت روحانیت آسیب می‌زند. همان‌گونه که تاریخ ادیان نشان می‌دهد از زمانی که مسیحیت در کنار قدرت قرار گرفت، قدرت معنوی خود را از دست داد. تمام افتخار تشیع این بود که همواره در برابر فضای اهل‌سنت که روحانیت و مفتی‌ها در کنار خلافت بودند، در برابر و مقابل قدرت قرار داشت. پس از انقلاب ایران، روحانیت رابطه بسیار گسترده‌ای با حاکمیت پیدا کرد و بخش بزرگی از روحانیت با حکومت یکدست شدند؛ یعنی در ذهن توده‌ها یکپارچه تلقی شدند؛ گرچه در واقعیت همواره چنین نبود.

 

به نظر می‌رسد این عنصر مهم‌ترین عامل است. مضاف بر اینکه روحانیت می‌خواست جامعه را بر اساس فقه‌الاصغر کنترل و مدیریت کند و به سوژه مدرن و اقتضائات جهان مدرن توجه نداشت و کماکان نیز هنوز نتوانسته به نظام اندیشه‌ای مناسبی برای مواجهه با سوژه مدرن در شرایط کنونی دست یابد.

مرجعیت از مراجع سلب شده است؛ یعنی مراجع دیگر آن نفوذ معنوی را ندارند. درست مانند دانشگاه که با تکثر دکترها و اعطای دکترا به هر کس، ارزش مدرک دکترا را از بین برده است. در میان مراجع هم چنین اتفاقی افتاده است.

عبدالکریمی: در توضیح بیشتر باید اضافه کنم که تکیه بر فقه‌الاصغر بدون توجه به فقه‌الاکبر آسیب‌زاست. اگر روحانیت ما درک نکند که با سوژه مدرنی مواجه است که اساساً مؤلفه‌های متافیزیکی، وجودشناختی، معرفت‌شناختی، ارزش‌شناختی و انسان‌شناختی سنت را قبول ندارد، فقه عملاً دیگر مشروعیت ندارد. فقه اسلامی و شریعت برای کسی است که شریعت را پیشاپیش در جهان‌بینی خود پذیرفته است.

روحانیت در برخی موارد شریعت را تبدیل به قانون کرده و مانند حجاب، از آن به‌عنوان یک ارزش دینی - که یک زن مسلمان آگاهانه انتخاب می‌کند - یاد نمی‌کند؛ بلکه می‌خواهد از طریق قانون این موضوع را رواج دهد و از جامعه انتظار رعایتش را دارد. این نشانه نوعی سکولاریزه شدن اسلام و فقه نیز هست که خود روحانیت و حکومت در این روند سکولاریزاسیون و سکولاریزه شدن جامعه نقش دارند.

 

مرجعیت از مراجع سلب شده است

آیا به نظر شما تکثر مراجع تقلید امروزی تأثیری در کاهش نفوذ اجتماعی آن‌ها دارد؟

عبدالکریمی: صرفاً تکثر مراجع مطرح نیست، بلکه مرجعیت از مراجع سلب شده است؛ یعنی مراجع دیگر آن نفوذ معنوی را ندارند. درست مانند دانشگاه که با تکثر دکترها و اعطای دکترا به هر کس، ارزش مدرک دکترا را از بین برده است. در میان مراجع هم چنین اتفاقی افتاده است. صرفاً تکثر ضربه‌زننده نبود، بلکه خود این مرجعیت‌ها و تکثر مراجع، فاقد قدرت کاریزماتیک و قدرت معنوی و نفوذ در قلب‌های بخش مسلمان و سنتی جامعه شده‌اند و این موضوع اثرگذار است.

 

آیا ازبین‌رفتن مراجع محلی که اصطلاحاً به زبان قوم خود سخن می‌گفتند و در دسترس مردم قرار داشتند، منجر به کاهش اقبال مردم به روحانیت نشده است؟

عبدالکریمی: وقتی قدرت سیاسی می‌خواهد همه چیز از جمله حوزه‌های علمیه و مرجعیت را متمرکز کند و با همه چیز پلیسی و امنیتی برخورد کرد و نوع تکثر را نیز از مراجع گرفت، خود این یکی از عوامل کاهش اقبال مردم به روحانیت و مراجع تقلید است. هرچند مهم‌ترین عامل این موضوع نیست.

 

احتمالات آینده روحانیت

هر نهاد اجتماعی باتوجه‌به کارکردی که دارد، حضور آن برای جامعه ضرورت پیدا می‌کند؛ لذا اگر یک نهاد اجتماعی کارکرد خود را از دست بدهد، طبیعتاً ضرورت حضور آن در نزد جامعه نیز مخدوش خواهد شد. براین‌اساس آیا نهاد مرجعیت و مراجع تقلید هنوز برای جامعه دارای کارکرد خاصی هستند؟ برخی معتقدند حضور آنان در جامعه به‌نوعی زینت‌المجالس شده است. نظر شما در این خصوص چیست؟

عبدالکریمی: نمی‌توان به طور مطلق گفت؛ چون هنوز بخشی از مردم اعتقادات سنتی و اسلامی خود را دارند، اما می‌توانیم بگوییم با همین روند اگر پیش برویم، ممکن است روحانیت شیعه نیز مانند روحانیت مسیحیت وضعیت زینت‌المجالسی پیدا کنند.

 

اگر نهاد مرجعیت و روحانیت نخواهد تحول بپذیرد، نقش اجتماعی و مرجعیتش را از دست خواهد داد؛ اما اگر در حوزه‌های علمیه تحولی نه فقط در سطح فقه، بلکه در خود اصول فقه صورت بگیرد، یعنی اجتهاد در اصول انجام شود، شاید این امید را داشته باشد که بتواند در آینده در جامعه نقش‌آفرینی کند.

به‌عنوان سؤال پایانی؛ شما آینده نهاد روحانیت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه سناریو هایی را برای ادامه آن محتمل می‌شمارید؟

عبدالکریمی: من نگران آینده نهاد روحانیت هستم. اگر روحانیت دچار تحولات بنیادین در نوع نگاه خود به مدرنیته، سوژه مدرن و عقلانیت جدید نشود و نوعی نگاه تاریخی پیدا نکند و کماکان بخواهد از همان ساختارهای سنتی، منطق سنتی و فقه سنتی دفاع کند، به تدریج و شاید با سرعت به وضعیتی خواهد رسید که شاید حضور آن چندان اثری در جامعه نداشته باشد.

اگر نهاد مرجعیت و روحانیت نخواهد تحول بپذیرد، نقش اجتماعی و مرجعیتش را از دست خواهد داد؛ اما اگر در حوزه‌های علمیه تحولی نه فقط در سطح فقه، بلکه در خود اصول فقه صورت بگیرد، یعنی اجتهاد در اصول انجام شود، شاید این امید را داشته باشد که بتواند در آینده در جامعه نقش‌آفرینی کند. البته باید توجه داشته باشید که در جهان پسامدرن همه مرجعیت‌ها فروریخته و دین آینده، دین روحانی‌محور نیست. اگر معنویتی باشد، باید معنویتی باشد که از درون افراد نشئت می‌گیرد؛ نه به‌عنوان امری تاریخی که حاصل اثرگذاری مرجعیت‌ها، روحانیت و نهادهای تاریخی است.

/ انتهای پیام /