واکاوی ابعاد مختلف آسیب‌پنداری طلاق در میزگردی با حضور علی نوری و فاطمه موسوی‌ویایه/ بخش اول؛

شاید طلاق یک راه‌حل فردی باشد اما حتما برای جامعه آسیب‌زا است

شاید طلاق یک راه‌حل فردی باشد اما حتما برای جامعه آسیب‌زا است
مشکلات روانی و اختلالات شخصیتی و در کنار آن عدم هوش هیجانی و عدم مهارت‌های زندگی مشترک مثل ارتباط مؤثر و حل تعارض و اختلاف از عوامل طلاق است. مشکلات روانی و شخصیتی که همه جا و برای همه هست، اما می‌خواهم بگویم که نقش حاکمیت چه می‌تواند باشد. گفتیم که یکی از دلایل آن، عدم آموزش مهارت‌های زندگی مشترک است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ آیا طلاق یک آسیب است؟ همواره پرسش از یک امر بدیهی، توجه به خاستگاه و منظر کمتر بررسی شده‌ای دارد که به تحقیق می‌تواند اثر ملموس و روشنی در مواجهه با موضوع طلاق بر بطن جامعه بگذارد. در ۲۰ سال گذشته که با افزایش نسبی نرخ جمعیت مواجه بوده‌ایم، از گذر افزایش مشکلات اقتصادی و اجتماعی، به این سر خط مهم می‌رسیم که این وضعیت نه‌تنها موجب افزایش آمار ازدواج نشده، بلکه آمار طلاق را نیز دستخوش تغییر نکرده است. برخی بر این باورند که فراهم نبودن شرایط برای ازدواج منجر به این شده که طلاقی صورت نگیرد و این گزاره مهم را باید در تحلیل آمارهای ازدواج و طلاق این دوره مدنظر داشت. تفسیر و تحلیل پایین‌بودن نسبی نرخ طلاق که به معنای تجرد قطعی عده‌ای از جوانان است، در کنار جامعه کوچک‌تر شده متأهلین، نشان و معنایی متفاوت از آنچه می‌پنداریم، دارد. با این پیش‌فرض، پای گفت‌وگو با دکتر علی نوری - دانش‌آموخته رشته جامعه‌شناسی، پژوهشگر، مدرس دانشگاه و دبیر گروه جامعه‌شناسی خانواده انجمن جامعه‌شناسی ایران - و دکتر فاطمه موسوی ویایه - دانش‌آموخته جامعه‌شناسی، عضو گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران و مدرس دانشگاه - می‌نشینیم. مشروح این میزگرد در برابر دیدگان شما قرار دارد.

شاید طلاق یک راه‌حل فردی باشد اما حتما برای جامعه امری آسیب‌زا است

 

نظم اجتماعی ایران به هم ریخته است

پیشنهاد من این است که آغاز بحثمان از این سرخط باشد: طلاق در چارچوب اندیشة دینی و عرفی ما همواره امری نامطلوب بوده و هست. اما بررسی و سنجش این موضوع اجتماعی، نیاز به ارزیابی زوایای مختلفی از آن دارد. به این معنا که طلاق به‌عنوان یک واقعیت غیرایده‌آل و نامطلوب در برخی سطوح و اقشار، تبدیل به یک راه‌حل ناگزیر شده و وجه متفاوتی از ویترین اجتماعی یا فرهنگی خود را نشان می‌دهد. در این راستا، ما برآنیم که نگاهی واقعی و چاره‌اندیشانه به این موضوع داشته باشیم. در واقع می‌خواهیم بدانیم طلاق در جامعه امروز ما، همان طلاق در جامعه یک قرن قبل است؟  

در این نشست، به یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که درباره طلاق مطرح می‌شود، می‌خواهیم پاسخ می‌دهیم: چرا ما همیشه از طلاق به‌عنوان یک آسیب اجتماعی یاد می‌کنیم؟ وقتی تنها دو فرد عامل اصلی این اتفاق هستند، تحلیل ما از اینکه امر طلاق یک عامل آسیب‌زا برای نهاد جامعه است، چگونه می‌شود؟ آیا به‌زعم شما، طلاق یک آسیب اجتماعی است؟

در جامعه‌ای مثل ایران که در شرایط گذار به سر می‌برد، آسیب‌های طلاق بیشتر نمایان می‌شود. در بحث تئوری نظم و تئوری تضاد، من معتقد به تئوری نظم اجتماعی هستم؛ وقتی نظم به هم می‌ریزد، کارکرد نهادها، خانواده، تربیت نسلی و تداوم نسلی دچار اشکال می‌شود

نوری: در تعریف از مسئله اجتماعی باید بگوییم که مسئله اجتماعی، مسئله ایست که عده قابل‌توجهی از مردم یک جامعه به‌صورت عینی و ذهنی درگیر آن هستند. این یک تعریف کلی است و حتی گاهی در موضوعی عده زیادی هم درگیر نمی‌شوند و تنها حساسیت موضوع مهم است؛ مثل کودک ربایی. وقتی چند مورد کودک ربایی در تهران اتفاق بیفتد، به یک مسئله اجتماعی تبدیل می‌شود؛ با اینکه تعداد آن در جمعیت ۱۰ میلیونی تهران ممکن است فقط پنج مورد باشد، اما همین موارد اذهان را درگیر خود می‌کند و در روابط عینی اثرگذار می‌شود. از سوی دیگر، گاهی اینکه یک موضوعی توسط افرادی که پایگاه اجتماعی بالا یا مقام و مسئولیتی دارند بیان می‌شود و در این صورت، آن مسئله به‌عنوان یک مسئله اجتماعی تلقی شود؛ چراکه یک مقام بلندپایه دولتی یا یک فرد متخصص و کارشناس در این حوزه، بحث را مطرح می‌کند. اما خب به طور معمول، بعد اجتماعی یک مسئله توجه به اثرگذاری موضوع بر زندگی تعداد زیادی از افراد در جامعه دارد و زمانی که افراد زیادی دچار درگیرهای ذهنی و عینی شوند، اینجا می‌گوئیم که این یک مسئله اجتماعی است؛ بنابراین از این منظر وقتی صحبت از طلاق می‌شود، توجه به وجه اجتماعی آن برای ما مهم است. پیامدهای اجتماعی که مسئله طلاق به دنبال دارد و نهادهای جمعی و جامعه را با خود درگیر می‌کند، اهمیت زیادی دارد. قاعدتاً این مسئله می‌تواند باتوجه‌به شرایط و فرهنگ آن جامعه، عواقب و عوارض زیادی داشته باشد. مثلاً در جامعه‌ای مثل ایران که در شرایط گذار به سر می‌برد، آسیب‌های طلاق بیشتر نمایان می‌شود. در بحث تئوری نظم و تئوری تضاد، من معتقد به تئوری نظم اجتماعی هستم؛ وقتی نظم به هم می‌ریزد، کارکرد نهادها، خانواده، تربیت نسلی و تداوم نسلی دچار اشکال می‌شود و این‌ها پیامدهای منفی موضوعی مثل طلاق است که می‌توانیم در یک نگاه کلی و اولیه آن را تصور کنیم و در ادامه بحث به آن بپردازیم.

موسوی ویایه: تعریف کلاسیک مسئله اجتماعی به این توجه دارد که مسئله‌ای از منظر عموم آسیب‌زا حساب شود، در رسانه‌های عمومی در مورد آن صحبت کنند و باتوجه‌به پیامدهای اجتماعی که دارد، مردم خواهان اصلاح یا تغییر وضعیت آن شوند. اما من می‌خواهم بپرسم که چرا ما طلاق را یک مسئله اجتماعی حساب می‌کنیم؟ آیا آن چیزی که مردم خواستار اصلاحش هستند، این است که طلاق دیگر در جامعه وجود نداشته باشد؟ به‌عبارت‌دیگر، این رویکرد وجود داشته باشد که دولت طلاق را ممنوع کند؟ خب البته روالی است که دولت هم اکنون در پیش گرفته و برای مثال، طلاق توافقی بسیار سخت شده است. لازم می‌بینم در اینجا متذکر شوم که حتی آمار طلاق هم محرمانه اعلام شده است؛ چرا که این فرض وجود دارد که اگر آمار طلاق اعلام شود، خیلی از زوجینی که با هم اختلاف دارند، به تصمیم طلاق می‌رسند؛ فلذا تأکید زیادی بر تحکیم بنیان‌ها و حریم خانواده است.

 

میانگین مشابه طلاق در کشورهای درحال‌توسعه

به این نکته توجه داشته باشیم که مؤلفه تام در تشخیص مسئله اجتماعی، خواست یا نیت مردم برای اصلاح آن موضوع نیست. در واقع برخی از مسائل اجتماعی دارای ابعاد آسیب‌زایی در افق پیش روی جوامع هستند که تحلیل آن افق از توان و وظیفه مردم خارج است. اینجاست که شأن حقوقی جامعه‌شناسان رسمیت می‌یابد. پس مسئله اجتماعی را نمی‌توان با خواست یا اراده عموم تشخیص داد، سنجید یا تعریف کرد.

میانگین طلاق در ایران باتوجه‌به افزایش آن در سال‌های اخیر، پایین‌تر از میانگین جهانی است. تقریباً مشابه کشورهای توسعه‌یافته‌ای است که از نظر فرهنگی نزدیک به ایران هستند. مثلاً نرخ طلاق در ترکیه، مصر، برزیل و حتی در آفریقای جنوبی به ایران نزدیک است.

موسوی ویایه: به نظرم آن چیزی که مسئله اجتماعی است، طلاق نیست؛ زیرا نرخ طلاق در ایران طبق آخرین آماری که وجود دارد حدود ۲۲ درصد است؛ یعنی از هر پنج ازدواج در ایران یکی از آن‌ها در بلندمدت مثلاً طی ۲۰ سال به طلاق ختم می‌شود. چون می‌دانید که اغلب طلاق‌ها در پنج سال اول و حتی نیمی از طلاق‌ها در سال اول ازدواج رخ می‌دهد. پس در اینجا مسئله نرخ طلاق نیست. البته که در دو دهه اخیر نرخ طلاق در ایران افزایش پیدا کرده است. اما باز هم این افزایش نرخ از میانگین جهانی و از میانگین کشورهای توسعه‌یافته کمتر است. پس میانگین طلاق در ایران باتوجه‌به افزایش آن در سال‌های اخیر، پایین‌تر از میانگین جهانی است. تقریباً مشابه کشورهای توسعه‌یافته‌ای است که از نظر فرهنگی نزدیک به ایران هستند. مثلاً نرخ طلاق در ترکیه، مصر، برزیل و حتی در آفریقای جنوبی به ایران نزدیک است. همه این‌ها پایین‌تر از نرخ کشورهای توسعه‌یافته که حدود ۴۰ درصد است، قرار دارد؛ بنابراین اینجا باوجود افزایش نرخ طلاق، موضوع از نظر جامعه‌شناسی چندان نگران‌کننده نیست؛ چرا که نرخ طلاق در ایران هنوز پایین‌تر از میانگین نرخ جهانی آن است. مشخصه‌های طلاق در ایران با مشخصه‌های طلاق در کشورهای توسعه‌یافته متفاوت است. عرض کردم که در ایران، نیمی از طلاق‌ها در سال اول ازدواج و اغلب طلاق‌ها در پنج سال اول ازدواج رخ می‌دهد؛ در شرایطی که زوجین بدون فرزند هستند.

 

آیا بازه سنی ازدواج در نرخ طلاق اثرگذار است؟ بازه سنی یا پراکندگی نسلی، در نسبت با صورت مسئله ما تا چه اندازه تفاوت ایجاد می‌کند؟

موسوی ویایه: مسئله مهم همین است؛ طلاق در ایران در شرایطی رخ می‌دهد که اغلب زوجین بدون فرزند هستند. در کشورهای دیگر طلاق در ده سال دوم ازدواج گسترده‌تر از ایران است. یعنی در شرایطی رقم می‌خورد که زوجین فرزند دارند. پس بحث حضانت کودکان بسیار مهم می‌شود؛ چرا که از نظر من، اغلب آسیب‌های اجتماعی طلاق از این نقطه به وجود می‌آید. پس آن چیزی که در ایران با آن مواجه هستیم، معضل طلاق نیست. معضل شکننده بودن زندگی خانوادگی است و آنچه که ما بدان نیاز داریم تا به‌عنوان یک راهکار در بحث سیاست اجتماعی خانواده و در بحث سیاست‌گذاری خانواده دیده شود، در حقیقت تحکیم خانواده است؛ لذا باید به این سؤال برگردیم که آیا راهکارهایی که امروزه در حاکمیت وجود دارد، در راستای تحکیم خانواده است؟ ادعای من این است که اتفاقاً بالعکس است؛ یعنی سیاست‌گذاری‌های خانواده و قوانین، منجر به شکنندگی حریم‌های خانواده شده است.

 

شاید طلاق یک راه‌حل فردی باشد اما حتما برای جامعه امری آسیب‌زا است

این ادعا از آن ادعاهای کلی است که نمی‌توان به‌راحتی پیرامونش بحث کرد! ممکن است به مصادیقی که از منظر شما منجر به تضعیف حریم خانواده شده، اشاره کنید؟

موسوی ویایه: در این حوزه یکی از بهترین تحقیقاتی که انجام شده، «فراتحلیل سه دهه طلاق در ایران» نوشته جناب دکتر «کلانتری» است. در این تحقیق گفته می‌شود که عوامل طلاق سه دسته هستند؛ یک دسته عوامل اجتماعی که شامل سن ازدواج و فاصله سنی زوجین است. از این منظر که نرخ طلاق در دو گروه سنی بسیار بالاست: گروه سنی زنان زیر ۲۰ سال و گروه سنی مردان زیر ۲۴ سال. دومین چیزی که در طلاق با علل اجتماعی مشخص شده، اختلاف سنی زوجین است. در این تحقیق مشخص کردند که اختلاف سنی زوجین بالای ده سال، احتمال طلاق را به‌شدت بالا می‌برد. ازدواج در سن پایین و اختلاف سنی زوجین از آن دست موضوعاتی است که توسط قوانین و سیاست‌های خانواده مورد تشویق واقع می‌شود. در قوانین ما، ازدواج زیر ۱۸ سال برای دختر مجاز و زیر ۱۳ سال با حکم دادگاه و اجازه ولی، ممکن است؛ بنابراین، موضوع سن، یکی از عوامل افزایش طلاق در کشور ماست.

عامل اجتماعی دوم طلاق در تحقیقات دکتر کلانتری و همکاران ایشان، مسئله خشونت خانگی است. در سیاست‌های حاکمیتی ما، خشونت خانگی با ابعاد دقیق و روشن به رسمیت شناخته نمی‌شود. ما امروز در زمینه خشونت خانگی - چه برای زنان و چه مردان - با خلأها یا سکوت‌های قانونی فراوانی روبه‌رو هستیم که منجر به تبعات نامطلوبی برای نهاد خانواده ایرانی شده است. من تحقیقی دیدم که یکی از دلایل اصلی همسرکشی را خشونت خانگی اعلام کرده بود. یا به شکل مردانه آن که اختلاف خانگی را به ضرب و شتم و بعد قتل حل می‌کند یا خشونت خانگی آن‌قدر از طرف مرد زیاد است که زن سرانجام مرتکب قتل شوهر می‌شود. پس خشونت خانگی هم دلیل طلاق و هم دلیل همسرکشی و خیلی از مسائل دیگر است. مسائلی که اگرچه نمی‌توان آنها را یک مسئله فراگیر و گسترده دانست، اما وقوع مواردی کم یا متوسط از آن نیز به جهت عمق اثر، برای جامعه ایرانی نامطلوب است.

 

تک درآمدی خانواده، دیگر جواب نمی‌دهد

یکی از عوامل دیگری که به‌عنوان عامل اجتماعی طلاق مشخص شده، بحث اعتیاد و خیانت است. چرا بحث خیانت مهم است؟ چون در قوانین ما، مرد مجاز است که ازدواج دوم یا سوم داشته باشد. درحالی‌که زن‌های امروزی ایرانی، این گزاره قانونی را نمی‌پذیرند. آنها چنین اقدامی از سوی مرد را خیانت می‌بینند. بعد همه مسائل پشت سر آن به میان می‌آید. از جمله اینکه زن در مقام انتقام برآید و از همین جا، اختلافات خانوادگی شدید آغاز شود. پس عامل خیانت که یکی از عوامل اجتماعی طلاق است، از نظر حاکمیت نه‌تنها به رسمیت شناخته نشده، بلکه در شکل ازدواج موقت و چندهمسری مورد تشویق هم قرار می‌گیرد. پس این قوانینی که وجود دارند، عوامل اجتماعی طلاق را بازتولید و تشدید می‌کند. اعتیاد هم از جمله عوامل اجتماعی در تحقیق دکتر کلانتری به‌حساب می‌آید.

عامل دومی که در تحقیق دکتر کلانتری بیان شده، عامل اقتصادی است که شامل بیکاری، مشکلات مالی و عدم تأمین معاش توسط مرد است. به‌زعم بنده، اصل مشکلات همین است. مشکلات اقتصادی فشاری مضاعف بر مردان وارد می‌کند و این جا قانون به ضرر مردان است. طبق قانون مصوب ایران، نفقه، مهریه و تأمین معاش خانواده کاملاً بر دوش مرد است. در یک زندگی سنتی، تقسیم جنسیتی مبتنی بر نان‌آور بودن مرد و مراقب‌بودن زن جواب می‌داده است. اما مسئله این است که امروزه با این سطح از انتظارات رفاهی افراد از زندگی مشترک، دیگر خانواده به شکل یک خانواده تولیدی یا خانواده ایلی و روستایی نمی‌تواند دوامِ سابق را داشته باشد. الان بیش از ۷۵ درصد خانوارهای ایرانی شهرنشین هستند و خانواده شهری یک خانواده مصرفی است. خانواده مصرفی در دوره حاضر باتوجه‌به آن سطحی از توقعات و انتظارات که برای زندگی وجود دارد، به نحوی است که با تک درآمد نمی‌چرخد. یعنی مشکل بسیاری از مردم این است که این مرد نمی‌تواند از نظر اقتصادی به خانواده برسد. از طرفی دیگر مشکلات ساختاری و اقتصادی داریم که حاصل سیاست‌های کلان جامعه ماست؛ مثل تحریم‌ها یا برنامه توسعه و رفاه که مورد توجه حاکمیت نبوده است. پس آن سیاست‌های کلان خارجی و اقتصادی مسبب مشکلاتی است که ما تأثیر آن را در خانواده به شکل بیکاری، فقر و فشار اقتصادی بر مردان می‌بینیم. پس بنیان خانواده دوباره در معرض شکنندگی قرار می‌گیرد.

 

دوران مردسالاری گذشته است

اشاره شما به این مسئله است که ما در سطح جهان یک تغییرات گسترده و فراگیری در نظام‌های ارزشی و اقتصادی و اجتماعی می‌بینیم که ایران هم خواه‌ناخواه در بسیاری از موارد با آن همراه شده است؛ اما به بحث چالش‌ها و آسیب‌های خانواده که می‌رسد، سیاست‌گذاری‌ها همچنان سنتی است و این عدم تطابق به ضرر حریم خانواده تمام می‌شود.

موسوی ویایه: دقیقاً. در مقاله‌ای که از رساله دکتری خودم در بحث سیاست‌های خانواده در ایران استخراج کردم، دقیقاً یافته اصلی من این بود که سیاست‌های خانواده در ایران مبتنی بر بازتولید خانواده سنتی مردسالارانه است. متوجه نیستیم که آن سیاست‌ها دیگر جواب نمی‌دهد. چرا که ما دیگر یک جامعه سنتی نیستیم و ساختارهای ما ساختارهای سنتی نیست. نهاد خانواده هم باید متناسب با سایر نهادهای اجتماعی تغییر کند. اما بدنه تصمیم‌ساز حکمرانی، درک درستی از این تغییرات ندارد. یکی از مواضعی که سیاست‌های حاکمیتی نابرابری جنسیتی را تولید می‌کنند، همین بحث قانون خانواده است. تحصیلات زنان ما یکی از تحصیلات بالا در خاورمیانه و غرب آسیا است و اگر بخواهیم با کشورهای همراه ما مثل ترکیه و مصر مقایسه کنیم، سطح تحصیلات زنان ایرانی - مخصوصاً تحصیلات دانشگاهی - بسیار بالاتر است. اما یکی از پایین‌ترین نرخ‌های اشتغال در جهان را داریم؛ یعنی به طور میانگین نرخ اشتغال در جهان ۴۰ درصد است و برای کشورهای همسایه مسلمان ما حدود ۳۰ درصد است. نرخ اشتغال در ایران زیر ۱۵ درصد است. یعنی ۲۰ درصد زنان ما باید شاغل باشند، اما شاغل نیستند. وقتی این زن شاغل نباشد و درآمدی به خانواده نیاورد، چه اتفاقی می‌افتد؟ فشار مالی همیشه بر دوش مرد می‌ماند. الان به لطف حدود ۱۵ سال مشکلات اقتصادی، درصد خانواده‌های متوسط شهری ما کاهش پیدا کرده است و این مدل خانواده، فرهنگ خاصی دارد. انتظارات از سبک زندگی خاصی هم دارد. زندگی باید با دو درآمد مالی بچرخد، نه با یک درآمد مالی. چرا نرخ اشتغال زنان در ایران پایین است؟ آیا به دلیل است که تنبل هستند؟ خیر. ادعایی که من دارم این است که موانع ساختاری و سیاست‌گذاری اشتغال در ایران به این نحو است که زنان به‌راحتی شاغل نمی‌شوند. برنامه چهارم توسعه مبتنی بر این بود که اشتغال زنان افزایش پیدا کند و این رویکرد باعث شد اشتغال زنان تا ۲۰ درصد افزایش پیدا کند. اما وقتی دولت آقای احمدی‌نژاد بر روی کار آمد، دقیقاً در برنامه پنجم توسعه بالعکس نوشته شد؛ یعنی تشویق زنان به دورکاری، اشتغال خانگی، افزایش جمعیت و مخصوصاً قانون جوانی جمعیت، رویکرد مهمی در برنامه پنج توسعه در حوزه خانواده بود. اگر بررسی کنید، در دوره دولت آقای احمدی‌نژاد خیلی از مدارس روستایی در سطح دبیرستان تعطیل شدند تا دختر روستایی زودتر ازدواج کند. وقتی مدرسه‌ای وجود نداشته باشد، دختر به فکر ازدواج می‌افتد. نتیجه اینکه نرخ کودک‌همسری در ۲۰ سال اخیر بالا رفت. یعنی نرخ کودک‌همسری ما از ۲۰ سال گذشته بیشتر است و این معضل دو دلیل دارد. یک دلیل آن همان مشکلات اقتصادی است که وقتی مشکلات اقتصادی زیاد می‌شود، نرخ کودک‌همسری بالا می‌رود و یک دلیل دیگر، همان سیاست‌های کلان است. مثلاً با کاهش فرصت‌های آموزش برای دختران روستایی و با تعطیل‌کردن دبیرستان‌ها و مراکز آموزشی شبانه‌روزی، امکان تحصیل دختران روستایی کم می‌شود. در حقیقت نرخ ترک تحصیل دختران بالا رفته و از همین رهگذر، آمار کودک‌همسری نیز بیشتر می‌شود. کودک‌همسری هم احتمال طلاق را بالا می‌برد.

مشکلات اقتصادی فشاری مضاعف بر مردان وارد می‌کند و این جا قانون به ضرر مردان است. طبق قانون مصوب ایران، نفقه، مهریه و تأمین معاش خانواده کاملاً بر دوش مرد است. در یک زندگی سنتی، تقسیم جنسیتی مبتنی بر نان‌آور بودن مرد و مراقب‌بودن زن جواب می‌داده است.

پس شاید بتوان این آسیب‌شناسی مهم را از این منظر مطرح کرد؛ ما یک سری سیاست‌های کلان اجتماعی داریم که با بازتولید نابرابری جنسیتی و بازتولید خانواده سنتی مردسالار که تناسبی با نیازهای خانواده امروز ندارد، باعث می‌شود خانواده ایرانی، خانواده شکننده‌ای شود. شکننده بودن بنیان‌های خانواده دو پیامد دارد: بالارفتن نرخ طلاق و کاهش تمایل به ازدواج. دلیل اینکه الان در خیلی از کلان‌شهرها دخترها دیگر تمایلی به ازدواج ندارند، قانون‌های نابرابر جنسیتی است. این مشکل فقط هم مختص به جامعه ایرانی نیست. مثلاً طبق تحقیقات، یکی از دلایل کاهش تمایل جوانان ژاپنی به ازدواج - به‌خصوص جنس مؤنث - دقیقاً همین است. آن‌ها قانون نابرابر ندارند، اما فرهنگ مردسالار دارند که انتظار دارد زن باید بعد از ازدواج شغل خود را رها کند و در خدمت شوهر و فرزند باشد که این فرهنگ باعث شده تمایل به ازدواج زنان ژاپنی بسیار پایین بیاید. الان ۴۰ درصد زنان زیر ۳۰ سال در ژاپن مجرد هستند. فقط مختص زنان هم نیست، مردها هم تمایل به ازدواج ندارند.

دسته سوم علل طلاق که در تحقیق آقایان کلانتری و روشنفکر بیان شده، دلیل فردی - شخصیتی است. گفته می‌شود مشکلات روانی و اختلالات شخصیتی و در کنار آن عدم هوش هیجانی و عدم مهارت‌های زندگی مشترک مثل ارتباط مؤثر و حل تعارض و اختلاف از عوامل طلاق است. مشکلات روانی و شخصیتی که همه جا و برای همه هست، اما می‌خواهم بگویم که نقش حاکمیت چه می‌تواند باشد. گفتیم که یکی از دلایل آن، عدم آموزش مهارت‌های زندگی مشترک است. البته قانون چهارم توسعه به آموزش‌وپرورش توصیه کرده بود که بحث مهارت‌های زندگی را در مدارس آموزش دهد. اما این بحث مهم، بسیار ضعیف در کتاب‌های ابتدایی قرار گرفت و آن مهارت واقعی و ضروری از جمله مهارت ارتباط با جنس مخالف در ایران به دختران و پسران آموزش داده نمی‌شود. بحث اصلی این است که وقتی مهارت رابطه با جنس مخالف وجود ندارد، آن فرصت آشنایی هم وجود ندارد و از طرفی هم به مرد گفته می‌شود که شما رئیس خانواده هستی. قانون مدنی می‌گوید ریاست خانواده از خصایص مرد است. اصلاً مثل این است که این ریاست در ژنتیک مرد حک شده است. واقعاً چنین فکری می‌کنند. وقتی با این افراد حرف بزنید، می‌گویند مدیریت و ریاست برای مردان است. مرد خود را رئیس خانواده می‌داند. مردی که گفت‌وگو و حل تعارض را بلد نیست، تا اینکه یک اختلافی به وجود می‌آید، دست‌وپایش را گم‌کرده و می‌خواهد از راه اجبار مسئله را حل کند. او آمادگی گفت‌وگو و چانه‌زنی با تعارضی که به وجود آمده را ندارد. حرف را حرف خودش می‌داند که چون مرد است، هر چیزی که او بگوید درست است. نتیجه این اتفاق چه می‌شود؟ خشونت خانگی رخ دهد. در بلندمدت می‌رسد به اینکه زن می‌گوید همیشه حرف مرد است و من از این زندگی که اختیار هیچ چیز از جمله خودم را ندارم خسته شدم. پس ما آموزش مهارت‌های گفت‌وگو را نداریم و در نهایت زندگی خانوادگی با مشکل جدی مواجه می‌شود.

نوری: به نظر من جامعه دیگر از این بحث‌ها عبور کرده است. این مشکلات، مشکلات خانواده امروز ایرانی نیست.

موسوی ویایه: نه! ما هنوز درگیر این بحث‌ها هستیم. اتفاقاً کتاب جدیدی که مجموعه مقالاتی به نام «عشق در عصر دیجیتال» است را می‌خواندم. آنجا بیان می‌کند که این اختلاف‌ها و تعارض‌ها در جامعه ایران به‌شدت پیچیده شده است. خانم «مری هگلند» در سال ۱۳۵۷ به علی‌آباد شیراز آمده بود که جمعیت روستای علی‌آباد ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر در آن زمان بود. یک تحقیق انسان‌شناسی انجام داد و ۴۰ سال بعد دوباره به همان روستا بازگشت. الان روستای علی‌آباد بزرگ شده، به شهر شیراز چسبیده و از توابع شیراز شده است. اتفاقی که افتاده چیست؟ الان دختران وارد شیراز می‌شوند و در دانشگاه تحصیل می‌کنند. از آن طرف دختران مثل مادر و مادربزرگشان دوست دارند ازدواج کنند. اما خب از طرفی، شانس ازدواج آن‌ها پایین آمده است، چون افرادی که می‌خواهند با این دختران ازدواج کنند، اغلب پسرانی هستند که به سختی دیپلم گرفته‌اند و بنابراین از دختران درخواست دارند که ازدواج خویشاوندی و فامیلی داشته باشند. بعد نگاه می‌کنند که تحصیلات آن پسر پایین‌تر است. می‌گویند حرف همدیگر را نمی‌فهمیم. آن پسر بینش مردسالارانه دارد و هنوز دوست دارد حرف، حرف خودش باشد. همه این‌ها اختلاف می‌شود و کار به طلاق می‌کشد. خانم هگلند چندین مثال می‌آورد که در آن روستا، زن‌ها به دلیل این تفاوت فرهنگی و تفاوت انتظارات زن مدرن شده و از این‌ها گذر کرده و انتظار دارند که گفت‌وگو کنند و همچنین انتظار رابطه صمیمانه دارند. آنها انتظار همراهی و دوستی از همسر دارند. اما مرد هنوز این بینش را دارد که تأمین معاش با من است و در نتیجه حرف، حرف من است که خب البته باید اشاره کنم که منصفانه هم همین است. منصفانه است که هر کسی پول می‌دهد، حرف و قانون او باشد. اما کلاهبرداری که در جامعه شکل می‌گیرد این است که آن زن، فرصتی برای اشتغال نداشته باشد. هگلند می‌گوید: «حتی خانم‌هایی که معلم هستند و شغل به رسمیت شناخته شده دارند، درآمدشان به اندازه‌ای نیست که یک زندگی مستقل را بچرخانند.» پس در اینجا یک حقه‌بازی درونی‌شده داریم. از این نظر که به زن می‌گوید چون مرد پول و خرج تو را می‌دهد، ریاست هم برای او است. از آن طرف هم به زن اجازه نمی‌دهد که او هم بتواند اشتغال داشته باشد و قدرت به دست بیاورد. این حقه‌بازی درونی‌شده می‌گوید اگر زن شاغل باشد، سلسله روابط قدرت در خانواده به هم می‌خورد و البته این حرف درستی است. چون اینجا مرد شاغل است و پول می‌آورد. وقتی زن هم شاغل می‌شود می‌خواهد که قدرت، متوازن باشد و در نظر دارد که یک رابطه همکاری و شراکت در زندگی برقرار باشد.

 

ناهمخوانی زن سنتی با دوران مدرن

سیاست‌های خانواده در ایران مبتنی بر بازتولید خانواده سنتی مردسالارانه است. متوجه نیستیم که آن سیاست‌ها دیگر جواب نمی‌دهد. چرا که ما دیگر یک جامعه سنتی نیستیم و ساختارهای ما ساختارهای سنتی نیست. نهاد خانواده هم باید متناسب با سایر نهادهای اجتماعی تغییر کند. اما بدنه تصمیم‌ساز حکمرانی، درک درستی از این تغییرات ندارد

بحث اصلی من این بود که شیوه قانون مدنی و تداوم نابرابری جنسیتی درحالی‌که ارزش‌های فرهنگی تغییر کرده و درحالی‌که ارزش‌های مدرن این را می‌طلبد که زنان نقش فعال‌تری در روابط زندگی مشترک و روابط زوجین داشته باشند، این مدل پذیرفته نیست. بعد به این تعارض‌ها می‌رسیم. در اینجا هگلند از یک تعارض دیگر هم می‌گوید که جوانان انتظار این را دارند که زندگی مشترک خود را با سطحی از رفاه شروع کنند که شامل خانه بزرگ، جهیزیه کامل، تلویزیون، مبل و وسایل آشپزخانه با آخرین مد روز است و مسئله این است که این‌ها را از والدین خود طلب می‌کنند. والدین هم برای تهیه این وسایل وام می‌گیرند یا منزل خود را می‌فروشند تا این وسایل و جهیزیه را آماده کنند. از آن طرف، این برخلاف فرهنگ جامعه سنتی است که موضوع ازدواج را مستلزم گفت‌وگوی دو خانواده در مورد امور مالی شامل جهیزیه، مهریه، محل زندگی، وسایل زندگی و هزینه عروسی می‌دانست و این مباحث را خانواده‌ها حل‌وفصل می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند. وقتی هزینه می‌دادند، خودشان هم انتخاب می‌کردند که همسران دختر و پسرشان چه کسی باشد. این در حالی است که الان فرزندان می‌خواهند همسر خود را انتخاب کنند. یعنی درخواست آزادی در حق انتخاب خود دارند. در کنار آن حمایت مالی کاملی که ۳۰ یا ۵۰ سال گذشته که انتظار نمی‌رفته را می‌خواهند. اما الان انتظار رفاه در زندگی مشترک حتی در آن روستای علی‌آباد شامل خانه، اثاثیه و وسایل طبقه متوسط شهری است. درحالی‌که خودشان تمکن مالی ندارند و این یک فشار مالی شدید است. تمام این مسائل اضطراب به همراه دارد. اضطرابی که ما با چنین هزینه‌ای زندگی مشترک را آغاز می‌کنیم، آیا این زندگی مشترک تداوم دارد؟ آیا به طلاق نمی‌رسد؟ آیا این دختر کسی نیست که آمده باشد در کمتر از چند ماه طلاق و مهریه خود را بگیرد؟ ازدواج بسیار پیچیده‌تر، متناقض‌تر و پرچالش‌تر شده است.

نوری: من با این مسئله موافق هستم که قوانین در جامعه ایران ناعادلانه و به نفع مردان بر روی کاغذ نوشته شده است. شکی در این نیست. اما همیشه عرض کرده‌ام که قوانین ناعادلانه به ضرر طرفین است و تنها به ضرر زنان نیست. در همین راستاست که در ایران طلاق‌گرفتن سخت شده و سیاست‌های تحکیم خانواده اجرا می‌شود؛ مانند همه کشورهای پیشرفته دنیا که قانونشان این است. زن و مردی که قطعاً به تصمیم طلاق رسیده‌اند، قاضی به آن‌ها می‌گوید شش ماه از همدیگر جدا زندگی کنید و بعد تصمیم طلاقتان را جدی کنید. انواع سیاست‌ها و برنامه‌ها در همه کشورها وجود دارد که طلاق اتفاق نیفتد؛ چرا که طلاق به لحاظ فردی ممکن است راه‌حل باشد، اما به لحاظ اجتماعی امری آسیب‌زا برای جامعه است. اینکه چون نرخ طلاق در ایران شبیه میانگین آمار کشورهایی چون ترکیه، برزیل و.... است، پس ما برای آن فکری نکنیم و چاره‌ای نیندیشیم اشتباه است. بررسی چرایی این موضوع که سیاست‌های تحکیم خانواده ما ناصحیح است یا اینکه حاکمیت مقصر این سیاست‌هاست که منتج به عوارض دیگری چون کودک‌همسری شده است، امری بسیار تعیین‌کننده است. می‌خواهم برای من به‌عنوان یک محقق روشن باشد که آمار کودک‌همسری تا چه اندازه به واقعیت نزدیک است؟ چرا که ما از سوی دیگر ۱۲ میلیون نفر دختر و پسر مجرد داریم که تجرد ۳ میلیون نفر از آنها قطعی است، اما فضای رسانه‌ای، پژوهشی، دانشگاهی و نخبگان ما در جامعه به قدری که بر کودک‌همسری تأکید دارد و مسئله را پررنگ می‌کند، به بحث تجرد قطعی توجهی نمی‌کند.

شیوه قانون مدنی و تداوم نابرابری جنسیتی درحالی‌که ارزش‌های فرهنگی تغییر کرده و درحالی‌که ارزش‌های مدرن این را می‌طلبد که زنان نقش فعال‌تری در روابط زندگی مشترک و روابط زوجین داشته باشند، این مدل پذیرفته نیست.

موسوی ویایه: تعداد زنان مجرد ۷۰۰ هزار نفر کمتر از مردان است. اینجا یک توضیحی لازم است و باید به مضیقه فرهنگی هم توجه کرد و تنها از بعد مضیقه سنی به این موضوع نگاه نکنیم. از نظر من، دلیل تجرد قطعی زنان و مردان، مضیقه فرهنگی است، نه صرفاً بحث سنی. مردان تمایل دارند با زنانی که حداقل پنج سال از خودشان کوچک‌ترند ازدواج کنند. حالا اگر ما بحث گروه‌های سنی را مدنظر قرار ندهیم، مضیقه فرهنگی برای ازدواج کمتر می‌شود. این حرف را گفتم تا شما بدانید وقتی سؤال را اشتباه مطرح کنیم جواب اشتباه هم می‌گیریم. سؤال اشتباه این است که بگوئیم این تعداد میلیون مجرد داریم و چه کاری باید برای ازدواج زنان کنیم؟! درحالی‌که توجه نداریم به همان میزان که زن مجرد داریم، بیشتر از آن مرد مجرد هم داریم. سؤال درست این است چرا مردان ازدواج نمی‌کنند؟

نوری: شما حتی در مسئله خشونت خانگی هم تمام فرض و مسئولیت را بر عهده مرد گذاشته‌اید. یعنی حتی اگر زن هم در جایی خشونت خانگی داشته باشد، این‌گونه مطرح می‌شود که زن از رفتار مرد ناراحت بوده و تلافی کرده است. اما به نظرم واقعیت این است که خشونت خانگی می‌تواند دوطرفه باشد، هر چند سهم زنان کمتر باشد.

موسوی ویایه: بنده پیمایشی در شهر قم با موضوع خشونت زن علیه شوهر انجام دادم. متأسفانه از نظر آماری خشونت زنان وابسته به خشونت مردان بود؛ یعنی واکنشی به خشونت مردان بود. در این نسبت البته همبستگی صددرصد وجود ندارد، اما نشان از تغییری علّی است.

نوری: نمی‌توان گفت همه، اما می‌توانیم بگوییم در مورد اکثریت همین‌طور است. مردانی بدون رفتار خشونت آمیز هم داریم. ابراز خشونت زنان علیه مردان لزوماً فیزیکی نیست، بلکه غالباً خشونت کلامی یا هیجان رفتاری است و این خشونت امروزه هم بیشتر است.

 

خشونت علیه مردان دیده نمی‌شود

ایرادی که درباره نقش یا سهم زنان در موضوع خشونت خانگی وارد می‌شود، درصد زنان خشنی است که در نسبت با مردان، نمی‌توان به آنان اعتنای جدی داشت. البته و از سوی دیگر نیز باید به این نکته توجه داشت که انواع و سطوح خشونت در میان زنان و مردان متفاوت تعریف شده و مردان خشونت کلامی یا رفتاری و غیرمستقیم زنان را در دسته خشونت خانگی جای نداده، نمی‌بینند یا گزارش نمی‌کنند. در واقع اطلاعات ما از این سهم زنانه یا مردانه، اطلاعات دقیقی نیست!

نوری: متأسفانه ایران کویر آمار است! برای مثال ما در تهران تیپ مصرف‌کننده‌ای داریم که مرد صبح تا شب دو شیفت و بلکه بیشتر کار می‌کند و تنها پنج تا شش ساعت وقت خوابیدن دارد و خانم کاملاً از آن پول با اجازه یا بی‌اجازه استفاده شخصی برای انواع آرایش‌ها، مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی می‌کند. این خشونت مالی علیه آن مرد است. ما الان این تیپ زن و زندگی را به‌ویژه در شهرهای بزرگ زیاد می‌بینیم.

 

ریشه این رفتار را در سیاست‌گذاری‌های حوزه خانواده باید جستجو کرد یا نظام رفتارسازی فرهنگی؟

موسوی ویایه: ما با یک نظام مردسالار فراتر از روابط آدم‌ها مواجهیم. موضوعی که شما می‌فرمایید، پیامد مستقیم این نظام مردسالاری است. نتیجه اینکه به مرد گفته می‌شود حتماً تأمین معاش کند و نتیجه مستقیم اینکه به زن می‌گوید باید زیبا باشی تا خواستنی باشی.

نوری: خانم دکتر! بحث ما مسئله امروز جامعه است. واقعاً چقدر بحث تجرد و چندزنی از سوی حکومت به گوش جامعه می‌رسد؟ آیا اصلاً حکومت این کار را می‌کند؟ چندزنی را تشویق می‌کند یا به‌صورت مصداقی نیتی دارد؟ آیا موضوع چندزنی مطرح است؟ آیا منظور از ازدواج مجدد برای کسی است که زنش فوت شده یا طلاق گرفته تا دوباره ازدواج کند؟ این شیوه تحلیل و نگاه، نوعی فرافکنی و قربانی‌پنداری صرف زنان است.

ما در تهران تیپ مصرف‌کننده‌ای داریم که مرد صبح تا شب دو شیفت و بلکه بیشتر کار می‌کند و تنها پنج تا شش ساعت وقت خوابیدن دارد و خانم کاملاً از آن پول با اجازه یا بی‌اجازه استفاده شخصی برای انواع آرایش‌ها، مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی می‌کند. این خشونت مالی علیه آن مرد است.

ما هر دو موافق این هستیم که عامل اقتصادی همه را گرفتار کرده است. امروزه به دلیل معضلات اقتصادی، مرد باید صبح تا شب کار کند و تنها وقت خوابیدن دارد. دوستی ندارد، وقت گفت‌وگویی ندارد و این تنهایی سبب افسردگی روحی و جسمی او می‌شود. انزوا و خودکشی نتایج بعدی تنهایی مردان است و این فشار جدی است که بیشتر متوجه مردان است تا زنان. چرا که زنان فرصت دارند تا اندازه‌ای روابط سابق خود را داشته باشند، اما مردان به دلیل سنگینی شرایط اقتصادی زمانی برای قسمت بعدی زندگی ندارند. در قانون اساسی ما آمده مردم باید هشت ساعت کار کنند، هشت ساعت وقت فراغت داشته باشند و هشت ساعت هم بخوابند و استراحت کنند. اما قشر وسیعی از مردان ما در حال حاضر ۱۶ تا ۱۸ ساعت کار می‌کنند. پس تنهایی مردان مسئله‌ای است که ریشه خیلی از آن خشونت‌ها و تعارضات امروزی بدان می‌رسد. از سوی دیگر هم فشار اقتصادی باعث شده که فرد از لحاظ روحی و جسمی دچار آسیب شوند؛ چرا که فرصت و حتی مهم‌تر از آن آستانه تحمل بالایی برای گفت‌وگو ندارند.

موسوی ویایه: اینها همه ناشی از این معضل است که سیاست تحکیم خانواده در ایران مبتنی بر بازتولید نظام سنتی و مردسالارانه است. همواره سعی شده خانواده سنتی را به‌مثابه یک امر نوستالوژیک احیا کنند. برای مثال به این مسئله توجه کنید که زنان خانه‌دار در آمار جمعیت غیرفعال کشور قرار می‌گیرند. چرا که اگر زنان را جزء جمعیت فعال در نظر بگیرند، نرخ بیکاری بالا می‌رود. این‌گونه از نظر آماری، نرخ بیکاری را پایین نگه می‌دارند. چرا که از سوی دیگر برای مردان هم که گروه سنتی نان‌آور خانواده هستند، ما شغل کم داریم. اگر رونق اقتصادی وجود داشته باشد، همه می‌توانند کار کنند. مشکل ما این است که بنا و زاویه نگاهمان مبتنی بر توسعه جامعه نیست.

نوری: بله. این یک بحث کلان است. نگاهِ غالب، مرد را رئیس خانواده می‌داند. مردی که حاضر به گفت‌وگو نیست و واقعیت این است که زنان هم مهارت گفت‌وگو را ندارند. من کسب مهارت را مقدم بر امر ریاست می‌دانم. اینکه در خانواده ریاست با کیست، مهم نیست. در جامعه روستایی، مردسالاری است؛ اما در جامعه شهری، مردسالاری نمی‌تواند باشد. چون فرهنگ جامعه شهری این امکان را به مرد نمی‌دهد که مردسالاری تام باشد. اینجا مرد رئیس نیست. وقتی مرد و زن گفت‌وگو بلد نیستند و مهارت گفت‌وگو و حل تعارض ندارند، اصلاً رئیسی وجود ندارد! می‌خواهم بگویم اگر مرد و زن گفت‌وگو را بلد باشند، مهم نیست که چه کسی رئیس باشد.

 

مسئله مهارت ارتباطی یک طرف ماجراست. وقتی دو نفر می‌خواهند در گفت‌وگویی بنشینند، باید خود را در تعامل و جایگاهی یک سطح و برابر ببینند. آیا زنان و مردان ما خود را در جایگاهی برابر می‌بینند؟

موسوی ویایه: شما چگونه می‌گوئید مهم نیست رئیس چه کسی است؟ البته که مهم است شما رابطه یک مدیر و کارمند را ببینید هر دو بر سر چیزی چانه می‌زنند. در ذهن مدیر در نهایت این است که من تصمیم نهایی را می‌گیرم. «هابرماس» در مقوله گفت وگو از لزوم برابری قدرت طرفین می‌گوید، بر این مبنا در جامعه ایران قانون خانواده نابرابر حتى در خصوصی ترین روابط چهاردیواری خانه و حتی در رختخواب مشترک تأثیر خود را می‌گذارد، مرد حق ارضای جنسی دارد و زن حق استنکاف ندارد و در اینجا نابرابری حق زن و مرد پررنگ است.  توجه کنید که در ذهن زن ایرانی چه می‌گذرد؟ در ذهن زن این است که اگر من استنکاف کنم همسرم حق دارد که زن دیگری بگیرد. با تحلیل بر اساس نظریه هابرماس، گفت و گو، چانه‌زنی و تفاهم واقعی بین زن و شوهر در خانواده ایرانی نمی‌تواند رخ دهد چون برابری قدرت وجود ندارد.

نوری: گفت‌وگوی من با فرزندم، از نوع هابرماسی است، اما نه چون هابرماسی را به رسمیت می‌شناسم، چون می‌دانم به نفع من است که این‌طوری با او برخورد کنم، حتی در برابر فرزند ۱۵ ساله‌ای که قانون حق بیشتری را در نسبت با او به من می‌دهد؛ چرا که در نهایت به نفع من است که با بچه این طوری رفتار کنم.

موسوی ویایه: من از همین وجهی که شما می‌فرمایید به وضعیت کشور نگاه می‌کنم و از شما می‌پرسم: چرا ما هنوز در کشور این میزان از کودک‌آزاری داریم؟ چون قانون هنوز طرف پدر می‌ایستد. چون هنوز ولایت پدر اصل اساسی در روابط خانوادگی و روابط والد - کودکی در جامعه ایرانی است. پس مردی مثل شما به دلیل تحصیلات، سرمایه، فرهنگ بالا و به‌خاطر اینکه متعلق به طبقه بالاشهری هستید و با ایده‌های مدرنی زندگی می‌کنید و برای فرزندتان یک جایگاه برابر قائل هستید، یک رویکرد فرزندپروری و مقتدرانه دارید و می‌توانید با گفت‌وگو او را اقناع کنید تا نظر شما را بپذیرد. شما نمی‌گوئید «چون من می‌گویم این کار باید انجام شود»، اما در نهایت این شما خودتان هستید که تصمیم گرفته‌اید این رویکرد را داشته باشید. هر امتیازی که به پسرتان و هر امتیازی که به همسرتان می‌دهید، لطفی از طرف شماست که می‌تواند موقتی باشد و در هر زمان که شما بخواهید پس بگیرید. این موقتی بودن و لطف بودن مسئله است. اگر شما مرد طبقه متوسط شهری تحصیل‌کرده و با سرمایه فرهنگی بالایی هستید و با ایده‌های مدرن از این قدرت سوءاستفاده نمی‌کنید، تصمیم و انتخاب شخصی شما است و به این معنی نیست که شما حق ندارید و زن شما آن حقی را که قانون به شما داده، فراموش کرده است.

 

قانون خانواده باید تغییر کند

نوری: ما نظریه انتخاب عقلانی را داریم. این لطف من نیست، نفع من است که این‌گونه باشم و اگر عاقل باشم این کار را انجام می‌دهم. چرا که وقتی حساب‌وکتاب می‌کنم، به تراز هزینه - فایده آن توجه می‌کنم و می‌بینم که نفع این رفتار، نه‌تنها برای طرف مقابل بلکه برای خودم هم بیشتر است و چون نفع آن برای من بیشتر است به این شکل عمل می‌کنم. در حقیقت اگر در شرایط امروزی جامعه به شکل دیگری عمل کنم، به خودم هم آسیب می‌زنم. من واقعاً با این رویکرد به این مسئله نگاه می‌کنم.

موسوی ویایه: پس شما می‌پذیرید که قانون خانواده در ایران باید کاملاً تغییر کند و مبتنی بر رویکرد برابری جایگاه زن و مرد نوشته شود. چون دو شریک برابر هستند و در حقیقت انتخاب عقلانی می‌گوید این دو جایگاه برابر است.

قانون خانواده در ایران باید کاملاً تغییر کند و مبتنی بر رویکرد برابری جایگاه زن و مرد نوشته شود. چون دو شریک برابر هستند و در حقیقت انتخاب عقلانی می‌گوید این دو جایگاه برابر است.

نوری: در واقع زن و مرد قبل از اینکه زن و مرد باشند، انسان هستند و به‌عنوان انسان باید از حقوق انسانی برخوردار باشند. اینکه در یک زمانی قانونی نوشته شده، حتماً مختص مقتضیات و شرایط اجتماعی آن زمان در مورد ریاست مرد بر خانواده و در مورد حق طلاق، ارث، دیه و بسیاری از چیزهای دیگر بوده است. اما امروزه شرایط جامعه تغییر کرده و قوانین باید متناسب با امروز باشد. حقوق هر دو طرف و حتی حقوق کودکان، والدین، زن و شوهر باید در نظر گرفته شود تا زندگی بهتر شود. اتفاقاً همان جایی که عرض کردم طلاق به لحاظ فردی یک راه‌حل و به لحاظ اجتماعی آسیب است، منظور این است که نرخ طلاق هر جا پایین است، وضعیت آن جامعه بهتر است. این را همه می‌پذیرند. جامعه‌ای که نرخ طلاقش ۱۰ درصد است، نسبت به جامعه‌ای که ۴۰ درصد است حتماً وضعیت بهتری دارد. حالا پرسش مهم این است چه‌کار کنیم تا این نرخ کاهش پیدا کند؟ آموزش مهارت‌های زندگی در مقاطع مختلف زندگی از خانواده گرفته تا مدرسه، دانشگاه و... داشته باشیم، قوانین عادلانه داشته باشیم، شرایط عادلانه برای زندگی افراد فراهم آوریم، آموزش‌های مختلف برای داشتن جسمی سالم و روح و روانی سالم داشته باشیم و راه طلاق‌گرفتن را نباید بی‌دلیل سخت کنیم. با سخت کردن راه طلاق شما نمی‌توانید آمار طلاق را به صفر برسانید. گاهی باید طلاق صورت بگیرد و تنها راه نجات آن دو نفر طلاق است. پس شما نباید جلوی طلاق را بگیرید.

یک زمانی هم هست که طلاق ناشی از لجبازی و تصمیمات هیجانی است. در اینجا خوب است که سخت‌گیری صورت بگیرد؛ چرا که هرچند طلاق امری فردی، اما تبعات اجتماعی آن هم گریزناپذیر است. طلاق پیامدهای اقتصادی، روان‌شناختی و اجتماعی متعددی دارد. اگر بخواهم به طور صریح مهم‌ترین عامل طلاق را بیان کنم، ضعف در مهارت‌های ارتباطاتی است. از سوی دیگر هم استقلال مالی زنان در جامعه امروز ما عاملی برای طلاق است. چرا؟ اینجا نگاه ارزش‌گذارانه به این فاکتور ندارم. اما زنان به دلیل اینکه استقلال مالی دارند، دیگر همچون قدیم با مرد زندگی خود نمی‌سازند و زیر بار حرف زور نمی‌روند. پایگاه اجتماعی و فرهنگی متفاوت زوجین یکی دیگر از عوامل تشدیدکننده طلاق در کشور ماست؛ چرا که فرهنگ‌های متفاوت باعث افزایش تضادها در زندگی می‌شود. عوامل مرتبط با نیاز جنسی هم یک واقعیت است، هرچند می‌تواند دستاویز و بهانه‌ای برای زوجین باشد. مسئله روابط جنسی، عدم توجه به نیازهای جنسی واقعی و عدم آموزش بحث روابط جنسی باعث شده توقعات نابجایی در میان افراد شکل بگیرد. مسئله هم‌کفو نبودن زن و مرد هم وجه مهمی در این بحث است. ازدواج سنتی یک خوبی داشت و این بود که پدر و مادر عروس و داماد به گفت‌وگو می‌نشستند که این دو جوان به درد هم می‌خورند یا نمی‌خورند. با توجه به پایگاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، وضعیت دو جوان را می‌سنجیدند. اما الان به این شکل نیست. این باعث شده که ازدواج‌های ناهم‌سطح بسیاری رخ دهد و عاملی برای تضاد و تعارض زوج‌ها و خانواده‌ها باشد. البته این می‌تواند به بحث خانم دکتر موسوی هم مربوط باشد که فرمودند در سال اول ازدواج احتمال طلاق بالاست که به دلیل همین عدم توازن است.

 

/انتهای بخش نخست / ادامه دارد...