به گزارش فرهنگ سدید به نقل از عصر ایرانیان،سینمای رسانهها، روز نخست جشنواره فیلم فجر را با مسئله «جاده» و با نمایش دو فیلمیآغاز کرد که کارگردانهایشان را پس از سالها دوری از جهان فیلمسازی به عرصه سینما باز گرداندند. «کامیون» به کارگردانی کابوزیا پرتوی و «جاده قدیم» ساخته منیژه حکمت اما نشان دادند که گذر زمان و کار برروی داستانها برخلاف انتظار میتواند به ضرر فیلم تمام شود.
تهران بیرحمتر از داعش
بازگشت «کامبوزیا پرتوی» پس از 13 سال به فیلمسازی، انتظارات را از آن چه قرار بود بر پرده بیاید بالا برده بود و سابقه پررنگ کارگردان فیلم که در عرصه فیلمنامه نویسی هم باعث میشد که این انتظارات خصوصا از متن و داستان، به اشتیاقی برای تماشای یک اثر متفاوت تبدیل شود؛ انتظاری که نهایتا ناکام ماند و ضعفهای روشن فیلمنامه، چیزی از یک حرف سروشکلیافته باقی نگذاشت. کامیون که قرار است یک فیلم جادهای باشد تا در خلال برخوردها و موقعیتها، تعریف روشنتری از شخصیتها به دست دهد عملا تبدیل به فیلمیشده که با شخصیتپردازیهای موجزش، چیزی بیش از یک ایزدی آواره در کنار یک راننده کامیون خوشغیرت برای گفتن ندارد. فیلم، داستانش را تنها با داعش شروع میکند اما چیزی از آن را به سرانجام نمیرساند و داعش جز بهانهای برای پرداختن به یک درام بیسرانجام موضوعیت دیگری ندارد. پایانبندی فیلم اما از هر مسئلهای ناامیدکنندهتر است. جایی که شخصیتها این فرصت را دارند تا با تماس مجدد با «آراز» از موقعیت خود آگاه شوند و آدرس تازه پیدا شده از «بروژ» را نیز پیگیری نمایند یا دستکم با تماس با «نیکی کریمی» خود را از بلاتکلیفی نجات دهند، همه چیز ناگهان پایان مییابد. از سوی دیگر علاقه نامعمولی هم که میان زن آواره و راننده کامیون ایجاد شده و از قضا با شباهت نام «بروژ» همسر گمشده زن و «بهروز» راننده کامیون، مهر تاییدی بر آن زده میشود، در بیسرانجامییک داستان تکاملنیافته رها میشود.
کامبوزیا پرتوی اما در نشست خبری فیلم اذعان دارد که فیلمنامه فیلم نزدیک به یک دهه است که نوشته شده و جوایزی را نیز دریافت کرده است و البته در دوران سازمان سینمایی شمقدری هم اجازه ساخت آن صادر نشده است چرا که شرط آنها تغییر کارگردان آن بوده است. با این حال فرصت بسیاری که کارگردان برای تدوین این فیلمنامه گذاشته است چنین ضعفهایی را غیرقابل قبول میسازد و واقعیت آن است که بهانه سانسور و حذف نیز دیگر کارگر نمیافتد.
پروداشن نسبتا سخت فیلم جادهای و بازیهای روان و باورپذیر بازیگران محاسن «کامیون» به حساب میآید که البته داستان آنها را نیز ناکام میگذارد. پرتوی که در کافه ترانزیت نیز نشان داده بود در بازی گرفتن از نابازیگران برای ساخت فیلمهایی به سبک واقعگرا تبحر قابل قبولی دارد این بار نیز توانسته این تجربه را تکرار کند اما فیلمبرداری ضعیف و قاببندیهای خامدستانه را باید در کنار داستان ناتوان فیلم قرار داد. با تمام اینها ضعف بزرگ داستان را باید سیر بیرحمانه آن در قضاوت دانست؛ قهرمان داستان کامیون، زن بیپناه ایزدی را از دست داعش نجات میدهد تا او را به شوهرش در تهران بسپارد اما تهران، بیرحمتر از داعش ظاهر میشود و نه تنها آن دو را به هم نمیرساند بلکه این گروه آواره را زیر کتک نیز میگیرد. کامیون درواقع محمل یک عاشقانه ناامید و بیسرانجام با دستاویزی به نام داعش است که به جایی منتهی نمیشود جز این که شهری را که میشد نماد دوستانهتری باشد، به دشمن تحویل میکند.
صریح در تجاوز، محافظهکار در سیاست
فیلم «جاده قدیم» نیز کارگردان خود را پس از 11 سال دوری به عرصه فیلمسازی بازگرداند اما داستان شلوغ آن در میان شخصیتهایی که حضورشان به پیشبرد داستان کمکی نمیکند، گم میشود. خردهداستانهایی مثل بهانه آغازین قصه، یعنی ازدواج خسرو و پریسا و باردار شدن پیش از ازدواج، به راحتی رها میشوند و جز با پیدا کردن ارتباطهای گنگ و چندلایه به اصل قصه متصل نمیشوند.
آخرین ساخته حکمت برخلاف ساختههای اخیر سینمای ایران، مردان داستان را به چند تم شخصیتی تقسیم میکند؛ پدربزرگ، مرد بزرگ خانواده، مرد مقتدری است که پسزمینهای مذهبی داشته و نگاه خود را عموما به خانواده تحمیل میکند. بهرام پس از فهمیدن ماجرای همسرش و تعرض به او، نگاهش را به همسرش تغییر میدهد و خسرو نیز با وجود اتخاذ تصمیم، پای نتایج آن نمیایستد و البته مرد اصلی ماجرا که گره داستان را رقم میزند و با تجاوز به مینو، شخصیت اصلی داستان مسئله اصلی فیلم را طرح میکند. به این فهرست باید برادر مینو، مهرداد را نیز افزود که داستان این شخصیت البته مثل خود او در فیلم کشته شده اما با حضور کوتاهش، سبب تغییر مسیر قصه و بازگشت مینو به شخصیت قبلیاش میشود. خانواده متمرکز زیر پرده اقتدار مردی که اتفاقا نقش آن را پرویز پورحسینی بازی میکند، ویساورهای به ظاهر نامرتبط سیاسی درباره مسئله هستهای و مذاکرات برجام و خردهقصههایی که به زحمت با پیرنگ اصلی داستان جفت میشوند، همه و همه دربردارنده تم سیاسی یک درام اجتماعی هستند. تمیکه کارگردان آن برخلاف شخصیتهای داستانش ترجیح میدهد آنها را در لفافه نگه دارد.
آخرین ساخته حکمت را باید تداوم قصههای ترسوی سیاسی دانست که در پوشش درام اجتماعی آن هم با محوریت مسئله تجاوز به زنان، تلاش میکنند مخاطب خود را به نوعی از لبخوانی وادار کنند حال آن که ضعف قصه و پیچیدگیهای ناشی از فرار مولف از صراحت، نهایتا به قصهگویی پرلکنت منجر میشود؛ نه مسئله اجتماعی به درستی طرح میگردد و نه حتی کارکردهای سیاسی آن به درستی به نتیجه میرسد.