مهدی متولیان/ تاملی بر مفهوم و مصداق‌های هنر متعهد

به گزارش فرهنگ سدید مهدی متولیان نوشت:  آیا «هنر متعهد» وجود دارد؟ معمول بوده که محققین و نظریه‌پردازان در کشور ما هنگام معرفی و تعریف هنر، یک تعریف جامع و مانع که تلقی آن‌ها از حقیقت هنر باشد را عرضه نمی‌کنند، بلکه از نقل این و آن، هنر را تعریف می‌کنند. حتماً آن‌ها وقتی حساب می‌کنند که در عالم هنر چه کسان و بزرگانی آمده‌اند و هر کدام چه نظراتی درباره‌ی هنر داشته‌اند، دیگر به ساد‌گی نمی‌توانند معلوم کنند که هنر چیست. البته انصافاً هم ماهیت هنر آن‌گونه که در تمدّن غرب شناخته شده، غامض و تودرتو است؛ اما وقتی به عرصه‌ی عملی هنر و آکادمی‌ها و سیستم‌های آموزشی هنر نگاه کنیم، وضعیت کاملاً عکس حوزه‌ی نظر است.
در این عرصه به وضوح فرآیندهای خاص و محدودی به نام هنر شناخته می‌شوند و مجموعاً می‌شود گفت که یک تعریف و تلّقی کاملاً مشخص و چهارچوب‌بندی شده به نام هنر، در همه‌ی ارکان جامعه جا افتاده که کسی هم نمی‌خواهد از اشراف بلامنازع این تلقی تنگ‌نظرانه عدول کند. در این‌جا هنر همان است که در غرب به آن «art » می‌گویند. تولید آثاری زیبا و خلاقه که بر روی صفحه‌ی بوم یا قاب تلویزیون، یا پرده‌ی سینما و یا پرده‌ی گوش‌های آدمی‌زاد ظاهر شود؛ با چشم دیده و با گوش شنیده شود؛ چه کاربردی در زند‌گی داشته باشد و چه نداشته باشد. حالا شما می‌گویی هنر تراوش احساس انسان است به هر شکل ممکن؟!… مهم نیست. به هر حال آن‌چه عملاً به نام هنر به رسمیت شناخته شده، همین است و کسی که به نام هنرمند می‌شناسیم، از دایره‌ی فیلم‌ساز و نقاش و تئاتریسین و گرافیست و موسیقی‌دان و از این قبیل فراتر نمی‌رود. حال اگر تعریف شما در این دایره بگنجد که هیچ، اگر نه، هنر همین است و بس. حتی اُدبا را هم چندان داخل هنرمند نمی‌دانند. وقتی که می‌گوییم، دانشگاه هنر، هنرستان، آموزشگاه هنر، هنرکده و… خوب می‌دانیم که چه چیزهایی در آن‌ها تدریس می‌شود و ادبیات در این چیزها قرار ندارد. دانشکده‌ی ادبیات جایی دیگر است.

اما حقیقت این است که آنچه امروز به نام هنر مصطلح شده، فرآیندی کاملاً فنی و تکنیکی است که با التزام به خلاقیت[۱] و بداعت، مبتنی بر قوای مخیّله‌ی آدمی، و البته بی‌نسبت با مبدأ و مقصد وجود او، هویت پیدا کرده است. در واقع هنر مفهوم شناخته شده و پذیرفته‌ای است برای مجموعه‌ی خاصی از فنون به نام عکاسی، نقاشی، تئاتر، سینما، موسیقی و… که فارغ از محتوا و مضامینِ مورد عُلقه‌ی هنرمند، موضوعیت دارند و تشخّص پیدا می‌کنند. کسی که فن نقاشی بداند، هنرمند است؛ می‌خواهد گل‌ و بلبل نقاشی کند یا طرح تبلیغاتی یک محصول آرایشی را ترسیم کند، یا می‌خواهد رنج‌های تاریخی بشر جدید را تصویر کند. مهم این است که او نقاشی می‌داند و دغدغه‌های درونی و افکار و شخصیت اخلاقی و انسانی‌اش را تأثیری در هنرمند بودن یا نبودن او نیست. در دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های هنر هم قواعد و اصول نقاشی کردن، اعم از فرم‌ و رنگ‌ و کمپوزسیون و… را می‌آموزند. یعنی چه؟ یعنی این که معارف دینی یا تاریخ یا فلسفه، تأثیری بر میزان هنرمند شدن هنرآموز ندارد. این درس‌ها، عمومی به حساب می‌آیند و در بسیاری موارد، اختیاری. می‌توانند باشند یا نباشند. آنچه اصالت دارد، فراگیری فنون است و پرورش خلاقیت برای ترکیب این فنون و عناصر بصری و شنیداری.

 هنر در اصل و ذات خویش عین حکمت و معرفت و تفکر است

وقتی اهالی انقلاب اسلامی و معتقدین به جنگ تاریخی حق و باطل – که انسانیت خود و همه‌ی انسان‌ها را در این مبارزه باز می‌یابند – از «هنر متعهد» سخن می‌گویند، منظورشان همین فنون رایج است که به تفکّر و محتوای خاصی – که همان شعارها و آرمان‌های انقلاب اسلامی باشد – التزام یافته باشد. خب، طبعاً پذیرش هنر به این معنی، مستلزم به رسمیت شناختن هنری غیر متعهد هم هست. یعنی هنر را پدیده‌ای می‌دانیم که فی‌نفسه ارتباطی با تفکّر موضوعه‌اش ندارد و به مثابه یک ابزار می‌تواند در خدمت هر اندیشه‌ای قرار بگیرد. اما آیا مأثورات فرهنگی ما هم هنر را این‌طور معرفی کرده‌اند؟

خلاف آن‌چه امروز رایج است، در فرهنگ اسلامی، هنر در تلازم با معنویت و فضیلت‌های اخلاقی و انسانی معنا پیدا می‌کرد. حضرت امام در فرمایش «هنر عبارت است از دمیدن روح تعهد در کالبد انسان‌ها»، متکی بر گنجینه‌ی فرهنگ و تفکر اسلامی سخن می‌گوید. در این سخن اصلاً حضرت امام را با فنون رایجی که غربی‌ها به آن هنر گفته‌اند (و ما هم به تقلید ایضاً)، کاری نیست. ایشان هنر را معادل تعهّد گرفته‌اند، نه موصوف تعهد. با این مبنا، «هنر متعهد» هرچند علی‌الظاهر از همین جمله‌ی مبارک اخذ شده، اما ترکیبی مغالطه‌آمیز است. چرا که اصلاً هنر با “تعهد” معنا می‌یابد؛ یعنی که اگر تعهد نباشد، هنر موجودیت پیدا نمی‌کند و اثر هنری پدید نمی‌آید؛ ولو آن که یک فیلم ساخته، یا تابلویی ترسیم، و یا سازی نواخته شده و صدایی خوش از حنجره‌ای برخاسته باشد. تعهد هم که تعهد به آرمان انسانی است و البته شهید آوینی در مقاله‌ی «منشور تجدید عهد هنر» به طرز بلیغی این تعهد را به همان امانت ازلی پروردگار به انسان ارجاع می‌دهد که در وجود ما به عنوان فطرت نهاده شده است.

استاد شهید در همان مقاله‌ – که شرحی بر پیام مشهور حضرت امام به هنرمندان است – می‌نویسد: «هنر در اصل و ذات خویش عین حکمت و معرفت و تفکر است.»[۲] آیا حکمت و معرفت را می‌توان به متعهد یا غیر متعهد تقسیم کرد؟ مگر نه اینکه موضوع حکمت و معرفت، تعهد به حقیقت عالم و کشف و شناخت آن است؟ آیا حکمت بی‌تعهد به حقیقت، معنا دارد؟ مسلّماً نه. هنر هم همین است و از کلام امام راحل می‌توان استنباط کرد که هنر بدون تعلق و تعهد به آرمان‌های بشری و دغدغه‌های انسانی، اصلاً هنر نیست.

اگر به دنبال یک تعریف جامع و مانع بر اساس این نگاه باشیم، به نظرم بیان استاد شهید آوینی بسیار مناسب است: «هنر شیداییِ حقیقت است همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است… اگر حنجره‌ی بلبل بیمار شود، شیدایی او در درونش حبس می‌شود و فرصت تجلّی پیدا نمی‌کند؛… و اگر شیدایی نباشد، از حنجره‌ی سالم صدایی بر نمی‌آید. اصل لازم شیداییِ حق است و قدرت بیان شرط کافی است.»[۳]

اصطلاح تعهد مؤدّی است به «تعهد به حقیقت» که فارغ از حجاب‌های نفس اماره متجلّی شود. شاید عده‌ای بگویند هر هنرمندی، به نوعی متعهد به حقیقت است، اما گذشته از آن که حنای این سخن دیگر رنگی ندارد، اهمیت فراغت از حجاب‌های نفس اماره در این‌جا مشخص می‌شود. بله؛ به حکم فطرت انسانی، همه‌ی ابناء بشر روضه‌خوان غربت خویش از حقیقت و مبدأ وجودند، اما امروز و در عصر حاضر این غربت و گم‌گشته‌گی تا آن‌جا عمیق شده که سیطره‌ی نفس اماره بر قول و فعل بشر معاصر را نمی‌توان حمل بر حق‌طلبی و حق‌جویی کرد. بنا بر این تعهد در مفهوم حقیقی خود، با مشخصه‌ها و ویژ‌گی‌های خاصی ظاهر می‌شود که مهم‌ترینش نفی خودپرستی و دریدن جلد منیت است. آرمان‌خواهی بشر جدید در گرداب جدایی از دین و حکمت و معرفت، عقیم شده و به بیراهه رفته است و ظهور و بروز هرازگاه علائق فطری به عدالت، معنویت و امثالهم را نمی‌توان با «شیدایی حقیقت» یکی گرفت.

به هر حال آنچه امروز در دانشگاه‌ها و مدارس هنری می‌آموزند، مجموعه‌ای از فنون و تکنیک‌های مختلف است و حق این است فارغ‌التحصیلان این آموزشگاه‌ها را تکنسین بدانیم، نه هنرمند. همان‌طور که دانشگاه‌های دیگر هم تنها تکنسین تربیت می‌کنند. در وضع فعلی، دانشجویان هنر، حداکثر شرط کافی هنر – قدرت بیان – را می‌آموزند و شرط لازم – شیدایی حقیقت – در مدارس هنری ما یافت نمی‌شود.

استعمال تعبیر «هنر متعهد» در باطن امر به معنی بازی در زمین غرب است

در تفکّر اسلامی هر پدیده‌ای، حقیقت واحدی دارد که نمی‌تواند جدا از ذات اقدس الهی وجود داشته باشد. حقیقت ازلی در حوزه‌های مختلف عالم و همچنین حوزه‌های اجتماع انسانی، مثل شعاع نور خورشید، ظهور و بروز دارد و کار مؤمن همین است که با تقرّب به ذات حقیقت، آن را بشناسد. پس اگر از فلاسفه و تاریخ‌دانان و متفکرین بر نمی‌آید که تعریفی واحد و مشترک از هنر ارائه کنند، از عرفا و حکما و شهدا که مجاوران و روزی‌خورند‌گان نزد ذات حقیقت و متصل به خزانه‌ی غیبند، بر می‌آید که حقیقت هنر را بشناسند و بشناسانند. همان‌ها خبر داده‌اند که هنر در ذات و حقیقت خود، متعهّد و اسلامی است و تنافر و تنازعی با دین الهی ندارد. بنا بر این واژه‌گزینی‌های ناشیانه‌ی ما نمی‌تواند به تجلّی حقیقت هنر کمک کند؛ بل‌که بیش‌تر کمک به تثبیت هژمونی فرهنگ و سبک زندگی غربی است. در غرب تمام مفاهیم از جایگاه اصلی خود خارج شده‌اند و در قراردادها بار حقیقی خود را از دست داده‌اند. نهضت فکری انقلاب اسلامی در مقابل عالم غرب، باید با قرار دادن مفاهیم در جایگاه حقیقی خودشان آغاز شود؛ یک نهضت عدالت‌خواهی برای واژه‌ها. در باب هنر هم همین‌طور. باید به جای پذیرش مفهوم منقلب‌شده‌ی هنر، تلاش کنیم تا هنر را به جایگاه حقیقی و ذاتی خود بازگردانیم.

در این میان اگر می‌بینیم که برخی بزرگان ما از این تعبیر استفاده نموده‌ و در باره‌ی آن سخن گفته‌اند، به جهت ضیق کلام است و از آن‌جا که ایشان با عموم مردم – که در فضای تعاریف و مشهورات رایج تنفس می‌کنند – مخاطبه دارند، باید که با همین الفاظ و تعابیر رایج، مخاطب را به حقیقت مفاهیم ارجاع دهند. چرا که مأمور به “خاطَبوُا النّاس عَلى قَدرِ عقوُلِهِم[۴]” هستند. صِرف استعمال این عبارات در وضعیتی که هیچ نوع تولید تئوری و جعل واژگان متناسب با تفکر اسلامی نداریم، به معنی تقریر و تأیید واژه و استغنای ما از تأمل و تدبّر در این مفاهیم نمی‌تواند باشد.

به هر حال، استعمال تعبیر «هنر متعهد» در باطن امر به معنی بازی در زمین غرب است. ما با پذیرش پیش‌فرضی که در تفکّر غربی وضع شده، به دست خود راه هرگونه تولید تئوری در حوزه‌ی هنر را می‌بندیم و تا این راه گشوده نشود، امیدی نیست که با تکنیسین‌های تربیت شده‌ی دانشگاه‌های هنری، جریان هنر و هنرمند در ایران، به خدمت اهداف انقلاب اسلامی در آید. مسئله‌ی تعریف هنر که در این مطلب توضیح داده شد، به عنوان نمونه‌ای از تولید تئوری (بدل از تولید علم) که طرح آن با حضرت امام بوده و شهید آوینی به آن تفصیل داده است، می‌تواند نقطه‌ی عزیمت ما در جریان تولید تئوری هنر باشد.

[۱] – البته در مملکت ما در شرط خلاقیت هم حرف هست!

[۲] – رستاخیز جان، منشور تجدید عهد هنر.

[۳] – آیینه‌ی جادو، ج ۳، نگاهی دوباره به «روایت فتح»

[۴]  روایت شده از حضرت امیر(س)

منبع: رسانه انقلاب

Iran (Islamic Republic of)
امیر سلیمانی
۱۰:۱۷ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۵
خدا رحمت کند قیصر امین پور را که نمونه بارزی از هنر متعهد بود. هم در اشعارش هم در کلاس های درسش در دانشگاه تهران و هم در بیان دیدگاه ها و اندیشه هایش.
بی تکلف و بی ریا، با خلوص و قریحه ی سرشار و دردمندانه به بیان مسائل و موضوعات می پرداخت.
ارسال نظر
captcha