آیا سازمان هایی را مشاهده کرده اید که با تلاش بسیار، برنامه ریزی راهبردی انجام می دهند ولی تاثیر چندانی بر عملکرد آنها حاصل نشده است؟ شاید لازم باشد که قبل از تغییر راهبردها، پارادایم هایشان را تغییر دهند.

گروه گفتنمان فرهنگ سدید- حمیدرضا خاکسار: در یادداشت «زمان تغییر فرا رسیده است» گفته شد که پارادایم، الگو و مدل اندیشیدن و تصمیم گیری انسان‌هاست. پارادایم اصول و قوانینی است که چارچوب فکری را تعیین می‌کند. پارادایم پدیده‌ای است که حکم می‌کند نخبگان و مردم چگونه بیاندیشند. پارادایم تعیین می‌کند که چگونه نظریه پردازی، حل مسئله و حتی قضاوت کنیم. همچنین گفته شد که وقتی پارادایم‌های موجود قادر به حل مسائل جاری ما نباشند تغییر پارادایم یا "پارادایم شیفت" ضرورت پیدا می‌کند. پارادایم شیفت برای جایگزین کردن باور‌های گذشته با باور‌های جدید است. تغییر پارادایم زمانی روی می‌دهد که مفروضات پایه‌ای ما تغییر کند. پیشتازان تحولات جامعه کسانی هستند که با مشاهده اولین نشانه‌های ناکارآمدی پارادایم‌ها، خود را برای تغییر پارادایم آماده می‌کنند.

در ادامه می گوییم پارادایم ها در ضمیر ناخودآگاه جمعی شکل می گیرند. می توان نسبت به آن‌ها شناخت نسبی پیدا کرد. می توان برای تغییر نسبی آنها برنامه ریزی کرد. برای درک "پارادایم شیفت" و ایفای نقش در تغییر پارادایم، ناچاریم ازعلوم رفتاری، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، افکار عمومی، ارتباطات و تبلیغات کمک بگیریم. در تعاریف قدیمی و ابتدایی، پارادایم را تغییر در چارچوب ذهنی دانشمندان یک دوره تاریخی می دانستند مثلا گفته می‌شد که وقتی گرد بودن زمین و گردش زمین به دور خورشید مشاهده شد، پارادایم قبلی زیر سوال رفت و بشریت به پارادایم جدید، شیفت پیدا کرد. اکنون تعاریف گسترده ای برای پارادایم بیان می شود. برای پارادایم انواعی در نظر گرفته می‌شود و اخیرا حتی به شرکت های خصوصی خدماتی مبنی بر تغییر پارادایم شرکت شان ارائه می دهند.

آیا سازمان هایی را مشاهده کرده اید که با تلاش بسیار، برنامه ریزی راهبردی انجام می دهند ولی تاثیر چندانی بر عملکرد آنها حاصل نشده است؟ شاید لازم باشد که قبل از تغییر راهبردها، پارادایم هایشان را تغییر دهند.

کشور ما از جمله کشورهایی با اقوام و فرهنگ های گوناگون و متفاوت است. از ویژگی های کشورما این است که مردم با ادیان و مذاهب الهی و غیر الهی ، افکار و فرقه های خرافی و خود ساخته، مکتب های وارداتی و استعماری همه در کنار هم زندگی می کنند هر گروه از آنان پارادایم های خود را داشته و به روش خود می اندیشد. البته بعضی پارادایم ها ملی بوده و دربین مردم ما مشترکند مثل دفاع از مظلوم و فداکاری در هنگام بلایای طبیعی. دربعضی از پارادایم ها نیز علی رغم عناصر مشترک تمایزاتی نیز وجود دارد. بدیهی است که هرچه پارادایم های مردم به هم شبیه تر باشد اراده ملی و تصمیمات بزرگ بهتر شکل گرفته و اجرا می شوند.

ممکن است که مبانی نظری بعضی از گروه‌های اجتماعی بر اساس خشونت، خرافه، بزهکاری، منافع شخصی و خیانت شکل گیرد که اگر حکومت ها برای آن‌ها تدبیر نداشته باشند تبدیل به پارادایم های غالب و رایج خواهند شد. برای مثال بعضی از مبارزین متدین دهه 50 به این نتیجه رسیدند که کمونیسم، علم مبارزه با امپریالیسم است لذا مفاهیم و مبانی نظری کمونیسم را مطالعه کرده و با مبانی کمونیستی به تحلیل جهان پرداختند. اگر چه خودشان هنوز احساس می کردند که مسلمانانی مجاهد هستند اما به تدریج تصمیمات و قضاوت هایشان راجع به جهان بر اساس مبانی کمونیستی شکل گرفت و تبدیل به موجوداتی کریه الفکر و غریب الفعل شدند و سرانجام در دهه شصت با همه ارکان و اجزاء جمهوری اسلامی به مخالفت برخاستند. به رهبری و مسئولین نظام پرخاش کردند. قوانین و مقررات را بر نتافتند. 17 هزار ترور انجام دادند، در خدمت حزب بعث عراق قرار گرفتند و به بازجویی و شکنجه رزمندگان اسلام همت گماشتند. آن‌ها در واقع در پارادایم‌های کمونیستی اسیر شده بودند و خشونت‌ها و خیانت‌ها نتیجه تفکر و تصمیم در آن پارادایم‌ها بود.

اگر در دهه 90 کسانی مبانی نظری شان از اسلام به لیبرالیسم تغییر یابد و در پارادایم‌های لیبرالیستی اسیر شوند، به مسائل کشور چگونه نگاه می کنند؟ باید منتظر چه تغییراتی درتصمیمات، قضاوت‌ها و رفتار سیاسی آن‌ها باشیم؟

هر چند واژگان "پارادایم" و "پارادایم شیفت" به تازگی وارد ادبیات جهان شده اما قدرت‌های استعماری برای کنترل افکار عمومی سال‌هاست که از مکانیزم های پارادایم شیفت برای ایجاد تغییر رفتار در روشنفکران و نخبگان کشورها بهره می‌برند.
با ایجاد تغییر در چارچوب ذهنی یک گروه، شیوه فکر کردن و تصمیم گیری آن‌ها نیز تغییر می کند و پس از آن دیگر لازم نیست که از بیرون برای آن گروه تصمیم گیری شود بلکه گروه خودش به همان تصمیمات خواهد رسید. این فرآیندیست که کشور های استعماری همیشه از آن بهره برده و پدیده «غرب زدگی» و «شرق زدگی» حاصل غلبه پارادایم‌های استعماری بر نخبگان جوامع استمارزده است.

یکی از وظایف اصلی حکومت‌ها مدیریت بر این پارادایم هاست. حکومت ها باید  عناصر، فرآیند ها و عوامل تغییر پارادایم ها را بخوبی شناسایی کرده و در جهت همگرایی و همسازی آن‌ها تلاش کند.

کشور ما برای مدیریت پارادایم های ملی و فراملی خود نیازمند بخش‌های پژوهشی، ستادی و عملیاتی کارآمد است، عوامل متخاصمی که پارادایم های کشور را تحت تاثیر قرار می دهند باید شناسایی شوند و در مقابل آنها سیستم دفاعی مناسب و کارآمدی طراحی و پیاده سازی شود. ظاهرا تا کنون چنین نهادی وجود نداشته و مدیریتی بر این امر مهم صورت نگرفته است.
هر چند قرارگاه‌ها و ستادهای بسیاری وجود دارند و مرتبا از رصد فرهنگی سخن گفته می‌شود ولی ظاهرا مدیریتی بر پارادایم‌ها دیده نمی شود. به نظر می رسد که حتی ادبیات آن تولید و مکانیزم‌های اجرایی آن طراحی نشده است لذا در این بخش مدیریت به دست دشمنان افتاده و ما در وضعیت انفعال قرار داریم. به نظر می رسد پارادایم های لیبرالیستی یکی پس از دیگری جایگزین پارادایم های اسلامی-انقلابی می شوند. برای مثال به گزارش‌هایی مستند و معتبر از وادادگی در آثار و تولیدات هنری اخیر توجه بفرمایید:

مشاهده، آسیب شناسی و تهیه گزارش از وضعیت فعلی و مقایسه با گذشته و حتی پیش بینی و هشدار نسبت به آینده کافی نیست. وقت آن رسیده که مسئولین فرهنگ و افکار عمومی کشور برای مدیریت پارادایم ها اقدامی اجرایی انجام دهند. شاید الگوی "سامانه فرماندهی و کنترل" در جنگ سخت برای عملیاتی کردن گفته ها و شنیده های انقلابیون در حوزه جنگ نرم مناسب باشد و شاید الگوی جدید و بدیعی باید طراحی شود ولی به هر صورت باید کاری کرد. در شرایطی که دشمن بر مدیریت افکار نخبگان ما اصرار دارد شایسته نیست که از مدیریت بر پارادایم های خود غفلت کنیم.

ارسال نظر
captcha