به گزارش گروه گفتمان انقلابی فرهنگ سدید، نكته ى مهمي كه جوانها بايد به آن توجه كنند، اين است كه ما چرا با فلان دولت يا فلان رژيم مخالفيم؟ آيا اين درست است كه كسى تصور كند موضعگيرى ما در مقابل قدرتهاى استكبارى عالم، يك موضعگيرى موسمى يا مصلحتى يا تاكتيكى است، يا نه؟! البته كه اين تصور غلطى است. معنا و مفهوم استكبار، يك مفهوم قرآنى است و چيزى نيست كه بىخود و بىدليل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استكبار، مقابله با استكبار را از سوى مسلمين و مؤمنين و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مىكند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاكتيكى؛ بلكه به صورت هميشگى اين مقابله وجود دارد. ذات انقلاب اين است و تا انقلاب هست، چنين چيزى هم خواهد بود.اصلًا مفهوم استكبار در قرآن همين است كه عنصرى يا شخصى يا جمعى يا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاك حق قرار بدهد! اولين مستكبر در تاريخى كه قرآن براى ما ترسيم مىكند، ابليس است: «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ»[1] . او، اولين مستكبر است.ممكن نيست فرض كنيم كه يك مسلمان يا مؤمن يا موحّد، حتّى يك روز يا يكلحظه، از دشمنى با ابليس و شيطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، يعنى خط ضد ابليس و شيطان. در طول دعوت انبيا، مستكبران كسانى بودند كه دعوت الهى و توحيد را قبول نكردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ»[2]. وقتى پيامبر سخن حق مىگويد و مردم را به حق دعوت مىكند، مستكبران مىگويند: اگر زياد حرف بزنى، تو را اخراج مىكنيم!اين لحن زورگويانه، در مقابل داعى به حق است. اين، معنا و تصويرى روشن از استكبار است كه در دنياى امروز، همان نظام سلطه مىباشد و در محيط سياسى دنيا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چيزى است كه به سمت ابرقدرتى كشش داشته باشد و تمايل پيدا بكند. قدرتهايى كه هنوز ابرقدرت نيستند، اما خودشان را نيمه ابرقدرت (!) مىدانند، آنها هم در برخوردشان همينطورند...همين جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده كنيد. علىرغم شعارهاى آزادىيى كه مىدهند، ولى يك گرايش كوچك و يك مظهر محدود از تفكرِ غير و ضد خودشان را بههيچوجه تحمل نمىكنند. اين، همان روح استكبار است، همان «لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ» است كه چون برخلاف نظر ما حرف مىزنى، اصلًا تحملت نمىكنيم...يكى از كسانى كه در قرآن، راجع به او كلمهى استكبار و مستكبر به كار رفته، شخص «فرعون» است. او، در بارهى موسى(عليهالسلام) چنين حرفهايى مىزد. بنابراين، مسألهى استكبار يك مسألهى قرآنى است. ما با همهى اين جلوههايى كه بيان شد، مخالفيم. مبارزهى ملت ايران، يك مبارزهى شعارى و احساساتى و موسمى و تاكتيكى نيست؛ بلكه يك مبارزهى قرآنى و عميق و داراى ريشهى مكتبى است. ما با همهى مظاهر استكبار در دنيا برخورد مىكنيم. با آمريكا بيشتر از ديگر دولتها و مستكبران عالم برخورد مىكنيم؛ چون بيشتر از همه مستكبر است؛ چون جاهلانهتر و غرورآميزتر از همه، نسبت به ملتهايى كه با او روبهرو هستند - و بيش از همه نسبت به ملت ما - استكبار را به كار مىبرد. تحليل مبارزهى مردم ايران، اينگونه است. (10/ 08/ 1368)«استکبار» غير از «تکبّر» است
البته «استكبار»، معناى وسيعى دارد. در قرآن هم، شاخهها و مشتقّات «استكبار»، مكرّر به كار رفته است. خود كلمهى «استكبار» هم، در قرآن به كار رفته است[1]. به نظر مىرسد كه «استكبار»، غير از «تكبّر» است. شايد اين طور بشود گفت كه «تكبّر»، بيشتر به يك صفت قلبى و روحى اشاره مىكند؛ يعنى انسان خود را برتر از ديگران بداند و بگيرد. «استكبار»، بيشتر به جنبهى عملىِ تكبّر توجّه دارد. يعنى كسى كه كبر مىورزد و خود را بالاتر از ديگران مىداند، در رفتار خود با ديگران هم، طورى كار را سازماندهى مىكند كه اين تكبّر، در عمل مشخّص و واضح مىشود. ديگران را حقير مىكند، به ديگران اهانت مىكند، در كار ديگران دخالت مىكند و براى ديگران، به عنوان تصميمگيرنده ظاهر مىشود.اين، معناى «استكبار» است كه در آيهى كريمهى قرآن هم، آن جايى كه در بارهى مستكبران سخن مىگويد، مىفرمايد: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً * اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ»[2]. يعنى در مقابل پيامبر و حرف حق، استكبار ورزيدند. نگفتند ما بالاتريم؛ بلكه اين بالاتر بودن را، اين بيشتر حق داشتن يا براى خود حقّ بيشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى كردند؛ يعنى همان جنگهاى طولانى و تمام نشدنى جبههى كفر و عناد و طغيان، با جبههى پيام حق و معنويت و نور و هدايت. «استكبار»، يعنى اين.البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممكن است «استكبار» معناى خاصى پيدا كند. براى ما ملت ايران، در جريان انقلاب و پيش از انقلاب و بعد از آن تا اين ساعت، استكبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرتهاى مسلّطى در جهان بوده است كه در مسائل اين كشور و در سرنوشت و كارهاى اين ملت، حضورى ظالمانه و قدرتمندانه و قلدرانه را در پيش گرفتند. براى ما، معناى استكبار، اين بوده است.اگر بخواهيم در بين دولتهاى دنيا، مستكبر را پيدا كنيم، دچار مشكل نمىشويم. يعنى دولت «آمريكا» - كه امام به او لقب «شيطان بزرگ» دادند - در مقابل نداى حقطلبانهى ملت ايران، مستكبر بود. استكبارى كه در زمان ما شكل گرفت، «استكبار آمريكايى» بود. قبل از انقلاب هم اين طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همينطور است. (09/ 08/ 1375)معناي بسياري از آيات قرآن را امروز ميفهميم امروز كه حكومت اسلامى تشكيل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسيارى از آيات قرآن را مىفهميم، كه قبل از تشكيل حكومت اسلامى، تصوير گنگ و مبهمى از آن آيات داشتيم. امروز كه دشمنيهاى استكبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزونطلب در مقابل چشم ماست و صفآراييهاى آنها را مشاهده مىكنيم- توطئهها و نقشههاى آنها و نوع فريب افكار عمومى يا فريب بعضى ذهنهاى آلودهى برخى از خواص- براى ما آشكار مىشود كه عمق معناى آيهى قرآن چيست و به كجا اشاره مىكند و چه آسيبهايى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مىكند. قدر اين را بايد دانست. (28/ 06/ 1380)دستکش مخملين بر روي چنگالهاي خونين آن روز من در جمع آقايان محترمى گفتم، اينى كه گفته مىشود ما با قدرتهاى بزرگ يا با آمريكا تفاهم نداريم، اشتباه است. عدم تفاهمى در كار نيست؛ آنها كاملًا ما را مىشناسند، كمااينكه ما آنها را كاملاً مىشناسيم. ما طبيعت و خوى استكبار را مىشناسيم؛ مىدانيم كه آنها زير ظاهر مخملينى كه بر روى پنجههاى خشن خود، بر روى چنگالهاى خونين خود كشيدهاند، چيست؛ اين را ما مىدانيم، مىبينيم. ما به ادكلن و كراوات و ظاهر شيك آقايان هرگز فريب نخوردهايم؛ باطنشان را ديدهايم. خودشان هم باطنشان را نشان دادهاند؛ در گوانتانامو، در ابوغريب، در عراق، در افغانستان، در اين بمبارانها، در اين زورگوئىها، در اين دخالت كردنِ در همه چيز، در اين دستهبندىها براى غارت ثروت حتّى از ملتهاى خودشان و نه از ملتهاى ديگر- ملتهاى ديگر كه هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت مىكنند. كمپانىها اينجورىاند ديگر- اينها را ما شناختهايم، آنها هم ما را شناختهاند؛ آنها هم مىدانند آن جمهورى اسلامىاى كه با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاى جمهورى اسلامى بر آن پافشارى مىكنند، يعنى جمهورى ضد ظلم، ضد استكبار، ضد زيادهخواهى، ضد تجاوز، ضد كنز ثروت و همين چيزهائى كه در قرآن هست. آنها اين را مىدانند، به همين جهت مخالفند. (19/ 06/ 1387)«دنياي امام(ره)» و «دنياي فرعون»دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهمتنيدهى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطهيى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است. در لسان روايات ما، دنياى مطرودى كه با دين قابل جمع نيست، به معناى هوى و هوس و نفسانيت و انانيت و خودخواهى و خودپرستى است؛ اين دنيا شاخصهى فرعون و نمرود و قارون و شاخصهى شاه و بوش و صدام است؛ اين دنيا شاخصهى مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البته اينها مجسمههاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و اين دنياى مذموماند. (14/ 03/ 1384)فرعون هم «امام» است!يك دستهى ديگر: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[1] كه در قرآن دربارهى فرعون وارد شده است. «فرعون» هم «امام» است. به همان معنا كه در آيهى اول «امام» استعمال شده بود[2]، در اينجا هم «امام» به همان معناست؛ يعنى دنياى مردم و دين مردم و آخرت مردم - جسم و جان مردم - در قبضهى قدرت اوست، اما «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛ مردم را به آتش دعوت مىكنند، مردم را به هلاكت دعوت مىكنند. سكولارترين حكومتهاى دنيا هم، علىرغم آنچه كه ادعا مىكنند، چه بدانند، چه ندانند، دنيا و آخرت مردم را در دست گرفتهاند. اين دستگاههاى عظيم فرهنگى كه امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشهى دنيا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حركت و سوق مىدهند، همان امامانى هستند كه «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». دستگاههاى قدرتند كه به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاكميتهاى ظالمانهشان، به خاطر رسيدن به اهداف گوناگون سياسىشان مردم را مىكشانند؛ دنياى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختيار آنهاست. (04/ 09/ 1389)مستکبر، مردم خودش را هم گمراه ميکندامروز دولتهاى آمريكا ملت خود را ذليل كردهاند، گمراه كردهاند؛ همانطور كه قرآن دربارهى فرعون مىفرمايد: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»[3]. مردمِ خودشان را گمراه كردند؛ نمىگذارند از حقايق مطلع شوند. اين حركت نود و نه درصدى و حركت ضد وال استريت كه در آمريكا راه افتاده، با توجه به اين است كه مردم آمريكا از بسيارى از حقايق مطلع نيستند؛ اگر مطلع باشند، اين حركت شايد ده برابر شديدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهيونيستها قرار دادهاند. (10/ 08/ 1391)دولتهاي مستکبر، «حرث» و «نسل» را نابود ميکنندچيزى در مجموعهى زندگى انسان عوض نشده و جهالتهاى حقيقى بشر، از بين نرفته است. آن روز هم بسيارى از انسانها، نسبت به سعادت واقعى، در جهل مىزيستند؛ امروز هم همانطور است. آن روز هم قرآن فرمود: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[4]، خدا را درست بجا نمىآوردند؛ امروز هم همانگونه است. آن روز هم گروههايى مستكبر و گروههايى مستضعف بودند؛ امروز هم همانطور است. اگر هزار سال ديگر هم، دنيا همينطور پيش برود و پيشرفتهايى در آن به وجود بيايد، مادامى كه دين خدا حاكم نشده باشد، باز عدهيى مستكبر و عدهيى مستضعفند. دين آمد، براى اينكه ناكاميهاى بشر را از بين ببرد. امروز ناكاميهاى بشر، به خاطر اعراض از معنويت و دين و تعاليم عاليهى اسلامى، همچنان باقى است و از بين نرفته است.ببينيد امروز در سايهى حكومتهاى مستكبر، بر انسانها چه مىگذرد. ببينيد اين جنگ-هاى خانمانبرانداز و نسلكش كه به وسيلهى قدرتها به راه مىافتد با مردم چه مىكند. ببينيد قلدرى، قدرتى مثل آمريكا، امروز در دنيا با انسانها و ملتها و كشورها، چه معاملهيى مىكند. امروز، ملت عراقمطرح است؛ ملتى كه حرث و نسلش، به وسيلهى قدرتها و قلدرهاى عالم هلاك مىشود: «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»[1]. اينها در حال فساد روى زمين هستند؛ اما هميشه كه ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ايران و عراق، به خاطر جنگى كه به دست همين قلدرها و همين ابرقدرتها تحميل شده بود، هلاك مىشدند و حرث و نسلشان از بين مىرفتند. قبل از آن، جاى ديگر؛ بعد از آن، جاى ديگر.وقتىكه دين نيست، بناى دنيا، بناى استكبارى است. دين، علاج اين نابسامانيهاست. ملتهاى مسلمان بايد امروز بزرگترين وظيفهى خودشان را بازگشت به اسلام و حاكميت آن بدانند. اين، عزيزترين و فورىترين و بزرگترين و مؤثرترين هدفى است كه امروز ملتهاى مسلمان مىتوانند دنبال كنند؛ علاجى هم جز اين نيست. (24/ 11/ 1369)سيستم شيطاني، دنيا را به فساد مي کشانداز بعد از جنگهاي بينالملل اوّل و دوّم، آنطوري که گفته ميشود و نوشته ميشود، دَهها جنگ محلّي به راه افتاده است؛ همه به دست قدرتمندان. امروز شما نگاه کنيد، در همين منطقهي غرب آسيا چه خبر است، در شمال آفريقا چه خبر است! چه کسي اين جنگها را به راه انداخت؟ چه کسي به انسانهاي شرير و فاسد سلاح رساند، امکانات داد، آنها را تشويق کرد براي اينکه کشورهايي را دچار فتنه کنند، زيرساختهاي کشورها را ويران کنند، نابود کنند؟ «شيطان» يعني اين. «وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شياطينَ الاِنسِ وَ الجِنِّ يُوحي بَعضُهُم اِلي بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا»[2]؛ اينجوري است؛ شيطان ها که دستبهدست هم ميدهند، «سيستم» به وجود ميآورند؛ بر جريانهاي حاکم دنيا وقتيکه غالب ميشوند، وضع بشريّت ميشود اين وضعي که امروز شما مشاهده ميکنيد...
وقتيکه «جاهليّت» شد، وقتي غلبهي قدرتهاي شيطاني شد، آنوقت «طغيان» هست؛ «طاغوت» يعني اين. «اَلَّذينَ ءَامَنُوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللهِ وَ الَّذينَ کَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغُوت»[3]؛ اين، معيار است. هر قدمي که کسي براي تقويت طاغوت بردارد، در جبههي طاغوت قرار ميگيرد. کار طاغوت اين است: افساد کردن و فساد کردن: «وَ اِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الحَرثَ وَالنَّسلَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الفَسادَ.»[4] خداوند صلاح بشر را ميخواهد، طاغوت فساد بشر را ميخواهد. با يک بمب صدها هزار نفر را در يکي دو شهر ميکُشند و از بين ميبرند، بعد از سالهاي متمادي هم حاضر نيستند عذرخواهي کنند؛ ميگويند شما عذرخواهي کنيد بهخاطر حادثهي هيروشيما؛ ميگويد نه، عذرخواهي نميکنم؛ عذرخواهي هم حاضر نيستند بکنند. زيرساختهاي کشوري مثل افغانستان و مثل عراق و مثل بقيّهي کشورهاي اين منطقه را، يا خودشان و يا عواملشان نابود ميکنند، به روي خود هم نميآورند و راه را ادامه ميدهند؛ اين همين است: «اِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها وَ يُهلِکَ الحَرثَ وَالنَّسل». اين جريان و اين جبهه، «جبههي جاهليّت» است. جاهليّتِ امروز، در روح و معنا، همان جاهليّت دوران پيغمبر است؛ البتّه با ابزارهاي جديد، با شاکلهي جديد، با تدابير جديد. اين [وضعيّت] يک وظيفهاي را بر عهدهي همهي مسلمانها و بر همهي امّت اسلامي مسلّم ميکند و متحتّم [حتمي] ميکند؛ وظيفه، وظيفهي مقابله است (16/2/95)نفرت و دشمني از سر و صورتشان مى باردما به اتّكاى قدرت الهى كه مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستكبرِ متكبّر، نمىترسيم. معتقديم كارى نمىتواند بكند. «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً»[1] اين، قرآن است. قرآن را بايد باور كرد. كيد شيطان، ضعيف است. اگر روزى در قرآن اين را مىخوانديم و از روى ايمان و تعبّد، فقط قبول مىكرديم، خدايا تو شاهدى كه امروز اين را از روى تجربه هم قبول كردهايم. تجربه هم همين را نشان مىدهد. اگر شيطان ضعيف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمىكرد. ببينيد چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مىبينيد كه «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»[2] . رئيسجمهور آمريكا را ببينيد! آن وزير امور خارجهى بدشكلش را ببينيد! راجع به جمهورى اسلامى كه حرف مىزنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ايران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مىبارد. اما چرا با اين همه نفرت، نمىتوانند هيچ غلطى بكنند؟ چرا؟ علت چيست؟ چه دليلى دارد؟ كى شما را نگهداشته است؟ كى مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ كى مانع شده است از اينكه محاصرهى اقتصادى كامل و تام و تمامى بكنند و به تعبير خودشان، پدر ملت ايران در بياورند؟ آنوقت بعضى از اين آدمهاى سادهلوحِ ضعيفالنّفس هم، همينها را تكرار مىكنند كه «آقا! پدر ملت ايران را در مىآورند!» غلط مىكنند! مگر مىتوانند پدر ملت ايران را در بياورند؟! اينها كسانى هستند كه ملت ايران پدرشان را درآورده است. بنابراين، ضعف دارند. قدرتِ آنچنان ندارند. البته، شرطش اين است كه ملت ايران، همينطور كه بحمداللّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش اين است كه خنّاسها و وسواسها نيفتند توى مردم، دل آنها را خالى كنند كه «آقا چنين شد، آقا چنان شد. آقا مىزنند، آقا مىبرند.» نه آقا! اين حرفها چيست؟! ما يك ملت قوى و مستحكم هستيم. ما كه فلان كشور دو، سه ميليونى فلان گوشهى آفريقا نيستيم كه هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بكنند. ما ملتى در مركز مدنيّت تاريخى دنيا، و امروز هم در سر يك چهار راه مهم از چهارراههاى جهانى هستيم. (12/ 08/ 1372)تزلزل در ارادهها، ايجاد يأس، ايجاد تفرقه و دروغگويي، رفتارهاي هميشگي دشمن «مستکبر»قيام ملت مسلمان مصر، يك حركت اسلامى و آزادىخواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابى ايران به شما ملت مصر و ملت تونس درود مىفرستم و پيروزى كامل شما را از خداوند عزيز مسألت مىكنم. من به شما و قيامتان افتخار مىكنم. شك نيست كه قيام ملتها، بسته به اقتضائات جغرافيائى و تاريخى و سياسى و فرهنگى، در هر كشورى داراى مختصات منحصربهفرد است و نمىتوان چيزى را كه در انقلاب كبير اسلامى در 30 سال پيش در ايران واقع شد، عيناً در مصر يا تونس يا هر كشور ديگر اسلامى انتظار داشت، ليكن مشتركاتى هم وجود دارد كه در آنها، تجربيات هر ملتى مىتواند براى ملتهاى ديگر به كار آيد. تجربههائى كه امروز مىتواند به كار بيايد اينها است:
كرد. در قرآن كريم ببينيد: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»[1] اين از طرف دشمن است؛ بترسيد- «قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ» نسبت داده شود به دشمن - آيهى ديگر: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»[2] مىترساند. «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ»[3] ببينيد، اينهاست. يعنى ترسيدن مردم مذمت شده؛ مردم را نااميد كردن، مردم را بىاطمينان كردن، مذمت شده. متقابلًا، نقطهى مقابل: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا الصَّبْرِ»[4] همديگر را بايد وصيت كنيم، توصيه كنيم به صبر، به ايستادگى، به پيروى از حق؛ همديگر را نگه داريم. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ»[5] اولياء يعنى پيوستهها؛ به همديگر پيوستند. اين وظيفهى ماست. بنابراين، بايستى به اين نكتهى اميد و اطمينان توجه كرد. (25/ 06/ 1389)دشمن با جنگ رواني، مردم را ميترساندتلاش جريانهاى سياسىِ ضدّ جمهورى اسلامى و ضدّ اين حركت عظيم اسلامىِ ملت ايران و ملتهاى منطقه - اين جريان تبليغاتىِ عظيمى كه امروز به راه انداختهاند - در جهت ايجاد تلاطم - هم تلاطمهاى اجتماعى و هم تلاطم روحى - است؛ يعنى دلها را مضطرب كردن، نگران و ترسان كردن كه امروز سياست كلّى امپراتورى خبرى در دنيا اين است و تازگى هم ندارد- نه نسبت به ما در اين بيست و چند سال و نه نسبت به جريان حق در طول تاريخ اسلام از اوّل تا امروز- لذا ملاحظه مىكنيد يكى از مطالبى كه در قرآن روى آن بهعنوان يك موضوعِ منفى تكيه شده، «مرجفون» است؛ يعنى همان كسانى كه سعى مىكنند دلها را مضطرب، پريشان و ملتهب كنند و دلهره ايجاد نمايند. آنروز اين آيهى شريفه را براى دوستان ديگرى كه اينجا بودند، خواندم: «الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»[6]. در مدينهى پيغمبر جنجال درست مىكردند كه: «جمع شدهاند و مىخواهند پدرتان را در بياورند! از بين رفتيد، نابود شديد؛ تمام شد». آيهى قرآن نازل شد كه وقتى ياوهگويان و هرزهگويان و ضعيفان چنين فضايى را ايجاد مىكنند و اين ميكروب و ويروس خطرناك «ترس» را در فضا مىپراكنند، مؤمنان كسانى هستند كه «فَزادَهُمْ إِيماناً»[7]؛ ايمانشان بيشتر مىشود. «وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»[8]. اين «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» متعلّق به اينجاست. يعنى در
مواجهه با تلاطمى كه دشمن مىخواهد بهوسيلهى امواج تبليغاتى و روانى خود ايجاد كند، آرامش دارند. همان «سكينه» است: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»[1]؛ خداى متعال آرامش به دلهاى مؤمنين داد: «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ»[2]؛ براى اينكه ايمانشان هم تقويت شود. واقع قضيه هم همين است. در شرايط مرعوب شدن، ترسيدن، مضطرب شدن، متلاطم شدن، حتّى باورهاى قطعى انسان هم از ياد مىرود. انسانِ مرعوب، اينطور است. «جُبن»، هم عقل را از كار مىاندازد، هم عزم را. انسان مرعوب و جبان، نه درست مىتواند فكر كند، نه درست مىتواند عزم و ارادهى خودش را به كار بيندازد؛ دائم يكقدم به جلو برمىدارد و يكقدم به عقب. اين است كه پيغمبر اكرم به اميرالمؤمنين در آن وصيت معروف خود فرمود: «لَا تُشَاوِرَنَّ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَج»[3]؛ با آدم جبان و ترسو در هيچ كارى مشورت نكن، زيرا كه گريزگاه و دريچهى فَرَج را بر رويت مىبندد. انسان وقتىكه مرعوب نيست، مىتواند درست فكر كند، درست تصميم بگيرد و از اين مانع عبور كند؛ اما وقتى مرعوب شد: «يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَج»؛ به بكنم، نكنم دچار مىشود و خود را دست بسته تسليم مىكند. (7/3/82)کار دشمن، ايجاد اختلال در دستگاه محاسباتي مسئولان است کار شيطان، «اغوا» کردن است؛ اغوا يعني چه؟ يعني ايجاد اختلال در دستگاه محاسبهي شما - شيطان اين است ديگر - نقطهي مقابل، کارکرد «تقوا» است؛ سعي شيطان اين است که شما را اغوا کند، يعني دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحيح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بيندازد؛ يعني انسان را دچار خطاي در محاسبه کند... همهي اين کارهايي که شيطان انجام ميدهد - اين اغوا، اين تهديد و تطميع - براي اين است که دستگاه محاسباتيِ انسان مؤمن را از کار بيندازد تا محاسبهي غلط انجام بدهد؛ وقتي دستگاه محاسباتي از کار افتاد، کار خراب ميشود. محاسبهي غلط، يکي از بزرگترين خطرها است؛ گاهي حيات انسان را تهديد ميکند؛ گاهي سرنوشت انسان را تهديد ميکند؛ چون توان انسان، نيروي انسان، تواناييهاي انسان، تحت سرپنجهي ارادهي او است، و ارادهي انسان تحت تأثير دستگاه محاسباتي او است؛ اگر دستگاه محاسباتي بد کار کرد، ارادهي انسان تصميمي ميگيرد و در جهتي ميرود که خطا است؛ آنوقت نيروهاي انسان، همهي تواناييهاي انسان در اين جهتِ خطا به کار ميافتد؛ اين آن چيزي است که بايد مراقب آن باشيد. عرض کرديم، مراقبت در مورد شخصي که مسئوليّت ندارد به يک معنا است، مراقبت در مورد من و شما که حوزهي مسئوليّتي داريم، به يک معناي ديگر است. مراقب باشيم که دستگاه محاسباتي ما بهوسيلهي شيطانهاي انس و جن دچار اختلال نشود، مسائل را بد نفهميم. شيطان که فقط شيطان جنّي نيست؛ ابليس که فقط نيست؛ «جَعَلنا لِکُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الاِنسِ وَ الجِنِّ يوحي بعضُهُم اِلي بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا.»[4] شياطين انس و جن به هم کمک هم ميکنند. (16/4/93)غافل شدن از امدادهاي الهي، نتيجه نفوذ دشمن در دستگاه محاسباتي انسان من همينجا تأکيد کنم يکي از خطاهاي محاسباتي اين است که انسان در چهارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادّي محدود بماند؛ يعني عوامل معنوي را، سنّتهاي الهي را، سنّتهايي که خدا از آنها خبر داده است، آن چيزهايي را که با چشم ديده نميشود، نديده بگيرد؛ اين يکي از خطاهاي بزرگ محاسباتي است. خداوند فرموده است: «اِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکُم وَ يُثَبِّت اَقدامَکُم.»[1] ديگر از اين واضحتر؟ اگر شما در راه خدا حرکت کنيد، دين خدا را نصرت کنيد، خدا شما را نصرت خواهد داد؛ اين سنّت الهي است، اين غيرقابل تغيير است: «وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبديلاً»[2]؛ اگر در راه احياي دين الهي حرکت کرديد و اين جهت را رعايت کرديد، خدا شما را نصرت خواهد داد. اين را قرآن گفته است، با اين صراحت که وعدهي الهي است؛ ما هم در عمل آن را تجربه کردهايم. (16/4/93)