گروه گفتمان فرهنگ سدید - ثریا برته: برخی از معترضان به امر حجاب در حوزهی عمومی، مسألهی حجاب اجباری را مطرح کرده و مدعی شدهاند که حجاب در عرصهی اجتماعی، امری اختیاری است و دولت نباید در اجرای این فریضهی الهی مداخله کند. از جمله پرسشها و مناقشات مطرح در این زمینه این است که آیا در قرآن کریم، اشارهای به ضرورت مداخله دولت اسلامی در تحقق حجاب در عرصه عمومی و سطحِ جامعه شده است یا خیر؟ اکنون برآنیم تا با رویکردی نقلی و منحصر به قرآن کریم، پاسخگوی پرسشِ یاد شده باشیم.
گفتنیست پیشفرضهای این بحث عبارتند از اینکه:
(1). حجاب یکی از ارزشهای اسلامی است، معروف و مطلوب است، و وجوبِ دینی دارد.
(2). حجاب، از آن جهت که به عرصهی عمومی مربوط میشود و در ارتباط با حوزهی مداخلهی حکومت اسلامی است، موردِ نظرِ ماست.
دلیل قرآنی مبتنی بر آیات 40-41 سورهی حج:
در قرآنِ کریم آمده است:
وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (حج: 40-41)
بهقطع، خدا به كسىكه [دين] او را يارى كند، يارى مىدهد، چراكه خدا، سخت نيرومند شكستناپذير است؛ همان كسانىكه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامىدارند و از كارهاى ناپسند، باز مىدارند.
در بحث حاضر ، ابتدا باید به بررسی مقصود آیهی شریفهازواژهی تمکندرزمین پرداخت. سپس دید که آیا استقرار دولت اسلامی، مصداق آن است؟ و در نهایت تکلیفی که خدای متعال پس از تمکن مؤمنان در زمین بر عهدهی آنها میگذارد چیست؟معنای واژهی تمکن، در تفسیر «اثنیعشری»، برخورداری از اقتدار و به بیان دقیقتر، زمام حکومت رادردستداشتن،بیانشدهاست. (حسینابناحمدشاهعبدالعظیمی؛ تفسیرِ اثنیعشری؛ ج 9؛ ص 63).
اینکه مؤمنان از اقتدار و قدرت اجتماعی برخودار باشند، در سطحِ عالی، به این معنیست که حکومت نظام سیاسی در اختیارشان باشد. پس قرار داشتن در رأس دولت، مصداق اتم لفظ تمکن است. همچنین معنای «تمکن» از منظر علّامه طباطبایی این است که خدای متعال، مؤمنان را در زمین، نیرومند گرداند؛ بهطوریکه هرکاری که بخواهند انجام دهند و هیچ مانع یا مزاحمی نتواند سد راه آنان شود. علّامه طباطبایی همچنین به عمومیت این آیه دربارهی تمام مسلمانان تا روز قیامت اشاره کردهاند، با توجه به این نکته که، وقتی صفت مومنین و مؤمنان پیشگفته در صدر آیات اینچنین باشد و منظور از این صفت نیز آن باشد که در صورت داشتن قدرت و اختیار، اجتماعی صالح بهوجود میآورند، پس این صفت و خصیصه، طبع هر مسلمانی است هر چند قرنها بعد بهوجود آید. علّامهطبابایی در ادامه اضافه میکند از سوی دیگر، طبق این آیهی شریفه، اهدافی برای حکومت اسلامی متصور است که این اهداف، باید با تشکیل حکومت اسلامی تحقق یابند، از آن جمله، اقامهی نماز که رمزی است برای تمام عبادات،یعنی؛ اقامهی نماز اشاره دارد به برپاداشتن تمام واجبات الهی. همینطور ایتاء ذکات که همهی ابعاد انفاق واجب و مستحب را شامل میشود و عدالت را در جامعه، حکمفرما میکند. همچنین امربهمعروف و نهی از منکر که اشاره دارد به امر به هرآنچه شارع مقدس تعیین فرموده و نهی از تمام آنچه نهی نموده است. پس التزام به احکام الهی، از ویژگیهای جداییناپذیر و اساسی حکومت دینی است؛ یعنی دولت اسلامی به سبب اینکه اسلامی است، باید ارزشهای اسلامی را در جامعه محقق گرداند، نه اینکه وظایف خود را تنها در حوزهی امور مادی و معیشتی خلاصه کند. (طباطبایی؛ تفسیر المیزان؛ ج 14؛ ص 546).
در این میان، چون حجاب اولاً جزء ارزشهای اسلامی است و ثانیا در عرصهی عمومی نیز باید رعایت شود، دولت اسلامی موظف است شرایط سلبی و ایجابی لازم برای تحقق این واجب الهی را فراهم نماید. معنی این سخن آن است که حجاب در عرصهی عمومی، یک ارزش اجباری است و نه اعمال سلیقهی اختیاری، و همگان باید در مقام عمل، بدان مقید و ملتزم باشند، و چنانچه خطا و انحرافی مشاهد شود، دولت اسلامی موظف است با آن برخورد نماید. این برداشتی است که میتوان از آیهی یاد شده دربارهی حجاب داشت.
امرحجاب، از جهت خاستگاه حکم و فلسفهی آن که حفظ حرمت و منزلت زنان مسلمان و همچین به جهت دفع و رفع مفسدهی ناشی از بی حجابی یا بدحجابی و آثارمخرب آن، درعرصهی عمومی، مطرح است. همچنین فراتر ومهمتر از استنادات بالا، طبق آیهی یادشده حجاب و عفاف از امور واجب در آیهی ذکر شده مستثنی نبوده و اجرا و اقامهی آن ضرورت حکومتی دارد.
دلیلِ قرآنیِ دوّم مبتنی برآیهی 55 سورهی نور:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا (نور: 55)
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند وعده داده است كه بهحتم، آنان را در اين سرزمين، جانشين [خود] قرار دهد؛ همانگونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گرداند، تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند.
مطابق این آیه، استخلاف و استقرارِ مؤمنان در زمین و به دست گرفتن قدرت سیاسی و برقراری امنیت و آرامش، همه و همه، مقدمه و وسیلهای است برای عبادت خدای متعال و اجتناب از شرک. پس امور مادی و معطوف به قدرت سیاسی و اجتماعی، به خودی خود هدف نیستند. هدف اصیل و غایی، تحقّق ارزشهای الهیست و از جملهی ارزشها، حجاب است. پس چنانچه مؤمنان، به قدرت سیاسی دست یافتند و دولت اسلامی برپا کردند، باید نسبت به استقرار حجاب در جامعه بهعنوان یکی از ارزشهای الهی و دینی، حساس و مقید باشند و بیطرفی و بیتفاوتی در پیش نگیرند.
علّامه در تفسیر المیزان دربارهی« مؤمنينى كه عمل صالح انجام مى دهند» از تعبیر زیبای« وعدهیجمیلالهی » یادمیکنند که مقصود از آن همان استخلاف مؤمنان در زمین است. دربارهی منظور از استخلاف مؤمنان، دو احتمال را مطرح کردند: يكى اينكه استخلاف آن باشد كه خداى تعالى به ايشان خلافتى الهى، نظير خلافت آدم و داوود و سليمان داده باشد، همچنانكه درباره خلافت آدم فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» و درباره داوود فرموده « إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ » و درباره سليمان فرموده : « و ورث سليمان داود » كه اگر منظور از خلافت اين باشد، حتماً خلفاى قبل از ايشان خلفاى خدا، يعنى انبياى او و اوليايش خواهد بود، ولی به دليلى كه مى آيد اين احتمال بعيد است.
احتمال دوم اينكه هدف از «خلافت » ارث دادن زمين به ايشان و مسلط كردن آنان بر زمين باشد، همچنان كه در اين معنا فرموده : «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» و نيز فرموده : «َنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» پس بنابراين احتمال، مقصود از خلفاى قبل از ايشان مؤمنين امتهاى گذشته خواهد بود؛ كه خدا كفّار و منافقين آن ها را هلاك كرد، و مؤمنين خالص ايشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعيب، همچنان كه در آيه « وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ » است، و اينها كسانى هستند كه خود را براى خدا خالص كردند و خدا نجاتشان داد، و در نتيجه جامعهی صالحى تشكيل داده و در آن زندگى كردند، تا آنكه مهلتشان طول كشيده و دلهايشان قساوت يافت.
همچین علّامه براین باور است که واژهی «تمکّن» یعنی؛ «تمكين هر چيزى برقرار كردن آن در مكان و اين كنايه است از ثبات آن چيز، و زوال و اضطراب و تزلزلناپذيرى آن، به طورىكه اگر اثرى داشته باشد هيچ مانعى جلوى تاثير آن را نگيرد و در آيهی مورد بحث، تمكين دين عبارت است از اينكه؛ آن دین را در جامعه مورد عمل قرار دهند؛ يعنى هيچ كفرى جلوگيرش نشود، و امرش را سبك نشمارند، اصول معارفش مورد اعتقاد همه باشد، دربارهی آن اختلاف و تخاصمى نباشد و هدف از دين ايشان، آن دينى است که خدای متعال برای ایشان پسندیده یعنی؛ پسنديده، دين اسلام. (طباطبایی؛ تفسیر المیزان؛ ترجمهی محمدباقر موسوی همدانی؛ ج 15، ص 217-208).
غرض علّامه پس از بیان تفسیر گفته شده دربارهی واژه های یادشده، این است که همه اين نكات حكم مى كند بر اينكه مقصود از «عبادت»، خداپرستى خالص است، بهطورىكه هيچ شائبهاى از شرك ،چه شرك جلى و چه شرك خفى، در آن راه نداشته باشد. حال اگر آن عبادت شایستهی پروردگار محقق شود خداوند اجتماع ایشان را جامعهای ايمن مىسازد، تا در آن جز خدا، هيچچيز ديگرى پرستش نشود، و هيچ ربى غير از خدا قائل نباشند
علّامه کلمه کفر را به معنای کفران و در مقابل شکر میدانند و در این آیه چنین معنا شدهاست که؛ هر كس كفران كند و خدا را شكر نگويد، و بعد از تحقق اين وعده در عوض شكر با كفر و نفاق و ساير گناهان، كفران نعمت كند، چنين كسانى در فسقند، و فسق هم یعنی بيرون شدن از کسوت بندگى (همان؛ ج 15؛ ص 208-217)
پس مقصد، عبادت خداست و مقصود از عبادت، متعهد بودن به شریعت الهی در نظر و عملست. باری تعالی، جانشینیاش در زمین و امینی و آسایش بندگان شایستهی نیککردار و مؤمن را وعدهی حتمی میدهد تا به لطف خداوند او را، پرستش کنند و کسی را با حضرتش شریک نگیرند. عمل به تمام شریعت الهی و تعبد محض نسبت به باری تعالی از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند خود، شرایط تحقق آن را به بندگان مؤمن و صالحش، وعدهی حتمی میدهد.
از آنجاکه در آیهی ذکر شده سخن از استخلاف و تمکن جامعهی مؤمنان است و نه فرد مؤمن، پس گسترهی بحث نیز اجتماع مؤمنانه است و نه افراد مؤمن. روشن است که تحقّق بسیاری از احکام و تعالیم اجتماعیِ دین، منوط به در دست داشتن قدرت سیاسی و سازمان یافته و دولتی است. پس چنانچه مومنان، دولت را در اختیار خویش گرفتند باید نسبت به اجرای آن ارزشها احساس مسؤلیت کنند.