گروه گفتمان فرهنگ سدید- حجت الاسلام حجت فاخری: بعد از بیانِ مفاهیم مشابه و رقیب، که امکان داشت بخشی از مفاهیمِ مخالفِ اشرافیّت را در برداشته باشد، نوبت به تعریفی روشن و واضح از تعریف اشرافیت در قرآن میرسد، در این بخش سعی بر آن است تا با استفاده از آیات که اوّلین منبعِ معارف و مفاهیم اسلامی است، اهم تعابیری که در بردارندة مفهوم اشرافیّت هستند، استخراج و بیان شوند. سعی بر آن است تا با استفاده از قرآنِ شریف، بتوان به شاخصها و ملاکهای اشرافیگری رسید.
اشرافیّت در قرآن؛ مرفهین مذمت شده
قرآن از سه واژة عمده تکاثر، ملأ و اِتراف برای بیان اشرافیّت استفاده کرده است. از همین رو در این بخش به توضیحی مختصر، در مورد این سه واژه پرداخته خواهد شد:
[1]. اِتراف؛ نعمتِ فراون همراهِ با سرکشی
معنای اتراف در لغت: ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩّة ﺗﺮﻑ ﻳﺎ ﺗﺮﻓﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. در ﻟﻐﺖﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻯ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻧﻌﻤﺖِ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺭ ﻋﻴﺶ ﻭ ﺗﻨﻌّﻢ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. «ﺗﺮﻑ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﻣﺘﻨﻌّﻢ ﺑﻮﺩﻥ، ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺍﻟﺘﺮﻓﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﻧﻌﻤﺖ؛ ﻭ ﺍﺗﺮﻓﺘﻪ ﺍﻟﻨﻌﻤﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻌﻤﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺴﺘﻰ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ.»[1] نکتهای که در لغتِ اتراف وجود دارد این است که، هر فراوانی نعمت را اتراف نمیگویند و مورد مذمت قرار نگرفته بلکه آن فروانیِ منظور است که موجب سرکشی و سرمستی میشود.
معنای اتراف در اصطلاح: «ﺍِﺗﺮﺍﻑ» ﻭ «ﺗﺮﻓﻪ» ﻭﺍژﻩﺍﻯ ﻗﺮﺁﻧﻰ ﺍﺳﺖ. ﺍﺻﻞِ ﺍﻳﻦ ﻭﺍژﻩ، ﺩﺭ ﻛﻼﻡِ ﺧﺪﺍﻯ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺩ ﻧﺸﺪﻩ، ﻣﮕﺮ اینکه همراه با ﻣﻼﻣﺖ ﻭ ﻣﺬﻣّﺖ بوده است، چراکه ﺑﻪ ﻋﻴّﺎﺵ، ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻥ، ﻧﻌﻤﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ، ﺑﻰﺭﺍﻩ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﻭﺍﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻴﻞ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺧﻮﺩ، آنطور که بر اساسِ میل و خواست خود، ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺩﺑﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺘﺮﻑ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﺘﺮﻑ، ﻳﻌﻨﻰ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻋﻴﺶ ﻭ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ، ﺩﭼﺎﺭِ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ﺷﺪﻧﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻣﺘﺮﻓﻴﻦ که در قرآن مورد سرزنش قرار گرفتهاند، ﻛﺴﺎﻧﻰ هستند ﻛﻪ از ﻧﻌﻤﺖﻫﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ مادّیِ ﺩﻧﻴﻮﻯ که خداوند به آنها داده نتواستهاند بهترین استفاده را در راستای رسیدن به کمال و کرامت انسانی ببرند ﻭ تنها ﺳﺮﮔﺮﻡِ ﻟﺬّﺍﺕ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﺕِ زودگذرِ دنیایی ﻫﺴﺘﻨﺪ. زیرا ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺭﻓﺎﻩﻃﻠﺐ ﻭ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻟﺬّﺕ هستند و فرصتی برای پرداختن به امور معنوی را ندارند، ﻣﻌﻤﻮلاً به وظایفِ الهی ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ، اصلاً ﺗﻮﺟّﻬﻰ ﻧﺪﺍشته ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺶﻭﻧﻮﺵِ ﺑﻴﺸﺘﺮ، ﻭﺍﺟﺒﺎﺕِ ﻭ ﺗﻜﺎﻟﻴﻒ را سدّ راه خود میدانند؛ لذا به معنویات ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﻣﻰﺯﻧﻨﺪ. نعمتی که انسان را از خدا دور میکند، نقمت است و عذابِ الهی را به دنبال دارد. زیادهِ خواهی در جمع کردن مادّیاتِ دنیایی و زودگذر، موجب سرکشیِ انسان در برابر ذاتِ الهی و ارزشهای متعالیِ اسلامی میشود. یکی دیگر از اموری که موجب اِتراف میشود، میلِ به برتری و تفاخر، که همین امر موجبِ تکبّر، غرور و بخل او نسبت به دیگران و عدمِ کمک بهوسیلة انفاق و بیتوجهی به فقرا و پرداختن نکردن حقوقِ آنان میشود را در او تقویّت میکند. در نتیجه منجر به فراموشیِ خدا و تضعیف ارتباطِ بین انسان و خدا میشود. این رذیلة اخلاقی، کرامت و شرافتِ انسانی را از بین میبرد و انسان را، چنان شیفتة امورِ دنیوی میکند که از شکستنِ حدودِ الهی و انسانی ترسی ندارد.
راهِ درمان و ریشه کن کردن این رذیله، توجّه به خداوند، تمسّک به آموزههای قرآنی در مورد سبکِ زندگی و مشخص بودن مقدار تمتع از دنیا، تقوا، استفاده از عقل و علم، ایمان و یقین به وعدههای خداوند، قناعت و غنای روحی و آگاهی و شناخت نسبت به عواقبِ مترفینی که به عنوان عبرت در کتاب الهی ذکر گردیده، میتواند عواملِ باز دارندهای از غفلت و به دنبالِ آن، بازگشت و قرار گرفتن در مسیرِ حق باشد.
[2]. تکاثر؛ رقابت در مال اندوزی
تکاثر در لغت: ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩة «ﻛﺜﺮ» ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺯﻳﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻧﻘﻴﺾِ «ﻗِﻠَّﺖ» ﺍﺳﺖ. ﻣﻜﺎﺛﺮﻩ ﻭ ﺗﻜﺎﺛﺮ، ﻣﻌﺎﺭﺿﻪ ﻭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﻛﺜﺮﺕ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻋﺰّﺕ در جهتِ تفاخر ﺍﺳﺖ.[2]
تکاثر در اصطلاح: ﺗﻜﺎﺛﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺗﻔﺎﺧﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻛﺜﺮﺕِ ﻣﺎﻝ، اولاد ﻭ ﻋﺰّﺕ ﺑﺎ دیگران است، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ معنا ﻛﻪ ﺷﺨﺼﻰ ﺑر ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻓﺨﺮ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﺩﺍﺭﻡ. ﺗﻔﺎﺧﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻭ ﻧﺴﺐ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﻗﺮﺁﻧﻰِ تکاثر، آن ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻣﻌﻨﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﻪ ﻛﺜﺮﺕِ ﻣﻨﺎﻗﺐ، ﺍﻭﻻﺩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ؛ ﺩﻭﻡ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺭ ﻛﺜﺮﺕِ ﺍﻭﻻﺩ، ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻗﺐ است. این اصطلاح در مقابلِ واژة کوثر، به معنای خیر کثیری که سعادتِ آخرت را به دنبال دارد، قرار گرفته است. امیرالمؤمنین در وصفِ تکاثرطلبان چنین میفرمایند: «تکاثرطلبی بازیچه و سرگرمی(کودکانه) است و انتخابِ آنچه که پایینتر و بیارزشتر است و از دست دادن آنچه با ارزشتر است.»[3] در این بیان، تکاثر طلبان به مانند کودکانی تشبیه شدهاند که مشغول بازی و سرگرمی هستند و قدرت تشخیص در برابر خیر و شر خود را ندارند و انتخاب آنان در کثرتطلبی موجب از بین رفتن، همان خیرِ کثیر یا کوثر است. یکی از دلایلِ اصلیِ انحراف بنیاسرائیل، کثرتگرایی و عدمِ تحمّل و استقامت بر مشکلات بود که درسِ عبرتی فراموش نشدنی برای تمام افرادِ بشر در طول تاریخ است.
قرآن وصف تکاثر طلبان را چنین بیان میفرمایند: «ٱعْلَمُوا أَنَّمَا ٱلْحَيَوةُ ٱلدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْو وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِى ٱلْأَمْوَلِ وَ ٱلْأَوْلَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ ٱلْكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَمًا وَفِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَ مَا ٱلْحَيَوةُ ٱلدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ ٱلْغُرُورِ»[4]بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود به گونهای که آن را زرد رنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!
تکاثر، مانندِ آب شور برای کسی است که تشنه است؛ زیرا خوردنِ آن، نه تنها سبب از بین رفتن تشنگی نمیشود، بلکه آن را افزایش خواهد داد. امام صادقعلیهالسلام در حدیثِ مهمِّ « عقل و جهل»، تکاثر را یکی از سپاهیانِ جهل میداند، چراکه فرد و جامعه، اگر به آن مبتلا شود، از پیرویِ عقل و دین، باز میماند. در نتیجه اگر جامعه مبتلا به مرضِ تکاثرطلبی شود، برای از بین نرفتنِ جامعه و افراد، باید با آن مبارزه کرد و نشانههایش را از جامعة اسلامی بر طرف کرد.
[3]. ملأ؛ اشرافیتِ گمراه
واژة «ملأ» در لغت: به معنای پُر کردنِ هر چیزی است و در اصطلاحِ قرآنی، اغلب به معنایِ خواص و افرادی که در قوم و قبیلة خود، دارای نفوذ کلام هستند، استعمال میشود. این لغت، دارای دو جنبة مثبت و منفی است که هم بر طبقة اشرافِ مردم اطلاق شده است و هم به معنای گروهی است که اهلِ ملکوت هستند، از این جهت که هیبتِ آنان، دلها، زینت و جمالشان، چشمهای مردم را پر میکند و مردم در تصمیمگیریهای خود منتظرِ اشارة آنان هستند. یکی از اموری که این عدّه به دنبال آن هستند، این است که سعی دارند تا همواره آرای خود را به دیگران تحمیل کنند؛ چنانکه در داستانِ اشرافِ دربارِ فرعون، نسبت به فرعون چنین میکردند: «وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ: و از دور افتادهترین شهر، مردی دوان دوان آمد، گفت: ای موسی! سرانِ قوم، دربارة تو مشورت میکنند تا تو را بکشند، پس خارج شو، من جِدّاً از خیرخواهانِ توام.»[5]
اشراف و مرفّهانِ بیدرد، در برابرِ اقداماتِ مؤثّر و نفوذِ روزافزونِ رهبران و مصلحان الهی، آنان را به انواعِ صفات رذیلهای که خود متّصف و مبتلا به آن هستند، متّهم میکنند. یکی از اتّهاماتی که آنان به ناحق، به رهبرانِ دینی و مُصلح وارد میکنند، فساد است که نمونة روشن آن، در داستانِ برخوردِ فرعون با حضرت موسی مشهود است: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ سرانِ قومِ فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها میکنی تا در این سرزمین فساد کنند و [موسی] تو و خدایانت را رها کند؟»[6]
استکبار از دیگر ویژگیهای مرفّهان است که قرآن به آن اشاره کرده است: « الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا سرانِ قومِ او، که استکبار میورزیدند»[7]
در نتیجه مرفّهان، وقتی که خود را در تقابل با حقِّ ناتوان میبینند، شروع به اتّهامزنی میکنند تا بتوانند از تأثیر و نفوذِ رهبرانِ الهی در جامعه بکاهند و خود برخلافِ لیاقتِ خویش، بر مسندِ رهبریِ جامعه بنشینند و اهدافِ شوم خود را دنبال کنند. تنها چیزی که برای این عدّه اهمیت دارد، منافع شخصی و مادّی خود میباشد که برای به دست آوردنِ آن و ایجادِ فساد از هر
[1]. لسان العرب ج 9 صفحه 17
[2] . راغب اصفهانی، »ﺍﻟﻤﻔﺮﺩﺍﺕ ﻓﻲ ﻏﺮﻳﺐ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ
[3] . نورالثقلین، ج 5، صفحه 661
[4] . سوره حدید، آیه 20
[5] . سوره قصص آیه 20
[6] . سوره اعراف، آیه 127
[7] سوره اعراف، آیه 75