گروه هنر و ادبیات فرهنگ سدید- مهدی مرادی: کتاب «دشمنان، "یک داستان عاشقانه"» اثر ایزاک بشویس سینگر (داستاننویس یهودی) که توسط "احمد پوری" به فارسی برگردان و ترجمه شده است چند سالی بود نمیتوانست مجوز چاپ را از ارشاد دریافت کند؛ اما سرانجام بعد از گذشت چندین سال از سوی نشر باغ نو به چاپ رسید. همچنین بعد از گذشت دو سال از چاپ این اثر، مترجم با نشر باغ نو قراردادش را لغو کرده و امتیاز اثرش را به ناشر جدیدی به نام نیماژ سپرد؛ نیماژ نیز در سال 96 با ویراستی جدید این اثر را به چاپ رسانده است.
"سینگر" نویسنده رمان «دشمنان، "یک داستان عاشقانه"» متن اصلی اثرش را به زبان ییدیش[1] نگاشته است. نام رمان به زبان اصلی خودش میشود؛ Sonim, di Geshichte fun a Liebe که نویسنده بعد از اتمام کارش، اجازه داد در سال ۱۹۷۲ تحت نظارت خود رمانش را به انگلیسی ترجمه کنند.
این رمان داستانِ مردی را بازگو میکند که همسر و بچههایش را در جنگ جهانی دوم از دست داده و خود نیز از یکی از اردوگاههای نازی در جنگ دوم جهانی فرار کرده است که بعد از فرار ابتدا به یک انباری پناه میبرد و درنهایت نیز به آمریکا میگریزد. نویسنده نام این شخصیت را که یک پناهنده و نجات یافته از جنگ جهانی دوم میداند به اسم "هرمان برودر" عنوان میکند. طبق تصورات نویسنده در مسیر پیش روی این مرد سه زن قرار می گیرد؛ "یادویگا"، رعیتی لهستانی که او را از چشم نازیها پنهان می کند؛ "ماشا"، معشوقهی هرمان؛ و "تامارا"، همسر اول او که از مرگ نجات یافته است.
هرمان که از فرط مشکلات، ماتومبهوت شده و درعینحال، فرار از آنها را در زندگی کنار گذاشته است با احساسی از عذابی قریبالوقوع و ابدی در خیابانهای نیویورک، وقت میگذراند. در ادامه داستان او بهعنوان شوهر سه زن و به یک متقلب، فریبکار و دروغگو تبدیل میشود. اعتقادات نویسنده در این رمان که به وضوح در آثارش نیز مشهود است نفی سبک زندگی خانوادگی و بیان تک همسری به عنوان ارزشهایی از دست رفته است.
علاوه بر این "سینگر"، این داستان را در زمان "هیتلر" و در خانوادهای یهودی روایت میکند و سعی دارد در خلال این داستان، موضوع "هلوکاست" و ادعای رژیم اشغالگر قدس مبنی بر وجود اتاقهای گاز و کشتار یهودیان را رسمیت بخشد.
در این کتاب نویسنده سعی کرده است موضوع هلوکاست را دردناک جلوه بدهد و به نوعی مظلومنمایی کند که در طول رمان هیچیک از شخصیتهای داستان نتوانستهاند آن را فراموش کنند، اما نکته قابل توجه، معرفی آمریکا بهعنوان "منجی" و "ولی نعمت" است. [2]نویسنده در کتابش این موضوع اینگونه بیان میکند:
«خدا نعمت آمریکا را بیشتر کند پر از چیزهای خوب است... امکان ندارد، آنها [نازیها] دو گلوله به طرف من شلیک کردند یکی از آنها هنوز در بدنم است. تامارا اشارهای به طرف چپ بالای باسن کرد ـ نمیشود داد درش بیاورند اینجا؟ در آمریکا شاید.»
«دهاتیها حیلهگرند. حساب این را کرده بودند که پس از جنگ او را میبری آمریکا و با او ازدواج میکنی.»
در بخش دیگر کتاب آمده است؛ «واقعاً چنین است؟ آیا کشتار میلیونها یهودی توسط نازیها خلاف طبیعت بود؟ ... دوران جنگ هیچکدام از ما آدم نبودیم. نازیها از ما صابون میساختند صابون حلال، برای بلشویکها[3] ما کود انقلاب بودیم.»
اگر از لحاظ آنچه قانون مصوب جمهوری اسلامی ایران در حوزهی نشر است (قانون مصوب اهداف، سیاستها و ضوابط نشر کتاب – جلسهی 660 شورای عالی انقلاب فرهنگی) به این کتاب نظر بیاندازیم، این رمان قانون مصوب شده نشر را نیز زیر پا گذاشته است.
طبق قانون مصوب اهداف، سیاستها و ضوابط نشر کتاب در مادهی 4 – حدود قانونی، بخشِ دین و اخلاق، بندِ سومِ این قانون آمده است که: «ترویج و تبلیغ ادیان، مذاهب و فرقههای منحرف و منسوخ، تحریف شده و بدعتگذار» ممنوع است و باید فضای سالم و سازندهی چاپ و نشر را حفظ و حراست نمائیم. اما این کتاب ترجمه شده دارای مجوز به ترویج آداب و رسوم و آئین یهود نیز پرداخته است. در بخشی از کتاب آمده:
«هرمان توضیح داد این شعرها را یک کابالیست معروف به شیر مقدس که پیامبر عالی جاه خود را به او نمایانده بود، گفته است... وقتی او این سرودهای مذهبی را در روز سبت میخواند گونههای یادویگا سرخ میشد... «وقتی هرمان به او گفت در یوم کیپور از آتلانتیک سیتی برمیگردد. او سؤالی نکرد. (در پاورقی کتاب آمده است روز آموزش از روزهای مقدس آیین یهود که یادآور برگشت حضرت موسی از کوه سینا است).»
در بخش دیگری از قانون مصوب اهداف، سیاستها و ضوابط نشر کتاب آمده است: «بیان جزئیات مراودات جنسی، گناهان، کلمات رکیک و مستهجن، به نحوی که موجب اشاعه فحشا شود» ممنوع است. اما در این رمان علاوه بر ادبیات جنسی که در سراسر کتاب وجود دارد نویسنده به ترویج روابط نامشروع میان زن و مرد نیز پرداخته است. روابط زنی به نام "ماشا" که در رمان به عنوان معشوقه هرمان یاد میشود نمونه عینی آن است. هرمان علاوه براینکه زن دارد با ماشا متاهل نیز در ارتباط است. همچنین در ادامهی داستان نیز، "هرمان" علاوه براین دو زن، سعی در ارتباط با زن سوم نیز دارد. بخشهایی از کتاب که به موضوع این نوشتار مربوط است با توجه به وجود عبارات قبح شکن و خلاف اخلاق به صورت گزینش شده در ادامه میآید:
«ماشا با سیگاری به لب برگشت اگر بخواهی بیایی خرجت را میدهم... ماشا با لباس خواب بلند و پاهای برهنه سیگار برلب بیرن رفت! از اولین روز دیدارمان همیشه آرزو داشتم از تو بچه داشته باشم.»
«هرمان از تخت پایین آمد و “*****”. گرمای“*****” تامارا و چیزی را که در این سالهای دور از یاد برده بود، چیزی هم مادرانه و هم کاملاً عجیب حس کرد. تامارا بیحرکت به “*****” خوابیده بود هرمان به یک طرف با صورتش به سوی او خوابید. او لمسش نکرد، اما متوجه “*****” شد مانند دامادی خجالتی در شب عروسی بیحرکت مانده بود... تامارا گفت از آخرین باری که در یک رختخواب بودیم چقدر میگذرد به نظرم صد سالی میشود.»[4]
در بخش دیگر این کتاب، در ادبیات سخیفی، به بیان ارتباط هرمان با زنان مختلف نیز پرداخته شده است.
«تو زنت را داری، مرا هم داری و حالا سر و کله “*****” از اروپا پیدا شده و تو مرا قال میگذاری او را ببینی. “*****” که حتماً سفلیس هم دارد... دروغ میگویی یک “*****” منتظر توست نه خاخام.»
متأسفانه خیانت و روابط نامشروع زنان و مردان متأهل در این کتاب، نهتنها از قبحی برخوردار نیست؛ بلکه ترویج داده میشود؛ به عنوان مثال در بخشی از داستان، هرمان از یکی از همسران خود میخواهد که حقیقت را به او بگوید.
«اینکه وقتی با هم بودیم آیا به همدیگر خیانت کردهایم؟ ـ تو وفادار بودی؟ اگر تو واقعیت را بگویی من هم خواهم گفت... من میگویم ... صبر کن یک سیگار بیاورم ماشا سیگاری از کیف بیرون آورد. کبریتی روشن کرد و پکی زد و کبریت را فوت کرد. هرمان گفت: تنها با تامارا فقط همین... ماشا خنده کوتاهی کرد. آنچه تو با زنت انجام دادی من با شوهرم کردم. ... در سکوت نشستند و هرکدام غرق در افکار خود بودند.»داستان دشمنان با خودکشی ماشا تمام میشود.
آنچه که میتوان گفت از چاپ این دست آثار، آن است که در عرصهی کتاب و نشر با خلأ نظارتی مواجه هستیم. راه برون رفت از این مشکل تنها با نظارت جدی و مستمر از سوی مسئولان این امر، محقق میشود. ممیزی عرصهی نشر و کتاب باید بر اساس ضوابط نشر و به دور از سلایق شخصی انجام شود؛ اعمال سلایق شخصی؛ مهمترین معضل در تمامی اصناف و در این حوزه است.
علاه بر این، آنچه که هنوز به قوت خود پابرجاست، فقدان پاسخگویی مناسب فعالین عرصه نشر خصوصاً در جبهه انقلاب اسلامی در برابر مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی در پرداختن به موضوعات مختلف و چاپ آثار باارزش در مسائل گوناگون است. ایشان در بیاناتی که در دیدار با اعضای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی در سال 10/10/1375 داشتهاند، میفرمایند: «در خیلی از زمینهها ما هیچ کاری نکردهایم. بعضی از موضوعات هست که شاید واقعاً در منطقهی علمی و فکری ما فارسیزبانان، حتی یک کتاب هم دربارهی آنها نوشتهنشده است. البته ترجمههایی هست و کتابهایی هم نوشتهاند. بعضی از زمینهها هست که در مورد آن، کتابِ بسیار کمی نوشتهشده است؛ اینها زمینههای اسلامی هم است. بعضی از موضوعات هم هست که دربارهی آنها کتابهایی نوشتهشده است؛ منتهی کتابهایی نیست که حقاً و انصافاً زمینه را پر کند؛ یعنی کتابهای کماهمیتی است.»
حال با وجود چنین مطالبهای، لازم میدارد که فعالین عرصه نشر و خصوصاً جبههی انقلاب اسلامی، توان خود را در تولید آثار ارزشی و فاخر در تمامی عرصهها، داشته باشد.
[1] ییدیش، نامِ زبانی است که برای نزدیک به هزار سال، زبانِ مادری و گاه، تنها زبانِ بعضی جوامعِ یهودیانِ اشکنازی بود که در اروپای شرقی و مرکزی میزیستند.
[2] پیشاپیش از اینکه این مطالب را میخوانید، از شما خواننده ارجمند عذرخواهی میکنم.
[3] بلشویک در روسی به معنای «اکثریت»، یکی از دو شاخهی اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بودند.
[4] به دلیل رعایت شأن مخاطب و خواننده، بعضی از مطالب رکیک و سخیف با علامت: “*****” نوشته شده است.