ماهیت اصلی آنچه این روزها در رسانهها با عنوان "جنگ تجاری آمریکا با چین"مطرح میشود واقعیتی بسیار فراتر از جنگ تجاری است به نظر من "پروسترویکای نظام سرمایهداری" یا "پروسترویکای لیبرال دمکراسی"عنوان خیلی دقیقتری برای این پدیده است.
وقتی چند دهه پیادهسازی نظریههای اقتصادی و اجتماعی سوسیالیسم در کشور اتحاد جماهیر شوروی به بنبست رسید و آثار فلاکتبار این نظریه در ابعاد گسترده ، ملموس و غیرقابل مخفی سازی در زندگی مردم آن کشور به شکل فقر و عقبماندگی شدید ظهور یافت ،رهبران حزب سوسیالیست درصدد چارهجویی برآمدند و با توجه به تعصبی که نسبت به تفکر سوسیالیستی داشتند تلاش کردند مشکل را در چارچوب اندیشه سوسیالیسم و با حفظ ساختارهای فکری گذشته حل کنند.
رهبر وقت حزب سوسیالیست اتحاد شوروی ، میخائیل گورباچف دکترین جدید خود برای اجرای اصلاحات اقتصادی در ساختار نظام سوسیالیستی را تحت عنوان پروسترویکا (بازسازی)منتشر کرد . اجرای این دکترین موفقیتی در پی نداشت لکن فضا را برای عبور از سوسیالیسم شکستخورده هموار کرد. با مطرحشدن پروسترویکا مردم اتحاد شوروی و بسیاری از کشورها که به پیروی اندیشه مارکسیسم لنینیسم در همان بنبست گرفتارشده بودند برای همیشه از قید نظریهی غلط کمونیسم و تجربه شکستخورده سوسیالیسم نجات داد.
مدتهاست واقعهی مشابهی در جهان سرمایهداری رخداده است و نتایج فلاکتبار پیادهسازی اندیشههای کاپیتالیسم و لیبرال دمکراسی در زندگی مشقتبار صدها میلیون نفر اتباع کشورهای سرمایهداری بهوضوح دیده میشود. بحران فقر و فلاکت و بیکاری در آمریکا بحران ورشکستگی مؤسسات بزرگ اقتصادی در فرانسه و انگلیس این کشورها را تا آستانه جنگ داخلی پیش برده است لذا آنها هم مثل سوسیالیستها مجبور به بازنگری و کنار گذاشتن اندیشههای شکستخوردهشان هستند اما تعصب آنها به اندیشههای باطل لیبرالیسم شدیدتر از تعصب کمونیستها به تفکراتشان است آنها در حد گورباچف و حزب کمونیست شوروی هم شهامت ندارند که بهضرورت اصلاحات در نظام غلط و شکستخورده خود اعتراف و ضرورت تجدیدنظر در آن را حتی با حفظ ساختارهای قبلی مطرح کنند.
آمریکاییها بدون آنکه شهامت بیان تجدیدنظر در تئوریهای سرمایهداری را داشته باشند عملاً با تبر به جان نظام سرمایهداری افتادهاند و با بازگشت به مدلهای اقتصاد دستوری و ممانعت از جریان آزاد سرمایه با وضع تعرفههای جدید عملاً بر آنچه طی چندین دهه بهعنوان نظریههای علمی و غیرقابل خدشه لیبرالیسم در عرصه اقتصاد مطرح میکردند خط بطلان کشیدند .و فلسفه وجودی نهادهایی چون سازمان تجارت جهانی را بشدت زیر سؤال بردند . ساختارهایی که روزی با طمطراق بهعنوان نمادهای جهانیشدن اقتصاد سرمایهداری علم شد و همه کشورها برای پیوستن به آن به دستوپا افتادند و خسارات زیادی متحمل شدند امروز به ساختارهایی بیمصرف و اضافی تبدیلشده است.
همانطور که شاهد هستیم در مقابل بحرانهای شدید اقتصادی که ناتوانی نظریه سرمایهداری را خیلی واضح به نمایش گذاشته است تئوری پردازان غربی سکوت اختیار کردهاند و دم برنمیآورند . اما شرایط در حال فروپاشی آمریکا در عمل آنها را به اقداماتی افراطیتر از گورباچف نسبت به نظریهایشان واداشته است آنها مثل کمونیستها جرات ندارند شکست نظریه سرمایهداری را رسماً اعلام کنند لذا ترجیح دادهاند خود را به دیوانگی بزنند و در پاسخ به عقلایی که در مورد این عقبگرد ایدئولوژیک سؤال میکنند تقصیرها را به گردن یک نفر که او را دیوانه و غیرقابلکنترل میخوانند یعنی ترامپ بی اندازند و یا با ترفندهای رسانهای این استحاله ایدئولوژیک و شکست نظریههایشان را جنگ تجاری نامگذاری کنند. حالا چرا ما هم باید در رسانههایمان از این نامگذاری فریبنده که واقعیتها را زیر خود پنهان میکند پیروی کنیم؟ نمیدانم شاید به مصرف کردن تولیدات رسانهای غرب معتاد شدهایم.
محمدرضا نقدی