مروری بر پیدایش، جغرافیای فعالیت و تاریخ بهاییت در ایران/ بخش اول؛
گسست فرهنگی خطری است که متاسفانه درحال حاضر ایران را تهدید می‌کند و متاسفانه با توجه به گسست فرهنگی موجود زمینه حضور برای بهاییت افزایش پیدا کرده است؛ اساسا بهائیت به دنبال ایجاد گسست فرهنگی و سپس از خود بیگانگی فرهنگی است.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ یکی از فرقه‌های عصر حاضر که از نظر تاریخی قدمت بیشتری در مقابله با تشیع، اسلام و ایران داشته، بهاییت است. البته بهائیت در ابتدای امر به صورت بابییت ظهور یافت و بعد‌ها به صورت جدید خود رنگ و لعاب عوض کرد. این فرقه از نظر تاریخی در ایران آغاز به فعالیت کرد و حوزه فعالیت‌های این فرقه بیشتر در فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران بود. بر همین اساس و به منظور رفتار شناسی بهاییان در ایران با حجه الاسلام سیدهادی سیدوکیلی پژوهشگر عرصه فرق و مذاهب و تاریخ اندیشه به گفتگو نشستیم. آنچه در ادامه از منظر شما میگذرد مشروح این گپ و گفت است:

بهاییت در حوزه جغرافیایی و تاریخی از چه‌سالی آغاز به فعالیت کرده است؟
پس از وحشیگری ها، ترور‌ها و جنایاتی که بابیان به عنوان پیشینه تاریخی بهائیت در ایران ایجاد کردند نتوانستند برای خود پایگاه مردمی ایجاد کنند و لذا با هماهنگی با دولت‌های استعماری، تصمیم به گسترش آن در عراق گرفتند. اما این موضوع را در عراق هم نتوانست محقق کند و پایگاه خوبی ایجاد کند. پس از آن به سمت ترکیه گام برداشتند. در ترکیه که در گذشته مرکز حکومت عثمانی بود هم نتوانست خیلی فضای فعالیت خود را گسترش دهد. مخصوصا که با مقابله دولت عثمانی مواجه شدند. زیرا دولت عثمانی متوجه خیانت‌های بابیان (ازلی ها) و بهائیان شده بود؛ لذا آن‌ها را تبعید نمود.
دوره بعد از تبعید بهائیان به فلسطین و منطقه عکا و استقرارشان در آن منطقه، سعی کردند در همان نقطه مربوط به حوزه مدیترانه و سپس آهسته آهسته به سمت اروپا و آمریکا فعالیت‌های خود را گسترش دهند. با دستورالعملی که شوقی افندی (سومین رهبر بهائیان) به آن‌ها ارائه کرد و پس از وی مورد پیگیری مرکز اداری بهائیان (بیت العدل) قرار گرفت، بهائیت تلاش کرد تا حوزه فعالیت خود را در آفریقا، آمریکای مرکزی، جنوبی و کشور‌های آسیای شرقی گسترش دهند؛ یعنی قسمت‌های که هیچ ارتباط مستقیمی با فرهنگ ایران ندارد و نمی‌توانند آن سابقه منفور را استخراج کنند و در ضمن می‌توانند اهداف قدرت‌های استعماری را در آنجا به شکل غیر مستقیم پیگیری نمایند. لازم به ذکر است که وهابیت در آمریکا و اروپا نیز نمی‌تواند گسترش زیادی داشته باشد، به این دلیل که آنچه آن‌ها به عنوان تعلیمات بر آن مانور میدهند بیشتر ماهیت غربی دارد بر همین اساس سخن جدیدی برای آن‌ها نیست.
فرقه انحرافی بهاییت برخلاف دیگر فرقه‌های انحرافی یا به عبارتی جریان‌های معنویت گرای نو پدید (مانند عرفان حلقه، اُشو، کارلوس کاستاندا، پائولو کوئیلو و دیگر عرفان‌های کاذب غربی و یا شرقی) از نظر معنویت بسیار ضعیف است. ساختار آن نیز یک ساختار اداری و حزبی است و ساختار معنوی ندارد. از همین رو برای غرب پیام ویژه‌ای ندارد تا بتواند در غرب گسترش پیدا کند و غرب را بیشتر به عنوان حامی خود در نظر دارد، اما برای کشور‌هایی مانند آفریقا، مخصوصاً آفریقای جنوبی، آمریکای مرکزی، آمریکای لاتین، آمریکای جنوبی و کشور‌های شرق آسیا که پیشنه‌ای معنوی دارند و شعار‌های غربی برای آنجا جذابیت دارد، فرقه بهاییت در آنجا فعالیت و کشش بیشتری دارد. از سوی دیگر غرب هم دوست دارد نماینده‌ای در آنجا داشته باشد، اما نه به اسم سیاسی بنابر این از بهاییت حمایت می‌کند تا در این مناطق گسترش پیدا کند.
ما طی سال‌های اخیر شاهد هستیم که زیر نظر بیت‌العدل، مشرق‌الاذکار‌هایی (محل اداره امور بهائیان که در پوشش معبد بنا میشود، ولی هیچ مراسم عبادی در آن انجام نمیشود) در آمریکای لاتین تاسیس می‌شود و این موضوع نشان می‌دهد که غرب در حال ایجاد پایگاه‌هایی در این مناطق هستند. به طور مثال در کشور الساوادور در آمریکای مرکزی که کشوری با تراکم جمعیتی بالا و البته بسیار فقیر است می‌بینیم که بهاییت در آنجا شکل گرفته و در حال تبلیغ و ایجاد پایگاه است.
فقر، چه فقر مالی و چه فقر فرهنگی و یک مقدار محدودیت‌های فرهنگی، سیاسی از جمله ویژگی کشور‌هایی است که بهاییت در آنجا حضور پیدا می‌کند و البته داشتن یک پیشینه معنوی در بین مردم آن کشور که بهاییت بتواند روی آن سوار شود. چون خود بهائیت، از نظر القاء حس معنوی بسیار ضعیف است.

چه موضوعی باعث شده که بهاییت به دنبال فعالیت در کشور‌های فقیر باشد؟
به این دلیل که مردم فقیر را راحت‌تر می‌توان با شعار جذب کرد. زمانی که فقر فرهنگی به علاوه فقر مادی با هم همراه می‌شوند، زمینه فریب و تاثیر ادعا افزایش می‌یابد. همچنین بهاییت در جایی رشد میکند که پیشینه فرهنگی این کشور‌ها پیشینه ضعیفی باشد، نه آنکه لزوماً پیشینه‌ای نداشته باشد، اما ارتباط مردم امروز با آن پیشینه ضعیف است. مثلا در هند پیشینه فرهنگی بسیار قوی است. اما ارتباط نسل امروز با آن فرهنگ دیرینه چقدر است؟ حافظ شعری دارد میگوید: «شکر شکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود»
جدای از داستان سرایی‌ها که در مورد این شعر وجود دارد، این شعر حکایت می‌کند که نه تنها گویش فارسی بلکه هنر شعر فارسی در زمان حافظ در هند مورد حمایت و احترام بوده است. اما امروز جوانان هندی آیا با گویش فارسی که صد‌ها سال در آن کشور پیشینه فرهنگی داشته است ارتباط یا حداقل آشنایی دارند؟ خیر. اینجا گسست فرهنگی وجود دارد پس زمینه برای حضور جریان‌های بی هویت مثل بهائیت هموار می‌شود. می‌تواند کمک کند این گسست بیشتر شود در ضمن اینکه زمینه را برای حضور فرهگ غرب در آن کشور‌ها هموار سازد.
چرا بهاییت در کشور عربی نمیتواند، فعالیت گسترده داشته باشد؟ به این دلیل که در این کشور‌ها ارتباط نسل امروز با پیشینه فرهنگی‌شان یک ارتباط نسبتاً وسیع‌تر و عمیق‌تری است. به همین جهت بهاییت به دنبال مناطقی است که در آن گسست فرهنگی وجود داشته باشد. البته با توجه به شرایط جدید فرهنگی بوجود آمده، اخیرا فعالیت‌هایی را در عراق آغاز کرده اند؛ که امیدواریم دولتمردان و مردم عراق متوجه خطر بزرگ بهاییت برای کشورشان باشند. چون یکی از کار‌های بهائیت دامن زدن به همین گسست فرهنگی است.
گسست فرهنگی خطری است که متاسفانه درحال حاضر ایران را هم تا حدی تهدید می‌کند و متاسفانه با توجه به گسست فرهنگی موجود زمینه حضور برای بهاییت افزایش پیدا کرده است. این گسست فرهنگی در بین نسل به قول عموم دهه هشتاد و نودی‌ها با نسل پیشینیان‌شان –نسلی که انقلاب اسلامی را به ظهور رساند و از نظر فکری دارای فرهنگ عمیق‌تری بودند- می‌تواند زمینه‌ای برای نفوذ بهاییت و دیگر فرقه‌ها باشد. شما شاهد هستید بهاییت در دهه اول انقلاب هیچ فضایی برای ابراز وجود ندارد، به این دلیل که مردم از نظر فکری و فرهنگی اشباع شدند، اما نسل امروز، چون از فقر فرهنگی به گسست فرهنگی رسیده است، می‌تواند طعمه خوبی برای بهاییت باشد. متاسفانه مرحله پس از گسست فرهنگی، از خود بیگانگی فرهنگی است. آن وقت یک جوان ایرانی به جای اینکه افتخار کند که ایرانی است ممکن است از ایرانی بودن خود شادمان نباشد. میبینیم که بهائیان همین فضا را تبلیغ میکنند.
اساسا بهائیت به دنبال ایجاد گسست فرهنگی و سپس از خود بیگانگی فرهنگی است. یکی از مهمترین شعار‌هایی که توسط عبد البهاء (دومین رهبر بهائیان) مطرح شد، ایجاد خط و زبان واحد در تمام جهان و طبیعتا رها کردن زبان و خط بومی است. این ایده پیش از آن با طرح زبان اسپرانتو به عنوان زبان واحد بین المللی در سال ۱۸۸۷ میلادی (۵ سال پیش از رهبری عبدالبهاء بر جامعه بهائیان) در اروپا به شکل تکمیل یافته مطرح شده بود، و بهاییان این ایده را دزدیده و به نام خود مطرح کردند و خود را به دروغ مبدع آن دانستند، و خواستند از آن در جهت همین هدف یعنی گسست فرهنگی استفاده کنند، اما از آنجا که برخلاف تبلیغاتشان در جهان وزن قابل توجهی ندارند، نتوانستند این ایده را حتی در بین پیروان خود محقق سازند؛ لذا خیلی آرام آن را مسکوت گذاشته و از کنار آن به راحتی عبور کردند.

حالت گستردگی بهاییت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بهاییت تلاش کرده در هر کشوری برای خود پایگاهی ایجاد کند و امروز ادعا میکنند که گسترده‌ترین جریان بعد از مسیحیت در جهان است البته این ادعای غیرقابل باور، تنها به معنای گستردگی مکانی بهاییت است و به مفهوم دارا بودن بدنه مردمی نیست. بهائیت برای اینکه خود را زنده نگه دارد بار‌ها مجبور شده تا قالب عوض کند و شعار‌های خود را از اساس دگرگون کرده و جایگزین نماید؛ و حتا با توجه به تفاوت زمان و مکان و مخاطب تلون داشته و ادعا‌های خود را عوض کند. با این حال نتوانسته برای خود یک پایگاه مردمی درست کند. اما مدعی گستردگی است.
این گستردگی لزوماً به معنی عمق نیست. یعنی در برخی از کشور‌هایی که آن‌ها ادعای حضور می‌کنند کمتر از ۹ نفر عضو در آنجا حضور دارند (به آن نقطه¬ی بهائی میگویند)، اما بهاییان این کشور را در آمارشان حساب می‌کنند. از نظر گستردگی بعد از ایران در پاکستان، افغانستان، هند، کشور‌های آفریقای جنوبی و اخیرا در کشور‌های آمریکای لاتین فعالیت تبلیغی جدّی دارند.
تاکید داشتید که تمرکز بهائیان بر معنویت کمتر از سایر فرقه‌ها است و بالعکس در این جامعه مدرن آنچه احساس میشود این است که فرقه‌ها از خلاء معنویت استفاده می‌کنند. این تمایز را تشریح کنید که چگونه است؟
بهاییت سعی دارد تا کمبود معنویت را در نسل جدید با تکیه بر خطابات عبدالبهاء (دومین رهبر بهائیان) جبران کند. دعا‌هایی که به قول‌شان از عبدالبهاء به وجود آمده است و در کتاب خطابات گردآوری شده و یا دعا‌هایی مانند آن. اما حقیقتا معنویت در زندگی یک بهائی جایگاه ویژه‌ای ندارد. یعنی سبک زندگی ایشان آمیخته با معنویت نیست. اما آن‌ها از یک ترکیب معنویت به اضافه مدرنیسم استفاده می‌کنند. شعار اصلی بهاییت معنویتی است که هم آوا و هم راستا با مدرنیسم باشد. به همین جهت از نظر معنویت نمی‌توانند عمیق شوند. در بهاییت تیکه بر معنویت سنتی (سنت‌گرایی) جایگاه خاصی ندارد و تنها مانند یک حس معنویت کاذب لحظه‌ای و گذرا رفتار می‌کند و نمی‌تواند در باطن افراد نفوذ کند؛ به همین دلیل قادر به ایجاد یک معنویت ماندگار نیست.
بهاییت تفاوت جدی با نحله‌های مطرح در عرفان‌های نوظهور و جریان‌های معنویت گرای نوپدید دارد. چون در اینگونه عرفان‌های نوظهور اساس معنویت‌گرایی است. هرچند معنویت ایجاد شده کاذب، دروغین و شیطانی است. اما به هر حال اساس و محور است. اما بهاییت بیشتر از اینکه به معنویت گرایی بها دهد به هم‌راستایی به مدرنیته بها می‌دهد. معنویتی که بهاییت درباره آن سخن می‌گویند، معنویت مدرن آن هم با یک سیستم مدیریتی و القاء اداری و تشکل حزبی است که خیلی عمیق نیست؛ و تقریبا یک امر فرعی تلقی میشود.

در تقسیم‌بندی‌هایی که میشود بهائیت را چگونه باید معرفی کرد. آیا بهائیت یک دین در نظر گرفته میشود؟ یا اینکه کارکرد سیاسی دارد و صرفا جهت راهبرد سیاسی به وجود آمده است؟
از نظر علمی، بهاییت اصلاً دین نیست و نمیتوانیم آن را دین به شمار آوریم. زیرا شاخص‌های یک دین و مذهب را ندارد. اگر از منظر دین پژوهان بهاییت را بررسی کنیم، ماهیت بهاییت یک فرقه کاملا سیاسی و حزب سیاسی است، که سعی می‌کند تا خود را شبیه به دین جلوه دهد.
یک دین لزوما باید دارای یک مجموعه ایدئولوژی به هم پیوسته باشد که رابطه انسان با خدا، با جهان، با خلقت و با زندگی پس از مرگ را مشخص نماید. بر مبنای این ایدئولوژی شریعت و احکام عملی شکل میگیرد. بهائیت در بسیاری از این بخش‌ها ناقص است و حرفی برای گفتن ندارد. مثلا در معاد تبیین درست و قابل ارائه¬ای ندارد.

یکی از شاخص‌های علمی که بهائیت در تضاد با ادیان است را توضیح می‌دهید؟
عرض شد که شاخصه و ضرورت یک دین، دارا بودن یک نظام جامع فکری‌ـ فرهنگی است. یک ایدئولوژی، یک جهان بینی کامل، جواب به سوال از کجا آمدم و به کجا خواهم رفت و امروز وظیفه من چیست. این موضوعات شاخص هر دینی است. شما وقتی میخواهید وارد یک دین شوید اولین صحبتی که می‌کنید، جهان‌بینی من چیست؟ نظام خلقت در پیشگاه من کیست؟ ارتباط انسان با نظام خلقت چیست؟ انسان بعد از مرگ کجا می‌رود؟ چه اتفاقی برای انسان می‌افتد؟ این موضوعات چیز‌هایی است که بهاییت به هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌پردازد و به دنبال ارائه یک جهان‌بینی نیست، یک نظام هدفمند را پیگیری نمی‌کند و شعارهایش بسیار متفرق، اجتماعی و مادی است. یعنی بیشتر زندگی دنیایی و مادی امروز فرد را هدف گرفته است. نه نسبت به گذشته او و نسبت به جایگاه او در هستی و اصلا نسبت به کل هستی برنامه و جوابی ندارد.
شما از یک بهایی بپرسید بعد از مرگ چه اتفاقی برای ما می‌افتد؟ یک جواب روشن از کتاب‌های به اصطلاح مقدس خودتان بدهید؟ نمی‌توانند چنین جوابی به ما بدهد و کاملاً شعارهایشان مشخص است. شعارهایشان مرامنامه حزبی است. وحدت خط، وحدت زبان، وحدت اجتماعی، وحدت ادیان و... این‌ها را که نگاه می‌کنید شعار‌هایی است که شبیه به یک مانیفست حزبی است. هیچ‌کدام شبیه نظامنامه ادیان الهی نیست و حتی مانند نظام‌نامه ادیان غیر الهی که از روی مسامحه جزء دین می‌شمرند، هم نیست. مثلاً بودا یا هندوئیسم. دین نسبت به این مباحث نمیتواند ساکت باشد، پس بهائیت در واقع دین نیست. وقتی دین نیست خوانشی از یک دین هم نیست که ما بتوانیم نامش را مذهب بگذاریم.
کاملاً به معنای امروزی فرقه است. یک کنشی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که البته ظاهر فرهنگی خود را خیلی قوی‌تر مطرح و ارائه کرده، ولی بیشتر اهداف سیاسی دارد و البته در جهت فریب افکار محققین خود را در قالب یک دین جعلی قرار داده است.
 
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...
ارسال نظر
captcha