گروه گفتمان فرهنگ سدید- دکتر مهدی جمشیدی: به مناسبت نهمین سالگرد حماسه ۹ دی بخش دوم تحلیلی از ابعاد اجتماعی و فرهنگی فتنه ۸۸ که در چند قسمت تقسیم شده، ارائه میشود. در قسمت اول پس از ذکر مقدمهای کوتاه، به بحث تعلیلِ اجتماعی و فرهنگی و تحلیلِ فتنه سیاسی و اجتماعیِ سالِ هشتادوهشت وارد شدیم و به رویگردانی مردم از عناصر تجدیدنظرطلب در انتخابات سال ۸۴ رسیدیم؛ در ادامه و در قسمت دوم به تبیین علل ریشهای فرهنگی و علل جزئی وقوع فتنه ۸۸ میپردازیم:مخالفان داخلی دولت نهم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸، گزینههایی را طراحی کردند که عبارتند از:
گزینه نخست این بود که فردی را متناسب با مطالبات خویش برای نامزدی در این انتخابات معرفی کنند تا بهصورت قانونی و با پشتوانه رأی مردمی، دوباره به قدرت سیاسی بازگردند و رویگردانی مردم از دولت نهم را دال بر خطا و ناصواب بودن راه طی شده بینگارند.
گزینه دوم این بود که چنانچه نظرسنجیهای معتبر در آستانه انتخابات نشانگر برتری رقیب بود، بیشتر بر «تقلب در انتخابات» تأکید کرده و پس از برگزاری انتخابات و واگذاردن نتیجه انتخابات بهطرف مقابل، بیدرنگ بر وقوع تقلب صحه گذارده و هواداران گفتمان خویش را به حضور در خیابانها و اغتشاش و درگیری دعوت کنند. کنشگران عرصه داخلی که تیغ ستیز با دولت نهم را از نیام برآورده و از هر مجال و میدانی برای زخم کشیدن به سیمای آن بهره میگرفتند، اما ناکام و عاجز میماندند، از چندین ماه پیش از انتخابات، همواره بر طبل احتمال وقوع تقلب در انتخابات کوفتند و حتی کمیته صیانت از آراء تشکیل دادند تا زمینه روانی و فکری لازم را در افکار عمومی برای زمانی که میباید این ادعا را اثباتشده و محرز معرفی کنند، فراهم کرده باشند.
سرانجام، گزینه نخست تحقق نیافت و نظرسنجیها از شکست آنها در انتخابات حکایت کرد و این حکایت، پس از برگزاری انتخابات، تصدیق شد. بنابراین، گزینه دوم در دستور کار قرار گرفت و به هزار و یکزبان، افسانه تقلب در انتخابات در گوش افکار عمومی فریاد زده شد و متأسفانه، بخشهایی از تودههای مردم که از بصیرت بیبهره بودند، فریب دغلبازی خواص دنیاطلب و ریاستجو را خورده و افسانه را واقعیت انگاشتند. بهاینترتیب، فتنهای مهلک پدیدار گشت و جامعه ایران دستخوش التهابی عمیق شد.
از دیگر سو، قدرتهای سلطهطلب خارجی نیز بستر را برای مقاصد خود مساعد یافتند و تلاش کردند تا از بستر فراهم آمده از سوی مخالفان داخلی دولت نهم، بهغایت بهره برند و نظام اسلامی را به مرداب براندازی از طریق «انقلاب مخملین» افکنند. درواقع، کنشگران داخلی فتنه، «موج سازی» کردند و قدرتهای بیگانه، دست به «موجسواری» زدند.
الف. علل فرهنگی شکلگیری فتنه
عللی با در کنار یکدیگر نشستن، سبب شدند که این ماجرا رنگ «فتنه» بپذیرد و اسباب آزمونی دشوار شود؛ عبارتند از:
۱- یک «دروغ»، آنقدر تکرار و تکرار شد که بهتدریج، در افکار عمومی نشست کرد و به یک «واقعیت» مبدل شد و آن دروغ «تقلب در انتخابات» بود.
۲- در دو سوی ماجرا، «نیروها و گروههای انقلاب» قرار داشتند، نه بیگانگان و ضدانقلابیها. هریک از دو طرف، مدعی وفاداری نسبت به انقلاب اسلامی و قرار داشتن در خط امام (ره) بودند. حال آنکه بر اهل بصیرت روشن است که هر سخن و ادعایی، دلیل منطقی میطلبد و صرف ادعای وقوع تقلب در انتخابات و یا پیروی از راه امام (ره) کفایت نمیکند.
در این فتنه، خواص و نخبگان دنیاطلب توانستند با توطئهچینی، فریبکاری، تحریف و تحریک، عوام بیبصیرت را به دنبالهروی از خویش وادارند و آنها را به پهنه رویارویی با نظام اسلامی بکشانند.
۱- گفتمان سازندگی و اصلاحات
اما از حیث فرهنگی، عللی دیرینه و بعید در وقوع این فتنه، مدخلیت داشتند. یکی از حلقههای اصلی علل فرهنگی را باید در «گفتمان دولتهای پس از دفاع مقدس» جست. «دولت سازندگی»، آغازگر روندهای سکولاریستی در تدبیر جامعه بود، آنچنانکه توسعه اقتصادی بیاعتنا به «عدالت» و «ارزشها» را آرمان خود انگاشت. از آنسو، «دولت اصلاحات» با شفافیت و صراحت افزونتر، سکولاریسم را در ساحت توسعه سیاسی دنبال کرد و از «ایدئولوژی زدایی» و «لیبرال دموکراسی» سخن گفت. پرواضح است که چنین دولتهایی چگونه بر فرهنگ عمومی و ذهنیت تودههای مردم تأثیر خواهند نهاد و چگونه در امتداد «انحراف نظری و عملی از ایدئولوژی انقلاب»، گامهای بلند و پرشتابی بر خواهند داشت.
در طول شانزده سال حاکمیت گفتمانهای سازندگی و اصلاحات و استقرار داشتن دولتهای آنها در متن ساختار سیاسی، عناصر کانونی گفتمان انقلاب اسلامی و امام راحل (ره) رنگ باخت و زدوده شد. اگر امام راحل (ره) بر مفاهیم گفتمانی همچون «عدالت»، «محرومان و مستضعفان»، «زهد»، «آخرتگرایی»، «بندگی»، «خدامحوری»، «تهاجم به استکبار جهانی»، «مکتب اسلام» و... اصرار میورزید؛ در گفتمان سازندگی مفاهیم دیگری همچون «رشد و توسعه اقتصادی»، «رفاهزدگی»، «دنیاطلبی»، «افزونخواهی»، «تعامل با استکبار گران» و... از متن تفکر و عملکرد دولتمردان برخاست؛ و در گفتمان اصلاحات نیز، «آزادی اباحیگرانه»، «خودمحوری»، «اکثریت سالاری»، «تعامل با سلطهجویان»، «ایدئولوژی زدایی از ساختار سیاسی» و... جایگزین گفتمان انقلاب شد. این رویکردها، بر پارهای از تودههای مردم اثر نهاد و ذهن و ذائقه فرهنگی و سیاسی آنها را ازآنچه مطلوب انقلاب اسلامی بود دور ساخت. این پاره از تودههای مردم بودند که نقش سیاهیلشکر در فتنه اخیر به آنها واگذار شد. واقعیت این است که چنانچه در دهههای پیشین، عرصه «فرهنگ»، جدی و تعیینکننده قلمداد میشد و در راستای بسط فرهنگ و ارزشهای اسلامی و تقویت باورهای دینی، اقدامات و فعالیتهای حقیقی و عمیق به انجام میرسید، امروز افکار عمومی از استقامت و پایداری بیشتری در برابر شبهه افکتیها و فتنهجوییهای داخلی و خارجی برخوردار بودند و طراحیهای فتنهگرانه، قادر نبودند نظام اسلامی را به مخاطره افکنند و فرصتها را به تهدید مبدل سازند.
«ایمان دینی و وفاداری انقلابی مردم» یکی از بزرگترین سرمایههای فرهنگی و معنوی نظام اسلامی است. بهواسطه همین سرمایه بود که نظام توانست از عهده جنگ تحمیلی هشتساله برآید و از بحرانها و چالشهای پسازآن نیز بهسلامت عبور کند. ازاینرو، تقویت و تعمیق این سرمایه الهی، بهصورت مستقیم به افزایش ضریب امنیت ملی و مقاومت سیاسی و روانی نظام اسلامی میانجامد. جنگها ازنظر نوع عرصه و پهنه، دو گونهاند: «جنگ سخت» که عرصه آن میدان نظامی است و «جنگ نرم» که عرصه آن، میدان فرهنگ و سیاست و تفکر است. علاوه بر این، ازلحاظ پیچیدگی شرایط فکری و اعتقادی جنگ، میتوان «موقعیت فتنه گون» را شناسایی کرد که در آن، فضای جنگ بهشدت مهآلود و مبهم است. وضعیتی که در برهه پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ نمایان شد، ترکیبی از «جنگ نرم» و «موقعیت فتنه گون» بود.
۲- علوم انسانی غربی
یکی از عواملی که به ابزاری مناسب برای پیشبرد جنگ نرم تجدیدنظرطلبان داخلی و قدرتهای بیگانه برضد انقلاب اسلامی تبدیل شد، «علوم انسانی غربی» بود. علوم انسانی برخلاف علوم طبیعی، بهصورت آشکار و پنهان از «ارزشها و باورهای غربی» برمیآیند، اما بااینحال، به نام «علم» خصوصیتی فراگیر و جهانشمول یافتهاند. امام خمینی (ره) از آغاز انقلاب از خطر «استحاله فکری» نسل جوان بهواسطه آموزش علوم انسانی غربی در دانشگاهها آگاه بود و به همین مناسبت، فرمان «انقلاب فرهنگی» و خلق «علوم انسانی اسلامی» را صادر کردند.
باوجوداین، در طول دهههای گذشته، هیچگاه اتفاق جدی و وسیعی صورت نپذیرفت و همچنان، علوم انسانی با همه مضامین و مفاد سکولاریستی و غربیاش در نظام دانشگاهی ما تدریس میشود. بخش گستردهای از نخبگان و دانشگاهیان نسل اول، دوم و سوم انقلاب در طول دهههای گذشته تا امروز، به دلیل تماس معرفتی با نظریههای مندرج در این علوم، از معارف و ارزشهای اسلامی دستشسته و به غرب و ارزشهای غربی روی آوردهاند. بسیاری از پروژههای کلان فرهنگی و سیاسی که از سوی نخبگان فکری جامعه مطرحشدهاند، در همین امتداد فهمپذیر هستند: «قبض و بسط تئوریک شریعت»، «گوهر و صدف دین»، «تعدّد قرائتها از دین»، «سکولاریزاسیون»، «دموکراتیزاسیون» و...
سعید حجاریان، مغز متفکر گفتمان اصلاحات، بهصراحت از تأثیرپذیری عمیق خود از نظریههای علوم انسانی غربی سخن به میان آورده و تأکید کرده که به ساختار و تحولات جامعه ایران از زاویه همین نظریههای غربی مینگریسته است. در این فضای معرفتی، جامعهایران یک جامعه «در حال گذار از سنّت به مدرنیته» است. همچنین موسوی در طی نشستهای محرمانه و متعدّد با حلقه محدود مشاوران خویش، به این نتیجه دستیافت که میباید رویکرد «چپ جدید» را با ماهیت «سوسیالیسم مذهبی» و عنوان ظاهری و فریبنده «قرائت امام خمینی از اسلام» مطرح سازد. این تلقی، مبنای نظری نگارش جزوه وی با عنوان «الگوی زیست مسلمانی» را فراهم ساخت. ازاینرو، تمام دگرگونیها و کشمکشها را باید در این چارچوب نظری، تفسیر و تحلیل کرد. حال آنکه گفتمان انقلاب اسلامی، کلیّت غرب را به چالش طلبید و طریق دیگری را به روی بشریت گشود.
علوم انسانی غربی، ذهنیت بخش وسیعی از نخبگان فکری و دانشگاهی ما را به تصرّف خویش درآورده و این بهصورت طبیعی، فرهنگ عمومی جامعه و تودههای مردم را نیز متأثر میسازد. باید بپذیریم تا زمانی که علوم انسانی غربی را مصرف و تکرار میکنیم، در حقیقت، غرب و ارزشهای آن را در درون مرزهای معرفتی خود، بازتولید و تکثیر میکنیم و با دست خویش، بر فربهی و فراخی دشمن میافزاییم. برخی از نخبگانی که حوادث فتنه گون سال ۱۳۸۸ را طراحی و هدایت کردند، به این واقعیت اذعان کردهاند. باید هرچه زودتر، چارهای برای علوم انسانی اندیشید و البته، چاره همان است که امام راحل (ره) بر آن اصرار ورزیدند؛ یعنی تولید «علوم انسانی اسلامی» که متناسب بافرهنگ و تفکر اسلامی و برخاسته از نیازها و الزامات کنونی جامعه ایران باشد.
۳-توسعه اقتصادی بدون عدالت و توسعه سیاسی سکولار
بنابراین، فتنه اخیر تنها به حوادث دوران انتخابات در سال ۱۳۸۸ بازنمیگردد، بلکه ریشههای عمیق و علل دیرینهای در آن مدخلیت داشتهاند. گفتمانهای سازندگی و اصلاحات در طی هشت سال حاکمیت خود، زاویهها و شکافهایی با گفتمان انقلاب اسلامی و امام خمینی پیدا کردند، بهخصوص باید تأکید کرد که گفتمان اصلاحات، درواقع یک «انحراف از مسیر انقلاب اسلامی» بود و حاملان و فاعلان این گفتمان، تلاشهای بسیاری برای تبدیل «نظام اسلامی» به یک «نظام سکولار» انجام دادند.
در گفتمان سازندگی، «توسعه اقتصادی بیاعتنا به عدالت» در دستور کار قرار گرفت و «شکافهای جدی اقتصادی و طبقاتی در جامعه» شکل گرفت. در گفتمان اصلاحات، «توسعه سیاسی مبتنی بر دموکراسی سکولار» و «اباحهگری اخلاقی» رواج یافت و ارزشها و آرمانهای انقلاب در حوزههای مختلف، آسیب دید. گفتمان اصلاحات با تکیهبر راهکارها و شیوههای مختلفی در طول هشت سال حاکمیت خود تلاش کرد تا ساختار سیاسی را تغییر بدهد و انقلاب را استحاله کند، اما وجود عنصر «ولایتفقیه» در ساخت سیاسی نظام اسلامی، مانع و بازدارنده بزرگی در برابر مطالبات ساختارشکنانه آنها به شمار میآمد.
۴-کشمکش گفتمانها
در فضای اجتماعی بهجامانده از این گفتمانها و در جریان انتخابات ریاستجمهوری در سوم تیر سال ۱۳۸۴، احمدینژاد موفق به کسب اکثریت قاطع آراء شد و به ریاستجمهوری دستیافت. ازاینرو، دو گفتمان پیشین، از قدرت سیاسی به حاشیه رانده شدند. زخم دردناک «دورماندگی از قدرت سیاسی» سبب شد در طول سالهای حاکمیت گفتمان سوم -که موسوم به «گفتمان عدالتخواهی» شد- کنشگران گفتمانهای سازندگی و اصلاحات، ضربههای متعدد سیاسی و اقتصادی به دولت نهم وارد آوردند. بازخوانی رسانههای مکتوب و مجازی منتسب به این دو گفتمان، بهروشنی میتواند نشانگر این واقعیت تلخ باشد. متأسفانه ابعاد و عمق این مخالف خوانیها و تقابل جوییها به حدی رسید که حتی بر تودههای مردم آشکار شد که هاشمی رفسنجانی نیز با سیاستهای دولت نهم و شخص رئیسجمهور مخالف است.
این حقیقت را نمیتوان انکار کرد که کنشگران گفتمانهای سازندگی و اصلاحات در مقام نقد سیاستها و عملکرد دولت نهم، از مسیر اخلاق و انصاف خارج شده و دست به «غرضورزی»، «اغراق»، «تخریب» و «معارضه جویی» زدند. البته دولت نهم و شخص رئیسجمهور، موضوعیت مستقل نداشت، بلکه ازآنجاکه این دولت در پی «احیای گفتمان انقلاب اسلامی و امام خمینی» برآمد و شعار عدالتخواهی، ارزشمداری و ظلمستیزی را سر داد، مورد بغض و کینه جمع زیادی از اصحاب و عناصر گفتمانهای سازندگی و اصلاحات قرار گرفت.
پیش از استقرار دولت نهم، ولایتفقیه و برخی نهادهایی که شاخصههای اسلامیت نظام به شمار میآمدند، در معرض تهاجم و اخلالگری نخبگان سیاسی و رسانههای دو گفتمان یادشده واقع میشدند. ازاینرو، مسئله اساسی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸، «کشمکشهای گفتمانی» بود که از صفبندی ایدئولوژیک و تعارض افکار ناشی میشود. یک جبهه فکری قائل به «عدالتمحوری»، «جامعیت اسلام»، «ارزشمداری»، «محروم نوازی» و «استکبارستیزی» بود و جبهه فکری دیگری، «نظام مبتنی بر تضاد طبقاتی و شکافهای اقتصادی» را برمیتابید و «جهتگیری غربی و سکولاریستی» داشت. به همین سبب بود که در یکسوی این جبهه، احمدینژاد قرار داشت و در سوی دیگر، سایر نامزدهای انتخابات. نباید مسئله را تنها به رقابتهای انتخاباتی و حوادث جزئی تقلیل داد و از ریشههای عمیق و نظری فتنه اخیر غفلت کرد.
۵- طراحی برای مهار رهبری
سران فتنه بر این باور بودند که شکست احمدینژاد و اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری میتواند یک دلالت ضمنی داشته باشد و آن افول اقتدار سیاسی و اجتماعی مقام معظم رهبری است. آنها بسیار تلاش کردند تا از یکسو، احمدینژاد را انتخاب مقام معظم رهبری معرفی کنند و از سوی دیگر، با تبلیغات روانی و سیاسی، از اقبال مردم به وی بکاهد و آراء او را در سبد موسوی بریزند. درواقع، از صحنه خارج کردن احمدینژاد و اصولگرایان، یک هدف مقدماتی و اولیه بود برای هدف نهایی و اصلی آنها که خود را آن «مهار رهبری» میخواندند. بنابراین، بازگشت اصلاحطلبان به قدرت سیاسی بهواسطه موسوی، تنها پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری نبود؛ بلکه به معنی سقوط اجتماعی مقام معظم رهبری و بهمثابه ابزاری برای مصادره حاکمیت سیاسی بود. طراحان این نقشه معتقد بودند که اصلاحطلبان در طول هشت سال حضور در قدرت سیاسی و تلاش برای همسو ساختن آنها با غایات و مبانی خود، تجربههای سیاسی بسیار اندوختهاند و این بار - یعنی در فاز دوم ورود آنها به حاکمیت میتوانند بااقتدار و تدبیر قویتری با مقام معظم رهبری روبرو شوند و ایشان را وادار به سازش و عقبنشینی کنند. اصلاحطلبان در صورت پیروزی، از تمام ظرفیت سیاسی و اجتماعی خود در مسیر «مهار رهبری» استفاده میکردند و در صورت شکست، بر روی «ابطال انتخابات» و ضرورت «برگزاری انتخابات از سوی نهادهای بینالمللی» تأکید میکردند که نتیجه آن، پیشاپیش روشن و درواقع، نوعی «براندازی قانونی» بود؛ زیرا پرواضح است که نهادهای بینالمللی وابسته به غرب، نه بیطرف که مدافع سرسخت اصلاحطلبان و خواهان بازگشت آنها به قدرت بودند.
ب- علل جزئی وقوع فتنه ۸۸
اما علل قریب و جزئی فتنه اجتماعی سال 88 عبارتاند از:
۱- شایعهپراکنی درباره محتمل بودن وقوع تقلب در انتخابات از ماههای قبل. یکی از شواهدی که بهروشنی نشان میدهد فتنه سال ۱۳۸۸ یک واقعه «تصادفی» و «دفعی» نبوده، بلکه از مدتها پیش، برنامهریزی و طراحیشده؛ القای احتمال وقوع تقلب در انتخابات «از چندین ماه پیش از برگزاری انتخابات» است. در این راستا، «کمیته صیانت از آراء» از سوی برخی از نخبگان سیاسی برجسته -که البته خود سالها در رأس نهاد مجری انتخابات بودهاند- تشکیل شد و مکرراً و بدون ارائه هیچگونه دلیل منطقی و بینهای، درباره عملکرد نهادهای برگزارکننده انتخابات، تردید و تشکیک شد.
در اثر فضاسازی و القای شبهه محتمل بودن تقلب در انتخابات، ذهنیت بعضی از تودههای مردم نسبت بهنظام اسلامی تا حدودی تخریب شد و آمادگی روانی و فکری پذیرش این دروغ بزرگ در دوره پس از برگزاری انتخابات، در آنها ایجاد شد. مقام معظم رهبری دراینباره تصریح کردهاند: «این خط [شایعهپراکنی درباره محتمل بودن وقوع تقلب در انتخابات] را از پیش از انتخابات هم شروع کردند؛ از دو سه ماه پیشازاین، من اول فروردین در مشهد گفتم [که] هی دارند دائماً به گوشها میخوانند، تکرار میکنند که بناست در انتخابات تقلب بشود. [درواقع]، میخواستند زمینه را [برای فتنهگری] آماده کنند. من آنوقت به دوستان خوبمان گفتم [..] این حرفی را که دشمن میخواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگویید.» (آیتالله خامنهای: ۱۳۸۸ الف).ایشان در جای دیگر تأکید کردهاند: «در اوایل همین حوادث بعد از انتخابات -این فتنه بعد از انتخابات- اولین کاری که شد، تردید افکنی در کار مسئولین رسمی کشور بود؛ در کار شورای نگهبان، در کار وزارت کشور. این تردید افکتیها خیلی مضر است، دشمن این را میخواهد.» (آیتالله خامنهای: ۱۳۸۸ ج).این شبهه آنچنان در اثر فعالیتهای رسانهای و تبلیغاتی تکرار شد که برخی از نخبگان و جریانهای مدافع کاندیدای اصلاحطلبان (میرحسین موسوی) در زمان قبل از برگزاری انتخابات اظهار میداشتند که در صورت عدم وقوع تقلب در انتخابات، قطعاً وی به ریاست جمهوری دست خواهد یافت!۲- مبتنی نبودن مناظرههای انتخاباتی بر اخلاق و انصاف. برگزاری مناظرههای صریح و جدی انتخاباتی میان نامزدها، یک ابتکار رسانهای و سیاسی مهم به شمار میآمد و میتوانست قدرت تشخیص و امکان قضاوت تودههای مردم را در امر انتخابات، ارتقا دهد. علاوه بر این، میتوانست ثابت کند که بهواقع انتخابات در ایران، جنبه نمایشی و ساختگی ندارد و یک رقابت سیاسی حقیقی در میان است. این موارد ازجمله نکات مثبت و مطلوب مناظرههای یادشده بود، اما در کنار اینها، عیوب و کاستیهای غیرقابلاغماض نیز متوجه آنها بود که از رعایت نشدن اخلاق و انصاف در گفتوگوها ناشی میشد و این خود به تعبیر مقام معظم رهبری، موجبات «التهاب آفرینی در سطح جامعه» را فراهم کرد: «بهقدری این رقابتها و این گفتگوها و این مناظرهها، شفاف و صریح بود که عدهای به آن معترض شدند، حق هم تا حدودی با آنهاست. التهاباتی هم [در اثر این مناظرهها]به وجود آورد که الآن هم هنوز آثارش راداریم مشاهده میکنیم.» (آیتالله خامنهای: ۱۳۸۸ الف).یکی از علل به وجود آمدن چنین فضای خصومتآمیز و غلیظی در مناظرههای یادشده، انباشتگی هیجانات و التهابات سیاسی بهواسطه عدم برگزاری این قبیل گفتوگوهای چالشی و جدی در سالهای گذشته بود. حال آنکه اگر اینگونه مناظرههای انتقادی و تضارب آراء میان رهبران و نمایندگان اصلی جریانهای سیاسی کشور از طریق رسانه ملی در طول سالهای پیشین صورت میپذیرفت، مطالبات و ناگفتهها آنچنان متراکم و غلیظ نمیشد که در آستانه انفجار قرار بگیرد. به گفته مقام معظم رهبری: «اگر اینجور مناظرهها، در طول سال و در طول چهار سال ادامه داشته باشد، دیگر وقتی در هنگام انتخابات پیش آمد، حالت انفجاری پیدا نمیکند؛ [چون] همه حرفها در طول زمان گفته خواهد شد، شنیده خواهد شد؛ نقدها، پاسخها، جوابها. [درنتیجه، هیجانات و احساسات، فرومینشیند].» (همان).۳- قانونشکنی آشکار و مکرر. باوجود اینکه موسوی در دوره تبلیغات پیش از برگزاری انتخابات، بر شعار قانونگرایی پای میفشرد و طرف مقابل را مرتباً به گریز از قانون متهم میساخت، اما در جریان و پس از برگزاری انتخابات، دست به اقداماتی زد که هریک مصادیق بارزی از قانونشکنی به شمار میآید که برخی از آنها عبارتاند از:الف. اعلام غیرمنطقی پیروزی خود در انتخابات قبل از پایان یافتن رأیگیری و شمارش آرا و درنتیجه بالا بردن توقعات و هیجانات روحی و اجتماعی.ب. اصرار بر طرح ادعای بدون دلیل و سند وقوع تقلب در انتخابات.ج. تمکین نکردن به موازین قانونی مبنی بر رسیدگی به ادعای خود از مجاری مصرح در قانون و تأکید بر ایجاد بدعتهای غیرقانونی همچون ابطال انتخابات بدون رسیدگی و اثبات تقلب. د. تشویق و تهییج مردم به ریختن به خیابانها و مقابله با نظام اسلامی و اغتشاشگری از طریق انتشار بیانیههای متعدد و بهمنظور اعمال فشار سیاسی بر نظام اسلامی برای نوعی باجخواهی.۴- وقوع دو حادثه کوی دانشگاه و زندان کهریزک. در جریان فتنهجوییها و اغتشاشطلبیها، سران فتنه از دو حادثه کوی دانشگاه و زندان کهریزک -که در اثر قصور و یا تقصیر برخی از مأمورین و مسئولین ذیربط رخداده بود- بهرهبرداریهای سیاسی و تبلیغاتی فراوانی کردند، بهگونهای که تلاش کردند تا این وقایع ناخوشایند و تأسفبار را «مسئله اصلی» جلوه داده و افکار عمومی را از ظلم بزرگتری که خود آنها بر «نظام اسلامی» وارد کرده بودند، منحرف کنند.۵- شایعهپراکنی و التهاب آفرینی مداوم رسانههای ضدانقلاب و اصلاحطلب. رسانههای ضدانقلاب و اصلاحطلب، اعم از شبکههای فارسیزبان ماهوارهای و سایتهای خبری -از قبیل: «روز آنلاین»، «گویا»، «گذار»، «VOA»، «BBC»، «رادیو فردا»، «رادیو زمانه»، «رادیو رژیم صهیونیستی»، «پارس»، «رنگارنگ»، «کانال بک»، «جرس»، «کلمه»، «بالاترین»، «قلم» و...- ، از آغاز این فتنه، همواره سعی کردند تا بر ابعاد اغتشاشات و فتنه بفزایند و شرایط ایران را بسیار بحرانی و در آستانه بهاصطلاح انقلابی دیگر، تصویر و توصیف کنند. برای این منظور، این رسانهها دست به انتشار تحلیلهای واهی و اخبار کذب زدند که برخی از سرفصلهای آنها عبارتاند از:الف. تأکید بر زیاد بودن تعداد کشتهشدگان و دامن زدن به پروژه کشته سازی و بهعبارتیدیگر شهید تراشی دروغین (مصادیق آن).ب. تبلیغات دروغین و منفی پیرامون نیروی انتظامی، بسیج و سپاه پاسداران.۶- عدم موضعگیری صریح برخی از نخبگان در مقابل تشنجآفرینی و اغتشاش زایی. باوجود آنکه دخالت و تحرکات دشمنان انقلاب اسلامی اعم از داخلی و خارجی در این حادثه و پشتیبانی مغرضانه آنها از معترضان واضح و آشکار بود، سران فتنه در طول حوادث پس از انتخابات و تاکنون، هیچگاه در سخنان و بیانیههای خود، از جریانهای ضدانقلاب و اغتشاش طلب و حامیان خارجی آنها، اعلام برائت نکردهاند، بلکه به صورتهای گوناگون، دست به تأیید آنها نیز زدهاند. این نوع موضعگیری، منجر به غبارآلود شدن هر چه بیشتر فضا و بهرهبرداری سیاسی عناصر اخلالگر و گروههای ضدانقلاب از بستر به وجود آمده است.۷- مداخله سفارتخانهها و سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورهای غربی. سفارتخانهها و سرویسهای اطلاعاتی برخی کشورهای غربی بهصورت مستقیم در شکلگیری، تشدید و تداوم فتنه سال ۸۸ دخالت داشتهاند.علاوه بر این، برجستهترین مراکز سیاسی و راهبردی غرب، همچون «بنیاد سوروس» یا «جامعه باز»، «خانه آزادی»، «صندوق اعانه ملی برای دموکراسی»، «مؤسسه بروکینگز» دراینباره، فعالیت متراکم و متعدّد داشتند.ادامه دارد ...