به گزارش «سدید»؛ قرار گرفتن جواد رضویان و سیامک انصاری در یک قاب و نشستن نامشان کنار یکدیگر در جایگاه کارگردان، خواهناخواه مخاطب را به این خیال میکشاند که قرار است کمدی ببیند، اما باید دید سازندگان سریال «صفر ۲۱» چه اندازه تمایل داشتند به سمت کمدی بروند و در این مسیر چقدر موفق بودند. سریال «صفر ۲۱» که این شبها از شبکه سه سیما روی آنتن میرود با بازخوردهای متفاوتی همراه بودهاست، عدهای همین که بازی طنازانه رضویان و انصاری را میبینند و بداههگوییهایشان را میشنوند لبخند میزنند و برخی هم شوخیهای سریال را تکراری میدانند و نوک پیکان انتقادشان بیش از همه فیلمنامه را نشانه میگیرد؛ فیلمنامهای که نام شبنم وثوقی و هدی ایزدی پای آن خوردهاست. این دو نویسنده به نقدهایی که این روزها درباره سریالشان مطرح میشود، پاسخ دادند.
طنز ادامهدار نه آیتمی
از جنس طنز «صفر ۲۱» بگویید، اینکه شما در این سریال بهدنبال انعکاس چه نوع کمدی بودید؟
ایزدی: اولین چیزی که میتوان گفت، این که ما قرارمان این نبود سراغ طنزهای آیتمی یا فانتزی برویم. یعنی جنس خندهای که ما مدنظرمان بود، با کارهای سیتکامی فاصله داشت. ما از ابتدا ساختارمان را برمبنای تعدادی قصه چیدیم، به شکلی که کاراکترهای اصلیمان در هر قسمت درگیر یک پلات باشند. یعنی در طراحی هم به همین شکل پیش رفتیم و میدانستیم که مثلا در پلات الف که قصه مدیر شدن جلال است، سعید، مازیار و جلال درگیرند یا در بخش بعد، دو بازیگر دیگر حضور دارند. در نتیجه اول ساختار قصهها برای ما اهمیت داشت و اینکه آن قصهها به شکلی باشند که به ما موقعیت کمدی میدهد، یعنی شخصیتها را در سوءتفاهم، موقعیت غلط، تناقض و... قرار دهد. در واقع سعی ما این بود که کمدی ما به طنز کلامی یا لزوما ظاهری و آیتمی تبدیل نشود که در ادامه بتوانیم به هر بخش مستقل بخندیم. خیلی وقتها فارغ از آنکه چقدر این موضوع در اجرا اتفاق افتاده تعریف ما از کمدیمان این بود که این سکانس در قبال سکانس بعدی میخنداند، جریانی که باعث میشد خنده ممتد و ادامهدار داشته باشیم.
وثوقی: علاوه بر اینها ما در طراحی کلانمان دو کاراکتر اصلی داشتیم که برای آنها قصه سادهای طراحی کرده بودیم که طبق آن جلال درگیر بهدست آوردن یک جایگاه است و مازیاری که گرفتاری مالی دارد و در دل قصه اتفاقاتی برایش میافتد. من هم مثل هدی باید بگویم جدا از آنکه چند درصد از این متن اجرا شد، یکی از نکاتی که متن ما داشت این بود که باید عین آنچه نوشته شده بود، گرفته میشد.
یعنی الان اینطور نیست؟
وثوقی: بههر حال خیلی جاها بهدلایل مختلفی این اتفاق کامل رخ نداد. ما در متن حتی اشاره کردیم که فلان سکانس از کجا شروع شود، چون همین شروع تاکیدی بر یک موقعیت طنز داشته و شاید ما این جنس طنز را کمتر در تلویزیون دیده بودیم. بهعنوان مثال در قسمتی که بچههای غفور حس میکنند پدرشان در حال ازدواج است، ما طراحی که کرده بودیم تصویر از ظرف عسل شروع میشد و صداهایی که در واقع روی این تصویرها میآمد، این موقعیت بحرانی را بزرگ میکرد. اما به هر حال یکسری از جزئیات بنا به به صلاحدید یا ممیزیها حذف شد.
اغراقی که خودجوش اضافه شد
در کنار اینها و طنزی که طبیعتا در شخصیتها دیده میشود، خیلی وقتها برخورد کاراکترها با همین موقعیتها اغراقآمیز و دور از عقل است. در واقع گاهی برخوردهای کودکانهای را از آنها میبینیم که بهشکلی در چشم میزند. این جریان به همین شکل در قصه شما وجود داشتهاست؟
وثوقی: این رفتارها طراحی کارگردان و بازیگران در اجرا بوده، مثلا شخصیت جلال اصلا لهجه نداشته و این آورده آقای رضویان بوده.
ایزدی: بله در اصل این شکل جلال آورده او به عنوان بازیگر بود و خود آقای رضویان چنین طراحی و اجرایی را شکل داد. وگرنه جلال در متن نه لهجه داشت و نه غلط گویی.
علاوه بر جلال ما این جریان را در تعاملات دیگری که بین بقیه بازیگران است هم میبینیم حتی زنان قصه هم مثل بقیه، گاهی خیلی بهره هوشیهایشان در برخورد با اتفاقات پایین میآید، شکل طنزی که متاسفانه در خیلی از کارهای کمدی مدام تکرار میشود، درصورتیکه میشود این بار کمدی را به شکل دیگری منعکس کرد.
این اتفاق بهخصوص در مورد نقش ارسلان به همین شکل و حتی پررنگتر هم رخ داده تا جایی که گاهی شاهد شوخیها و رفتارهایی هستیم که حتی خندهدار هم نیستند. این ماجرا هم در گیر و دار همین تغییرات ایجاد شدهاست؟
وثوقی: بگذارید به این سوال از مسیر دیگری پاسخ شما را دهم تا شاید بیشتر منطق ذهنی ما را در این داستان برساند. شما در این سریال چند شخصیت جدی میبینید که در بازیشان هم در کار جدیاند، مثل باباغفور، سعید و تورج که رفتارهای اغراقآمیز ندارند؛ جنس تمام کاراکترهای ما از همین شکل بوده، یعنی چیزی به نام اغراق در آنها طراحی نشده بود. هرکسی که متن را میخواند، میگفت که این دیوانهبازیها چقدر جدی برگزار شدهاند، به شکلی که شما بهراحتی آن را میپذیرفتید.
ایزدی: دقیقا همین سه شخصیتی که اسم بردیم یعنی سعید، باباغفور و تورج به واقعیت آنچه که در متن بود، نزدیکترند.
وثوقی: ارسلان قصه ما هم بهطور کلی آدمی است که کارهای عجیبوغریب میکند، اما مبالغهای که بهخصوص در اکت، رفتار و حتی بخشهایی از دیالوگ میبینید، به این شکل در متن نبودهاست.
ایزدی: ما برای نوشتن ارسلان نگران بودیم نکند او اغراقآمیز بهنظر بیاید و البته که اجرای آن هم این مبالغه را بیشتر میکرد، اما ما ارسلان را از روی شخصیت خود او نوشتیم و جالب است که او با خیلی از همین اتفاقات، خاطره واقعی داشت.
اتفاقا آنچه امروز میبینیم این است که تورج و باباغفور از جنس دیگری هستند و انگار دنیایی متفاوت از سایر شخصیتها دارند. بهنظر میرسد با حذف این شخصیتها هم قصه میتواند سرپا بماند.ایزدی: اتفاقا به نظرم این دو شخصیت و سعید بیشتر به فیلمنامه نزدیک هستند و بازیگرانشان خوانش نزدیکتری از متن داشتند، به همین دلیل شاید خیلی همجنس دیگر شخصیتها نباشند. آنها جدی بازی کردند و کارهای اغراقآمیز انجام ندادند.
جمعبندی به زبان بچگانه
در پایانبندی هر قسمت ما آن پسربچه را میبینیم که انگار به شکلی قصه هر قسمت را جمع میکند، شما با چه نگاه و ویژگیهایی این شخصیت را نوشتید؟ آیا قصدتان همین بوده؟
وثوقی: به دلیل همان جابهجایی قسمتها روایتهای سروش هم جابهجا شدهاست. در واقع، چون در این تغییر پایانبندیهای قصه به نتیجه نمیرسد، آن روایتها هم در بعضی قسمتها معنی پیدا نمیکند. این روایتها هم قرار بود توسط شخصیتی که در هر قسمت پررنگتر بوده، خوانده شود. اما معتقدیم که خواندن این روایت توسط سروش نیز جالب و بانمک است.
ایزدی: به عنوان مثال در یک قسمت، داستان با گم شدن سروش شروع میشود و بعد از اتفاقاتی، او در ته آن قسمت پیدا و قصه تمام میشود. اما خوب همان بحث زمانبندی، این قسمتها را هم درگیر تغییراتی کرد.
فیلمنامه قربانی شده؟
با صحبتهایی که شد، میتوان گفت که فیلمنامه و قصه قربانی اجرا شدهاست؟ چون به هر حال ما موارد زیادی میبینیم که به گفته شما در متن نبوده و با تغییرات، به کار اضافه یا از آن کم شدهاست.
ایزدی: نمیدانم شما چه نظری دارید؟ (با خنده و خطاب به وثوقی)
وثوقی: اسمش را قربانی شدن نگذاریم، به هر حال باید گفت فاصلههایی با آن چیزی که در ذهن ما بوده و کسانی که متن را خواندهاند، در اجرا وجود دارد. اتفاقی که دلایل مختلفی دارد، اما یکی از بزرگترین معضلاتی که با آن مواجه بودیم، همان باکس و زمانبندی شروع و پایان بود. ما هر قسمت را به صورت اپیزودیک طراحی کردیم و طبق آن هر قسمت یک شروع، میانه و پایان داشت. یعنی هر قسمت منطق خودش را داشت.
ایزدی: به قول شبنم یه فاصلههایی وجود داشتهاست. متن یک سال پیش آماده بوده و سال گذشته همین زمانها بود که ما ۲۴ قسمت فیلمنامه را تحویل دادیم و مدیران، تهیهکننده و کارگردانان متن را خواندند. بعد از آن باید نکاتی به کار اضافه میشد، برای همین چندین بار بازنویسی صورت گرفت. به هرحال آقای فرجی، صاحبنظر هستند که ضمن تهیهکنندگی، مشاور بسیاری از آثار بودهاند و تجربه مدیریت هم دارند که در دوره ایشان کارهای طلایی ساخته شد. اگر متن اشکال داشت، در درجه اول آقای فرجی حتما به ما تذکر میدادند.
گویا بداههگویی هم در این کار کم نبوده؟
وثوقی: بله بازیگران بداههگویی زیادی داشتهاند.
اصلا اصرار از سمت شما بوده که این متن را به جواد رضویان بدهید یا از آنطرف این اصرار وجود داشته؟
ایزدی: عموما وقتی که فیلمنامه نوشتهشدهای وجود دارد، انتخاب کارگردان دست فیلمنامهنویس نیست و به مناسباتی که بین تهیهکننده، تلویزیون و انتخابهایی که در این جریان شکل میگیرد، برمیگردد. در مورد این کار هم ابتدا قرار بود آقای انصای آن را بسازد، البته نه این مجموعه را، بلکه ما سریال دیگری را قبل از این سریال نوشتیم و زمانی که به نیمه رسید، قرار شد طرح «نیوجرسی» که امروز با اسم «صفر ۲۱» آن را میبینیم، را کامل کنیم، چون قابلیت ساخت قسمتهای بیشتری را داشت. در نتیجه خود آقای انصاری صلاح دید که جواد رضویان را علاوهبر بازیای که قرار بود با هم داشته باشند، در این فضا به کار دعوت کند.
لزوم زمینهسازی برای اتفاقات هر قصه
از بین بخشهای مختلف به عنوان مثال سکانس خودکشی ارسلان نوشته شده بود دیگر، درست است؟
وثوقی: بله.
با اینحال در بخشهایی از آن، من مخاطب میماندم که الان مشغول تماشای یک کمدی هستم یا قرار است اتفاق دیگری رخ دهد. درواقع در بخشی همه جدی ایستادهاند و آدم حس میکند در حال دیدن یک تراژدی است و بعد با حرفهایی که پیش میآید، فضا به شکل بیمقدمه و ناگهانی باز طنز میشود.
ایزدی: به طور کلی هر سکانسی نه فقط در این مجموعه که در همه کارها یک پیشدرآمد و قبل و بعد دارد که فضا را برای آن بخش فراهم میکند. طبیعتا زمانی که این فضاسازی اجرا نمیشود، خود آن سکانس از کار بیرون میزند و همان جوی که اشاره کردید، ایجاد میشود. این اتفاق در حوزه فیلمنامهنویسی و اجرای فیلمنامه بسیار مهم است، به هر حال باید برای یکسری از اتفاقات زمینهسازی صورت بگیرد.
یعنی شما هم این زمینهسازیها را در متن داشتید و باز هم در اجرا، جریان آنها دستخوش تغییر شدند؟
ایزدی: بله، در متن اغلب آنها قید شده بود. یکی از بزرگترین مسائلی که ما سر این کار داشتیم، این بود که شروعها و پایانهای هر قسمت به دلیل محدودیت زمان باکس پخش در تلویزیون به هم ریختهاست. یعنی به دلیل آنکه زمان ما طولانیتر شده، اتفاقی که افتاده این است که پایان یک قسمت، وسط قسمت بعد افتاده و در همان قسمت هم اپیزود بعدی شروع میشود. در گیرودار این تغییر خیلی جاها همه تعلیقها از بین رفتهاست. مثلا قسمت هفت شروع یک جریان و روز تازه است که قرار است یا به انتها برسد یا تعلیقی را برای قسمت بعدی ایجاد کند، اما فکر کنید که همه اینها وسط قسمت دیگر میافتد. در این شرایط، طبیعتا ناگهان قسمتی تمام میشود و در روز دیگری شروع میشود که پرشی را در کار ایجاد میکند، تا جایی که بیننده ممکن است از جایی به بعد دیگر متوجه اتفاقات نشود.
ماجرای خط ربط گمشده
برخی منتقدان هم معتقدند که خط ربط بین شوخیها در بخشهایی گم شدهاست و اتفاقات به صورت پراکنده پیش میروند، شما خودتان چقدر این نقد را حس کرده و قبول دارید؟
ایزدی: یکی از مهمترین ضربهها را همین ماجرای شروع و پایانها به ما زدهاست که داستان و شوخیها خیلی وقتها گم میشود. یکی دیگر هم خوانش متفاوت در اجرا نسبت به اتمسفر متن نوشتهشدهاست و همه اینها دست به دست هم میدهد که آنچه مخاطب میبیند، شاید گاهی مبهم به نظر بیاید. با شبنم صحبت همین بود که شاید اگر خود من هم فیلمنامه را نخوانده باشم، ممکن است گاهی خط ربطها را گم کنم. چون علاوهبر تمام اینها ممیزیهایی هم داشتهایم که مزید بر علت شدهاست.
وثوقی: طراحی ما به این صورت بود که در هر قسمت یک درونمایه مشترک داشته باشد، مثلا قهر کردن را به نقد بکشیم و بعد براساس این زیرمتن سه داستانک را طراحی میکردیم که به صورت موازی پیش میرفتند و در جایی به هم میرسیدند و کنارهم قرار میگرفتند. اما آنقدر در این فضا تداخل زمانی داشتیم که خیلی وقتها اتفاقات قسمت بعدی مربوط به ادامه قسمت قبل بودهاست.
ایزدی: همچنین بخش زیادی از دیالوگهایمان هم درگیر تغییرات شدهاند، گاهی همانطور که گفتم اتفاقات به شکلی طراحی شده بودند که سلسهوار رخ دهند و هر کدام مقدمهای برای خنده بعدی باشند، اما اینجا وقتی یکی از اینها به هر دلیلی حذف میشود، ممکن است مخاطب در ادامه اصلا نفهمد باید به چه بخندد.
شخصیت سیامک انصاری و جواد رضویان هم در بخشهای زیادی ما را یاد گذشته و سابقهای که از بازی و شخصیت این دو داریم، میاندازد. این تکرار طراحی شده بود یا مثل لهجهای که از آن گفتید، جزو بداههها و تغییرات بعدی است؟
وثوقی: ما همانطور که گفتم میخواستیم یک کمدی درام بنویسیم. قصه آدمهایی که در زندگی معمولیشان در موقعیتهای اشتباه قرار میگیرند. آقای رضویان و انصاری به عنوان کارگردان هم در این فضا تجربه خودشان را داشتند وخواستند براساس همان تجربه کار را پیش ببرند. اما ما اصلا به دنبال طراحی تیپ نبودیم و نمیخواستیم هیچکدام از کاراکترهایمان به این سمت بروند. بلکه تنها میخواستیم شخصیتهایی را داشته باشیم که ما را یاد خودمان بیندازند. همانطور که خیلیها متن را خوانده بودند این احساس را داشتند.
تقابل فیلمنامه و اجرا
آنگونه که شما بیان میکنید فیلمنامه در اجرا تغییرات زیادی داشتهاست. چگونه میشود فیلمنامهای که در شورا تصویب شده و مجوز گرفته در اجرا آنقدر تغییر کند؟
وثوقی: فکر نکنید این اتفاق برای فیلمنامه ما افتادهاست. وقتی فیلمنامهنویس، کارش را تحویل میدهد دیگر کنترلی روی اجرای آن ندارد و ما نمیتوانیم با توضیح جزءبهجزء سکانسها خود را به اثر الصاق کنیم. به هر حال آقایان رضویان و انصاری در کمدی باتجربه هستند و جنس کارهایشان مشخص است و در مورد «صفر ۲۱» هم خوانش خود را از متن داشتند و این خوانش ممکن است با تصوری که ما هنگام نوشتن متن از اجرای آن داشتیم، متفاوت باشد که کاملا هم طبیعی است.
یکی از تفاوتها اینجاست که من و هدی کدهایی را در جای جای فیلمنامه قرار داده بودیم که اینها به مرور رمزگشایی میشد. مثلا سکانسی از دورهمی این خانواده نوشتیم که در آن پیشتر بحثی میانشان صورت گرفته بود و در این حین فیلم پاندای کونگفوکار از تلویزیون خانه پخش میشد. به هر حال کار کردن با آدمهای بزرگ که تجربههای زیاد دارند، آوردههای خوبی برای ما داشت و تجربه بسیاری بعد از این کار بهدست آوردیم.
ایزدی: نمیشود هر روز سر صحنه رفت و از بازیگران خواست عین متن بازی کنند. سریال، کارگردان و فیلمنامهنویس اجازه چنین کاری ندارد. همانگونه که شبنم گفت در فیلمنامه نشانهگذاریهای زیادی وجود داشت قبل از تیتراژ هر قسمت یک سکانس داشتیم که در آنها یکسری تصویر گنگ میدیدیم؛ مثلا یک دست طنابی را گره میزد یا شیئی را درون کیسه میگذاشت. بعد در آن قسمت یکی یکی این صحنهها گرهگشایی میشد و معنا پیدا میکرد. همین تصاویر کمک میکرد نخ تسبیح بین صحنهها ایجاد میشد.
زنان قصه
زنان قصه مثل بسیاری از شخصیتهایی که پیش از این در آثار کمدی دیدیم و نقد آن به آثار مهران مدیری هم وارد است، دغدغههای سطحی دارند و رفتارشان بر محور شوخیهایی میگردد که بارها تکرار شده و کلیشهای است. از طرف دیگر انتخاب رویا میرعلمی و نگار عابدی برای این نقشها مخاطب را یاد نقش آنان در سریال شمعدانی میاندازد.
ایزدی: مرجان یک شخصیت آرام و سیاستمدار است که در سکوت جمع یک تکجمله بیان میکند و با همان حرف تیکهاش را میاندازد؛ الان مرجان گونه دیگری تصویر شدهاست. شاید بتوان گفت پادینا کیانی به شادی نزدیکتر است و در بازخوردهایی که تاکنون گرفتیم مخاطبان بیشتر با او ارتباط برقرار کردند و بعضیها مثل او حرف میزنند.
وثوقی: موقعیت طنز زمانی ایجاد میشد که شعلهای که در کلام یکدفعه از نقطه صفر به صد میرسید و یک چیز کوچک را به فاجعه تبدیل میکرد، در تقابل با شخصیت مرجان قرار داشت. شعله شخصیت شلوغی نیست، فقط پرگویی دارد. اما به طور کلی کمدی نوشتن برای زنان با توجه به محدودیتها بسیار سخت است، نمیشود با بیماریها، زیبایی و... زنان شوخی کرد. مثلا دیدهاید که در مورد آنها بیشتر مواردی همچون حسادت و وسواس شوخی میشود. معمولا زنهای قصه اگر ازدواج نکردهباشند، شخصیتهای خشکی هستند یا مدام دنبال همسر میگردند؛ بنابراین بیشتر زمانها از آنان شخصیتهای کلیشهای در آثار میبینیم.
شوخیهای مجازی
انتقادهایی هم به شوخیهایی میشود که در دل کار مطرح شدند. بسیاری از شوخیها برگرفته از اتفاقات فضای مجازی یا شوخیهایی است که در این فضا دست به دست شدهاست. همچنین برداشتهایی از برخی فیلمهای معروف تاریخ سینما داشتید. برای نمونه صحنهای که همه خودکارها سمت صورت مازیار میآید مشابه صحنهای از فیلم مالناست.
وثوقی: جنس کار ما شوخی با اتفاقات فضای مجازی نیست و این موارد بعد اضافه شدهاست. در طراحی ابتدایی کارمان با هدی قرار گذاشتیم از صحنههای معروف سینمای ایران و دنیا استفاده کنیم و یک جورهایی پارودی بنویسیم. البته پارودی قواعدی دارد؛ باید عین دکوپاژ صحنه را طراحی و اجرا کنی که هم خاطره آن صحنه را تداعی کند و هم بخنداند. بیشتر پارودیهای کار ما به دلیل محدودیتهای اجرایی تغییر کرد. چندتایی از آنها مثل همین صحنهای که گفتید باقی ماند که حدودی یادآور آن فیلم است.
ایزدی: این بخشهای فیلمنامه که بعضی از آنها از نظر زمانی هم طولانی بودند وقتی به شکل پارودی اجرا نشود، فرقی با سکانسهای دیگر ندارد و تازه تبدیل میشود به سکانسهایی بدون شوخی. مثلا سکانسی که سعید برای اولینبار مادرزن آیندهاش، شعله را میبیند شبیه سکانسی از فیلم کیمیا نوشتیم و قرار بود در تلویزیون کارگاه شیرینیپزی هم آن سکانس در حال پخش باشد تا مخاطب با دیدن همزمان آنها ضمن خاطرهبازی، بخندد. اما بسیاری از سکانسها به دلیل همان محدودیتها که گفته شد تغییر کرد.
هجو شب شعر
سکانسهایی مثل شب شعر در «صفر ۲۱» هست که کارکرد چندانی در پیشبرد قصه ندارد و به نظر میرسد با حذف آنها خدشهای به کلیت اثر وارد نشود. به هر حال شعر، هنر اول کشور ماست و دست کم اگر فضای آن را هجو میکنیم باید خنده ایجاد کند که در این سکانسها، آن هم چندان اتفاق نمیافتد. در حالیکه نمونه بهتر آن را در مرد هزار چهره دیدهایم. گویی جواد رضویان و سیامک انصاری سعی در تکرار تجربههای موفق گذشته خود و دیگران دارند.
ایزدی: در فیلمنامه این شب شعر وجود داشت، ولی کارکرد اصلیاش این بود که تورج از سعید سوءاستفاده میکرد و میگفت تا به باباغفور ثابت کند که مشتری تالارت را من جور میکنم نه خودت.
از فصل دوم چه خبر؟
در خبرها آمده فصل دوم قرار است ساخته شود.
وثوقی: فصل دوم را طراحی کردیم و منتظریم ببینیم چه میشود.
سری بعدی را با توجه به تغییراتی که در اجرای این فصل ایجاد شدهاست، مینویسید یا تلاش میکنید همان مسیر قبلی خود را ادامه دهید.
ایزدی: طبیعتا متناسب با بازخوردهایی که الان میگیریم مینویسیم و شخصیتها را با توجه به موفقیت آنان در فصل اول، پررنگ و کمرنگ میکنیم.
یعنی شخصیت جلال را با لهجه مینوسید و شوخیهایی با بیان برخی واژهها میکنید؟
ایزدی: نه. معمولا کسی با لهجه نمینویسد اگر خودشان دوست داشتهباشند اضافه میکنند.
موانع فرهنگی
شاید شما اولین زوج خانمی باشید که یک کار را به این شکل با همدیگر نوشتید. تجربه نوشتن دو نفره چگونه است؟
ایزدی: من و شبنم قبل از همکاری در این سریال با همدیگر رفیق بودیم و هستیم. در سال جدید که همه تقریبا در قرنطینه بودند، من و شبنم اگر جایی رفتیم، منزل همدیگر بودهاست و مشغول نوشتن بودیم. برای نوشتن «صفر ۲۱» میرفتیم یک ماه شمال میماندیم و مینوشتیم. این تجربه واقعا لذتبخش بود. البته قبل از این هم یک سریال با همدیگر نوشته بودیم که هنوز به مرحله تولید نرسیدهاست.
وثوقی: درک من و هدی از فضای کار و دنیایی که در ذهنمان خلق میکنیم خیلی نزدیک است. این نزدیکی به اندازهای است که گاهی یادمان نمیآید فلان سکانس را من نوشتهام یا او.
به عنوان دو نویسنده خانم در کار با مانعی مواجه شدید؟
ایزدی: از سوی عوامل نه چندان، چون از همان ابتدا آقای انصاری خودشان خواستند ما برای سریالی که میخواهند بسازند، فیلمنامه بنویسیم. اساسا در فضای کار موانعی از این دست وجود دارد که با اینکه درست نیست، اما قابل انتظار است.
وثوقی: دوست نداریم برداشت جنسیتی داشتهباشیم، ولی گاهی متاسفانه این نگاه وجود دارد.
سلیقه ما
بیشتر چه کارهایی که تاکنون در حوزه کمدی ساخته شده به سلیقه شما نزدیک است؟
وثوقی: اگر سریالهای «سیلیکون، ولی» یا «کدبانوهای درمانده» روش کامینسکی را دیده باشید نوعی کمدی درام است که همه چیز در فضای واقعی میگذرد و این نزدیک به سلیقه ماست.
عاقل، اما ناتوان
شخصیت سعید، در میان شخصیتهای قصه جزو معدود شخصیتهای عاقل است، ولی ضعیف و ناتوان تصویر شده که نمیتواند از پس خود بربیاید.
ایزدی: درست است. نقطعه ضف او شادی است و، چون هنوز به او نرسیده مدام شک و استرس دارد و میترسد مقابل این خانواده گاف بدهد و شادی از دستش برود.
درس گرفتیم
با توجه به تجربهای که در این کار داشتید، در سریال بعدی چه کارهایی را نخواهید کرد؟
ایزدی: متن را همان ابتدا به صورت کامل تحویل نمیدهم.
وثوقی: سعی میکنم برای مخاطبان تلویزیون ساده و مستقیمتر قصه تعریف میکنم، چون سلیقه فعلی این است و باید پله پله تغییر کند.
همه چیز شوخی است!
طهماسب صلحجو / منتقد سینما و تلویزیون
یک سریال در ابتدا باید توجه مخاطب را جلب کند، «صفر ۲۱» تاکنون برای من چنین نبودهاست. در فیلمنامه یکسری اتفاقات وجود دارد که اصلا به همدیگر ربط پیدا نمیکند، اساسا نمیتوان ارتباط میان این رخدادها را درک کرد و توالی سکانسها را متوجه شد. بیننده سر و ته ماجراها را نمیفهمد و به قول معروف متوجه نمیشود کی به کیه و چی به چیه! «صفر ۲۱» مشکل اساسی در ساختار و فرم دارد و اصلا نمیتواند قصهاش را به درستی روایت کند. طنز آن هم لبخند به لب نمیآورد و گویی فقط عوامل سریال را میخنداند. وقتی یک سریال اصل مطلب را به درستی بیان نمیکند دیگر نمیتوان از عناصری مثل بازیگری و... صحبت کرد.
اینها یک مجموعه به هم متصل است که باید با یکدیگر هارمونی و هماهنگی داشتهباشد. وقتی سریال نمیتواند داستانش را روایت کند، دیگر بازی ارزشی ندارد. فیلم چه کمدی و چه تراژدی باشد، اصل درام، شخصیتپردازی است و تماشاگر باید با شخصیتها ارتباط برقرار و باورشان کند. زمانیکه سریال نمیتواند شخصیت را بباوراند و کاری کند تماشاگر با آنها همراه شود، آن وقت بازیگر قرار است چه را بازی کند! اینکه میگویند بازیگری یک اثر فلان بود و تصویربرداریاش بهمان بود، حرفهای بیربطی است! این یک مجموعه و کلیت است که باید به درستی حرکت کند، بعد از آن میتوان گفت نکتههای شاخص این کلیت که دربارهاش حرف میزنیم، چیست و بازیگران، تصویربرداران و... چقدر کمک کردهاند و دیگر عناصر ساختار سریال را بررسی کنیم. در «صفر ۲۱» همه چیز شبیه شوخی است و گویا کرونا بر کیفیت کار تاثیر سوءگذاشتهاست.
عدم استفاده درست از بازیگران، قصه و...
جبار آذین / منتقد
جواد رضویان و سیامک انصاری از هنرمندانی هستند که کار طنز را با همکاری با مهران مدیری در آثار طنز تلویزیونی فراگرفتند. هر کدام از آنها در حد آثار طنز متوسط و خوب با هم همکاری و ایفای نقش کردند، اما تاکنون بهطور مشترک فیلم یا سریالی را کارگردانی نکرده بودند. حالا «صفر ۲۱» محصول کارگردانی و بازی این دو هنرمند است که سعی شده با توجه به هزینهای که صرف آن شده یک اثر خانوادگی اجتماعی پرمخاطب باشد.
اما بهرغم تمام تجارب طنزی که آنها داشتهاند، صفر ۲۱ از نظر فرم و پرداخت داستان آنطور که باید از آب درنیامده است. گرچه بودن چنین مجموعهای در اوضاعی که اغلب سریالهای تلویزیون گرایش به موضوع تلخ و غمانگیز دارد، از هیچ بهتر است، اما این به معنای نادیده گرفتن ضعفهای متعدد داستانسازی، کارگردانی و بازیها در صفر ۲۱ نیست از اینرو این مجموعه متاسفانه نتوانست در حد انتظار آنچه باید را ارائه کند. به همین دلیل لازم بوده تا با گزینش موضوعات نو و پردازش متفاوت و کامل و استفاده و هدایت درست از بازیگران و گرفتن بازیهای مناسب از آنها و کارگردانی هنرمندانه در همه ابعاد از میزانسن بازیگری گرفته تا فضاسازیها و... صفر ۲۱ یک طنز انتقادی اجتماعی باشد، اما این اتفاقات رخ نداده و این گروه نتوانستند چنین مواردی را در حد مطلوب ارائه دهند.
ما از بازیگرانی که در این سریال هستند بازیهای بهتری هم در آثار تلویزیونی و گاه سینمایی دیدهایم، اما صفر ۲۱ در حد تواناییها و استعداد آنها بازی شاخصی ندارد در حالی که میتوانستند با هدایت درست بازیگران و گزینش مناسب برای شخصیتهای سریال بازیهای خوبی بگیرند، اما این اتفاق نیفتاده و رضویان و انصاری هم بازیهای ممتازی در این مجموعه ندارند.
در زمینه فیلمنامه موضوعات بسیار پیش پا افتاده است و در آنها یک نگاه کاملا گذرا و باری به هر جهت به بعضی از مسائل رخ داده که نه در داستانسازی جا افتاده و نه توانسته بهعنوان فیلمنامه یک اثر قوی و محکم از منظر شخصیتپردازی و دراماتیک عمل کند، همه اینها دست به دست هم دادند که سریالی شکل بگیرد که کارگردانی آن هم نتوانسته برای جذب مخاطب دست به ا قدامهای مناسب، پردازش بصری اصولی و... بزند.
با این حال بازهم میگویم که وجود این سریال در بین فضای جدی که در بین تولیدات هست، جای خوشحالی دارد، اما تلخی ضعفهای این کار، کام مخاطبان را چندان شیرین نکرد.
انتهای پیام/