گروه راهبرد «سدید»؛ در بخشهای پیشین پرونده، از اصول و لوازم یک تحول صحیح، تحول نسلی و نظری گفتیم، اما باید توجه کرد که نظریهها در آخر تبدیل به ساختار میشوند در نتیجه چنانچه خواستار تحول در نظریهها هستیم، ناچار از تحول در ساختار هم خواهیم بود. در این قسمت گفتگویی ترتیب داده ایم با حجت الاسلام والمسلمین محمد دادسرشت، دکترای جامعه شناسی در قرآن دانشگاه جامع المصطفی تا در خصوص کم و کیف تحول ساختاری بیشتر بدانیم.
لطفا در ابتدا مقداری از نسبت ساختارها با مبانی و نظریات سخن بگویید.
در حقیقت ساختار ها، نمود عینی نظریهها هستند، به عبارت دیگر نظریات و عقاید در مرحله نهایی، هنگامی که بخواهند به جسمیت برسند تبدیل به ساختار میشوند. از همین جای سخن مشخص میشود که هر عقیده و نظریهای ساختار متناسب با خود را طلب میکند. البته باید توجه کنید که مراد ما از ساختار در اینجا صرفا سازمان نیست بلکه ساختارها اعم از ساختارهای حاکمیتی و دیوان سالاری ها، ساختارهای اجتماعی مانند نظام شهری و ساختارهای بین المللی است.
پس اگر ممکن است طبق همین تقسیم سه گانه، نظام و ساختار مطلوب خود را رسم کنید.
من ابتدا از کلانترین ساختار، یعنی ساختارهای بین المللی شروع میکنم. ساختارهای بین المللی نظم دهنده و تعیین کننده سبک ارتباط میان جوامع و امتها هستند. اگر توجه داشته باشید من از عبارت ملتها و دولتها استفاده نکردم چراکه همین عبارات مبتنی بر نوعی از ساختار است. باید بدانید که ما اکنون در وضعیتی به سر میبریم که تمدن غالب در جهان تمدن غرب بوده و قالبهای ارتباطی هم غربی هستند. جهان طی چند سده گذشته نظم نوین و یا متفاوتی به نسبت گذشته به خود گرفته است، نظمی که از آن با عبارت دولت-ملت یاد میشود. در واقع نوع حاکمیت جدید عبارت است از دولتی مقتدر که در قطعهای که زمین، محدودهای را برای خود داشته و مردمی که در آن زمین بوده اند، شهروندی داده، باید بدانید که مقوله شهروندی پدیدهای جدید است. هزار سال گذشته، شهروندی به شکل امروزه اصلا مطرح نبوده است، این سبک از شهروندی که امروزه حتی بخشی از هویت افراد را تشکیل داده پدیدهای نوین است. به عبارت دیگر مای مشترک و یا هویت مشترک تعداد زیادی از افراد را امروزه همین شهروندی تشکیل داده است، یعنی اگر شما از کسی بپرسید که خود را معرفی کن، بعد از اسم قطعا به شما خواهد گفت که ما از فلان کشور هستیم، یعنی شهروند آن کشور هستیم و افراد به واسطه همین عنصر است که با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند، همبستگی پیدا میکند و چه بسی محبت میکنند. قطعا شما اگر در یک کشور خارجی، یک هم وطن ایرانی را ببینید، ولو آنکه مذهب، قومیت و زبان او با شما متفاوت باشد، اما شما با او نوعی احساس همبستگی میکنید. در گذشته چنین چیزی وجود نداشته است.
به نظر شما چه طرحی میتواند جایگزین ایده دولت-ملت در سطح ساختارهای جهانی شود؟
طرح صحیح به نظر ایده امت است، در نظام امت محور، ملاک همبستگی و مرز بندیهای جهانی عقیده است. به عبارت دیگر در این ساختار شما ممکن است به مقداری که با شخصی مانند سید حسن نصرالله و یا مردم یمن احساس همبستگی میکنید با یک واداده داخلی که دل به کشورهای غربی بسته است همدلی نکنید. البته این طرح به معنای نادیده انگاشتن مرزها نیست چراکه این أمر ممکن نخواهد بود. نمونه بارز کسی که در ساختار امت کنش میکرد و نه در ساختار دولت-ملت، حاج قاسم سلیمانی بود. برای ایشان سوریه، لبنان، عراق و ایران تفاوتی نداشت بلکه عقیده بود که معیار عمل قرار میگرفت.
حال اگر یک پله پایینتر بیاییم در سطح ساختارهای اجتماعی چه طرح مطلوبی میتوان ریخت؟
در بحث ساختارهای اجتماعی بنده برای رعایت اختصار فقط به بحث نظامات شهری ورود میکنم. ببینید نظام شهری امروز ما کاملا مبتنی بر طبقه اقتصادی است. به عبارت دیگر شما از روی نقشه مناطق ۲۲ گانه تهران را نگاه کنید، میتوان مشخص کرد که مردم ساکن در هر منطقه، از نظر اقتصادی در کدام طبقه قرار دارند. این الگوی شهری به نظر با اصول اسلامی ناسازگار است. در ساختار موجود مسجد فاقد هر گونه محوریتی است، همنشینی اغنیا و فقرا وجود ندارد و به طبع آن مشکلات طبقات محرومتر دیده نمیشود. حالا من در اینجا کاری به این موضوعات ندارم که آیا حق فقرا در اموال اغنیا هست و یا نه، اما این دیگر یقینی است که طبقات بالای اجتماعی تکالیفی نسبت به طبقات فرودست دارند. در نقطه مقابل طرحهای مختلفی مطرح شده است، ایده نظام شهری مسجد محور، نظام شهری محله محور که به نظر ایده خوبی است، در این نظام شهر به محلاتی تقسیم میشود که هر محله بخش فقیر و غنی دارد، اینگونه همنشینی بیشتری در میان فقرا و اغنیا وجود دارد، ضمن اینکه این ایده در گذشته کشور خودمان رایج بوده است. باید بدانید که وقتی شما در منطقهای اشرافی زندگی میکنید، تصور شما از فقیر میشود آن گدایی که هر از چندی در معابر میبینید و شاید تصور کنید که او از این طریق درآمد فراوانی دارد، شما دیگر تصوری از کورههای آجر پزی تهران ندارید، از محلههای پایین شهر که فقر بیداد میکند هیچ تصوری ندارید چراکه هیچ نوع از همنشینی وجود ندارد.
لطفا مقداری هم از مبحث تغییر ساختارهای حاکمیتی سخن بگویید.
ببینید همانطور که گفتم ساختارها از نظریهها و عقاید بر میآید. الان ساختار سیاسی ما مبتنی بر تقسیم قواست، ریشه این تقسیم نگاه فساد زا بودن قدرت است، یعنی از آنجایی که قدرت فساد زاست، قوا به صورت منفک از هم لحاظ شده تا یکدیگر را مهار کنند، و یا نظام اقتصادی امروزه مبتنی بر بانک است، هه این ساختارها مبتنی بر نظریههای غربی است، نظام اسلامی در تاریخ خود ساختارهایی را ایجاد کرده است، اداره عقیدتی سیاسی در نیروهای مسلح، نهاد رهبری در دانشگاه ها، ساختار بسیج، سپاه پاسداران، سپاه قدس، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، دهها و صدها ساختار دیگر و در رأس آن ولایت فقیه که این ولایت امروزه صرفا یک شخص نیست بلکه یک جایگاه و مهم است. همه اینها مبتنی بر نوع نگاه اسلامی بنا شده است، یعنی در هیچ جای دیگر دنیا سابقه ندارد، تنها یک جامعه مسلمان احساس نیاز به این مسائل کرده و ساختار خود را ایجاد میکند. به جمله قبل توجه کنید؛ احساس نیاز؛ جامعه اسلامی نیازهای متفاوتی با جامعه دیگر دارد در نتیجه ساختار متفاوت نیاز او میطلبد؛ برای مثال ما باید به سمت ساختار اقتصادی برویم که در آن خمس و زکات جایگاه ویژهای دارد؛ کار و تولید جایگاه ویژهای دارد؛ وزارت کار و تولید مهمترین وزارت خانه یک ساختار اسلامی است، مهمتر از وزارتهای خارجه و بازرگانی و ...
/انتهای پیام/