یادداشت// مهدی متولیان
در زندگی شهیدی یک اتفاق یا یک برهه وجود دارد که با آن‌چه که از او شناخته شده، متفاوت است؛ یک خطا یا یک خصلت نامطلوب... متضاد با کلیت وجود شهید. بر وفق اسلوبی که استاد صادقی مطرح می‌کند، این خطای استثنایی، این تضاد غیر منتظره، بهترین ظرفیت دراماتیک برای نویسنده است و باید آن را دست‌مایه‌ی متن خود کند. ماحصل چنین نوشته‌ای، کدام تصویر از آن شهید خواهد بود؟! آن‌چه که مایه‌ی افتخار، سربلندی و الگوی مخاطب باشد، یا...؟! آیا این یک وارونه‌نمایی نخواهد بود؟
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ مهدی متولیان: هفته‌ی گذشته روز اول مهر، نشست بررسی چهل سال تئاتر مقاومت با حضور هوشنگ توکلی و قطب‌الدین صادقی در سالن همایش‌های تئاتر شهر برگزار شد. سخنرانی استاد صادقی درباره‌ی ایده‌های دراماتیک تئاتر جنگ بود. ایشان در این سخنرانی تخصصی، مباحثی در باب شیوه‌ها و رویکرد‌های سوژه‌یابی در تئاتر را مطرح می‌کرد. اما هرآن‌چه گفت، عین تفکر بود و ایده و عقیده‌ی گوینده را در باب مقولات پیش رویش، از جمله مقاومت، دفاع، جنگ و... را عیان می‌کرد. عقایدی که نیاز به پاسخ‌هایی در زمینه‌ی سیاسی و تاریخی دارد. چند محور کلی در سخنرانی آقای صادقی وجود داشت که در ذیل مطرح و بررسی می‌شوند:

۱. زشت‌بینی و زشت‌نمایی
استاد صادقی در باب یافتن موقعیت‌های استثنایی و اصطلاحاً دراماتیک اشارات و مثال‌هایی ارائه کرد؛ مثال‌هایی از جنگ‌های نقاط دیگر دنیا. فی‌المثل زنی که برای نجات خویش شوهرش را به قتل می‌رساند، سربازی که از فرط گرسنگی به خوردن گوشت تن همرزم مرده‌اش رو می‌آورد،... البته همیشه این موقعیت‌های به‌خصوص و نامعمول، مقتضای درام بوده‌اند و هنرمندان از این قبیل سوژه‌های مشمئزکننده و شرم‌آور استقبال کرده‌اند. اما در این مقتضا دو سؤال وجود دارد:
  1. آیا استثنا‌های یک مجموعه‌ی موضوعی می‌توانند بازنمایی واقع‌گرایانه‌ای از کلیت آن مجموعه ایجاد کنند؟ آیا این اصرار هنرمندان بر استثنا‌ها منجر به باژگونه‌نمایی حقیقت نخواهد شد؟
  2. حقیقت "جنگ" چیست؟ آیا با حقیقت "دفاع" یک‌سان است؟ ولو آن‌که صورتی مشابه دارند.
  3. چرا این موقعیت‌های خاص اتفاقاً همیشه حامل بار منفیِ غیر انسانی، ناامیدکننده و رذیلت‌بار هستند؟ آیا ممکن نیست در موقعیت‌های حماسی، انسانی، و متعالی جاذبیت دراماتیک وجود داشته باشد؟

وقتی ما در فرهنگ خود به تاریخ جنگی که از سر گذرانده‌ایم می‌گوییم "دفاع مقدس"، یعنی یک حقیقت کلی برای آن قائل هستیم که برای ما ارزشمند و خواستنی است و اصلاً ضرورتی که ما را در هنر‌های مختلف به سمت این موضوع می‌کشد، بازنمایی این حقیقت کلی است که قابل افتخار و مایه‌ی قوت شخصیت جمعی ما است. اما آیا سوژه‌هایی که دو ویژگی "شاذ" و "منفی" (غیر انسانی) را دارند، می‌توانند این حقیقت کلی را بازنمایی کنند؟ تصوّر کنید یک نویسنده بخواهد درباره‌ی یک شهید نمایش‌نامه‌ای بنویسد. شهیدی که علی‌الاصول به عنوان یک انسان صالح و اخلاقی شناخته شده و طبعاً باید با تصویرسازی از سجایای اخلاقیش، ارزش وجودی او و هم‌چنین ارزش مرگ فداکارانه‌ی او به مخاطب عرضه شود. اما در زندگی این شهید یک اتفاق یا یک برهه وجود دارد که با آن‌چه که از او شناخته شده، متفاوت است؛ یک خطا یا یک خصلت نامطلوب... متضاد با کلیت وجود شهید. بر وفق اسلوبی که استاد صادقی مطرح می‌کند، این خطای استثنایی، این تضاد غیر منتظره، بهترین ظرفیت دراماتیک برای نویسنده است و باید آن را دست‌مایه‌ی متن خود کند. ماحصل چنین نوشته‌ای، کدام تصویر از آن شهید خواهد بود؟! آن‌چه که مایه‌ی افتخار، سربلندی و الگوی مخاطب باشد، یا...؟! آیا این یک وارونه‌نمایی نخواهد بود؟ شاید جناب صادقی موافق نباشند که مخاطب به این انرژی‌های روحی - افتخار، سربلندی و استعلا – نیاز دارد و بر این باورند که باید مخاطب را تلخ و بی‌رحمانه در معرض واقعیت هرچه منفی‌تر و منزجرکننده‌تر قرار داد؟ که البته این باور به‌عنوان یک روش تربیت، یا به عنوان روشی برای عبرت‌گیری مخاطب و تغییر رفتار در او از منظر روان‌شناسی تربیتی مردود و ورشکسته است؛ و با رسالتی که تئاتر مقاومت برای تقویت روحیه‌ی استقامت، صبر و پای‌داری مخاطبانش دارد، هم‌سو نیست. از سوی دیگر اصل "بازنمایی واقعیت" را چه کنیم؟ هنرمند در همه‌ی تمهیدات فنی و پیچیده‌سازی‌ها و سایر روش‌های بیانی خود سعی می‌کند حقیقتی را آیینه‌گی کند و نسبت به حقیقت و واقعیت تعهد دارد. البته در این‌جا بحث تلقی هنرمند از واقعیت و این‌که کدام تصویر را واقعیت می‌داند، پیش کشیده می‌شود و این تلقی کیفیت آیینه‌ی وجود هنرمند را معلوم می‌کند...، اما چه‌بسا در قاموس اساتید کهنه‌کار ما، این اصل بی‌معنا باشد و قائل باشند که هنرمند باید اجازه داشته باشد تا هرآن‌چه که خود دریافته را بازنمایی کند.

اما سؤال دیگر آن است که این سخنرانی برای چه کسانی ارائه می‌شد و مخاطبان تئاتریسین‌های ما چه کسانی هستند؟ آیا مخاطبان تئاتر -که مردم ایران باشند- به اندازه‌ی کافی زشتی و خطرناکی جنگ را درک نمی‌کنند؟ این گونه سوژه‌ها برای مخاطبی که نه سابقه‌ی جنگ‌طلبی دارد، نه در معرض جنگ است، و نه حتی نظام سیاسی آن باعث و بانی جنگی بوده است، چه موضوعیتی می‌تواند داشته باشد؟ جشنواره‌ی تئاتر مقاومت که محمل برگزاری آن نشست بود، با دو عنوان عمده سر و کار دارد: یکی "دفاع مقدس" که مشخصاً تاریخ دفاع هشت‌ساله‌ی ما در برابر متجاوزین است، و اگرچه نابه‌خود صورت جنگ دارد، اما ماهیت آن با جنگ‌های قدرت‌طلبانه تفاوت داشته است؛ و دوم عنوان "مقاومت" که انواع دفاع و مقاومت نظامی، سیاسی، اقتصادی و... در برابر مستکبرین عالم را در بر می‌گیرد و جغرافیای آن شامل تمام کشور‌های مستضعف و آسیب‌دیده از استعمار و استکبار است. تنها در یک صورت می‌توان موضوعیت سخنان استاد صادقی را در آن نشست دریافت: این‌که مسبب جنگ و جنگ‌افروزی را حاکمان جمهوری اسلامی و جریان فکری مدافع مقاومت و عدم سازش دانسته باشد؛ که در اول این نوشتار هم اشاره شد که به عقاید سیاسی و دانش تاریخی گوینده مربوط می‌شود و مجال پاسخش این‌جا نیست. علی‌ای حال با عرایض فوق روشن می‌شود که راه‌کار‌های جناب استاد صادقی در آن سخنرانی، بومی فضای خود نبوده و حد اکثر طرح آن‌ها برای تئاتریسین‌هایی موضوعیت دارد که مخاطبشان سران و حاکمانی است که صده‌ی گذشته مملو از جنگ‌افروز‌های آنان است و فجایع بسیاری در کشتار مردم بی‌گناه بر گردنشان سنگینی می‌کند. اصلاً تئاتر جنگ و یا ضد جنگ در جغرافیای فرهنگی و طبع تاریخی این ممکلت موضوعیت ندارد.

۲. خدایگان، یونسکو و بکت
تکیه بر الهام‌گیری از آثار اوژن یونسکو و ساموئل بکت، وجه دیگر سخنان قطب‌الدین صادقی بود. استاد اذعان داشت که آثار این‌دو در نسبت و واکنش به جنگ جهانی دوم آفریده شده‌اند که قهراً درون‌مایه‌ی ضد جنگ در آن‌ها طبیعی و بدیهی است. ضد جنگ یعنی با بازسازی وقایع شوم، مشمئزکننده، نکبت‌بار و خلاصه هرچه که نشان‌گر فقر معنوی بشر و سقوط اخلاقی او به درکات حیوانیت باشد، زشتی جنگ را به شدت و غلظت هرچه تمام‌تر بازنمایی کند. نکته‌ای که در این قبیل آثار مهم و کلیدی است، جایگاه "مرگ" به عنوان هولناک‌ترین و تلخ‌ترین قسمت زندگی، و معادل نابودی و نیستی است. چنین نگرشی در هنر غرب از ثمرات نهیلیسم مفرطی است که در فرهنگ و تفکر اروپایی و غربی مسلط شده. اتفاقاً پس از جنگ جهانی دوم بود که شدت و حدت بیش‌تری یافته و اکنون – به‌خصوص در هنر مدرن - بسیار ملموس‌تر شده است. اما در فرهنگ عرفانی شیعیان، مرگ که ورود به جهانی دیگر است، ملاقات با خداست و تلخ و مکروه داشتن آن با شرک و کفر نسبت پیدا می‌کند؛ لذا اساساً منطق تفکر و نگرش نویسندگان غربی، به ویژه متأثرین از فجایع جنگ جهانی دوم، برای پرداختن به تئاتر مقاومت کاربردی نیست و درخور گونه‌ی دراماتیک آن نیستند.

جنگ جهانی دوم و جنگ تحمیلی ما دو ماهیت کاملاً متفاوت دارند که نحوه‌ی مواجهه با واقعیات و حقیقت کلی هر یک از آن‌ها را متفاوت می‌کنند. جنگ جهانی دوم در شکلی بسیار احمقانه، انگار که مشتی کودک درباره‌ی آن تصمیم گرفته باشند، پدیدار شد و ترور یک شاهزاده در یک کشور کوچک اروپایی آتشی روشن کرد که تا شرق آسیا را درگیر کرد. جز حماقت، غرور، و بی عقلی حاکمان کشور‌ها چه عاملی می‌تواند به ترور یک شخص چنین وسعت و دامنه‌ای بدهد؟ و بعد آن‌چنان در توحش و ویران‌گری سنگ تمام بگذارند که طی شش سال چندده میلیون قربانی غیر نظامی برجا بگذارند؟!

در حالی که جنگ بین عراق و ایران با تجاوز حماقت‌آمیز و جاه‌طلبانه‌ی یک طرف شروع، و با دفاع تمام قد طرف مقابل ادامه یافت. طرف مقابل، ایران، در برابر این حماقت، انتخابی جز دفاع نداشت، اما آن را به کامل‌ترین شکل و برای تضمین آینده، آن‌چنان که تا ده‌ها سال بعد هیچ متجاوزی جرأت تکرار پیدا نکند، انجام داد. گذشته از این، در سوی شرقی جنگ – که نامش را نه جنگ، بلکه دفاع گذاشتند - برحسب حقانیت رفتار دفاعی و هم‌چنین زمینه‌ی فرهنگی موجود، یک جهش معنوی و عرفانی بی‌نظیر در هویت جمعی ایرانیان رخ داد که این دفاع را تقدّس بخشید. گرچه بسیاری واژه‌ی "دفاع مقدس" پروپاگاندا برای برای ترغیب و تهییج مردم می‌دانند، اما واقعیت بزرگی در آن عبارت نهفته است که کم‌تر مورد مداقه بوده است.

رسالت تئاتر دفاع مقدس پاسداری از این توسعه‌ی روحانی است تا ثمرات آن نسل‌های آینده و بلکه بشریت را برخوردار کند و همان فقر معنوی انسان – که درون‌مایه‌ی نمایش‌نامه‌های ساموئل بکت را تشکیل می‌داد – برطرف کند. گرچه اذعان داریم که با بسیاری ندانم‌کاری‌ها این ثمرات معنوی سست شده، و برای خیلی از مخاطبان صورت افسانه و اسطوره یافته‌اند. اما به هر روی مبرهن است که رویکرد به دفاع مقدس، با رویکرد به جنگ جهانی دوم، از ثری تا ثریا متفاوت است و به زعم بنده اگر یونسکو و بکت و کامو و همینگوی و امثالهم هم با دفاع ما مواجه می‌شدند، این تفاوت عمیق را درمی‌یافتند.

وقتی تفاوت‌های فرهنگی میان بستر تاریخی اوژن یونسکو با بستر تاریخی که قطب‌الدین صادقی در آن می‌زید تا این اندازه عمیق، بلکه متضاد است، چه اصراری به الهام از آثار آن نویسندگان است؟! آیا می‌توان با استدلالات فوق، هر نمایشی را که ترغیب‌کننده‌ی مردم به امید، به غرور، به مقاومت و پای‌داری باشد، تهییجی و تبلیغاتی خواند و هر نمایشی که نکبت‌بار و خورنده و شکننده و ناامیدکننده باشد را متفکرانه تلقی کرد؟!

در اواخر آن جلسه آقای هوشنگ توکلی، لابه‌لای سخنانش صراحتاً گفت که اگر مسئولین سپاه بگذارند، هنرمندان خود می‌دانند که چه بکنند؛ یعنی خودشان آن‌چه را که تئاتر مقاومت نیاز دارد، خواهند آفرید. اما با اوصافی که دیدیم و شنیدیم، با نظرات به‌خصوصی که استاد صادقی سال‌ها است مطرح می‌کنند و شاگردانی که از قِبَل این نظرات تربیت می‌شوند، باید گفت مسئولین باید سخت نگران سرانجام تئاتر مقاومت باشند و هنوز هنرمندان به قیمومیت مسئولین نیاز دارند؛ حتی با وجودی که ناشیانه و پراشتباه است.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha