الگوی ارتباط صمیمی و سازنده با مردم
به شهادت اسناد، شهید آیتالله سیداسدالله مدنی، از الگوها و نمادهای توفیق در ایجاد ارتباط صمیمی و سازنده با مردم، به ویژه نسل جوان به شمار میرود. کارنامه تبلیغ دینی و مبارزات سیاسی وی در عراق و ایران و حمایت عمومی از وی، نمایانگر این مهم است. این نخستین محوری است که در خاطرات رهبر معظم انقلاب از آن عالم اخلاقی، مورد توجه قرار گرفته است: «مرحوم شهید آیتالله مدنی، نمونه برجستهای از یک روحانی فعال و حائز جهات گوناگون هستند. چون روحانیت را برخلاف مشاغل و هیئتهای دیگری که در جامعه وجود دارد، نمیشود در یک بعد خلاصه کرد و مثلاً بگوییم روحانی یعنی کسی که فقط علوم مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است یا روحانی یعنی کسی که به امور دینی و مسائل روحی و خودسازی خیلی توجه میکند. اینها هرکدام بهتنهایی، معنای روحانی مطلوب نیست. روحانیت دارای همه این جوانب است و یک روحانی خوب و روحانی واقعی، کسی است که انسان بتواند در همه این جوانب یا عمده این جوانب، در او یک حرکت و فعالیتی مشاهده کند. ایشان حقیقتاً مصداق بارزی از یک روحانی کامل بود.
اولاً ایشان ملا بود، عالم بود، فقیه بود، در قم و نجف، تحصیلات عالیه فقه و اصول و همچنین معقول کرده بود. مرد عالمی بود که آگاهانه و از روی معرفت عمل میکرد. خاصیت علم در انسان، همین است که حرکات و سکنات او عالمانه است و این خصوصیات در ایشان بود. در روایات داریم که عالم ناطق مستعمل علمه. اهل بیان و تبیین بود.
ثانیاً ایشان میتوانست با قشرهای مختلف و با مخاطب جوان، کاملاً ارتباط برقرار کند. من در اوایل یا اواسط امامت جمعه ایشان، به تبریز رفتم و دیدم آنچنان با جوانهای کم سال ۲۰، ۲۱ ساله گرم و صمیمی است، که واقعاً مثل اینکه آنها با پدرشان یا با برادر بزرگترشان حرف میزنند! آن هیمنه علمی، در رابطه ایشان با جوان اصلاً محسوس نبود. با جوانان اینچنین بود، با عامه مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم نیز، همینطور بود. در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداًَ اشغال شد- بنده در اهواز بودم و میخواستم به سوسنگرد بروم. لباس نظامی تنم بود. در این بین، دیدم که آقای مدنی از تهران، به دنبال ما به اهواز آمدهاند! گفتند کجا میروید؟ گفتم میرویم سوسنگرد. گفتند من هم میآیم. ایشان را هم بردیم. در آنجا ظهر نماز خواندیم و من قدری با مردم صحبت کردم. طبعاً من فارسی حرف میزدم و نمیتوانستم از حفظ، به عربی نطق کنم، بهخصوص با لهجه بومی و مردمی. ایشان گفتند من با مردم حرف میزنم... و منتظر نشدند. بعد از اینکه من صحبت کردم، جمعیت مسجد تقریباً متفرق شد. ایشان رفتند توی مردم و یک وقت دیدیم جماعت عظیمی از زن و مرد را، دور خودشان جمع کردهاند و با لهجه حرف میزنند! یک سخنرانی حسابی گرم، که مردم را به هیجان آورد! خاطرهای که من مکرر نقل میکنم این است که در همان جا بود که مردم، یک زنی را نشان دادند و گفتند این زن به تنهایی، هفت، هشت تا از مهاجمان عراقی را، با چوب کشته است! یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را به شور و هیجان آورد. اینچنین میتوانست با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار کند. در اولین سمینار ائمه جمعه- که ما در قم تشکیل دادیم- همه علمای ائمه جمعه سراسر کشور و همه شهدای معروف، در آنجا بودند. چند نفر از علمای سنی و شیعه سخنرانی کردند و بعد آقای مدنی در کنجی ایستاد. من یادم نمیرود آن منظره که ایشان شروع کردند به صحبت کردن و اشک از چشمانشان میچکید! در روایات داریم که وقتی حضرت امیر (ع) دعا میخواندند، اشک مثل قطراتی که از لب مشک جاری میشود، از چشمانشان جاری بود. مشکی را که میبندند، همینطور مرتب چک چک میکند! من در چهره آقای مدنی دیدم که این جریان اشک، از دو چشم ایشان، روی محاسن شریفش سرازیر بود، همین طور جاری بود و حرف میزد! آن روز ایشان، تمام مجلس را منقلب کرد و به مبدأ عالم ارتباط داد! ایشان با طبقه روشنفکر که مینشست، جذبشان میکرد، با طبقه عوام که مینشست، جذبشان میکرد، با طلبه که مینشست همین طور، یعنی عالم ناطق و مبیّن. کسی بود که میتوانست آن ذخیرهای را که از نور و معرفت و علم در وجود او، در روح او، در دل پاک و نورانی او جمع شده بود، میتوانست آن را بهراحتی به مخاطب خودش منتقل کند. این همه خصوصیتی بود که در ایشان وجود داشت.»
نمادی از سیاستورزی دینی، از جوانی تا شهادت
شهید آیتالله مدنی در میان روحانیون سیاستورز عصر حاضر، مکانتی ویژه دارد. او به رغم حضور و تحصیل طولانی در محیط نسبتاً غیرسیاسی نجف، از دوران جوانی، نسبت به ماوقع سیاسی عراق و ایران، حساسیت نشان میداد و در مواردی، خود شجاعانه وارد میدان مبارزه میشد. سیاست در سیره اولین شهید محراب، دومین محور مورد اشاره رهبر انقلاب در مقام خاطرهگویی از آن بزرگ است: «ایشان عالمی اهل مبارزه و دید سیاسی و بینش سیاسی بود. من البته از مبارزات ایشان در سالهای دهه ۳۰ اطلاعی نداشتم و در این نوشتجاتی که دوستان دادند، دیدم. آن وقت هم ایشان، مبارزاتی در آذرشهر و در تبریز داشتند که از آنها، من کماً و کیفاً اطلاعی ندارم، اما آنچه ما در مقابل چشممان مشاهده کردیم، از وقتی که ایشان وارد ایران شدند، مثلاً از حدود سال ۵۰ تا پیروزی انقلاب، تقریباً غالب اوقاتشان را در تبعید بودند! من خودم در گنبدقابوس، به دیدن ایشان رفتم. از مشهد یک جماعتی را برداشتیم و به دیدن ایشان رفتیم. البته شب را در یکی از شهرهای نزدیک گنبدقابوس بودیم و روز بعد، من گفتم برای دیدن آقای مدنی میروم... و دیدم مردم آمدند که ما هم میآییم! من در بین راه، در جاده که میرفتیم، نگاه کردم، دیدم یک زنجیره طولانی از ماشین، همینطور پشت سر ما دارند میآیند! ایشان تازه به گنبدقابوس رفته بودند. در این محیط نامأنوس- که اصلاً هیچکس آشنایی با ایشان نداشت- مردم با شوق و علاقه، به منزل ایشان میآمدند و ایشان با آن چهره نورانی، مینشستند و چند کلمهای صحبت میکردند. ایشان دارای دید سیاسی و نسبت به مسائل کشور، آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمیشدند. مردی شجاع، صریح و آماده خطرپذیری بودند. ایشان زمانی هم که در نجف بودند، شجاعتشان را ثابت کردند، یعنی ایستادند و صریحاً مرجعیت یا اعلمیت امام را بیان و تصریح کردند. خیلیها در آنجا بودند که قلباً به این موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند اعلام کنند. ایشان از معدود افرادی بود که به مرجعیت و اعلمیت امام، شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بودیم و خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تأثیر گذاشت که شخصی مثل آقای مدنی، چنین ترویجی از امام کرده بود. ایشان هم در آنجا با این اعلام صریح، شجاعت خود را نشان دادند و هم وقتی که به ایران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبریز، در اوایل رفتن ایشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان- که آمیخته نفاقآمیزی از احساسات قومی و ضداسلامی و در واقع مخالف نظام جمهوری اسلامی بود- باز همان بیباکی را نشان دادند. در آن دوره در تبریز، چنین جریانی را درست کرده بودند و از نقاط مختلف، عدهای برای ایجاد آشوب و فتنه به تبریز ریختند و این مرد، مثل کوه ایستاد و حتی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیت و در آن میدان، نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند! بعد جوانهای حزباللهی و مردم مؤمن تبریز، خودشان آمدند و غائله را ختم کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود، معلوم نبود چه میشد! ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه، مسائل تبریز را دنبال میکردیم و در جریان بودیم. افراد میرفتند و میآمدند و با علما و با مردم تماس میگرفتند. نقش آقای مدنی در آن قضایا، حقیقتاًَ مؤثر و تعیینکننده بود. این هم شجاعت و ورود ایشان در میدانهای سیاسی.»
«خودسازی» عامل تمامی توفیقات نخستین شهید محراب
قهرمان داستان ما، قبل از تمامی شئون رفتار اجتماعی خویش، از سالکان الیالله و عرفای پرتلاش دوران ما به شمار میرود. او به پشتوانه همین فتوحات روحانی، به صلابت و هیمنهای نائل شد که استکبار را به هیچ میگرفت و در مواقع خطر، متهورانه پا به میدان مبارزه مینهاد. هم از این رو، پیشوای انقلاب پس از اشارت به اخلاق مردمی و شجاعت مبارزاتی شهید آیتالله مدنی، این همه را مرهون سلوک عرفانی و مجاهده وی برای تهذیب نفس قلمداد میکنند: «به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خود کرده بود. انسان تا خودش را در معرض نصح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویت نائل نمیشود و آن فتوح لازم را پیدا نمیکند تا بتواند در همه این میدانها، چنین با اخلاص وارد شود. اخلاص ایشان، پشتوانه این حرفها بود و آن اخلاص، نتیجه کاری بود که با خود کرده بود. انسان پیش از آنکه روی دیگران کار کند، اول باید روی خودش کار کند و نفسش را مقهور عقل و ایمان خود سازد، تا نفس نتواند سرکشی کند و نتواند هواهای خود را بر اعمال و رفتار و افکار انسان، حاکم و غالب کند. عمده گرفتاری ما اینجاست. ما اگر بتوانیم بر نفس خودمان غلبه کنیم، آن وقت میدان برای عقل باز میشود تا حقایق را بفهمد و نور معرفت الهی بر او بتابد و در قضایای مشتبه، راهنمایی شود. هوای نفس است که خیلیها را در شبهه نگه میدارد و در مسائلی که انسان باید خیلی زود حقیقت را بفهمد، زود به نتیجه برسد، زود تشخیص وظیفه بدهد، زود دست دشمن را ببیند و زود راه فلاح و نجات را ببیند، میبینید بعضیها مدتها همینطور در گِل میمانند و دست و پا میزنند و شبهه برایشان به وجود میآید و نمیتوانند آن کاری را که باید، انجام بدهند! این ناشی از آن مشکلی است که عدهای، در درون خودشان دارند و نتوانستهاند فضای بینش عقلانی خود را، آنچنان پاک و آراسته و پالایش کنند که نور معرفت و هدایت الهی بر او بتابد و او را راهنمایی کند. مرحوم آقای مدنی این مشکل را نداشت، حقیقت را میفهمید و بنابراین بهراحتی میتوانست تصمیم بگیرد. اراده او مقهور نفسش نبود. عقل و اراده او قاهر بود و حاکم نفس خودش بود و بنابراین این همه موفقیت نصیبش میشد.»
۲ شهید محرابِ تبریز و رسالت شناساندن ایشان به جامعه
رهبر معظم انقلاب اسلامی در فصل پایانی خاطرات خویش از سلوک شهید آیتالله مدنی، ضمن اشاره به افتخار شهر تبریز در انتساب به دو شهید محراب، به ضرورت بازنمایی صادقانه سیره اینگونه چهرهها اشاره میکنند. مبنا و ضرورت این تأکید نیز مشخص است: دستگاههای تبلیغی نظام اسلامی تا نتوانند سرمایههای انسانی خویش را به جامعه، به ویژه نسل جوان معرفی کنند، ایشان را بهسان گنجینههای مدفون نگاه داشتهاند که هنوز حظ و بهرهای از آن نبردهاند و نسلهای بعدی را از آن محروم نگاه داشتهاند: «البته تبریز در موضوع شهدای محراب، این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد، یعنی واقعاً مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی (رضوان الله علیه) را هم فراموش نکنیم و از یاد نبریم. او مردی بزرگ، روشنفکر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ایشان هم باید همیشه در یادها زنده بماند. او اولین کسی بود که بسیار جدی در تبریز، در موضوع اشاعه انقلاب، ایستاد و حقیقتاً کاری را که باید بکند، کرد. با آقای قاضی هم، خیلی مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب، به تبریز رفته بودم و میدانستم که اوضاع آنجا چگونه است. آقای قاضی هم خیلی رنج کشیدند. شهید اول محراب در تبریز، آقای قاضی است و شهید دوم هم، آقای مدنی است. هرکدام، واقعاً برجستگیهایی دارند. البته شهید مدنی به نظر من، جزو آن چهرههای روحانی است که نظیرش را خیلی کم میتوان دید، یعنی همه این ابعاد گوناگون در این مرد بزرگ بود.
خیلی متشکریم از آقایان که این بزرگداشت را برگزار میکنید. منتها در این کارها، سعی کنید یک جمعبندی از شخصیت شهید مدنی به دست بیاید. بالاخره ما امروز هم، با همان امواج مواجهیم و این را آقایان و خانمها توجه داشته باشند که امروز جمهوری اسلامی، با همان جبههای مواجه است که در هنگام مبارزات انقلاب اسلامی بود. جبههگیریها در باطن و حقیقت خودش عوض نشده. البته پیداست که دشمن در هر روز، یک جور است. در جنگ با عراق هم میدیدید که یک روز، مثلاً فرض کنید با یک جور سنگربندی، با یک جور آرایش نظامی میآمدند و روز دیگر، جور دیگری. در جنگ بزرگ سیاسی و انقلابیای هم که امروز دنیای استکبار با ما دارد، همینطور است. از قبل از پیروزی انقلاب، که دشمن احساس میکرد سنگر امریکا و سنگر استکبار در اینجا دارد میلرزد و ممکن است فروبریزد و اسلام دارد به سمت مرکز فروکوفتن پرچم استکبار در این منطقه، یعنی حکومت پادشاهی پیش میرود، از همان روز، این مواجهه شروع شد. الان هم همان دشمنها هستند، بعد از انقلاب هم همانها بودند، بعد از تسخیر لانه جاسوسی هم همانها بودند، در دوران جنگ هم همانها بودند که علیه ما مبارزه میکردند، منتها شعارها و روشها تغییر کرده است. امروز هم انقلاب اسلامی، با دشمنان آن روز مواجه است. ما امروز هم، به همان جمعبندی در شخصیتهای انسانی و مسئولان و خادمان و کارگزاران حکومتی و تریبون دارهای خودمان، احتیاج داریم. برای جمعبندی شخصیت مرحوم شهید مدنی نیز، همان اخلاص و روشنبینی و شجاعت و آگاهی و معرفت را لازم داریم. این جمعبندی را در کارهایتان، مورد توجه قرار دهید. اگر کتاب مینویسید، کاری هنری میکنید یا شعر میگویید، قضیه به مرثیهسراییها یا ستایشگریهای عادی ختم نشود، چون اینها چیزی را عاید روح شهید مدنی نخواهد کرد. سعی کنید این را به صورت یک جریان دربیاورید. جریان شهید مدنی، جریان شخصیت جامعالاطراف شهید مدنی چنین باشد تا امثال من، از او فرابگیریم که چگونه باید عمل، فکر و حرکت کرد، چگونه باید حرف زد و موضعگیری کرد و از افرادی دفاع کرد و در مقابل افرادی ایستاد. این نکات را باید تعلیم بدهیم. در مورد فیلم هم، من به شما عرض کنم فیلمی که میخواهید درباره ایشان بسازید، باید کاملاً هدفمند باشد. این خیلی کار ظریفی است. اینکه چه میخواهید بسازید؟ چیزی که جنبه هنری داشته باشد؟ چون صرف دوربین گرداندن و یک قیافهای به شکل آقای مدنی درست کردن، که فیلم زندگینامه آقای مدنی نیست و ارزشی ندارد. آن هم میشود مثل یک کتابی که نوشته باشند، بلکه کتاب از آن مؤثرتر هم هست. فیلم باید هنری باشد. اگر بشود یک فردی بنشیند و داستانی را پرداخت کند و در این داستان، چیزهایی از نقش شهید مدنی بیابد، حتی اگر اسم شهید مدنی هم اصلاً در آن نباشد، این میشود فیلم شهید مدنی، والا اینکه برویم در زادگاه ایشان و از آن خانه تصویری برداریم و بگوییم ایشان در اینجا متولد شده و بعد به شکل طلبهای دربیاوریم در قم و یک طلبه در نجف و در درس و این کارهایی که معمولاً میکنند، اینها هم کاری هست، اما فیلم شهید مدنی به معنای هنری قضیه نیست. سعی کنید در این جور کارها، سرمایهها هدر نرود. اگر میتوانید واقعاً یک محصول خوبی دربیاورید، این کار را انجام دهید. فیلم خیلی هنری و مهمی را در نظر داشته باشید که در آن به شکل هنرمندانه، اشارهای به شخصی باشد. یک چنین چیزی را باید هدف قرار دهید.»
انتهای پیام/