بررسی زمینه‌ها و شرایط تدوین عهدنامه امیرالمومنین خطاب به مالک اشتر در گفتگو با استاد سید محمدمهدی جعفری؛
حضرت در عهدنامه اینطور می‌گویند؛ مردم دو گروه هستند یا برادر دینی تو و یا در آفرینش همانند تک هستند. باید به یک چشم به آن‌ها نگاه کنی و حقوق برابری برای شان در نظر بیاوری. این اشتباه است که برخی می‌گویند او را در جای خود و دیگری را نیز در جای خود بنشان!
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛محمدامیر خوش صحبتان- نفیسه رحمانی: استاد محمدمهدی جعفری؛ زاده مهرماه ۱۳۱۸، دشتستان. نویسنده، مترجم، نهج البلاغه پژوه، فعال سابق سیاسی و زندانی سیاسی در دوران پهلوی و استاد بازنشسته دانشگاه شیراز است که این روزها، در دانشگاه‌های شهر تهران به تدریس مشغول است.

آنچه درباره استاد جعفری گفته اند و همگان شنیده ایم، از همراهی با آیت الله طالقانی و مرحوم شریعتی تا ترجمه قرآن و نهج البلاغه و شرح آن است. جعفری در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالیکه در زندان دوران محکومیت خود را سپری میکرد، ۳ جلد از تفسیر قرآن آیت الله طالقانی-پرتوی از قرآن- را جمع آوری و تنظیم کرد. پس از آن بود که به پیشنهاد آیت الله طالقانی، کار ترجمه کتاب امام علی بن ابی‌طالب نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود را آغاز کرد. اثری که به تعبیر علامه امینی، بهترین کتاب درباره امیرالمومنین بوده است! آنچه پیش روی شماست شرحی است از تلمذِ کوتاه ما در محضر استاد جعفری.

بعد از به خلافت رسیدن حضرت علی (ع)، ایشان مالک اشتر نخعی را به امارت مصر انتخاب کردند. در این زمان بود که عهدنامه معروف به عهدنامه مالک را خطاب به وی نگاشتند. عهدنامه‌ای که از آن زمان تا به امروز، همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین متون سیاست دینی در میان ما شناخته شده است. زمینه‌های تاریخی پیدایش عهدنامه در سیره پیامبر اسلام و امیرالمومنین از دیدگاه شما چگونه ارزیابی می‌شود. اندکی درباره پیشینه و شرایط تاریخی جامعه حضرت در آن دوران توضیح دهید.
امیرالمومنین در دوران ۲۳ ساله بعثت رسول خدا، علاوه بر تعالیمی که از قرآن گرفته بودند، علاوه بر استعداد فوق العاده درخشانی که برای تجربه آموزی از اعمال انسان‌ها و جوامع داشت-بخصوص در دوران حضرت رسول- در همه امور پیامبر اکرم را بهترین اسوه می‌دانست. همانطور که قرآن نیز به این نکته اشاره کرده است؛ و لکم فیه اسوه حسنه... این الگوبرداری نه تنها در امور عقیدتی و اعتقادی، بلکه در امور مدیریتی نیز وجود داشت و امیرالمومنین، ایشان را بهترین اسوه می‌دانستند و تجارب ایشان را فراگرفتند.
بعد از رسول خدا و در آن دوران بیست و پنج ساله، علی نه در خانه نشسته، نه سکوت کرد و نه قهر کرد! بلکه به عنوان کسی که احساس مسئولیت و تعهد در برابر خدا و خلق می‌کند، در صحنه اجتماع ایستاد. هرجا خلافی دید، یاداوری کرد و هرجا نظر مشورتی از او در امور قضا و ... می‌خواستند، نظر می‌داد. خلیفه اول و دوم، به نظر حضرت بخصوص در مسائل قضایی احترام می‌گذاشتند. حتی درباره خلیفه دوم نقل شده که چند بار و در چند قضیه مختلف اینطور گفته که؛ اعوذ بالله من معضله لیس له ابالحسن! به خدا پناه میبرم از زمانیکه برای من مشکلی پیش بیاید و ابالحسن نباشد تا آن معضل را حل کند! یا در جای دیگری آمده که؛ لولا علی لهلک العمر! اگر علی نبود که من را از اشتباهاتم-بخصوص در قضاوت- بیرون بیاورد، عمر هلاک شده بود!
در دوران عثمان هم ایستادگی ایشان ادامه داشت. اما به این دلیل که عثمان از بنی امیه بود، و بنی امیه را در سراسر جهان حاکم کرده بود و آن‌ها نیز نسبت به علی کینه داشتند و از امامت و خلافت او واهمه داشتند، توجه کمتری به حضرت می‌کردند. این در حالی بود که عثمان در برخی مواقع به حضرت توجهاتی داشت، اما اطرافیان وی مانند معاویه و مروان ابن حکم، تمایلی به این امر نداشتند. حضرت، اما در تمام این مدت تجارب زیادی آموخته بود. چه در دوران ۲۳ ساله حضور پیامبر و چه حتی در دوران ۲۵ ساله خانه نشینی حضرت. ایشان اندوخته‌ای ذخیره کرده بود که اگر خداوند فرصتی برای اداره امور مردم در اختیار ایشان گذاشت، آن تجارب را به کار ببرد.
من به دنبال خلافت و حکومت نبودم. اما چون مردم خواستند، با احساس آگاهی که درباره اوضاع نابسامان اجتماع دارم، این امر را عهده دار شدم و حتی می‌دانم که نهایت این امر به چه خواهد انجامید

در دوران عثمان بنی امیه احساس کردند که امکان خلافت علی (ع) بعد از مرگ عثمان بسیار زیاد است. پس چه بهتر کاری ترتیب دهند که این پیرمرد در یک فتنه کور کشته شود و مسئولیت آن به گردن علی و اطرافیان علی بیافتد. همین اتفاق هم افتاد!
علی (ع) بار‌ها به عثمان و مردم معترض یادآوری می‌کرد که دست به خشونت نبرند، حق شان را از طرق مسالمت آمیز مطالبه کنند و اگر فتنه‌ای در گرفت و خلیفه کشته شده، در مقاتله تا قیامت به روی شما باز می‌ماند. حضرت در این باره می‌گفتند؛ فتنه‌ای در میگیرد که در آن حق و باطل تشخیص داده نمی‌شود.
اما سرانجام عثمان کشته شد. بعد از آنکه اینان به امیرالمومنین برای پذیرش خلافت مراجعه کردند، ایشان همین نکات را به آن‌ها یادآوری کردند. گفتند که اکنون دود فتنه در همه جا پخش شده و فضا سیاه‌تر از قبل است. پس بهتر است که من برای شما وزیر باشم تا امیر! زیرا اگر من امیر باشم، باید طبق آن چیزی عمل کنم که از کتاب خدا و سنت رسول خدا می‌دانم. شما هم باید این فرامین را اطاعت کنید. اما اگر وزیر باشم، تنها نظرم را در امور جاری می‌گویم و به کاربستن آن به میل امیر بستگی دارد. مردم هم می‌توانند با امراب مختلفی بیعت کنند و لزومی در اطاعت و بیعت از من وجود نخواهد داشت. مردم با هر فردی بیعت کند، من قبل از مردم با او بیعت می‌کنم و هیچ توقعی از وی ندارم و از همه مردم مطیع‌تر و فرمانبردارتر نسبت به آن امیر هستم.
اما مردم اصرار بر بیعت با امیرالمومنین داشتند. ایشان در این رابطه می‌فرمایند؛ لولا الحضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلما ان لایقاروا علی کزه ظالم و ثقب مظلوم.
یعنی من به دنبال خلافت و حکومت نبودم. اما چون مردم خواستند، با احساس آگاهی که درباره اوضاع نابسامان اجتماع دارم، این امر را عهده دار شدم و حتی می‌دانم که نهایت این امر به چه خواهد انجامید.
به هرحال مردم با حضرت بیعت کردند. نخستین گروه مخالف با ایشان، همان امتیازطلبان و رانت خوارانی بودند که عمرابن خطاب در زمان خلافتش به دلیل سابقه در اسلام، هجرت و جهاد در فتح مکه برای آنان امتیازاتی قائل شد. یعنی وقتی غنائمی از جنگ‌ها به دست می‌آمد، به دسته‌ای از افراد که واجد این شرایط بودند، طبق امتیازات تقسیم غنائم می‌کرد و افرادی که پس از فتح مکه اسلام اورده بودند را به نوعی دیگر غنیمت می‌بخشید. یعنی به مسلمانانی که پس از فتح مکه، اسلام آورده بودند یک سهم و به دیگران تا شصت برابر سهم می‌بخشید. همین امتیازات منجر به این شد که افرادی مثل طلحه، زبیر، عایشه، سعدابن ابی وقاث و دیگران که تا زمان خلافت حضرت از این امتیازات بهره می‌بردند، همین انتظار را در دوران خلافت ایشان نیز داشته باشند. حضرت به این افراد میگفتند که اگر شما اسلام آورده و تقوا پیشه کرده اید، ایمان دارید، جهاد و هجرت کرده اید، با چه نیتی این امور را انجام داده اید؛ خدا یا امتیاز؟! اگر برای امتیاز بوده که همه این تلاش‌ها باطل و بی نتیجه است. اما اگر برای قرب الی الله بوده، خداوند در روز قیامت یک میزان عدل دارد و به هر فرد مطابق با عمل، نیت، تقوا و ... پاداش می‌دهد. من، اما مسئول عموم مردم هستم. چه سابقه دار و چه بی سابقه در اسلام، چه عرب و چه غیرعرب، من باید امکانات متعلق به عموم را مساوی تقسیم کنم. غنیمت جنگی هم یکی از این مصادیق است. همه در برابر بیت المال مساوی هستند.
همین منجر به توطئه علیه ایشان و به راه افتادن جنگ جمل شد. بعد از جمل-که بیشتر کوفی‌ها یاری رساندند- حضرت ساکن کوفه شد و به این ترتیب کوفه مرکز جهان اسلام شد.

کمی درباره والی پیشین مصر؛ محمدابن ابی بکر و شرایط مصر در آن دوران توضیح بفرمائید.
امیرالمومنین بعد از جنگ جمل، محمد ابن ابی بکر را به عنوان والی به مصر فرستاد. اسماء مادر محمدابن ابی بکر و همسر جعفرابن ابیطالب-برادر حضرت و نماینده پیامبر در مهاجرت مسلمین به حبشه- بود. پس از شهادت جعفر در جنگ موته با رومیان، اسماء با ابوبکر ازدواج کرد. ابوبکر هم در سال سیزدهم هجرت فوت کرد و در این زمان محمد کودکی خردسال بود. امیرالمومنین در این سال‌ها با اسماء ازدواج کرد و محمد را بزرگ کرد. همیشه هم در این باره می‌فرمودند که؛ محمد فرزند من است از صلب ابوبکر!
وقتی در سال ۳۷ هجری، محمد را به مصر فرستادند، او یک جوان ۲۶ یا ۲۷ ساله است که ارادت بسیاری به حضرت دارد. پس با مخالفین ایشان در مصر به سختی رفتار کرد و آن‌ها نیز تمام نیرویشان را جمع کردند و با او جنگیدند. محمد در حال مغلوب شدن بود که حضرت مالک اشتر را بعد از صفین به عنوان فرماندار جزیره-حدود موصل کنونی و ترکیه و کردستان عراق- منصوب کرد. وقتی حضرت متوجه شدند که در مصر عرصه برای محمد ابن ابی بکر تنگ شده و او نمی‌تواند آن سرزمین را اداره کند، ایشان مالک را فراخواندند و او را به ولایت مصر منتسب کردند و عهدنامه را برای او نوشتند.
عهدنامه حاصل تجارب بیش از پنجاه ساله امیرالمومنین از حوادث اجتماعی، تاریخی، طبیعی و جریان‌های اجرائی مدیریت است.

تجاربی که میزان زیادی از آن برگرفته از تجربیات حضرت رسول در جریان بعثت بوده است.
رسول خدا در حجاز به پیامبری مبعوث شدند. محیطی قبیله‌ای که قبایل در آن کوچ می‌کردند. طبیعت کوچ گردی منجر به قانون گریزی و فقدان نهاد قانون می‌شود. قبیله طرفدار سنت و شیخ و ریش سفیدان است. شیخی که حاکم، فرماندار نظامی، امام و همه کاره قبیله است. در واقع قانون در قبیله وجود ندارد و تمام مرجعیت در شیخ قبیله جمع است. رفتار‌ها منطبق بر سنت است؛ چون پدران ما اینچنین بوده اند، ما نیز باید اینطور باشیم.
حضرت در عهدنامه اینطور می‌گویند؛ مردم دو گروه هستند یا برادر دینی تو و یا در آفرینش همانند تک هستند. باید به یک چشم به آن‌ها نگاه کنی و حقوق برابری برای شان در نظر بیاوری. این اشتباه است که برخی می‌گویند او را در جای خود و دیگری را نیز در جای خود بنشان! اینهاد توجه ندارند که حضرت تعبیر، اما اخ لک فی الدین و، اما نظیر لک فی الخلق را به کار برده اند! اِما حرف تقسیم است نه تردید. یعنی دو طرف تقسیم به درستی مساوی و برابر هستند

رسول خدا سیزده سال در میان این تفکر زیست. پس از آن و به دستور خدا به مکه هجرت کردند. مکه‌ای که متشکل از دو قبیله بود؛ بنی اسراییل که از قرن اول قبل از میلاد از فلسطین به یثرب مهاجرت کرده بودند؛ و عده‌ای از یمن که پس از سیل یمن در قرن چهارم و پنجم به یثرب آمده بودند. این‌ها همان دو قبیله اوس و خزرج بودند که در یثرب ساکن بودند. هم بنی اسرائیل و هم یمنی‌ها تمدن ریشه داری داشتند. پیامبر از جامعه قبیله ای، به میان این اقوام که دارای جامعه مدنی هستند، هجرت می‌کنند. هجرتی که درست در دو فضای مختلف صورت می‌گیرد. فضایی که در یکی از خطبه‌های امیرالمومنین بدین سان اشاره شده که پس از هجرت پیامبر، مردم حجاز دوباره به اعرابی بودن-قبیله گرائی- بازگشتند؛ صرتم علی الهجره اعرابا! این در حالیست که پس از هجرت پیامبر نام این شهر را به مدینه النبی تغییر دادند. مدینه به معنای محل تمدن و مدنیت بود.

محمدابن ابی بکر، والی مصر پیش از معرفی مالک اشتر برای این سمت بوده است. حضرت علی (ع) در دوران محمدابن ابی بکر نیز عهدنامه مشابهی برای او صادر کرده بودند. اما به نه این میزان در طول تاریخ دیده شده و نه فضای کلی عهدنامه نزدیک به فضای عهدنامه مالک است.
امیرالمومنین این عهدنامه را برای مالک نوشت که دقیقا به روش مدینه النبی، مدنیت اسلامی را پیاده کند. زیرا حضرت این عهدنامه را برای مالک و با توجه به توانائی او نوشته بودند. ایشان عهدنامه دیگری نیز خطاب به محمد ابن ابی بکر نوشتند-که به نامه شماره ۲۷ در نهج البلاغه موجود است-، ولی این عهدنامه مالک چیز دیگریست!
زیرا مالک اشتر هم از لحاظ نظامی و بدنی بسیار توانمند است و هم از جهت آگاهی و عرفان! اوست که شایستگی اجرای این عهدنامه را دارد نه هر فرد دیگری. لازمه این اجرا هم شناخت است. اجرایی که محوریت اصلی آن رفتار انسان با انسان است. حضرت در عهدنامه اینطور می‌گویند؛ مردم دو گروه هستند یا برادر دینی تو و یا در آفرینش همانند تک هستند. باید به یک چشم به آن‌ها نگاه کنی و حقوق برابری برای شان در نظر بیاوری. این اشتباه است که برخی می‌گویند او را در جای خود و دیگری را نیز در جای خود بنشان! اینهاد توجه ندارند که حضرت تعبیر، اما اخ لک فی الدین و، اما نظیر لک فی الخلق را به کار برده اند! اِما حرف تقسیم است نه تردید. یعنی دو طرف تقسیم به درستی مساوی و برابر هستند. حقوق شهروندی این دو طیف، چه مسلمان و چه غیرمسلمان یکسان است. نکته‌ای که تنها مالک اشتر متوجه آن است. همین توجه و آگاهی مالک اشتر است که معاویه و عمروعاص را بر آن میدارد که اجازه ورود مالک به مصر را ندهند و او را در میان راه شهید کنند. البته عزم اینان به قدری مصمم بود که اگر نمی‌توانستند مالک را در میانه راه شهید کنند، جنگی به راه می‌انداختند و امارت مصر را از او سلب می‌کردند! لذا معاویه، مامور دارائی العریش را فریفت و عسل مسموم را برای کشتن مالک اشتر به نزد او فرستاد.

از نظر شما؛ اجرائی شدن یا نشدن عهدنامه-باتوجه به شهادت مالک اشتر پیش از ورود به مصر و نشستن بر کرسی امارت- آیا تاثیری در ماندگاری تاریخی این متن مهم داشته است؟
عهدنامه مالک اشتر اگر در مصر اجرا می‌شد و نمی‌شد، یک منشور کشورداری همیشگی باقی می‌ماند و مانده است. برخی از موارد در عهدنامه مربوط به آن دوران است، اما روح این منشور بطور کلی می‌تواند یک جهان را اداره کند. در حدود ۸۰ سال پیش، مورخ الدوله سپهر عهدنامه را به زبان فرانسه ترجمه کرد؛ و رییس جمهور فرانسه در آن زمان عهدنامه را مطالعه کرده بود. او درباره عهدنامه اینطور گفته بود که من نمی‌دانم نویسنده این متن از چه فردی ست، اما می‌دانم که این عهدنامه برای اداره امروز جهان کافیست! در نتیجه ما باید عهدنامه را نه فقط به عنوان یک متن مقدس که از علی (ع) رسیده، بلکه به عنوان یک منشور کشورداری به اجرا برسانیم. طرز برخورد با مردم، روش قشربندی درست مردم در طبقات و نحوه برخورد با هریک از اینها، توجه ویژه به طبقات فرودست و پی گیری کار این قشر از راه بازرسی‌های ویژه، یکسان در نظر آوردن مردم برای تقسیم امکانات، اولویت دادن امور جزئی مردم ضعیف بر امور مهم شخصی فرماندار، ایجاد فضای باز صحبت و انتقاد به امرا از سوی مردم بطوری که بتوانند بدون لکنت زبان انتقادات شان را به وی عرضه کنند، جویا شدن از حال مردمان در دور و نزدیک کشور، پرهیز از اختصاص امکانات به نزدیکان امیر و. از مهم‌ترین جزییات عهدنامه است که هم با اعتقادات آمیخته و هم کاملا قابل اجرا در جوامع است. این اجراییات نیز در واقع مطالبی نیستند که با ایده آل‌ها آمیخته شده باشند. بلکه این مطالب دقیقا قابل اجراست؛ اما به شرطی که عقیده و عمل باهم آمیخته شود. مالیات باید از مردم دریافت شود، اما پرداخت آن باید تبدیل به یک عبادت شود! به مردم محروم باید با اعطای آزادی رسیدگی شود. در واقع عدالت و آزادی باید توامان اجرا شوند و هیچ یک از این‌ها قربانی اجرای دیگری نشود. حکام نه به بهانه عدالت، آزادی را از بین ببرند و نه بالعکس!
روح عهدنامه در هرحال و همه جا خداوند و این آرمان‌ها را در نظر دارد. در آخر هم حضرت می‌فرماید؛ توجه به این متن از سوی تو باعث رشدت خواهد شد. یعنی وقتی به وظیفه اجرایی خود به چشم عبادت نگریستی و آن را عمل کردی، اگرچه که این اجرا نیز مشکل و دشوار است، اما تحمل آن منجر به روسفیدی در نزد خداوند خواهد شد. منجر به این خواهد شد که حقی از مردم فرودست ضایع نشود.

در بیانات شما، فضای کلی جامعه در دوران صدور عهدنامه و پیش از آن به درستی روشن شد. اما در چارچوب متن عهدنامه، مهم‌ترین اصل اساسی از دیدگاه شما چیست؟
محور اصلی انسان گرائی است. همانطور که در آغاز عرض کردم حضرت می‌فرمایند که تو به جایی می‌روی که عدالت‌ها و ظلم‌ها به خود دیده است! یعنی مصر در دوره‌های مختلف، حکومت‌های زیادی به خود دیده است. کشوری که در آن زمان تمدنی چند هزار ساله دارد و حضرت نیز از این زمینه آگاه است.
ایشان نیز پس از اینکه مردم را به برادران دینی مالک یا همتایان او در خلقت تقسیم می‌کنند، اینطور می‌گویند؛ مردم از دست شان خلاف‌ها و ناشایست‌هایی می‌گذرد. سزاوارترین والی، فردیست که این‌ها را نادیده بگیرد! نه اینکه نقطه ضعف‌ها را بزرگ کند. او باید خلاف‌ها را نادیده بگیرد. از اینرو که این‌ها برخاسته از غرایز انسانی و با انگیزه‌های مختلف است. اما اگر والی خود را به ندیدن شبیه کند، آن‌ها هم دست از اشتباهات برمی دارند و کمتر در این باره طمع می‌کنند.
از دیگر مواردی که حضرت درباره آزادی می‌گویند اینست که هیچگاه در پس پرده نمان! زیرا مردم نسبت به تو دچار سوءظن می‌شوند. اگر هم دچار کوچک‌ترین سوءظنی شدند، "اصحر لهم"؛ برایشان توضیح بده!

امیرالمومنین وقتی در ارائه قشربندی اجتماع به بازرگانان می‌رسد، می‌فرماید؛ بازرگانان افرادی هستند که سرمایه شان را به کشور‌های دیگر برده اند و در گذر از صحرا‌ها و دریا‌ها و بیابان ها، با خطرات زیادی مواجه هستند. این‌ها کالا‌های موردنیاز مردم را وارد می‌کنند و در این راه تلاش بسیار می‌کنند. اما این نکته را نیز به مالک یادآوری می‌کند که در درون این‌ها یک حالتی از بخل و طمع و ثروت اندوزی وجود دارد. والی باید در عین حمایت به این نکته توحه داشته باشد که این افراد تنها به دنبال غریزه شان نروند و بصورتی عادلانه نرخ‌ها تعیین شود. عدالتی که نه به سرمایه او آسیب برساند و نه به مردم اجحافی روا شود.
یا اینکه وقتی درباره طبقه فرودست صحبت می‌کنند؛ تعبیر الله الله فی طبقه السفلی را به کار می‌برند. می‌گویند که این افراد دست شان به جایی نمی‌رسد. پس تو باید به طرف آن‌ها بروی، مجلسی برای حمایت از آنان تشکیل دهی، نگهبانانت را دور کنی و مبادا که ابهت نگهبانان مانع از سخن راندن آن‌ها نزد تو شود. در ادامه ایشان می‌فرمایند؛ بار‌ها از پیامبر شنیدم که امتی به پاکی نمی‌رسد مگر اینکه افرادی که شکایت دارند، بدون لکنت زبان به نزد حاکم بروند و سخن بگویند!
پس ممکن است این افراد از حاکم عصبانی باشند و سخنان تلخ و دشنام به زبان بیاورند. اما امیرالمومنین به مالک می‌گویند که تو باید این‌ها را تحمل کنی و این سخنان را بشنوی.
تذکر این نکات در عهدنامه است که منجر به ارادت رییس جمهور فرانسه به این متن می‌شود. متنی که محور آن انسانیت است. متنی که برای همه انسان‌ها و در همه زمان‌ها و مکان‌ها قابل اجراست. خدمتی برای خدا و انسان ها.

نخستین بروز این محوریت انسان گرائی در عهدنامه منجر به چیست؟
حضرت در ابتدا جامعه را تقسیم بندی می‌کنند. طبقاتی که مطابق با مقتضیات آن زمان بوده است. ایشان نخست مالیات دهنده، دوم نظامی، سوم تجار و ... را بر می‌شمرند. سپس می‌گویند که اگر خراجگزار نباشد، نظامی نمی‌تواند به درستی کارش را انجام دهد و در نتیجه کشور امنیتی نخواهد داشت. سپس تجار به کارشان نخواهند پرداخت و پس از آن اقتصاد دچار آسیب خواهد شد. اما وقتی حضرت از طبقه سفلی صحبت می‌کنند، تاکید زیادی بر لزوم توجه و بهبود جایگاه و منزلت اینان دارند. می‌گویند که مبادا رسیدگی به منافع دیگر طبقات، توجه حاکم را از طبقه سفلی برگیرد. در واقع ایشان معتقدند که وضعیت طبقه سفلی در اثر سیاست‌های نادرست حکام ایجاد شده و در حال حاضر نیز حکام در برابر آن‌ها مسئول هستند. پس باید به یک چشم به طبقات نگاه کرد.
ایشان در عهدنامه‌ای که به محمد ابن ابی بکر نوشته اند درباره طرز نگاه به افراد متمول و مستضعف نیز نکات مهمی را ذکر می‌کنند! ایشان می‌فرمایند؛ مبادت به افراد متمول نگاهی روبه رو و مستقیم داشته باشی و به مستضعفان از گوشه چشم نگاه بیندازی! زیرا آن قدرتمند با این نگاه تو دچار طمع بیشتر می‌شود و آن فرد مستضعف دچار یاس از عدالت تو خواهد شد؛ بنابراین در قشربندی ایشان همه گروه ها، حتی مسلمان و غیرمسلمان یکسان و مساوی هستند.

این قشربندی بیشتر از آنکه منجر به محدودیت و مرزبندی اقشار شود، به رواج نوعی آزادی عمومی در میان آن‌ها انجامیده است. نظر شما درباره این آزادی چیست؟
نخستین نکته درباره آزادی در عهدنامه این است که مردم حق انتقاد دارند. حق نظارت بر اعمال امیر و حاکمیت را دارند. حضرت می‌فرمایند؛ مردم با همان چشمی به کار تو نگاه می‌کنند که تو به کار پیشینیان نگاه می‌کردی! توجه داشته باش که تو زیر نظر عموم مردم هستی، پس باید کاری کنی که آن‌ها از تو راضی باشند.
از دیگر مواردی که حضرت درباره آزادی می‌گویند اینست که هیچگاه در پس پرده نمان! زیرا مردم نسبت به تو دچار سوءظن می‌شوند. اگر هم دچار کوچک‌ترین سوءظنی شدند، اصحر لهم! یعنی همانطور که صحرا باز است و هیچ مانعی در افق دید آن وجود ندارد، تو نیز مسائل را شفاف با مردم در میان بگذارد. آن‌ها حق دارند که به تو انتقاد کنند و سوءظن داشته باشند. اما اگر برای آن‌ها امورت را به صداقت شفاف کنی، در هنگام نیازت به کمک مردم به یاری تو خواهند شتافت، نه خواص!
حضرت معتقدند که همه طبقات اجتماع باید بصورتی یکسان از امکانات اجتماعی برخوردار باشند. مساوات گاهی عین ظلم است. یعنی نمی‌توان همه امکانات را به صورت یکسان پخش کرد. بلکه امکاناتی که متعلق به عموم است، باید به صورتی مساوی میان مردم پخش شده باشد

ایشان در تقسیم بندی دیگری می‌گویند که خواص افرادی هستند که به سادگی قانع نمی‌شوند. آن‌ها بسیار پرتوقع هستند و بر گرفتن حق بیشتر پافشاری می‌کنند. اما مردم اینگونه نیستند و در هنگام جنگ و ... آماده امدادرسانی به حکومت هستند. پس اقبال تو به سوی عامه مردم باشد.
از این جهت اگر خواص بر اثر توجه به عموم، از تو ناراحت شوند، اشکالی به کار تو وارد نیست. اما اگر بر اثر توجه به خواص، عموم مردم از تو ناراضی شدند، تو نمی‌توانی جبران کنی. زیرا ممکن است آن‌ها علیه تو قیام کنند و فرصتی برای تو باقی نگذارند. پس توجه تو باید به عموم مردم باشد.
حضرت درباره آزادی بیان تاکید زیادی دارند و به مالک می‌فرمایند جلسه‌ای به صورت هفتگی برگزار کن. اجازه بده که مردم شکایات و سخنان شان را بدون ترس به تو بگویند و سپس سخنان درست آنان را اجرائی کن.
آزادی، عدالت، انسانیت و آگاهی در واقع اضلاع جامعه‌ای هستند که حضرت علی در عهدنامه توصیف کرده اند و مالک را مسئول مناسب برای پیاده سازی آن می‌دانستند.

و، اما رکن سوم یعنی عدالت...
حضرت معتقدند که همه طبقات اجتماع باید بصورتی یکسان از امکانات اجتماعی برخوردار باشند. مساوات گاهی عین ظلم است. یعنی نمی‌توان همه امکانات را به صورت یکسان پخش کرد. بلکه امکاناتی که متعلق به عموم است، باید به صورتی مساوی میان مردم پخش شده باشد. امکاناتی هم وجود دارد که متعلق به عموم مردم نیست. بلکه به نسبت اعمال و استعداد افراد، به آن‌ها می‌رسد. این عدالت است.
ما در قرآن دو اصطلاح در این باره داریم؛ عدالت و قسط. قسط به معنای عدالت اجرایی محسوس و مادی است. یعنی کارگری هشت ساعت در روز کار کرده و دستمزد او فلان مقدار است. این قسطی ست که ما باید طبق قراردادمان به او پرداخت کنیم.
اما ارزش افزوده‌ای که این کارگر با کار خود ایجاد کرده نیز در محاسبات باید مورد توجه باشد. اگر بتوانیم او را در این ارزش افزوده سهیم کنیم، به عدالت رسیده ایم. در واقع عدالت جنبه عمومی و معنوی و قسط جنبه مادی بیشتری را در بطن خود دارد.
امیرالمومنین در عهدنامه به هر دو مفهوم توجه دارند. هم جنبه معنوی امکانات، مثل ارشاد، نصیحت، موعظه و ... را برای افراد در نظر می‌گیرند. این چنین است که ایشان در سخنان شان همواره بر توجه به تقوی تذکر می‌دهند. کمااینکه در قرآن وقتی آیه اعدلوا هو اقرب بالتقوی را بیان کرده اند، از همزمانی این عدالت و تقوا سخن گفته اند؛ و هم در حوزه مادی به اجرای قسط توجه داشته اند.
حضرت علی (ع) در اموری که مربوط به مردم و حق الناس است، ذره‌ای سازش نداشته و امتیازی به هیچ فردی نداده است. اما در اموری که بین مردم و خداست، ارشاد و راهنمایی شان را انجام می‌دهند، اما اگر فردی کار خود را به درستی انجام نداد، ایشان نیز سخت گیری بر او روا نمی‌دارند و او را به خود و خدا واگذار می‌کنند. از همین روست که ایشان شهید عدالت شدند.

درباره آگاهی در عهدنامه باید به چه نکاتی توجه کرد؟ شق این آگاهی از چه جنسی است؟
حضرت هم در عهدنامه خطاب به محمد ابن ابی بکر و هم خطاب به والی مکه؛ قسام ابن عباس در این باره می‌گویند که؛ عصر‌ها ساعتی از زمانت را برای ارشاد مردم بگذار. برایشان احکام را بازگو کن و آن‌ها را آگاهی بخش! ایشان روی آگاهی مردم تاکید زیادی دارند و می‌گویند که حتما باید مردم جوامع را آگاه ساخت! آگاهی درباره مسائل مختلف فرهنگی، اعتقادی و ...
ظرفیت مدیریتی، ظرفیت آگاهی و درک روح منشور و محیط اجرائی باید دست به دست هم بدهند تا فردی بتواند این منشور را کامل اجرا کند

حضرت در این باره می‌گویند؛ وقتی می‌خواهید مطلبی را بیان کنید، نخست درباره آن تعقل کنید، سپس آن مطلب را به اجرا درآورید. نه مانند فردی که مطلبی شنیده و آنرا روایت می‌کند. روایت کننده فراوان است و رعایت کنند بسیار اندک. حضرت بر این قسم از آگاهی چه در عهدنامه مالک اشتر و چه در سخنان و نوشته‌های دیگر، تاکید فراوان دارند.
عدالت، آگاهی، دادگری و انسان گرائی خواسته‌هایی هستند که حضرت همه آن‌ها را باهم و در کنار هم می‌طلبند و هیچیک را بر دیگری ترجیح نمی‌دهند. هر کدام از این چهار مفهوم، یک پایه از ساختار اجتماع است و فقدان هر یک منجر به از این چهار ستون، منجر به فروریزی جامعه می‌شود.

تعبیر شما درباره جامعه‌ای که این چهار ویژگی را داراست، چیست؟
جامعه مدنی علوی! پسوند علوی در این عبارت، همان معنای اسلامی را داراست.
ظرفیت مدیریتی، ظرفیت آگاهی و درک روح منشور و محیط اجرائی باید دست به دست هم بدهند تا فردی بتواند این منشور را کامل اجرا کند. اگر مدیر خوبی وجود نداشته باشد، وجود شرایط خوب تاریخی و جغرافیایی در اجرای قانون اثری ندارد. آگاهی امروز مردم ایران بسیار افزایش یافته است. اما اقتصاد جهانی به صورتی درهم تنیده شده که نمی‌توان از فضای کلی آن جدا ماند. مثلا در حوزه بانکداری ما به دلیل برقراری ارتباط به دنیای خازج نمی‌توانیم سیستم محدود و خاصی برای خودمان قائل باشیم و ارتباط مان با دیگر کشور‌های دنیا را قطع کنیم. همچنین نمی‌توانیم شرایط مان را بر دیگران تحمیل کنیم. پس باید شرایط روز را به گونه‌ای قبول کنیم که با عقاید ما نیز در تعارض نباشد. این چیزیست که متاسفانه در کشور ما برعکس شده! بانکداری کشور ژاپن، اسلامی‌تر از ماست! سود بانکی در این کشور منفی است در حالیکه کشور ما شاهد سود ۳۰ درصد است.
شرایط جغرافیای، انسانی، مدیریتی و اجرایی و همچنین درک تخصصی باید به گونه‌ای در کنار هم چیده شوند که مدیر بتواند به گونه‌ای درست امور سرزمین و مردم را ساماندهی نماید.
تجمیع این شرایط در عهدنامه مالک اشتر شاید تنها نمونه چنین متنی در تاریخ اندیشه است که نمی‌توان نظیری برای آن در تاریخ یافت.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha