گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ سید سعید وصالی؛ عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی تهران و دانش آموخته جامعه شناسی از دانشگاه لعل نهرو هندوستان است. وصالی که سالهاست در زیر گروه رفاه و تعاون مشغول به تدریس و فعالیت است، در این گفتگو به بررسی ابعاد جامعه شناختی عهدنامه مالک اشتر پرداخته و تاثیرات اعمال این منش حکومتی در جامعه را برای ما آشکارا بررسی و تحلیل کرده است.
جایگاه عهدنامه مالک اشتر در جامعه شناسی سیاسی از دیدگاه شما کجاست؟در ابتدای بحث به این نکته اشاره کنم که شما موضوع بسیار خوبی در نهج البلاغه را برای بررسی امر اجتماعی سیاسی حکومت انتخاب کرده اید. جایی که میتوان موضوع سیاسی و اجتماعی و همچنین دیدگاه حضرت را به خوبی در آن فهم کرد. عهدنامهای که میتواند کمک شایانی به جامعه شناسی و جامعه شناسی سیاسی داشته باشد.
از طریق عهدنامه میتوان حضرت علی را به عنوان یک شخص سیاسی و یک شخص مطلع از سیاست و اجتماع شناخت. شخصی که به لحاظ روان شناسی اجتماعی نیز یک سیاستگذار و مطلع قهار است. در واقع تمام متن عهدنامه یک جلوه نمود از بزرگی شخصیت این فرد است. فردی که نباید تنها و تنها از بعد مذهبی به وی نگاه کرد. درباره حضرت علی نباید صرفا به پسر جعفر ابن ابیطالب بودن، همسر حضرت زهرا بودن، داماد پیامبر بودن و مواردی از این دست کفایت کرد. حضرت شخصیت قابل توجهی در امور سیاسی و اجتماعی دارند که در سخنان ایشان متبلور است. در واقع نزدیکی ایشان به پیامبر منجر به تشکیل شخصیتی در حضرت شده که ایشان را شایسته شنیده شدن و پیروی کرده است؛ لذا بررسی عهدنامه میتواند از نقطه نظر جامعه شناسی سیاسی و سیاست بسیار مهم است. شخصیتی که از لحاظ سیاسی، اقتصادی، جامعه شناسی و ... قابل پیرویست و نکات ارزندهای را به ما میدهد.
درباره عهدنامه، اما از جهات مختلف میتوان صحبت کرد. اما یکی از مهمترین جنبههای شناخت عهدنامه، حوزه جامعه شناسی است.
در علوم اجتماعی درسی به نام قشربندی اجتماعی داریم. سرفصلی که صاحب نظران زیادی را در بطن خود دارد. از جمله این افراد مارکس، وبر و دورکهایم هستند که درباره طبقه و قشربندی در دوران مدرن سخن گفته اند.
رفتار مالک باید به نحوی باشد که این اقشار بدون لکنت زبان با او سخن بگویند! غیر متطعطعا! یعنی نگرانی از بابت سخنی که میگویند در دل این افراد نباشد که به گفتارشان منتقل شود و نتوانند به زبان روان مشکلات شان را با مالک درمیان بگذارند
اگر از بعد جامعه شناختی به متن عهدنامه نگاه کنیم، میبینیم که امیرالمومنین قشربندی خوبی از اجتماع دوران ارائه کرده اند و درباره موضوع طبقات سخن گفته اند. ایشان اصناف مختلف مردم را در آنجا مطرح کرده اند و اتفاقا در این میان، مراقبت از طبقه سفلی را حائز اهمیت بیشتری دانسته اند. در عین حال پیامها و دستورات دیگری نیز خطاب به کارگزاران سیاسی خود دارند. ایشان به مالک درباره وزرا سفارشهای زیادی میکنند و میگویند ممکن است سابقهای که در ذهن مردم از دیگر حکومتها و وزرا وجود دارد، همچنان در اذهان باقی مانده باشد؛ بنابراین مواظب باش که همان رویه را ادامه ندهند و برای این مراقبت افرادی را بر آنها بگمار تا به سمت فساد نروند.
همچنین ایشان در مورد طبقه عامه؛ یعنی کسبه، تجار، بازرگانان، طبقه سفلی-افرادی که هیچ وسیلهای برای امرارمعاش یا رفع گرفتاری هایشان ندارند- توصیه میکنند.
یا درباره گروه قضات صحبتهای مهمی دارند که یکی از آنان جلوگیری از ارتشاء در میان آنان است. حضرت میفرمایند که حقوق قضات را به میزانی افزایش بده که آنها در بهره مندی کامل باشند و در هنگام صدور احکام دچار خطا و اشتباه نشوند.
نکته دیگری که در عهدنامه وجود دارد، سفارش حضرت درباره تعامل مالک با طبقه سفلی است. ایشان به مالک میگویند که در هنگام حضور در مرکز حکومت، درب را به روی مردم بگشا. بگذار که آنها مستقیما با تو صحبت کنند و مسائل شان را در میان بگذارند. شاید کارگزاران تو این خواستهها را نشنیده باشند!
ایشان در همین رابطه میافزایند که رفتار مالک باید به نحوی باشد که این اقشار بدون لکنت زبان با او سخن بگویند! غیر متطعطعا! یعنی نگرانی از بابت سخنی که میگویند در دل این افراد نباشد که به گفتارشان منتقل شود و نتوانند به زبان روان مشکلات شان را با مالک درمیان بگذارند.
حضرت مالک را موظف میکنند که طوری رفتار کند که این ویژگی در خودش نیز نهادینه شود. هم خوب بشنود و هم خوب پاسخ دهد تا آنها نیز از هیبت حکومت و حاکم نترسند و خواسته هایشان را به راحتی بیان کنند.
نکته مهمی که در اینجا مایلم به آن اشاره کنم، موضوع حق در نهج البلاغه است. دنیای غرب امروز به این نکته معطوف شده که در کنار مفهوم نفع شخصی یا Self-interest-از زمان اسمیت تا امروز و پس از طرح نظریه ثروت ملل توسط ایشان- توجهها به این سمت و سو جلب شده است. غربیها براین باور بودند که منافع و امکانات در جوامع پراکنده هستند و هر فردی میتوان به اختیار خود از این مواهب برخوردار شود. در اینجا دخالتی از سوی دولت الزامی شناخته نمیشود. اما در سالیان اخیر و پس از ظهور جان رالز این نظریات دگرگون شد. رالز معتقد بود که نمیتوان کیک نفع شخصی را رها کرد و اینطور گفت که هرکس به میزان نیازش از آن بهره برداری کند! چون افرادی در جامعه وجود دارند که نمیتوانند سهم خود را از این کیک بردارند. افرادی مثل بیماران، افراد آموزش ندیده، افراد ناتوان، افراد بیسواد و بیکار و ...
حتی سهم افراد از عواملی مثل دوری یا نزدیکی به پایتخت کشور نیز بر سهم بری از این منافع موثر است! آیا حکومت نسبت به اینها تکلیفی ندارد؟
رالز بر این باور است که هر عضو جامعه حقوق و تکالیفی دارد. او شهروند جامعه است و پس باید از حقوق خود برخوردار باشد؛ بنابراین فرمولی که رالز پیشنهاد میدهد اینگونه است؛ اولویت کم برخوردارها در بهره وری از قانون! او بر این باورست که قانون باید به نحوی تنظیم شود که در ابتدای امر کم برخوردارها از بهرهها متنعم شوند. اگر بنا بر ایجاد اشتغال، منصب، پخش درآمد یا هر امکان اجتماعی ست، باید قواعد و مقررات به گونهای باشد که در درجه اول کم بهرهها در معرض این دستاوردها قرار داشته باشند. این همان موضوع حق است که وقتی ما به نهج البلاغه و عهدنامه مراجعه میکنیم، میبینیم که حضرت در سالیان پیش بر همین روند تاکید داشته اند. توجه ایشان به طبقه مستضعف یکی از مهمترین نمودهای بروز این جریان است.
در واقع مبنای قشربندی جامعه به تعبیر حضرت همین اولویت در برخورداری از حقوق برای طبقات است!بله. این زاویه نگاه در سخنان ایشان کاملا روشن است. مثلا ایشان در داستانهای مختلف نیز به این امر تاکید دارند. ایشان وقتی به خانه پیرزن فقیری در مکه میروند و ناتوانی مالی آن خانواده را میبینند، به خودشان میگویند که وقتی تو از این وضعیت خبر نداری، چگونه آتش جهنم را تحمل خواهی کرد؟! این گفتار در حالی از ایشان نقل شده که سر در تنوز منزل آن زن کرده اند و اینها را نجوا میکنند!
یا وقتی که طلحه و زبیر در بیت المال به خدمت ایشان میرسند و ایشان چراغ را خاموش میکنند و دلیل این کار را مراقبت در استفاده از مال بیت المال عنوان میکنند. یا تاکیدی که حضرت بر قطع نشدن حقوق خانوادههای خوارج از بیت المال داشته اند. یا رویکرد ایشان در برخورد با خوارجی که پشیمان شدند و فرار کردند و برخورداری آنان از بیت المال، نمونه رفتارهایی ست که نشان از اهمیت موضوع حق برای حضرت دارد.
امیرالمومنین درباره حق یک تعبیر مشهوری دارند؛ الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف! حق بزرگترین امور در موقع توصیف و سخن است و همچنین تنگترین امور در هنگام انصاف دادن است!
حضرت علی خطاب به مالک میگویند که بهترین مشاوران و همکاران تو افرادی هستند که تلخترین سخنان را در مورد حق با تو میگویند! یعنی تو را به راحتی نقد کنند و تو باید به صحبت آنان گوش دهی.
عهدنامه مالک اشتر از نظر من سخنی برای مردمان کوچه و بازار نیست! لزومی به قرائت این سخنان در میان مردم وجود ندارد. بلکه مخاطب اول عهدنامه حاکمان هستند. این عهدنامه از سوی امیرالمومنین برای فردی نوشته شده که شاید مقام او چیزی همطراز رئیس جمهور امروز است!
عهدنامه مالک اشتر از نظر من سخنی برای مردمان کوچه و بازار نیست! لزومی به قرائت این سخنان در میان مردم وجود ندارد. بلکه مخاطب اول عهدنامه حاکمان هستند. این عهدنامه از سوی امیرالمومنین برای فردی نوشته شده که شاید مقام او چیزی همطراز رئیس جمهور امروز است! فردی که بزرگترین حاکم جامعه است، بیت المال و امکانات را در دست دارد و میتواند دستورات مختلفی صادر کند. میتواند وظایف هر فرد و مسئول دیگری را معین کند. اگر او بخواهد عده زیادی از افراد در مناصب خود جابجا میشوند. در واقع سخن او منشاء اثر در جامعه است!
در حالیکه روند این سخنان در میان بالعکس است. ما معمولا سخنی را که مخاطب آن طبقه حاکمه است، در میان طبقات پایینتر میبینیم! سرانجام این سخنان و مشکلات به دست افرادی میرسد که اصلا توانی در حل آن ندارند! این در حالیست که مشکلات در میان مردم بروز کرده و باید مسئولان بالادستی مسئولیت حل آن را بر عهده بگیرند. این تلخیها و مرارتها برای مسئولانی ست که عهده دار مناصب شده اند. زیرا اینها هستند که مسئولیت پذیرفته اند!
امیرالمومنین در ابتدای عهدنامه اینطور نوشته اند؛ هذا ما امر به عبدالله امیرالمومنین. یعنی این سخن از سوی یک عبدالله صادر شده است! ایشان در ابتدای کلام شان تاکیدی بر منصب خلافت ندارند. ایشان میگویند که این سخن از جانب یک بنده خدا گفته میشود. ایشان خود را این چنین معرفی میکنند.
در ادامه حضرت به این نکته اشاره میکنند که؛ این فرمان برای چند امر مهم صادر شده؛ مالیات ستاندن، جهاد با دشمنان خدا و پس از آن طلب صلاح برای عموم مردم!
اینها نخستین درخواستهای امیرالمومنین از مالک برای عمران و مدیریت سیاسی در مصر است. ایشان این موارد را از مالک میخواهند تا مردم را به درستی ارشاد کنند. چیزی شبیه به وزارت ارشاد. اما با این تفاوت که ارشادِ حقیقی در آن جاری باشد و دخالت فرهنگی عمیق و خداپسندانه در زندگی مردم به جهت صلاح آنان صورت دهد. البته من هیچ وقت تناسبی بین تغییر فرهنگ مردم یک جامعه و عنوان ارشاد و وزارت ارشاد قائل نیستم! وزارت ارشاد باید تلطیف فرهنگی و انتشار جنبههای مثبت فرهنگها را در دستور کار خود قرار دهد تا مانع گسترش جنبههای نامطلوب فرهنگی در جامعه باشد.
نسبت حقوق اقشار و حقوقی که در جامعه امروزِ ما برای قشرهای مختلف در نظر گرفته شده، از نظر شما چگونه است؟ما با جامعه امیرالمومنین خیلی فاصله داریم. خواستههای ایشان در نهج البلاغه و عهدنامه، خیلی با واقعیات موجود فاصله دارد. ایشان در یکی از نامه هائی که خطاب به کارگزاران شان دارند، آنها را درباره خوردن فلان غذا، خریدن فلان منزل، پوشیدن فلان لباس و یا معاشرت با اغنیاء شماتت کرده اند! ایشان میفرمایند اینها آتشیست که تو بلعیدهای و بر تن کرده ای! این خواسته من از تو نبوده و نیست.
یا فرمایشی که ایشان درباره سبک رفتاری حاکم در عهدنامه دارند، چیزی متفاوت از امروز ماست. ایشان خواسته اند که رفتار و سبک زندگی حاکم در حد طبقه متوسط و پایین جامعه باشد.
وقتی در کشور ما انقلاب اسلامی پیروز شد، انقلابیون برای انجام اعمال خیر، امکاناتی از بیت المال یا اموال مصادرهای در اختیار گرفتند. این وضع منجر به این شد که عدهای از طبقات پایین و متوسط، به صورتی ناگهانی به طبقه بالا رفتند! این درست همان چیزی ست که حضرت مخالف آن بودند.
یا افرادی که در حوزه امور فرهنگی فعالیت داشتند، مشغول اقتصاد شدند! در نتیجه شما میبینید که بسیاری از ثروتها امروز در اختیار اینان است! این چنین است که ما امروز نمیتوانیم مظاهر برخی از رفتارهای اقتصادی در جامعه را منتسب به جریان طاغوت پیش از انقلاب بدانیم! امروز جوانانی که تربیت شده همین جامعه هستند ماشینهایی را سوار میشوند که نسبتی با روحیات جامعه مدنظر نهج البلاغه ندارد.
امیرالمومنین وقتی به خانه پیرزن فقیری در مکه میروند و ناتوانی مالی آن خانواده را میبینند، به خودشان میگویند که وقتی تو از این وضعیت خبر نداری، چگونه آتش جهنم را تحمل خواهی کرد؟! این گفتار در حالی از ایشان نقل شده که سر در تنوز منزل آن زن کرده اند و اینها را نجوا میکنند
حضرت علی خطاب به مالک میفرمایند؛ حالا که به حکومت رسیده ای، بدان که اموال مردم گوشتی نیست که تو به آن رسیده باشی و بتوانی از آن تغذیه کنی! این اموال متعلق به مردم است و تو تنها میتوانی مالیات را از آنان بستانی. مالیاتی که باید برای امورات همین مردم به مصرف رسانده شود. یعنی همان استصلاح اهلها و عمارت بلادها که در ابتدای عهدنامه به آن اشاره شده است. نه اینکه منابع مالی برای امور شخصی یا حاکمیتی غیر مردمی استفاده شود.
حضرت در جاییکه از خراج ستاندن صحبت به میان میآورند، از استصلاح اهل نیز سخن میگویند. میگویند مسکن و اشتغال و بیمه و تامین اجتماعی و ... را-به تعبیر امروزین- به صلاح برسان و پس از آن اموری را ترتیب بده که امر به معروف و نهی از منکر باشد! در جامعهای که مردم به صلاح و عمران نرسیده اند، نمیتوان سخن از امر به معروف و نهی از منکر و مالیات و ... به میان آورد. این دو مقوله مهم حادث نشده که ما امروز در جامعه مان نمیتوانیم به سادگی از بازار و مردم و ... مالیات دریافت کنیم. فرهنگ دریافت و صرف مالیات از سوی حاکمیت به درستی جاری نشده که امروز شاهد این وضعیت هستیم.
در همین حال مردم به عدهای نگاه میکنند که رشد پلکانی عجیبی درون سیستم حاکمیت دارند. مردم به وضعیت نابسامان خود نگاه میکنند و از سوی دیگر این رشد را میبینند. وضعیتی که خوراک، پوشاک، مسکن، بیمه و ... در آن سامانی ندارد و در نتیجه مردم نیز تن به مالیات و اموری از این دست نمیدهند. این چنین است که نه عمارت بلاد حادث میشود و نه استصلاح اهلها!
امیرالمومنین در عهدنامه میگویند که جامعه از طبقات تشکیل شده و هیچ یک از این طبقات بدون طبقه دیگری به صلاح نمیرسد. به این دلیل که این طبقات باید کمک رسان یکدیگر و در واقع لازم و ملزوم باشند. ایشان درباره طبقات سفلی، مالک را به خداوند قسم میدهند! میفرمایند که؛ الله الله فی طبقه السفلی!
جایگاه مفهوم انسانیت در ارائه این قشربندی کجاست؟ نگاهِ انسان مدارِ حضرت علی در فرازی که مردم را همتای مالک در افرینش یا برادرانش در دین میداند، شاهد محکمی بر این ادعاست. نظر شما در این باره چیست؟
حضرت علی میفرمایند؛ فانهم صنفان؛ و، اما لک اخ فی الدین او نظیر لک فی الخلق! ایشان در این فراز از عهدنامه عمومیترین سنخ بندی و قشربندی را از مردم به مالک ارائه میکنند. ایشان میفرمایند مردم بیش از این دو دسته نیستند؛ بنابراین هیچ فرقی بین حاکم و مردم نیست و نمیتوان گروهی را بر گروهی دیگر ترجیح و برتری داد.
آنچه اینجا مهم است، احترام به خلقت انسان هاست. حتی اگر این مخلوقات جز دین ما نباشند. ما در خلقت باهم برابر هستیم و برتری نداریم. ما دین اسلام را به عنوان دین برتر پذیرفته ایم و او اعتقاد دیگری را! اما من نمیتوانم این برتری را در زندگی اجتماعی وارد کرده و همه چیز را برای خود و هم مسلکانم بخواهم! این همان چیزیست که حضرت با توصیف حق، باب فتح آن را برای ما مسدود کرده است. امری که شاید خلاف خواستی باشد که ما را از یکدیگر تمیز میدهد.
این زاویه نگاه حضرت منجر به تشکیل دیدگاه ایشان درباره آزادی میشود. آزادیای که نه تنها در اندیشه، که در حوزه بیان نیز به خوبی جلوه گر است و رعیت را آزاد به بیان انتقاداتش در برابر راعی میکند.وقتی خداوند به انسان عقل داده، امکان تبادر هر امری به این عقل یا ذهن را نیز ممکن کرده است. بشر میتواند این امکانات و سوالات را مطرح کرده و البته برای این سوالات درخواست جواب نیز داشته باشد. عقل بشر حدی ندارد و در نتیجه سوالات بی حدی به آن خطور میکند. حتی از وجود خدا، پیامبر و یا ... سوال میکند! سوالاتی که نیازمند پاسخ و دلیل است. سوالاتی که میتواند به روشنی پاسخ داده شود. مثل پاسخی که امام صادق به آن فرد دهری داد. ایشان فرمودند که اطاعت خداوند و انجام مناسک، در صورت عدم وجود معاد به گذارنده آسیبی نمیرساند. اما فردی که این امور را انجام نداده، قطعا در آینده دچار خسران خواهد شد. این پاسخ هاست که میتواند برای افراد کارساز باشد. چون نمیتوان مانع سوال پرسیدن افراد شد. این خلاف خصلت بشر در پرسشگری ناشی از تعقل است.
نکته دیگر اینکه اگر بشر سوال میکند، نشات گرفته از زندگی اجتماعی او در جامعه است. عقل و زبان، به تعبیر برخی از جامعه شناسان، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. اندیشیدن در بین افراد وجود دارد و در واقع تفکر یک امر اجتماعی و پراکنده در جامعه است. اگر سوالی پدیدار شده، از همین کنش و واکنشهای بینافردی است. پس باید پاسخ این سوالات را یافت.
توانِ سوال پرسیدن، مربوط با بحث آزادی بیان است. مرحله قبل از آزادی بیان، آزادی اندیشه است. اندیشهای که منجر به بیان و هدایت در جامعه شود.
به این ترتیب ما با انواع سوالها و به تبع آن پاسخها و رشد مواجهیم. اما اگر این اندیشه و سوال، کانالیزه شود، رشد نیز اتفاق نخواهد افتاد.
در جامعه پیامبر اکرم، وقتی ایشان در آستانه ارتحال قرار میگیرند، فراخوانی برای حضور مردم در مسجد ارائه میدهند. خودشان نیز با تحمل سختی فراوان به مسجد میآیند. سپس از مردم درخواست میکنند که اگر حقی از ایشان به گردن دارند، بیان کنند. همه افراد میگویند که شما بر گردن ما حق دارید و ما خواستهای از شما نداریم. اما یک نفر از میان جمع ادعای دیگری دارد! او میگوید که حقی بر گردن پیامبر دارد!
حضرت در جاییکه از خراج ستاندن صحبت به میان میآورند، از استصلاح اهل نیز سخن میگویند. میگویند مسکن و اشتغال و بیمه و تامین اجتماعی و... را -به تعبیر امروزین- به صلاح برسان و پس از آن اموری را ترتیب بده که امر به معروف و نهی از منکر باشد! در جامعهای که مردم به صلاح و عمران نرسیده اند، نمیتوان سخن از امر به معروف و نهی از منکر و مالیات و... به میان آورد
وقتی او ادعای حق بر گردن پیامبر دارد، هیچ فردی او را از این اعتراض منع نمیکند! پیامبر او را به نزد خویش فرا میخواند و از حق او سوال میکنند. آن مرد نیز میگوید؛ روزی که شما به مدینه آمدید، در حین حرکت و ضربه زدن به شتر، ضربهای از شلاق شما به شانه من اصابت کرد. حضرت گفتند که شلاقی برای قصاص حق این مرد آماده کنید. اینجا هم، اما هیچ فردی به این مطالبه اعتراض نمیکند! حضرت شلاق را به مرد میدهند و میگویند که ضربهای به شانه ایشان بزند. مرد، اما میگوید که در آن زمان بدن من برهنه بود! پیامبر هم لباس خود را کنار میزنند و از وی میخواهند که ضربه را به شانه ایشان بزند!
اما آنچه در این داستان مهم است، تربیت جامعه پیامبر است! وقتی فردی از فرد دیگری حقی به گردن دارد، ولو اینکه آن فرد پیامبر خدا باشد نیز میتواند حق را مطالبه کند. تفاوتها در این رابطه بالکل نادیده انگاشته میشود. اطرافیان پیامبر نیز هیچ اعتراضی به این امر نمیکنند و اجازه میدهند که ذیحق، مطالبه اش را به سرانجام برساند.
این ترسیم درستی از جامعه پیامبر گونه است که حق به درستی در آن احیا میشود. نه فردی در آن دخالت میکند و نه ممانعت!
جامعه امیرالمومنین هم برآمده از فضای جامعه ایست که در زمان پیامبر ترسیم و اجرائی شده بود.
همین فضاست که راه مطالبه حق از سوی قشر ضعیف و سفلی را باز میکند. بنظر شما این زمینه در جامعه ما فراهم است؟
جامعه ما مثل بسیاری از جوامع معاصر، دچار مدرنیسم شده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما هم امروز در زمره جوامعی دسته بندی میشویم که دارای امکانات زندگی مدرن از کامپیوتر و اینترنت تا پیتزافروشی و ماهواره و ... هستند. این روند در تمام جوامع کم و بیش موجود است.
جامعه مدرن و ماقبل مدرن تفاوتهایی دارند. از جمله اینکه هریک از این جوامع نهادهای مخصوص به خود را دارا هستند. ما اگر امروز بتوانیم شیفت مان را از ماقبل مدرنیسم به مدرنیسم بپذیریم، یعنی پذیرفته ایم که عنوان جامعه مدرن بر فضای کشورمان اطلاق شود. ما به لحاظ تکنیکی و فنی مدرن شده ایم. اینترنت و رایانه نمونه مهم این امر است. اما به لحاظ برنامه یا نرم افزار، هنوز مدیریت درستی صورت نگرفته است.
ما در گذشته نهادی به نام کمک داشتیم. گروههایی با هدف کمک مردم به یکدیگر تشکیل میشدند و با جمع اوری منابع مختلف مالی و جنسی، کمک را رقم میزدند. دولتها هم در این دوران تنها کارکرد مخرب داشتند! به این معنا که نه تنها کمکی به این روند نمیکردند، بلکه به دلیل استبدادی بودن در روند این کمک رسانیها نیز اختلال ایجاد میکرده است. جامعه مردم سالار، اما یک تفاوت اساسی با جوامع استبدادی دارند و آن اینکه؛ به روند این کمک رسانیها یاری میرسانند. به این معنا که، چون از مردم و برای مردم آمده، روند امور را به سوی تامین معیشت و زندگی و ... طبقات مختلف-خصوصا طبقات و اقشار مستضعف- میبرد. سازوکاری که در جوامع مدرن برای این کار دیده شده، متفاوت است. یکی از این سازوکارها، سمنها یا سازمانهای مردم نهاد هستند. سازمانهایی که به زعم من، باید اجازه کثرت وجود آنها را در جامعه نهادینه کرد. حتی تعداد اسن سمنها باید نزدیک به عدد جمعیت هر کشور باشد. کمااینکه در برخی از کشورهای توسعه یافته، عدد سمنها از تعداد افراد بیشتر است. این یعنی هر فردی در یک یا چند سمن عضو است و نیازهای خود را با کمک این نهادهای مردمی پیگیری میکند.
پس ما باید روند قانونی ایجاد و توسعه سمنها را تسهیل کنیم. روندی که از سوی دولت و مجلس حمایت شود و منجر به تامین سازوکارهای لازم برای بهبود حرکت این نهادها در میان مردم میشود. پشتیبانی دولت به منظور مدیریت روندی ست که ممکن است برخی امور آن از حیطه توانایی سمنها بیرون باشد.
دولت امیرالمومنین دولتی ست که خادم جامعه است. دولتی که میتواند انواع و انحا نیازها و شرایط لازم برای زندگی بشر را فراهم و تامین کند. دولتی که میتواند حضور فزاینده اجتماعی، دسترسی به موفقیتها و مسائلی از این دست را برای مردم به ارمغان بیاورد. به موازات تضعیف این سازوکار اما، مشکلات و مسائل سیستمها و جوامع بیشتر از قبل خواهد بود. اگر سمنها و سازمانها مرتبط به کمک دستگاه حاکمیت نروند، سیستم قضاوت ما که امروز دچار ۱۵ میلیون پرونده است، در آینده نزدیک مبتلا به ۱۶ میلیون پرونده خواهد بود!
ما برای اصلاح این روند نیاز به دولت رفاهی نداریم. نکاتی که در باب دولت و حکومت اسلامی و دینی در چارچوب اندیشه بزرگان موجود است، میتواند بهترین الگو و راهگشا برای مسائل ما باشد.
/انتهای پیام/