به گزارش «سدید»؛ فاطمه موسوی ویایه: در سالیان گذشته و با رشد شتابان شهرنشینی بسیاری از مردم به از شهرها و روستاهای کوچک شان جدا شده، به شهرها و کلان شهرها مهاجرت کردند. این مسئله در سالهای نزدیک به دهه هفتاد به اوج رسید و در پی این شتاب، با تراکم بیش از حد جمعیت، شیوه جدیدى از زندگى شهرى را پیش روی شهرنشینان قدیم و جدید گذاشت. شیوهای از زندگی در غالب ابعاد خود یا دچار نارسایی بود و یا به شدت از تعارض فرهنگى، بىثباتى اجتماعى، بیکارى، مشاغل کاذب، خشونت، جرم، آمادگى براى آشوب و... رنج میبرد. ساکنان تازهای که به کلان شهرها آمده بودند، بنیه اقتصادی ضعیف تری نسبت به شهرنشینان داشتند و اینگونه شد که زمینه اسکان آنها در حاشیه بسیاری از شهرهای بزرگ فراهم شد. رشد شتابان مهاجران سبب شد ترکیب جمعیتی شهرها و استانهای بزرگ حالت طبیعی خود را از دست دهد و شهرهای حاشیهای به وجود آید. یکی از مهمترین اقشاری که در جریان این مهاجرتها حضور داشت، قشر زنان بود. زنانی که در جریان زندگی حاشیهای دچار مشکلات فراوانی شده اند. در این نوشتار مروری بر ابعاد زنانه زندگی حاشیهای داریم.
بخش عمدهای از فقرا را در جهان زنان تشکیل میدهند. زنانهشدن فقر میتواند دلایل متعددی داشته باشد. یکی از مهمترین آنها این است که در مواجهه با فقر اولین قشری که از چرخه آموزش و تحصیل حذف میشوند، زنان هستند. ازدواج زودهنگام دختران، یکی دیگر از دلایل توقف آموزش آنها در سنین پایین است. ازدواج در سن پایین معمولا ازدواجهای اجباری، ترتیب داده شده و بدون توجه به آمادگی روحی و احساسی دختر هستند که معمولا با تجربه بارداری در سن پایین و ابتلا به مشکلات جسمی و روانی نیز همراه است.
به دلیل فرودستی اجتماعی زنان و کمتر بودن سرمایه اجتماعی و فرهنگی آنان نسبت به مردان، انتظار میرود تعدادی از مشخصههای فرهنگ فقر مانند مسئولیتگریزی، پنهانکاری، آسیبپذیری اخلاقی، ازدواج مجدد اجباری یا ناچاری، ناامیدی و ... در بین زنان حاشیه نشین بیشتر از مردان باشد و در نتیجه آسیبهای اجتماعی، چون اعتیاد و روسپیگری نیز بیشتر از زنان ساکن مناطق عادی خواهد بود
زنان به عنوان نیمی از جمعیت حاشیه نشین از بسیاری جهات دچار محرومیتهای اجتماعی - اقتصادی و فرهنگی مضاعفی هستند که انها را به شدت در معرض آسیب قرار میدهد. زنان آسیب دیده به دختران و زنانی اطلاق میشود که به دلایلی، چون متشنج بودن خانواده، اغفال و ... از کانون خانواده فرار نموده و یا در اثر اختلاف و سوء تفاهم از خانواده اخراج شدند و یا فاقد سرپرست یا سرپرستی موثر بوده و آمادگی و درایت اجتماعی و روانی لازم و یا توان کافی اقتصادی برای زندگی مستقل را نداشته و احتمال آسیب پذیری حاد و افتادن در دام اعتیاد و روسپیگری برای آنها وجود دارد. این ذهنیت در اثر عوامل خارجی متعدد تقویت یا تضعیف میشود. عامل مهمی که در این یادداشت تلاش داریم بر آن متمرکز شده و بیشتر مورد بحث قرارش دهیم، دور ماندن زنان از کانون اجتماعی و اقتصادی شهرها و سکونت شان در مناطق حاشیهای است.
سوال اصلی این یادداشت این است که چه عواملی منجر به اسیب پذیری بیشتر زنان حاشیه نشین نسبت به زنان شهرنشین عادی شده است؟ آیا فقر یا بدسرپرستی تنها عامل لغزش آنها به سمت اعتیاد و روسپیگری است؟
فرهنگِ فقر چیست؟رابرت چمبرز ابعاد پنج گانهای را برای فقر و محرومیت تحت عنوان خوشههای نامساعد که "تلهی محرومیت" را تشکیل میدهند، مطرح میکند. این خوشههای نامساعد عبارتند از: فقر، ضعف جسمانی، آسیب پذیری، انزوا و بی قدرتی. او بر این عقیده است که مردم پس از اولین یورش فقر سریعاً دچار شدیدترین وضعیت محرومیت میشوند و به موازات افزایش سریع فقر، آسیب پذیری افزایش یافته و به بی قدرتی و حالاتی نظایر آن میانجامد و به این ترتیب مجموعهای از محرومیتهای پیوسته و همبسته پدید میآید. هر یک از این خوشهها با یکدیگر در ارتباط متقابل بوده، تقویت کننده همدیگر هستند و در مجموع موجب شکل گیری تلهی محرومیت میشوند که فقرای کشورهای جهان سوم، به خصوص فقرای روستایی این کشورها را در خود گرفته است.
از نظر اسکار لوئیس فقر فقط جنبه سلبی ندارد و در واقع تنها به معنای محرومیت اقتصادی نیست؛ بلکه فقر شیوهای از تفکر و مجموعهای از هنجارهاست که خصلت سازگارکننده نیز دارد. نکته مهمتر این که نسلهای مختلف این فرهنگ را به ارث برده و آن را باز تولید میکنند. به اعتقاد لوئیس، فرهنگ فقر فرهنگ جدیدی است که در نتیجه برخی تحولات در نظام سرمایهداری و توسعه جوامع شهرنشین بهوجود آمده است. فرهنگ فقرا از یک طرف عدم برخورداری از امکانات و زیستن در شرایط فقیرانه بوده و از سوی دیگر، محصول زندگی در جوار فضایی است که شما در آن شرایط زندگی مرفهانه را هم میبینید. به بیان دیگر، اسکار لوئیس توضیح میدهد که پیدایش خرده فرهنگ فقر زمینههای اجتماعی و تاریخی داشته است که از جمله آنها از هم پاشیده شدن نظام اقتصادی - اجتماعی و طبقاتی و جایگزین شدن آن با نظامی دیگر، فتوحات امپریالیستی و تداوم نظام بردگی، فروپاشیده شدن نظامهای قبیلهای و مهاجرت به شهرها است. (فاضلی، ۱۳۸۵) اسکار با برشمردن هفتاد خصیصه آنها را در چهار نوع دستهبندی کرده که دو مورد آن مرتبط با بحث زندگی حاشیهای به حساب میآید.
الف) در روابط اجتماعی میان خرده فرهنگ فقرا و جامعه بزرگتر مردم یا درگیر نمیشوند و یا فاصله خود را از جامعه بزرگتر حفظ میکنند. آنها فاقد نهادهایی، چون اتحادیههای کارگری و احزاب سیاسی بوده و میتوان نوعی بیاعتمادی نسبت به نهادهای مسلط در جامعه را در میان آنان مشاهده کرد.
ب) ماهیت اجتماع محلههای فقیرنشین (Slum) به گونهای است که ساختاری شلوغ متشکل از خانههای فقرا با حداقل ساختار سازمانی فراسوی فضای خانواده مشاهده میشود. نهادها با برخورداری از حداقل نیازهایشان رشد کرده و اقتصاد محله به شکل غیررسمی است و استفاده از اجناس دست دوم به وفور وجود دارد.
کارکرد فرهنگ فقر در درجه اول- همانند تمامی فرهنگ ها- سازگار ساختن انسانها با شرایط موجود است. فقرا در شرایط مادی و اقتصادی خاصی قرار دارند که معمولا برون رفت از آن برای آنان دشوار است. در چنین شرایطی فرهنگ فقر شکل میگیرد. یعنی مجموعهای از باورها، هنجارها و ارزشها در افراد ایجاد میشود که سازگاری آنان با چنین شرایطی را افزایش میدهد. این امر باعث کاهش آلام و رنجهای فقرا از قرار گرفتن در این شرایط میشود. اما در کنار کارکرد مثبت کاهش رنج در فقر بودن با مجموعهای از ایدئولوژی ها، باورها و هنجارها، فرهنگ فقر دارای این کارکرد منفی یا کژکارکرد نیز هست که با سازگار نمودن و قابل پذیرش کردن شرایط فقر اقتصادی، انگیزه و امکان برون رفت از این شرایط را نیز در افراد تضعیف میکند.
از دیدگاه انسان شناسی و به تعبیر بوردیو، مهمترین کمبود سرمایه (علاوه بر کمبودها و فقدان سرمایههای محیطی، فیزیکی، مالی) در این زمینه کمبود سرمایههای اجتماعی- ارتباطی و سرمایه فرهنگی است. ناهمگونی مهاجران و ساکنان مناطق شهری و بی ثباتی سکنه و جا به جایی خانوارها موجب شده است تا تعلق خاطر و همبستگی اجتماعی در این مناطق سست باشد. البته ساکنان در برابر مدیران شهری و ماموران شهرداری که محل سکونت انان را تهدید به تخریب میکنند، به سرعت متحد میشوند، اما در سایر موارد میزان همبستگی بین ساکنان حاشیه نشین محدود به آشنایان، اقوام و در نهایت قومیتهای یکسان محدود میماند به همین دلیل کنترل و نظارت اجتماعی که یکی از ابزارهای همنوایی و ممانعت از کجروی اجتماعی است در این مناطق اندک است. نداشتن حس تعلق شهروندی و پایین بودن مشارکت اجتماعی، احساس تبعیض و سرخوردگیهای انباشته شده از ویژگی بارز ساکنان مناطق حاشیه شهری است.
زنان، در حاشیه بی چارگی!با این اوصاف قابل انتظار است که در کنار فرهنگ فقر، نرخ اسیبهای اجتماعی در این مناطق بالاتر باشد. به دلیل فرودستی اجتماعی زنان و کمتر بودن سرمایه اجتماعی و فرهنگی آنان نسبت به مردان، انتظار میرود تعدادی از مشخصههای فرهنگ فقر مانند مسئولیتگریزی، پنهانکاری، آسیبپذیری اخلاقی، ازدواج مجدد اجباری یا ناچاری، ناامیدی و ... در بین زنان حاشیه نشین بیشتر از مردان باشد و در نتیجه آسیبهای اجتماعی، چون اعتیاد و روسپیگری نیز بیشتر از زنان ساکن مناطق عادی خواهد بود. برای اثبات مدعیات مطرح شده در این نوشتار به سراغ تحقیق هائی میرویم که در این راستا انجام شده و ادامه متن را در مصادیق علنی پی میگیریم.
نقدی و زارع (۱۳۹۲) نیز نگرشها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی زنان حاشیه نشین شهرک سعدی شیراز را بررسی کردند و دریافتند که مشارکت این زنان در حد متوسط میباشد. در زمینه تعلق شهروندی یافتهها حاکی از تعلق زیاد (۵۳ درصد) زنان به شهر شیراز میباشد. همچنین بیشتر زنان تقدیرگرا بوده اند و شیوع فرهنگ فقر در محله در حد متوسط (۸۰.۷ درصد) میباشد. روابط بسیار ضعیف همسایگان با یکدیگر (۷۷ درصد)، اعتقاد به زیاد بودن آسیبهای اجتماعی و سبک زندگی فقیرانهتر از جمله دیگر نتایج به دست آمده در بخش توصیفی این تحقیق است.
به اعتقاد لوئیس، فرهنگ فقر فرهنگ جدیدی است که در نتیجه برخی تحولات در نظام سرمایهداری و توسعه جوامع شهرنشین بهوجود آمده است. فرهنگ فقرا از یک طرف عدم برخورداری از امکانات و زیستن در شرایط فقیرانه بوده و از سوی دیگر، محصول زندگی در جوار فضایی است که شما در آن شرایط زندگی مرفهانه را هم میبینید. به بیان دیگر، اسکار لوئیس توضیح میدهد که پیدایش خرده فرهنگ فقر زمینههای اجتماعی و تاریخی داشته است
علیزاده (۱۳۹۰) در مطالعه کیفی به بررسی فرهنگ فقر زنانه در بین زنان سرپرست خانوار ساری پرداخت. او با ترکیب دو نظریه فرهنگ فقر اسکار لوئیس و رویکرد تفسیری گیرتز در صدد برآمد ماهیت و ابعاد فرهنگ فقر را در بین زنان مورد مطالعه آشکار سازد. بر همین اساس، با اتخاذ روششناسی کیفی، ۲۸ نفر از زنان و مددکاران بهزیستی مورد مصاحبه عمیق قرار گرفته و دادههای گردآوریشده با استفاده از شیوه تحلیل تماتیک یا موضوعی تحلیل شدند. یافتههای این مطالعه کیفی ضمن بیان عناصر عمومی فرهنگ فقر از قبیل: کمسوادی، مسئلهی مسکن و نظایر آن، مقولههای خاصی نیز به دست داد که تحت عنوان شاخصهای "فرهنگ فقر زنانه" عنوان شدهاند. این مقولهها عبارتند از: مسئولیتگریزی، مشارکتگریزی، پنهانکاری، تعصب جنسیتی، آسیبپذیری اخلاقی، ازدواج مجدد اجباری یا ناچاری، خطرپذیری پایین و دریوزگی. مقولههای مذکور با استناد به دادههای مصاحبهای بیانگر ماهیت چندبعدی فرهنگ فقر زنانه و شیوهی تداوم آن هستند.
عنبری و بقایی (۱۳۹۳) در بررسی فرهنگ فقر زنانه در منطقه دیزج همدان به این نتیجه رسیدند که اعتیاد، خودکشی، دزدی و تن فروشی به ترتیب اولویت، بیشترین فراوانی را در منطقۀ مورد پژوهش دارند. یافتهها نشان میدهد برخی از صفات غالب فرهنگ فقر، در خانوادههای افراد آسیب دیده وجود دارد. نگرشها و رفتارهای موسوم به فرهنگ فقر اعم از بی انضباطی، بیتعهدی و جمعگریزی، مقوّم و ترغیبکنندۀ زنان مورد بررسی به سوی آسیبهای خاص است.
نقدی با بررسی پرونده ۵۰ زن دارای پرونده قضایی در همدان دریافت که دو سوم این افراد که ساکن حاشیه شهر هستند، وضعیت اقتصادی خانواده خود را نامناسب توصیف کردند. علاقه انها به همسرشان کم بود و از زندگی مشترک خود رضایتی نداشتند. خرید و فروش مواد مخدر، جرایم منکراتی و سرقت را جرایم متداول در محل سکونت خود میدیدند و تقاضا برای خدمات جنسی را بالا براورد میکردند. در عین حال همسایگان را نسبت به فحشا بی تفاوت دانستند. (نقدی، ۱۳۹۲، ص. ۲۷۳ - ۲۷۲)
مرور نتایج این تحقیقات که در مناطق مختلفی در جغرافیای کشور ترتیب داده شده، حکایت از وجود مولفههای مشترکی در فرهنگ فقر زنان حاشیه نشین است. اغلب آنها بخاطر عدم برخورداری از شرایط اقتصادی مساعد، عدم دسترسی به امکانات آموزشی و تربیت فرهنگی و... دچار آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، تن فروشی و قانون شکنی شده اند. سرفصل مشترکی که در مناطق حاشیهای مختلف، با پوششهای گوناگونی خود را نشان میدهد.
مسئله دیگری که در برخی از تحقیقات وجود داشته و پژوهشگران مسائل اجتماعی به آن اشاره داشته اند، ارتباط تضعیف جایگاه زنان حاشیه نشین در نسبت با ازدواج آنان با مهاجران غیرقانونی است. مهاجرت بی رویه اتباع افغانی و ازدواج آنان با زنان ایرانی تبعاتی، چون کودکان بی شناسنامه به همراه دارد. به دلیل سکونت بخش بزرگی از مهاجران افغان در حاشیه شهرها و ازدواج آنان با زنان ساکن در منطقه، مشکل ثبت نشدن قانونی ازدواج و کودکان بی شناسنامه به مصائب زنان حاشیه نشین افزوده شده است. این مشکل بیشتر از همه در استان سیستان وبلوچستان دیده میشود. برآورد میشود ۲۰ درصد از جمعیت زنان این استان گرفتار مشکلات متعدد و آسیبهای اجتماعی هستند. بررسی زنان و کودکان محبوس دربند نسوان و کانون اصلاح و تربیت استان نشان میدهد که ۹۰ درصد افراد در بند حاصل تربیت در خانوادهای بدون هویت، بی سرپرست و بدسرپرست، عدم برخوردار از امکانات تحصیلی و اجتماعی هستند. ثبت نشدن قانونی ازدواج و کودکان بدون شناسنامه، وضعیت بد بهداشتی، بیسوادی و محرومیت از امکانات اولیه زندگی و رفاهی، بخشی از مشکلات زندگی زنان آسیب پذیر و حاشیه نشین این استان است. مشکل بدسرپرستی و بی سوادی تنها به استانهای محروم محدود نمانده است؛ آمارهایی که از اطراف تهران و کرج در شهرری، ورامین و اسلامشهر و کن تهران جمعآوری شده، نشان میدهد: «ازدواج زیر ١٨ سال در این مناطق ٥٦درصد بود که همراه با بارداری زودهنگام بوده است. ٦١ درصد مادران بیسواد و اغلب بیشناسنامه بودند. میزان آگاهی آنها فوقالعاده پایین بود و سادهترین مسایل بهداشتی را نمیدانستند. اغلب مادران زیر ٣٠ سال در این مناطق ٣ بارداری داشتند. راهحل پیشروی خیلی از نوزادان ناخواسته آنها، فروش و اجاره برای کار در خیابان است.» (عینی فر، ۱۳۹۳) بیشترین عامل اعتیاد زنان، شوهرانشان هستند؛ چراکه مردان برای رهایی از سرکوفت و پاسخگویی به خانواده در مورد اعتیاد خود، زنان و همسران خود را در مصرف مواد مخدر همراه میکنند یا در فروش و تأمین مواد مخدر از آنها استفاده میکنند. (همان)
مهاجرت از بد به بدتردر گذشته الگوی مهاجرت در کشور ما مردانه بود، اما در دهههای اخیر، این الگو تغییر کرده است و در حال حاضر خانوادهها و حتی زنان سرپرست خانوار هم در مناطق مهاجرپذیر و در میان حاشیه نشینان حضور دارند. بسیاری از زنان ساکن در روستاها و حاشیه شهرها به دلیل نداشتن سرمایه اجتماعی و فرهنگی لازم در صورت بی سرپرستی و یا بدسرپرستی در معرض آسیب هستند. آنان به دلیل فقدان تحصیلات و مهارتهای زندگی و همچنین شغل مناسب از امنیت مالی بی بهره بوده و در تامین اصلیترین مایحتاج زندگی خود به شوهرانشان وابستگی شدید دارند و در برابر اعتیاد و خشونت خانگی بی دفاع هستند. زنان بسیاری با تشویق شوهرشان به دام اعتیاد میافتند یا برای تامین مالی به خرید و فروش موادمخدر یا روسپیگری دست میزنند. آنان بعضاٌ نسبت به پیامدهای جرائم ناآگاه هستند و همین امر آنان را در معرض سوء استفاده قرار میدهد و توسط نزدیکان گمراه میشوند تا به عنوان پوششی برای ارتکاب جرایم از آنها استفاده شود.
مروری سیستماتیک بر تحقیقات انجام شده نشان میدهد که زنان حاشیه نشین نه تنها از فقر مادی و گیر افتادن در تله محرومیت رنج میبرند بلکه فقر از طریق مؤلفههای فرهنگی شامل بیتفاوتی اجتماعی، نابسامانی خانوادگی و ناامیدی، به ایجاد و افزایش آسیب در این زنان منجر شده است. انان نه تنها در حوزه سلامت جنسی و باروری آموزشی ندیدند بلکه در زمینه رعایت بهداشت نیز بی اطلاعند. نسبت بی سوادی وکم سوادی در بین زنان حاشیه نشین شهرها بالاست. شاخصهای سلامت و رفاه در این مناطق بسیار پایین است از این رو سلامت، بهداشت، آموزش و امنیت زنان و دختران در این مناطق از محورهای مهمی است که باید مورد توجه سیاستگذاران اجتماعی قرار گیرد.
*فاطمه موسوی ویایه- دانشجوی دکترای جامعه شناسی مسائل اجتماعی ایران