بررسی خلأهای نظام تعلیم و تربیت دینی در نظام جمهوری اسلامی ایران در گفتگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی ذوعلم:
رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: دچار یک نوع فهم و تلقی نارسا درباره تربیت دینی هستیم یعنی غالباً این گمان وجود دارد که تربیت دینی در کنار تربیت علمی، سیاسی، اقتصادی و زیستی قرار دارد در حالی که تربیت علمی ما هم باید یک تربیت دینی در عرصه علم باشد.
گروه تعلیم و تربیت «سدید»؛ حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی ذوعلم رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و معاون موسسه پژوهشی حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری است وی همچنین دارای سابقه مدیریتی در حوزه آموزش و پرورش و برنامه ریزی تحصیلی است.در این مصاحبه در خصوص خلا‌های نظام تعلیم و تربیت دینی در نظام جمهوری اسلامی ایران با وی به گفتگو نشسته ایم.
 
* در جهانی که هر روز فرایند مدرن شدن در آن ابعاد جدیدی می‌یابد، تعلیم و تربیت دینی در مواجهه بنیادینش با تربیت سکولار چگونه خود را می‌نمایاند و چه تفاوت‌هایی میان این دو نظام تربیتی دیده می‌شود؟
پاسخ به این سوال به تلقی ما از دین برمی گردد، اگر دین را به یک معنای حداقلی و معنایی که در غرب امروز از دین برداشت می‌شود، محدود کنیم قطعاً تربیت دینی توجیه عقلانی و منطقی نخواهد داشت یعنی اگر از دین به عنوان یک مقوله فردی ناظر به یک نوع احساس عاطفی و صرفاً تامین نیاز‌های معنوی فردی تعریف شود، خود به خود دین یک جنبه حاشیه‌ای پیدا می‌کند و نقشی در زندگی واقعی نخواهد داشت، اما اگر ما دین را به معنای نظام فکری مبتنی بر عقل و وحی تلقی کنیم که می‌خواهد اساسی‌ترین و ریشه‌ای‌ترین نیاز‌های انسان را پاسخ دهد و در حقیقت بستر اصلی و عامل اساسی در پیشرفت و رشد و تعالی انسان در بُعد تعالی فردی و اجتماعی است، در این صورت لاجرم تربیت دینی می‌تواند برای ما یک تربیت راهگشا باشد، اگر بخواهم کمی روشن‌تر این نکته را توضیح دهم باید عرض کنم که ما در مواجه با دو تلقی از دین هستیم، یک نوع تلقی از دین با همان تلقی که در دوره رنسانس در غرب در مواجهه با مسیحیت شکل گرفت، مسیحیتی که یک دینِ تاریخ مصرف گذشته بود و از یک مبانی عقلانی مبتنی بر فطرت برخوردار نبود و در جامعه آن روز غرب مانع پیشرفت علم و تفکر بشری بود. یک چنین مواجهه‌ای با دین، معلوم است که یک تلقی در حقیقت دین گریز را به انسان خواهد داد، اما یک تعریف دیگری که ما از دین داریم دین حق و دین واقعی است که پیامبران آن را برای انسان‌ها آوردند و مصداق عینی و کامل آن دین هم دین اسلام است، اسلام مبتنی بر عقلانیت و اجتهاد و به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) اسلام ناب محمدی، اگر این اسلام را به عنوان دین تلقی و این تعریف از دین را قبول کنیم در این صورت نه فقط نظام تربیتی بلکه نظام اقتصادی، سیاسی و حقوقی ما در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و روابط بین‌الملل باید بر مبنای اسلام بازسازی و بازتعریف شود تا اینکه بتوانیم به آن پیشرفت واقعی دست پیدا کنیم و در مقابل آن بحران‌ها و معضلات بایستیم.

* تربیت مدرن، تنها یک فرم و شکل تربیتی است و می‌توان این فرم را بر بنیاد‌های تربیت دینی سوار کرد؟ یا این شکل از تربیت، فرمی از تربیت سکولار است که نمی‌توان آن را از محتوای سکولار خود جدا ساخت؟
اینجا باز با دو تعریف از دوره مدرن مواجه هستیم، یک تعریف از مدرنیته این است که مبانی نظری و فکری سکولاریسم را بپذیریم و به جدایی بشر از دین قایل شویم که در حقیقت این تعریف از مدرنیته متناسب با همان تعریف اول از دین است که من در بخش قبلی عرض کردم. آنچه که در غرب اتفاق افتاد در واقع همین بود، در غرب وقتی که مسیحیت را کنار گذاشتند، نتوانستند مبانی فکری و فلسفی متعالی و پاسخگو را جایگزین کنند به همین جهت به نگاه‌های اومانیستی رسیدند و سکولاریسم زاییده‌ی این نگاه است یعنی وقتی عقل خودبنیاد بشر را تنها منبع علمی و فکری بشر تلقی کنیم و بخواهیم تنها یافته‌های تجربی را مبنای تصمیم گیری‌های کلان خودمان قرار دهیم، خود به خود با یک محدودیت منبع معرفتی مواجه خواهیم بود که آن محدودیت منبع معرفتی مانع دستیابی ما به راه حل‌های واقعی برای مسائل کلان بشری است. امروز در زندگی اجتماعی غرب بحران‌های مختلفی دامن گیر آن‌ها شده و بزرگان و نخبگان منصف آن‌ها این مساله را اذعان می‌کنند در حقیقت این بحران ناشی از جدایی انسان از یک منبع معرفتی زلال و پاسخگو است و آن منبع معرفتی زلال و پاسخگو همان منبع معرفت وحیانی است؛ اگر که تجدد به معنای بریدن از منبع معرفتی وحیانی است قطعاً نمی‌تواند تربیت دینی بر آن پایه استوار شود. اما یک معنای دومی هم برای مدرنیته قائل هستیم و آن اینکه تجدد به معنی دستیابی به راه‌های جدید و دستاورد‌های تازه در عرصه فناوری، روش‌ها و تجربه‌های بشری است که اگر اینطور هست یافته‌های دوره‌ی جدید می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد و در بحث قالب ها، روش‌ها و ابزار‌ها برای ما استفاده شود منتها باید در اخذ این دستاورد‌ها به دقت مراقبت کنیم که دچار مبانی نظری معیوب و نارسای غربی نشویم بنابراین در این مورد نمی‌توان سخن از ترکیب یا تلفیق به میان بیاوریم بلکه باید سخن از این مسئله به میان بیاوریم که ما نیاز به بازسازی و طراحی یک نظام تعلیم و تربیت اسلامی ایرانی داریم که مبتنی بر مبانی نظری و ارزشی اسلام ناب و با استفاده از همه تجربه‌های معتبر علمی و بشری است.

* نظام تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش ایران که جامعه‌ای اسلامی است تا چه حد می‌تواند تربیت دینی که از آن تعریف داشتید را محقق سازد یا اینکه تا به حال آن را محقق کرده است؟
ما اساساً دچار یک نوع فهم و تلقی نارسا درباره تربیت دینی هستیم یعنی غالباً این گمان وجود دارد که تربیت دینی در کنار تربیت علمی، سیاسی، اقتصادی و زیستی قرار دارد در حالی که این تلقی نادرستی است چرا که معتقدیم اسلام یعنی همان دین حق و جامع که همه ابعاد و سطوح تربیتی ما را تحت هدایت خودش قرار می‌دهد؛ در حقیقت ما در عرصه تربیت علمی هم باید با یک نگاه دینی به مسئله بنگریم یعنی بتوانیم آن تعریف از علم را که یک تعریف بسیار متعالی است و انگیزه عمیقی به انسان‌ها می‌دهد و یک جایگاه معتبری به علم ارائه می‌دهد، را در تربیت علمی به کار بگیریم. در حقیقت دین در تربیت علمی، تقویت انگیزه یادگیری و پژوهش، ارتقای افق پژوهش‌های علمی و ایجاد خلاقیت علمی ما تاثیرگذار است بنابراین تربیت علمی ما هم باید یک تربیت
اگر بخواهیم خلاء مهمی که داریم را در دو نکته بیان کنیم اولین خلاء مسئله بودگی آموزش و پرورش در سطح کلان کشور است که هنوز به عنوان یک مسئله مهم مطرح نمی‌شود و دومین خلاء یک مجموعه منسجم فکری و طراحی است که حرکت واقعی تعلیم و تربیت در کشور را بر مبنای آن سند‌ها و سیاست‌های مطلوب و درست بازسازی و بازتعبیر کند
دینی در عرصه علم باشد. تربیت سیاسی هم باید تحت هدایت دین قرار بگیرد تا قدرت و سیاست را به عنوان یک هدف تلقی نکنیم بلکه قدرت را به عنوان یک امانت تلقی کنیم و مسئولیت‌های اجتماعی را یک تکلیف تلقی کنیم نه اینکه امتیاز تلقی کنیم و به ریشه‌های دینی مقابله با تبعیض و بی عدالتی و ظلم توجه کنیم؛ بنابراین تربیت سیاسی، اقتصادی، زیستی، فناورانه و تربیت بدنه هم تحت شعاع تربیت دینی هدایت می‌شود بنابراین ملاحظه می‌کنید که تربیت دینی در واقع یک شاخه‌ای از تربیت‌های مورد نیاز ما نیست بلکه چتری است که باید همه لایه‌ها و عرصه‌های تربیتی ما را تحت تاثیر خودش قرار دهد، اما متاسفانه امروز این فهم و تلقی چندان رایج و محقق نیست یعنی غالباً تلقی ها، تلقی‌های سطحی نگرانه نسبت به تربیت دینی است؛ تصور می‌شود که دانش آموزان فقط در کلاس دینی باید تربیت دینی پیدا کنند، این نگاه، نگاهی سطحی و غلطی است معنای این کلام این نیست که ما در تربیت علمی خود تنها آیات و روایات برای فرزندان سرزمین خود تدریس کنیم، به این معنا نیست که در تربیت سیاسی و اقتصادی از دانش سیاست و اقتصاد استفاده نکنیم. اگر نگاه عمیق در تربیت دینی شکل بگیرد برای ما یک فرایندی را ترسیم خواهد کرد که در این فرایند مبانی و ارزش‌های دینی می‌تواند یک نگاه واحد و یک همسویی عمیقی را در تربیت دانش آموزان ایجاد کند. امروزه یکی از مشکلات ما در عرصه‌های تربیت رسمی این است که جهت گیری تربیتی ما در عرصه‌های مختلف متفاوت و با یکدیگر متعارض است یعنی دانش آموزان تلقی که در درس زیست شناسی به دست می‌آورند با آن تلقی که در درس ادبیات یا در درس دینی به دست می‌آورند، یکسان نیست بنابراین گاه یک نوع تعارض نامرئی پنهان در درون دانش آموزان شکل می‌گیرد اگرچه تلاش‌های بسیاری شده تا این تعارض‌ها حل شود و یک همسویی ایجاد شود، اما ما هنوز به حد اعلایی از آن همسویی نرسیدیم. شکاف عمیق تری که وجود دارد شکاف بین متون درسی و نوع تعامل معلمان با دانش آموزان است یعنی هرچند ساعتی که در متون درسی بحث تفکر، اندیشه ورزی، پرسش گری، نقد و از این قبیل مفاهیم جریان پیدا کند، اما اساساً بسیاری از معلمین ما از این مفاهیم بیگانه هستند و آن فرهنگ وجود ندارد.
شکاف دیگری که وجود دارد میان تربیت محیط خانوادگی و تربیتی است که باید در مدرسه صورت گیرد. در حقیقت میان نوع مدیریتی که در مدارس اعمال می‌شود، جهت گیری که رسانه‌ها دارند و تبلیغات دینی رایج با آموزه‌های اساسی تربیت دینی فاصله‌ها و شکاف‌هایی وجود دارد. اگر یک نگاه عمیقی به تربیت دینی داشته باشیم و در حقیقت قائل به این باشیم که ارزش‌ها و فرهنگ دینی صحیح باید بر تربیت دینی سایه انداخته باشد لازم است که در همه این سطوح بازنگری‌ها و بازسازی‌های اساسی انجام دهیم.

* تقریبا هر چند سال یکبار بیان می‌شود که نظام آموزشی سابق با چالش‌هایی روبرو است و هدف ما را نسبت به تعلیم و تربیت فراهم نمی‌کند و پس از آن از تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت آموزش و پرورش می‌گوییم؛ چرا تا به حال ایده آل‌هایی که در تعلیم و تربیت دینی داریم و مطرح کردیم عملی نشدند؟
بله درست است. ما سند‌ها و سیاست‌های بسیار خوبی در اختیار داریم که خود این دستاوردی است که در طول ۱۰ سال گذشته حاصل شده است اگرچه نقطه عزیمت و نقطه آغاز خوبی است، اما نقطه آغاز فقط نقطه آغاز است، اگر نتوانیم نقطه آغاز را امتداد دهیم و از راهکار‌های درست استفاده کنیم، در این مسیر موفق نخواهیم بود. تا وقتی که این سند‌ها و چشم انداز‌ها درست فهم نشود و در یک مسیر بازطراحی به ما کمک نکند و در مسیر برنامه ریزی و اقدام به ما کمک نکند، مشکلی از ما حل نخواهد کرد. درست مانند اینکه می‌خواهیم حرکت به سمت شهری کنیم، پیدا کردیم که کدام جاده ما را به آن شهر خواهد رساند، اما اگر همان اول جاده بنشینیم و حرکتی نکنیم هرگز به آن شهر نخواهیم رسید. ما خوشبختانه به آن نقطه‌ی آغاز رسیده ایم. این نقطه آغاز بسیار هم مهم بوده است یعنی همین که یک تعریف عمیق و گسترده از تربیت دینی ارائه شود که در این اسناد اتفاق افتاده است خود این دستاورد بسیار بالایی است. متاسفانه در حال حاضر اولاً مشکل اساسی که وجود دارد، این است که تعلیم و تربیت که مسئله اول هر جامعه‌ای باید باشد امروز نه تنها مسئله اول جامعه ما نیست بلکه مسئله دوم و سوم هم نیست یعنی شما به عنوان یک فردی که در رسانه مشغول هستید، ببنید که چه مقدار کلیدواژه‌های ناظر به نظام تربیتی در مصاحبه‌ها و اظهارنظر‌های مسئولان درجه اول کشور ما به گوش جامعه می‌رسد، چه مقداری مقالات و گفتگو‌ها و مباحثه‌هایی که در صفحات اول روزنامه‌ها و سایت‌های خبری هست ناظر به تعلیم و تربیت است. چه مقداری مباحثات مجلس و قانون گذاری ما مربوط به تعلیم و تربیت است، همه این مسایل نشان می‌دهد که واقعاً تعلیم و تربیت مغفول واقع شده است. این اولین و مهم‌ترین دردی است که وجود دارد. بار‌ها هم گفته شده است، اما وقتی که در عمل تغییری دیده نمی‌شود باید این درد را بار‌ها با صدایی بلند مطرح کرد البته نه فقط در زمینه تعلیم و تربیت، بلکه در کل مسائل فرهنگی این مهجوریت وجود دارد، چند سال قبل هم مقام معظم رهبری فرمودند: «فرهنگ مظلوم است»
نکته دوم تلقی و درکی است که مدیران عالی و سیاست گذاران تعلیم و تربیت نسبت به این مسئله باید داشته باشند، آنان در این جهت قصور زیادی دارند و این قصور بیشتر از اینکه جنبه مدیریتی، اداری و رسمی داشته باشد جنبه شناختی و معرفتی دارد یعنی معرفت و شناختی که باید در میان سیاست گذاران و مدیران ارشد نسبت به مفاهیم و نگرش‌های تربیتی عمیق و درست شکل گرفته باشد، دچار نارسایی است.
در سطح اجرا هم شاهد کم توجهی به این سند‌ها و سیاست‌ها هستیم. شما بررسی کنید که در مواجهه با سیاست‌های ابلاغی تحول در آموزش و پرورش که در سال ۹۲ انجام گرفت و امروز بیش از ۴ سال از آن می‌گذرد واقعاً چه مقداری نقشه راه و سند اجرایی و قانون گذاری برای آن تدوین شده است بنابراین اگر بخواهیم خلاء مهمی که داریم را در دو نکته بیان کنیم اولین خلاء مسئله بودگی آموزش و پرورش در سطح کلان کشور است که هنوز به عنوان یک مسئله مهم مطرح نمی‌شود و دومین خلاء یک مجموعه منسجم فکری و طراحی است که حرکت واقعی تعلیم و تربیت در کشور را بر مبنای آن سند‌ها و سیاست‌های مطلوب و درست بازسازی و بازتعبیر کند.
 
دچار تلقی نارسا درباره تربیت دینی هستیم
 
* آنچه امروز آموزش و پرورش در برنامه و سیاستگذاری خود در مدارس به عنوان دین و انسان دیندار تعریف و مطرح می‌کند به درستی و در مسیر صحیحی صورت می‌گیرد و با واقعیت‌ها همخوانی دارد، یا میان آنچه آموزش و پرورش در برنامه خود دارد با آنچه قابل فهم دانش آموزان باشد، فاصله وجود دارد؟
آنچه که امروز در آموزش و پرورش به عنوان درس دینی وجود دارد در حقیقت درسی برای تعلیم دین است نه لزوماً برای دیندار کردن دانش آموزان؛ بین این دو مقوله فاصله بسیاری وجود دارد. یک وقت تلاش می‌کنیم که دانش آموزان یک شناخت درست نسبت به دین پیدا کنند و حداکثر تلاشی که در قالب‌های امروزی آموزش و پرورش و در ساختار متصلب آموزشی کنونی می‌توان انتظار داشت، همین است که دانش آموزان جسته گریخته یک دورنمای درستی از دین، معارف دین، احکام و ارزش‌های دین، تاریخ و منابع دین به دست بیاورند، اما این کجا و دیندار شدن کجا، بسیاری از کسانی که درباره دین کتاب نوشتند و تحقیق کردند اساساً دیندار نبودند یعنی شناخت دین با دیندار بودن بسیار متفاوت است، اگر تلاش بر این قرار گیرد که دانش آموزان دیندار شوند، روی این مولفه‌های دینداری باید بسیار تأمل شود؛ مولفه‌های اساسی دینداری چیست؟ اگر اولین مولفه اساسی دیندار بودن اندیشه ورزی و اهل فکر و تأمل بودن است، اگر یک مولفه اساسی دیندار بودن برخورداری از ایمان و امنیت درونی، ایمان آگاهانه، ایمان مبتنی بر انتخاب نسبت به خدای متعال و نسبت به عقاید است، اگر یک رکن اساسی دیندار بودن فعال بودن و خلاقیت و اهل کار و تلاش بودن در عرصه‌های مختلف اقتصادی و سیاسی است و اگر مولفه‌ی اساسی دیندار بودن اخلاق به معنی نظم، بردباری، شکیبایی و سایر فضایل اخلاقی است و اگر دیندار بودن به معنی اهل علم، معرفت، تحقیق و پژوهش است؛ در حقیقت اگر این پنج مولفه و ارزش اساسی در دینداری که در پنج کلید واژه عقل، ایمان، اخلاق، عمل و علم خلاصه می‌شود را تالیف کنیم و قبول
آنچه که امروز در آموزش و پرورش به عنوان درس دینی وجود دارد در حقیقت درسی برای تعلیم دین است نه لزوماً برای دیندار کردن دانش آموزان؛ بین این دو مقوله فاصله بسیاری وجود دارد
داشته باشیم که لازم است دینداری به این معنا در آموزش و پرورش محقق شود و اقدامات هوشمندانه و طراحی‌های بلندمدت و میان مدت گسترده‌ای انجام گیرد که اولین اقدام این است که این تلقی از دینداری در مدیران، سیاست گذاران، معلمان و خانواده‌های ما شکل می‌گیرد؛ امروز معمولاً تلقی از دینداری در التزام به بخشی از رفتار‌های دینی خلاصه می‌شود و آن عناصر اساسی دینداری معمولاً مورد غفلت قرار می‌گیرد به خصوص در بُعد اجتماعی یعنی عدالت اجتماعی، مسئولیت شناسی اجتماعی، پاسخگویی اجتماعی، صداقت اجتماعی در دولت مردان، مسئولان و نمایندگان مردم؛ اینهاست که در فضای دیندار شدن دانش آموز ما بسیار مهم است؛ اگر دانش آموز ما در مدرسه‌ای که درس می‌خواند مشاهده کند که گاهی معلم یا مدیر یا مربی یا کسانی که با او مواجه هستند به صورت سازی و ظاهرسازی و کلیشه‌ای رفتار کردن به عنوان دینداری گرایش دارند، خود این یک عامل عملی جدا کردن دانش آموز از دینداری است یعنی اگر در تربیت خانوادگی ملاحظه کند که بعضی از آداب و رسوم دینی که بعضاً ممکن است اساساً ریشه دینی هم نداشته باشد به عنوان دین بسیار اصرار ورزیده می‌شود، اما والدین به بدیهی‌ترین رعایت‌های دینی پایبند نیستند، خودِ این مساله ایجاد شکاف می‌کند در واقع این آموزه اولیا الهی و امامان ما که «کونوا دُعاةَ الناسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم» که با غیر زبان مردم را دعوت کنید یعنی با عمل، رفتار و ارائه الگو و الگو شدن دعوت کنید؛ این آموزه امروزه در بدنه نظام آموزش و پرورش ما بسیار ضعیف است و در این صورت ما نباید انتظار داشته باشیم که نوجوان‌ها و جوان‌های ما از آموزش و پرورش دینداری را بگیرند البته تلاش‌های بسیار زیادی در آموزش و پرورش انجام می‌شود و در این زمینه هم نمی‌توان یک قضاوت واحد برای همه‌ی مراکز و مدارس داشت، خود شما هم در هر محیطی باشید مشاهده می‌کنید که ما مدارس موفقی داریم که واقعاً توانستند با همان نگاه درست به دینداری یک فرآیند تقویت دینداری را ایجاد کنند. مدارس موفقی هم داریم که اگرچه ممکن است همان مدارس ناموفق، موفق تلقی شوند یعنی مدارسی که ممکن است بیشترین درصد قبولی کنکور را ارائه دهند در رشته‌های خوب و رتبه‌های دورقمی هم با هم رقابت دارند، اما در عرصه دیندار کردن و تربیت دینی از هیچ توفیقی برخوردار نیستند. مسیر کلی که باید در ساختار آموزش و پرورش و هدایت و سیاست گذاری و مدیریت داشته باشیم، مسیر متصلبی شده و بسیار متجدد و دچار یک نوع تحجر شده است. این ساختار متحجرانه و متصلب علی رغم تلاش‌هایی که شده هنوز نیاز به مجاهدت‌های بسیار سازمان یافته، هوشمندانه و علمی دارد تا بتواند اصلاح شود.

* برخی از منتقدان بیان می‌کنند راهی که آموزش و پرورش طی می‌کند راهی نیست که فلسفه تعلیم و تربیت دینی دارد، مثلا در مدارس به جای تعلیم و تربیت دینی به تدریج، بیشتر به دانش آموزان تست زنی کنکور آموزش داده می‌شود تا مفهوم دقیق دین و دیندار، با این انتقاد موافق هستید؟
بله کاملاً درست است.

* بنابراین زیرساخت‌های ما دچار مشکل است؟
بله!

* برای اصلاح این زیرساخت‌ها در شرایط فعلی و در مدت زمان کوتاه، آیا لازم نیست که گروهی متشکل از مدیران آموزش و پروش، خانواده‌ها و فرهنگیان تشکیل دهیم و مفهوم واقعی و قابل فهم از دین و انسان دیندار را به آنان تعلیم دهیم سپس آنان این مفهوم را در سطح تعلیم و تربیت به دانش آموزان یا فرزندان منتقل کنند؟
قطعاً یکی از اقدامات لازم همین است که شما مطرح کردید که متاسفانه امروز هم بسیار ضعیف انجام می‌شود یعنی مسئله بازآموزی دائمی معلمان و خانواده‌ها در آموزش و پرورش امروز خیلی رقیق و ضعیف است. به خاطر اینکه نه ساختار‌های مستحکمی برای آن تعریف شده است، نه از منابع اعتباری و مالی درستی برخوردار هستند و نه مدیریت متعهدانه و توانمندی وجود دارد. یک اشکال دیگر این است که نهاد‌های فرهنگی، علمی و دینی در کشور که باید به آموزش و پرورش کمک کنند هم برای خودشان یک مسئولیت مستقل و اساسی در این زمینه قائل نیستند یعنی من با این برداشت کاملاً مخالفم که ما مسئولیت‌های کاستی‌های امروز در عرصه تعلیم و تربیت را تنها بر عهده وزارت آموزش و پرورش بگذاریم. وزارت آموزش و پرورش باید هدایت، راهنمایی و بسترسازی کند و در این زمینه‌ها هم کوتاهی دارد، اما حوزه‌های علمی، سازمان تبلیغات، دفتر اسلامی، صدا و سیما و دانشگاه‌ها چه کار می‌کنند؟ در این زمینه چه سهمی را برعهده گرفتند و می‌گیرند؟ رسانه‌ها چه کار‌هایی را انجام می‌دهند؟ باید نهاد‌های مختلف به آموزش و پرورش بیایند البته کم و بیش تلاش‌هایی انجام شده، اما در حد لازم نیست یعنی در همین بحث بازآموزی خانواده‌ها و معلمان برای ارتقا توانمندی در جهت انجام وظایف خود برای دیندار کردن فرزندان باید خیلی از دستگاه‌ها به میدان بیایند و به عنوان یک وظیفه کمک کنند نه به عنوان اینکه صدقه‌ای به آموزش و پرورش می‌دهند.
بر روی بحث مشارکت همه بخش‌های جامعه در امر تعلیم و تربیت در سیاست‌های ابلاغی مقام معظم رهبری تاکید شده و این‌ها بایست به طرح و قانون تبدیل می‌شده که آن طرح‌ها بتوانند در عرصه عمل آن سیاست را محقق کنند، اما این‌ها به الزاماتی تبدیل می‌شده که این الزامات دستگاه‌های مذکور را در این زمینه به میدان بیاورد. این‌ها اقداماتی است که هنوز انجام نشده، اما قطعاً مطلبی که شما گفتید درست است ما باید تلاش‌های سازمان یافته، علمی و هوشمندانه انجام دهیم البته اینکه اشاره کردید در کوتاه مدت اساساً تحول عمیق در تعلیم و تربیت در کوتاه مدت جواب نمی‌دهد، این بدین معنی نیست که ما در کوتاه مدت نباید کاری انجام دهیم، اما اقدامی هم که می‌خواهیم در کوتاه مدت انجام دهیم اگر مبتنی بر یک نقشه بلندمدت نباشد به تلاش‌های محدود و غیرمستمر و ناموثر تبدیل خواهد شد حتی گاه ممکن است که زیان وارد کند یعنی اگر نقش کلان مفهومی را حداقل در اختیار نداشته باشیم و ندانیم که باید چه اقدامی کنیم ما را به گمراهی خواهد کشاند؛ در حدیث شریفی آمده است که اگر در یک مسیری با علم و آگاهی حرکت نکنید هر مقداری بر سرعت خودتان اضافه نکنید از هدف دورتر می‌شوید پس حتماً باید هدفمند، هوشمندانه و با برنامه ریزی کار کرد تا بتوانیم این تحولی که در آموزش و پرورش آغاز شده و کار‌های خوبی هم دارد انجام می‌شود از سرعت و اثرگذاری بیشتری برخودار شود.

* شواهد نشان می‌دهد که در بلند مدت هم موفق نبودیم از زمان آقای حاجی بابایی طرح تحول بنیادین در آموزش و پرورش مطرح بود و وزیر امروز آموزش و پرورش هم صحبت از ضرورت سرعت بخشیدن به تحول بنیادین می‌کند، اما ظاهراً فقط به دور خود می‌گردیم چرا که تحولی را حتی بعد از گذشته دهه‌ها شاهد نبودیم.
بله درست است، اما من به هیچ وجه مأیوس و ناامید نیستم اگرچه همینطور که عرض کردم عمیق‌ترین نقد‌ها را به عرصه تعلیم و تربیت دارم، اما معتقدم در آنچه این مدت‌ها انجام داده ایم، موفق بودیم و آنجا که موفق نبوده ایم کاری انجام نداده ایم یعنی عدم موفقیت ما ناشی از بی عملی ما بوده آنجا که همتی داشتیم و جمعی را دور هم جمع کردیم و در مورد مسایل بحث کردیم به موفقیت‌هایی رسیدیم، امروز می‌توانیم به عنوان یک کشور اسلامی بگوییم که نظریه تعلیم و تربیت اسلامی را ما تولید کردیم و این را می‌توانیم به سایر کشور‌های اسلامی و حتی غیراسلامی به عنوان آورد‌های پیشرفته و مترقی ارائه دهیم؛ این یافته‌های نظری برای ما بسیار ارزشمند بوده است، زمانی شما مواجه هستید با یک سوالاتی که حتی نمی‌دانید این سوال‌ها را چگونه جواب دهید، اما یک زمان سوالات را دارید و می‌دانید چگونه باید جواب دهید، اما هنوز جواب نداده اید. امروز ما تقریباً می‌دانیم که مسائل اساسی کلان‌تر را چگونه باید طرح کنیم یعنی هنوز اقدام و عزمی جدی نداریم برای اینکه مسایل را حل کنیم و در همین حل کردن از روش‌های درست استفاده کنیم بنابراین قبل از دولت نهم و دوم و دولت‌های بعد از انقلاب خیلی کار شده است، از همان آغاز انقلاب که دوره نخست وزیری شهید رجایی و دوره ریاست جمهوری کوتاه ایشان و دوره‌ی ریاست جمهوری مقام معظم رهبری دائماً بحث آموزش و پرورش مطرح بوده و تمام این مباحث هم ثمره بخش بوده است. یعنی در جامعه نخبگان و کارشناسان به تدریج یک توانمندی علمی را ایجاد کرده که ما امروز محصولی که در آستانه تحقق داریم در واقع برآیند همه این تلاش‌هاست، اما این تلاش‌ها کافی نیست. باید سعی کنیم آنچه را که در سیاست‌ها به دست آوردیم تداوم ببخشیم و البته در همه کشور‌ها مسئله تعلیم و تربیت مسئله پیچیده‌ای تلقی می‌شود، اما در بعضی از کشور‌ها این توجه به تعلیم و تربیت وجود دارد، بالاترین سطوح اجرایی کشور به این مساله حساس است و پشتیبانی می‌کند و در عمل به آن اولویت می‌دهد. مشکل ما این است که متاسفانه هنوز به این دیدگاه نرسیده ایم و هنوز در دستگاه‌های اجرایی، قانونگذاری و سیاست گذاری‌ها تعلیم و تربیت مهم تلقی نمی‌شود. اهمیت این امر مهم را باید با یک نوع فرهنگ سازی و مطالبه گری ایجاد کرد.

* در صحبت هایتان به نقش حوزه علمیه و کم کاری این نهاد دینی در امر تعلیم و تربیت اشاره کردید، حوزه علمیه در این مورد باید چه اقداماتی را انجام می‌داد، اما قصور کرد؟
در حوزه علمیه اقداماتی انجام شده، اما هنوز حوزه علمیه توجه به مسائل آموزش و پرورش را در بدنه، سطوح و نظام آموزشی خود چندان مسئله مهمی تلقی نمی‌کند. کاری که حوزه علمیه باید انجام دهد این است که ورود نظری و علمی به مباحث تعلیم و تربیت را در سطح گسترده انجام دهد که هنوز انجام نداده است یعنی هنوز رشته‌های تخصصی تعلیم و تربیت در سطح سه و چهار حوزه به اندازه کافی شکل نگرفته است. در تربیت نیروی انسانی برای کارشناسی و سیاست گذاری مدیریت هم تعلیم و تربیت کار جدی تربیتی و علمی انجام نداده است. در کمک به آموزش و پرورش برای تحول زیرساخت‌ها آن چنان که باید مشارکت نکرده است، در واقع کار‌های زیادی است که حوزه علمیه می‌تواند انجام دهد و انجام نداده است البته این مسایل نیاز به مطالعه و توجه در راس نظام اجرایی و سیاست گذاری کشور دارد که آن را از حوزه علمیه مطالبه، حمایت و کمک کنند یعنی اگر شما سراغ حوزه علمیه بروید و این سوالات را مطرح کنید آن‌ها خواهند گفت که از ما کمک و حمایت بخواهند و اطلاعات لازم بدهند، ما انجام می‌دهیم. سال‌هاست که در بخش‌هایی از حوزه این پیشنهاد وجود دارد که بخشی از تربیت معلم را با یک قرار مشخصی بر عهده حوزه‌های علمیه بگذارند و همان هزینه‌هایی که درمسیر رایج هزینه می‌شود را حوزه انجام بدهد اگرچه کسی با او مخالفت نکرده است، اما هنوز انجام نگرفته است. در بخش‌هایی از حوزه‌ی علمیه کار‌های کارشناسی خوبی انجام شده، در دفتر تبلیغات اسلامی به عنوان قطب مسائل بنیادین در عرصه‌ی علوم انسانی یک میز ویژه آموزش و پرورش تاسیس شده و در حد توان محدود خود تلاش‌هایی انجام می‌دهد، اما آن تلاش‌ها کجا و نیاز‌های آموزش و پرورش کجا. یعنی در یک عرصه دوازده میلیون نفر دانش آموز و یک میلیون نفر فرهنگی اگر برای دویست نفر از فرهنگیان دوره‌ای برگزار کردیم اصلاً با آن نیاز و خلایی که هست تناسبی ندارد بنابراین آنجا تلاش‌هایی می‌شود، اما آن تلاش‌های بسیار ابتدایی است و هنوز رشد پیدا نکرده؛ این مسئله هم باز گره می‌خورد به این که اهتمام به امر تعلیم و تربیت و جایگاه آموزش و پرورش به عنوان مسئله درجه اول نظام باید در ذهن و در فرایند‌های سیاست گذاری‌ها و تصمیم گیری اولویت پیدا کند تا اینکه این مشارکت‌ها از حوزه و غیرحوزه بتواند تقویت شود.

* تأکید دارید که حوزه علمیه باید به فرهنگیان آموزش لازم را بدهد، حضور نمایندگان حوزه در مدارس را چقدر ضروری می‌دانید؟ آیا حضور نمایندگان دینی در مدارس به تعلیم و تربیت دینی دانش آموزان کمکی می‌کند؟
شما تجربه داشتید، نظر شما چیست؟

* به نظرم در برخی از زمینه‌ها مفید بود، اما در حال حاضر مهم این است که آیا نسل جدید مفهوم دین و دیندار را از سوی روحانیون امروز می‌پذیرد؟!
درست است که نسل تغییر پیدا می‌کند، اما همواره در ذهن و دل کودک، نوجوان و جوان یک صافی و یک بی آلایشی وجود دارد که اگر با سخن مناسب، ایده فطری و فطرت پذیر و با یک نوع مواجهه منطقی و عقلانی مواجه شود قطعاً پذیرا خواهد بود به همین جهت بنده حضور فضلا و روحانیونِ اولاً فاضل و عالم و ثانیاً مهذب و تربیت شده که مهارت کار تربیتی و تخصص لازم را داشته باشند و ثالثاً برخودار از دانش تعلیم و تربیت باشند را بسیار مفید می‌دانم، اما واقعاً چه مقدار از این فضلا و روحانیون را در اختیار داریم و چه مقدار زمینه فراهم می‌شود که از آن‌ها استفاده شود و اساساً فضای مدیریت مدرسه چه مقداری این زمینه را فراهم می‌کند؟! همه این مسایل نکاتی است که کاملاً باید به آن به عنوان مسائل عینی و اقتضائات اجرایی کار نگاه کرد و امروز هم این ارتباط خوشبختانه وجود دارد. بسیاری از مدارس هستند که مدیر مدرسه نتیجه حضور یک روحانی را مشاهده کرده و اصرار دارد که این کار انجام شود و بسیار در ارتقای کیفیت آموزشی و تربیتی مدرسه موثر هستند، اما این امر هم باز نیاز به برنامه ریزی و پشتیبانی بیشتری دارد که بتواند تعمیم پیدا کند یعنی هم در سطح کمی گسترش پیدا کند و هم اثرگذارتر انجام شود.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha