پژوهشی درباره بازدارندگی غیرنظامی با تاکید بر فرهنگ سیاسی؛
اگر تا قرن بیستم واژه قدرت در عرصه بین‌الملل غالباً ناظر به قدرت نظامی بود، در عصر حاضر این واژه، مفهومی فراتر از قدرت نظامی یافته و ابعاد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را نیز دربر می‌گیرد. تجربه رویارویی نظامی برخی کشور‌های دارای تسلیحات پیشرفته نظامی با کشور‌های دیگری که از نظر نظامی هم تراز نبوده‌اند نشان می‌دهد که عوامل غیرنظامی نیز می‌توانند به عنوان ابزاری در جهت مهار و خنثی سازی تهدید‌های نظامی به شمار روند که از این عوامل با عنوان «بازدارندگی غیرنظامی» یا «بازدارندگی مادی» یاد می‌شود. پژوهش حاضر به ابعاد این موضوع و شیوه‌های تحقق آن پرداخته است.
گروه راهبرد «سدید»؛ دکتر علی کاکادزفولی: کلمه بازدارندگی و مفهوم آن به طور مشخص در زمان پس از جنگ جهانی دوم بر فضای نظریه پردازی روابط بین‌الملل طنین انداز شد. این نظریه که در حوزه نظریات روابط بین‌الملل جزو نظرات واقع‌گرایانه یا رئالیستی دسته بندی می‌شود، همانند سایر نظریات واقع‌گرا با عینکی بدبینانه به روابط بین کشور‌ها نگریسته و بر تهدید‌ها تمرکز دارد. مفهوم محوری نظریه بازدارندگی را واژه «قدرت» تشکیل می‌دهد. بر اساس این نظریه میزان امنیت کشور‌ها ارتباط مستقیمی با قدرت آن‌ها دارد و کشور‌ها به میزانی که بتوانند بر قدرت خود بیفزایند، از امنیت بالاتری در برابر تهدید‌های خارجی برخوردار خواهند بود.

نظریات اولیه‌ای که در ارتباط با قدرت و بازدارندگی ناشی از قدرت بحث می‌کردند، عمدتاً ناظر به وجه نظامی قدرت بودند و به مباحثی از قبیل: قدرت نظامی، توان موشکی، توان دفاعی سخت، توان هسته‌ای و مباحثی از این دست اشاره داشتند. در حقیقت بازدارندگی یکی از سازوکار‌های تأمین امنیت بین‌الملل به حساب می‌آید که در کنار سازوکار‌های دیگری همچون خلع سلاح بین‌المللی و کنترل تسلیحاتی، به حفظ و تأمین امنیت کشور‌ها کمک می‌کنند.

موافقان نظریه بازدارندگی معتقدند که هر اندازه کشور‌ها در افزایش قدرت خود بکوشند، سبب می‌شوند تا کشور دیگر از فکر تهاجم به آن‌ها منصرف شود؛ زیرا در صورت حمله، متضرر شده و خسارات هنگفتی در زمینه‌های مختلف متحمل خواهد شد. به طور کلی بازدارندگی در معنای سیاسی آن به معنای پیشگیری کسی از انجام عملی به سبب ترس، وحشت، تهدید و ترور است؛ تجربه تاریخی بازدارندگی به ویژه در دوران جنگ سرد در روابط میان غرب و شرق نقش مهمی را در ایجاد امنیت و صلح و ثبات بین‌المللی بر عهده داشت. در این رابطه می‌توان از نظریه «بازدارندگی هسته ای» کنت والتز یاد کرد که در دهه ۱۹۸۰، داشتن سلاح هسته‌ای را یکی از راه‌های موثر در حفظ ثبات و صلح بین‌المللی عنوان کرده بود که پیش‌تر به آن اشاره شد. نظریه او را برخی نظریه صلح هسته‌ای نیز می‌خوانند. اصولاً بازدارندگی نوع خاصی از رابطه سیاسی میان واحد‌های درگیر در کنش متقابل با یکدیگر است که در آن یکی از واحد‌ها سعی دارد از طریق تهدید به مجازات و تلافی دیگری را از اقدام‌های تهاجمی بازدارد. در پژوهش پیش رو پس از مرور تعریف و چارچوب مفهوم بازدارندگی، به تشریح مفهوم بازدارندگی غیرمادی (غیرنظامی) پرداخته خواهد شد.

تعریف بازدارندگی
بازدارندگی به معنای عام، بهره گیری از نظام مشخصی از اقدامات تهدیدی توسط یک کشور است به گونه‌ای که کشور‌های دیگر از فکر تهاجم و یا انجام کنش منفی نسبت به آن کشور خودداری کنند. البته این مفهوم بسیار کلی بوده و می‌تواند به شیوه‌های مختلفی پیاده‌سازی شود. در نظریات روابط بین‌الملل این مفهوم بیشتر از جنبه‌های نظامی و سخت افزاری مورد توجه قرار گرفته است. در ادامه به خاستگاه نظریه بازدارندگی در نظریات روابط بین‌الملل پرداخته و پس از توضیح نظریه بازدارندگی کنت والتز به نوع دیگری از بازدارندگی با عنوان بازدارندگی غیرنظامی یا نرم پرداخته خواهد شد.

نظریه بازدارندگی کنت والتز
کنت والتز در حقیقت بنیان‌گذار مکتب نئورئالیسم (رئالیسم ساختاری) در حیطه نظریات روابط بین‌الملل است. کنت والتز پروفسور بازنشسته دانشگاه برکلی و همچنین معاون پژوهشی دانشگاه کلمبیا بوده است. وی در طول سال‌های ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸ ریاست انجمن علوم سیاسی ایالات متحده آمریکا را بر عهده داشته و یکی از اعضای آکادمی هنر و علوم آمریکا نیز هست. والتز نظریات متعددی پیرامون جنگ و صلح ارائه کرده است و یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌های وی بحث «بازدارندگی سلاح‌های هسته‌ای» است. والتز به بازدارندگی هسته‌ای معتقد است و می‌گوید اشاعه تدریجی سلاح‌های هسته‌ای بر صلح و امنیت بین‌المللی تأثیر مثبت دارد؛ یعنی هرچه تعداد کشور‌های دارنده سلاح‌های هسته‌ای بیشتر باشد صلح و ثبات بین‌المللی نیز بیشتر تضمین می‌شود. البته والتز ادعا نمی‌کند که سلاح‌های هسته‌ای به کار نخواهند رفت، ولی هسته اصلی استدلال وی در این است که تحصیل اتم از سوی کشور‌های دیگر، دنیا را ویران نمی‌کند. برای والتز خطر از ناحیه کشور‌های جدید نیست، بلکه این قدرت‌های هسته‌ای دیرین هستند که نظام بین‌الملل را تهدید می‌کنند. ولی در مورد اشاعه سلاح‌های هسته‌ای نیز بر این باور است که کشور‌های کوچک باید به‌تدریج سلاح هسته‌ای به دست آورند و نه با شیب تند. والتز معتقد است که در بازدارندگی، عمل متقابل یا تلافی جویانه نقش اساسی دارد. این پیام باید طوری باشد که اگر دشمن، جنگ را آغاز کند، بهای بسیار سنگینی را بپردازد. از نظر والتز بازدارندگی بین دو دولت الف. و ب. عبارت است از قدرت تهدید از ناحیه الف. علیه ب. به منظور پیش گیری از آغاز جنگ از ناحیه ب، به نحوی که در فقدان این قبیل تهدیدات ب. بتواند به جنگ مبادرت ورزد. البته باید متوجه بود که بین بازدارندگی از طریق انکار (denial) و بازدارندگی از طریق عمل متقابل و تلافی (Retaliation) تفاوت‌هایی وجود دارد. «انکار» یعنی هرگونه پیش گیری از حمله مانند استفاده از فن آوری و عدم توانایی فنی برای ساقط کردن کلاهک‌های هسته‌ای در هنگام حمله، ولی «تلافی»، تهدید به عمل متقابل است.

انواع بازدارندگی
همان گونه که اشاره شد، بیشتر نظریات بازدارندگی در حوزه بازدارندگی نظامی تدوین شده‌اند که بازه زمانی تدوین آن‌ها از سال‌های پس از جنگ جهانی اول و با شکست خوردن پارادایم نظریات ایده آلیستی آغاز شده است. در یکی دو دهه اخیر در کنار بازدارندگی نظامی، بحث بازدارندگی غیرنظامی یا بازدارندگی غیرمادی نیز مطرح گردیده است و ناظر به ابعاد مختلف بازدارندگی در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و زیست محیطی است؛ بنابراین به طور کلی می‌توان بازدارندگی به دو نوع بازدارندگی نظامی یا مادی و بازدارندگی غیرنظامی یا غیرمادی تقسیم کرد.

بازدارندگی غیرنظامی یا غیرمادی
بازدارندگی غیرنظامی نوعی از بازدارندگی است که بر عناصر و مؤلفه‌های قدرت داخلی تکیه دارد که این عناصر و مؤلفه‌ها ارتباطی با تجهیزات قدرت سخت ندارند. عنصر مهم بازدارندگی نظامی و غیرنظامی «تأثیر روانی» است؛ با این تفاوت که در بازدارندگی نظامی، منبع تولید اثر روانی تجهیزات نظامی است، اما در بازدارندگی غیرنظامی هر موضوع دیگری پتانسیل تبدیل شدن به یک قدرت را دارد. برای نمونه فرهنگ مقاومت و ایثار در دوران دفاع مقدس یکی از عناصر مهم بازدارندگی بود که سبب شد دشمن در محاسبات استراتژیک خود در مقاطع مختلف آن را لحاظ کند و از برخی تصمیمات خود صرف نظر کند.
منبع اثر در بازدارندگی غیرنظامی باید بتواند نوعی تهدید را ایجاد کند تا مانع از اندیشه حمله و یا شروع به جنگ توسط کشور دیگری گردد. در بازدارندگی نظامی منبع اثر، تجهیزات و تسلیحات نظامی است که هر چقدر پیشرفته‌تر و قدرتمندتر باشند دشمن را بیشتر از فکر حمله نظامی بازمی دارند؛ اما در بازدارندگی غیرنظامی این نقش بر عهده مؤلفه‌های فرهنگی است و هرچقدر این مؤلفه‌ها بیشتر شناسایی و مورد توجه قرار گیرند، کشور و نظام سیاسی از خطرات هجمه بیشتر مصون خواهد بود.

نکته: ترس تهدید ناشی از بازدارندگی غیرنظامی بایستی شفاف و روشن بوده و به گونه‌ای باشد که دشمن از وجود آن مطلع باشد. به همین خاطر است که برخی معتقدند در بازدارندگی، تهدید به آسیب و عمل متقابل نقش اساسی دارد.

از بازدارندگی غیرنظامی گاه با عنوان بازدارندگی نرم و یا عناوینی همچون بازدارندگی فرهنگی یا امنیت فرهنگی، بازدارندگی زیست محیطی یا امنیت زیست محیطی، بازدارندگی سایبری یا امنیت سایبری و بازدارندگی اقتصادی یا امنیت اقتصادی نیز یاد می‌شود که البته هرکدام از این موارد اصطلاحاتی غیردقیق بوده و تنها زیرمجموعه‌ای از انواع بازدارندگی غیرنظامی محسوب می‌شوند. بازدارندگی سایبری به ویژه در چند دهه‌های متأخر از اهمیت حیاتی برخوردار شده است و ناظر به ابعادی از بازدارندگی است که امنیت کشور را در برابر جنگ سایبری حفظ می‌کنند.

ضرورت بازدارندگی غیرنظامی
بازدارندگی نظامی تنها در برابر حمله سخت افزاری و نظامی مصونیت بخش است، اما قدرت مصونیت بخشی بازدارندگی غیرنظامی هم شامل حملات نظامی می‌شود و هم شامل حملات غیرنظامی؛ بنابراین اهمیت سرمایه گذاری میان مدت و بلندمدت بر روی بازدارندگی غیرنظامی اگر بیشتر از سرمایه گذاری نظامی نباشد، کمتر از آن نیست.
بازدارندگی غیرنظامی از آن جهت اهمیت دارد که متضمن نوعی امنیت پایدار برای کشور‌ها است و در حقیقت همین موضوع است که تفاوت عمده بازدارندگی نظامی و غیرنظامی را سبب می‌شود؛ زیرا بازدارندگی نظامی بیشتر عنصری وابسته به خارج است و در نسبت با قدرت نظامی دشمن تعریف می‌شود؛ بر این اساس اگر کشوری پیشرفته‌ترین تسلیحات را هم داشته باشد، در زمانی که کشور دیگری موفق شود سلاح پیشرفته‌تری بسازد، قدرت بازدارندگی کشور اول کاهش خواهد یافت؛ اما بازدارندگی غیرنظامی نوعی منبع قدرت است که درون زا بوده و غالباً به سختی می‌تواند مورد تهاجم و آسیب قرار بگیرد و یا از تأثیر آن کاسته شود.
بازدارندگی نظامی تنها در حضور بازدارندگی غیرنظامی است که معنا پیدا می‌کند. خاصیت درون زایی سبب می‌شود تا حصول بازدارندگی غیرنظامی قابل دسترس‌تر باشد؛ ساخت تجهیزات نظامی به خصوص برای کشور ایران که در شرایط دشوار تحریم به سر می‌برد، نسبت به زمان غیر تحریم بسیار دشوارتر است؛ زیرا ادوات و قطعات مورد نیازی که به راحتی از کشور‌های دیگر قابل خریداری هستند، به واسطه تحریم‌ها غیرقابل دسترس می‌گردند و متخصصان مجبور خواهند بود خود راهی برای ساخت آن‌ها پیدا کنند که البته در این عرصه تاکنون به صورت جهادی و موفق عمل گردیده است. این در حالی است که بخش قابل توجهی از مؤلفه‌های بازدارندگی غیرنظامی در خود کشور قابل تحقق است. برای نمونه با فراهم کردن بستر‌های فرهنگی امکان رشد باور مبارزه با استکبار و مقابله با آن پدید می‌آید و یا با رشد اقتصادی داخلی امنیت کشور در برابر تحریم‌ها افزایش یافته و این موانع خنثی خواهند شد.
در حوزه بازدارندگی غیرمادی، فرهنگ، به ویژه فرهنگ سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار است و تجربه‌های مختلف نشان می‌دهد که کشور‌ها با توجه به شرایط داخلی متفاوتی که دارند، در حوزه روابط بین‌الملل نیز به گونه‌ای متفاوت تصمیم می‌گیرند و اقدامات مقتضی انجام می‌دهند. فرهنگ سیاسی هر کشور ریشه در فرهنگ عمومی دارد و استراتژی‌های هر نظام سیاسی نیز از دل همین فرهنگ استخراج و اتخاذ می‌شوند.
برای نمونه فرهنگ مردم دو کشور ژاپن و ویتنام نقش مهمی را در مقابله با بیگانگان داشته است؛ به طوری که وقایع مربوط به جنگ در این کشور‌ها در صورتی که فرهنگ عمومی‌شان به گونه دیگری می‌بود، سرنوشت متفاوتی پیدا می‌کرد. هدلی بول که یکی از نظریه پردازان روابط بین‌الملل است، بر آن است که عقب نشینی آمریکا از ویتنام بیشتر از آن که به خاطر تجهیزات نظامی پیشرفته این کشور باشد، به دلیل مؤلفه‌های فرهنگی بازدارنده مردم این کشور صورت گرفته است. جامعه ویتنام جامعه‌ای است که به سنت‌ها بها می‌دهد و نهاد‌هایی همچون خانواده و آموزش در آن بسیار مورد توجه قرار دارند. فرهنگ مردم ویتنام فرهنگی جمع گرا است که چنین فرهنگی در مقاطع بحرانی کارکرد مؤثری دارد. کشور ژاپن نیز به ویژه در چند دهه اخیر قادر بوده است تا بازدارندگی غیرنظامی خود را مبنی بر یک طرح اقتصادی پیش ببرد. تجربه جمهوری اسلامی ایران در حوزه بازدارندگی فرهنگی بیشتر با تجربه ویتنام در جنگ مشابه است و مؤلفه «مقاومت» در هر دو متجلی گشته است.

بازدارندگی مبتنی بر «مقاومت» در فرهنگ سیاسی ویتنام
به باور بیشتر کارشناسان، مواجهه ویتنام با جنگ بیشتر از آن که مواجهه‌ای نظامی باشد، مواجهه‌ای فرهنگی است. رهبران ملی ویتنام هیچ گاه از صحبت کردن درباره جنگ هراسی نداشتند و این شجاعت در حالی بود که این کشور از نظر تجهیزات نظامی در سطح بسیار پایین‌تری از آمریکا قرار داشت؛ بنابراین باید یک گام به عقب برگشت و دید چه عواملی سبب شده‌اند تا این رهبران که خود از دل مردم نیز بوده‌اند، چنین روحیه‌ای داشته باشند. «هوشی مین» یکی از رهبران انقلابی ویتنامی گفته بود: «اگر لازم باشد، پنج، ده، پانزده و حتی تا بیست سال دیگر به مبارزه ادامه خواهیم داد» گرچه این ادعا، به نظر برخی از رهبران کشور‌های غربی، مبالغه آمیز جلوه می‌کند، ولی با بررسی تاریخ گذشته ویتنام و مقاومت پایان ناپذیر مردم در برابر چینی‌ها، مغولان، اشغالگران ژاپنی و فرانسوی، مشاهده می‌شود که مبارزات ملت ویتنام همواره بر اساس «مقاومت طولانی» قرار داشته و این تاکتیک در جنگ با آمریکا نیز به کار گرفته شده است.
«ترونگ چین» از دیگر رهبران سیاسی ویتنام در کتابی با عنوان «مقاومت به پیروزی منتهی خواهد شد» می‌نویسد: «سرنوشت جنگی در ویتنام جنوبی تعیین می‌شود نه با حمله هوایی و دریایی به بنادر و برخی از راه‌های مواصلاتی ما... جنگی که در حال حاضر دولت ایالات متحده در ویتنام جنوبی شروع کرده، یک جنگ تهاجمی استعمار جدید است و ملت ما به این جنگ در ویتنام جنوبی، به‌عنوان دفاع قانونی برای تأمین حقوق ملی خود، همچنین برای تأمین صلح در آسیا و جهان، ادامه خواهد داد. ما با اعتقاد راسخ برای حفظ حقوق خود، یکپارچه، مانند یک فرد واحد و با آگاهی از قدرت سلاح مغلوب نشدنی خود، یعنی «نیروی ملت و با استفاده از پشتیبانی کشور‌های سوسیالیستی و ملت‌های شیفته صلح و عدالت در سراسر جهان، با پیروزی به دنبال پیروزی، علیرغم حملات هوایی به شمال به این نبرد ادامه خواهیم داد. دشمن با وجود استفاده از کلیه امکانات نظامی خود، نمی‌تواند این حقیقت را کتمان کند که ما در دوران پیروزی سوسیالیسم و جنبش آزادی ملت‌ها زندگی می‌کنیم. جنگ آزادی‌خواهانه ما یک جنگی عادلانه است و به همین دلیل پیروز می‌شویم».
روحیه مردم و جنگجویان در ویتنام از جنبه روانی بسیار حائز اهمیت است و در حقیقت این نیروی روانی است که در همه جنگ‌ها عامل اصلی موفقیت در نبرد‌های انقلابی است. اگر بهترین و مدرن‌ترین سلاح‌ها در اختیار جنگجویان غیر مصمم قرار گیرد، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. روحیه نیرومندتر از ماشین است و عامل روحی به تاکتیک برتری دارد و چریک‌های ویتنامی ثابت کردند که مردم (که اغلب کشاورزانی ساده بودند) می‌توانند نیرومندترین واحد‌های نظامی را شکست دهند. جنگجویان ویتنام با عزمی راسخ، بسان صخره‌ای عظیم، با صبر و بردباری در برابر دشمن بسیار نیرومند، مقاومت می‌کردند و از پشتیبانی بی دریغ ملت برخوردار بودند. نبرد سیاسی و نبرد مسلحانه در جنگ ویتنام با یکدیگر آمیخته بودند.
«لوینه» یکی از افسران سیاسی جبهه ملی آزادی بخش ویتنام در برابر این سؤال که «چگونه مربیان می‌توانند در کشاورزان جوانی که برای الحاق به صفوف جبهه ملی آزادی بخش، روستا‌های آبا و اجدادی خود را ترک کرده‌اند، احساسات ملی ایجاد کنند» می‌گوید:
«جوانان ما، به ویتنامی بودن خود غرور و افتخار می‌کنند. اینان به پدران و اجداد خود که قرن‌ها با اشغالگران بیگانه جنگیده‌اند و پیروز شده‌اند ابراز سرافرازی می‌نمایند. هر چند که اغلب بی سوادند، لیکن این احساس به مدد افسانه‌ها، اشعار و توضیح تاریخ گذشته در آن‌ها تقویت می‌شود. جوانان درک می‌کنند که جانشینان شجاع و لایق پدران و اجداد خود هستند. جوان‌ترینشان، خاطره دوران اشغال فرانسه قبل از ژاپن را به یاد دارند. برخی، مخصوصاً شهرنشینان، ابتدا تصور می‌کردند که آمریکایی‌ها با اشغالگران گذشته تفاوت دارند، اما با ورود تدریجی آن‌ها در ویتنام و شرکت مستقیم در جنگ، به‌زودی متوجه شدند که آمریکایی‌ها حریص‌ترین اشغالگران خارجی در تاریخ هستند. برای تقویت احساسات ملی سربازان جوان، آمریکایی‌ها بهترین مربیان ما بشمار می‌روند!»
وی در جای دیگری می‌گوید:
«.. ملت تاریخ می‌سازد... در انقلاب قبل از هر چیز بایستی ملت را به هدفی که در پیش دارد آشنا ساخت و ادراک سیاسی در مردم به وجود آورد. انقلاب «هدیه»‌ای نیست که به ملت داده شود، بلکه توده‌ها انقلاب می‌کنند و این توده‌ها هستند که تاریخ را به وجود می‌آورند. ما در وضع موجود راهی جز نبرد مسلحانه نداریم و پایان این نبرد نامعلوم است. نبرد مسلحانه، بهر شکل و وسیله‌ای که انجام شود، با مبارزه سیاسی مداوم توأم است. در کشور ما، مبارزه سیاسی، مبارزه‌ای است که طی سالیان دراز، همراه با تحمل مرارت‌ها و مصیبت‌ها انجام شده و سرانجام به نبرد مسلحانه منتهی گردیده است. در بسیاری از مناطق، افراد بنا بر تمایل خود سلاح به دست گرفته‌اند و این یک واقعیت است که نیرو‌های مسلح وسیله و ابزار انقلاب هستند... ما یک ارتش توده‌ای هستیم و وظیفه ما کمک به مردم برای توفیق در انقلاب است و به همین دلیل، توده‌ها، در همه موارد و درحالی‌که با دشمن درگیر جنگی هستیم، بی دریغ ما را حمایت می‌کنند و، چون به صدق گفتار و درستی راهی که در پیش داریم، اعتقاد دارند به صفوف ما ملحق می‌شوند ... هیچ انقلابی به ثمر نخواهد رسید مگر اینکه ملت آمادگی انجام آن را داشته باشد...».
با توجه به مطالب ذکر شده می‌توان دریافت توان نظامی یا به عبارت کلی‌تر، بازدارندگی نظامی تنها در پرتو بازدارندگی غیرنظامی و مؤلفه‌های فرهنگ سیاسی است که معنا و قابلیت تحقق پیدا می‌کند. (نجاتی، ۱۳۴۹، ۱۲۱-۲۴۲)

ظرفیت‌های بازدارندگی غیرمادی ایران
در مورد ایران نقش فرهنگ در بازدارندگی بسیار بی‌بدیل و حیاتی است؛ زیرا هم در تجربه‌های تاریخی مختلف در سده‌های معاصر به ویژه از صفویه به این سو ظرفیت خود را نشان داده است و هم ترکیب ظرفیت‌های اسلامی و ایرانی شیعی منابع ارزشمندی را در اختیار سیاستمداران و سیاست‌گذاران قرار می‌دهد. چارلز اسمیت از نظریه پردازان مطرح در حوزه روابط بین‌الملل و مسائل خاورمیانه معتقد است که شکست اقدامات نظامی امریکا در در خاورمیانه به دلیل عدم شناخت سیاستمداران این کشور از نقش فرهنگ در بازدارندگی غیرمادی بوده است.
تجربه‌های مربوط به وقایع مشروطه و هشت سال دفاع مقدس نمود‌هایی از فرهنگ غنی جامعه ایرانی در نظام اجتماعی جمهوری اسلامی به شمار می‌روند و نیز تجربه چهل دهه مقاومت و ایستادگی ملت ایران را جز با عبارت بازدارندگی فرهنگی نمی‌توان به درستی توضیح داد. جمهوری اسلامی با نگاهی فرهنگی و غیرمادی که برگرفته از اسلام شیعی و نگاه متفاوت تمدن ایرانی به مفاهیم دفاعی است، شکل خاصی از دفاع و بازدارندگی را شکل داده است. در این زمینه مفاهیم و اصولی همچون پایداری و مقاومت، شهادت‌طلبی، وحدت، دفاع مردمی و همه جانبه و بیگانه‌هراسی (غرب‌ستیزی) با تقویت سطح و عمق دفاع ملی و افزایش قدرت در معنای ذهنی و ترکیبی (از عوامل مادی و ذهنی یا به تعبیری محیط عملیاتی و روان‌شناسی) باعث افزایش میزان بازدارندگی کشور در برابر تهدید‌ها گردیده است. البته این به آن معنا نیست که متغیر‌های مادی و عینی در میزان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران در برابر تهدید‌ها نقشی ندارند؛ بلکه بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران ناشی از ترکیبی از عوامل ذهنی، فرهنگی و مادی است.
تاکنون برای ارزیابی میزان بازدارندگی بیشتر متغیر‌های عینی مانند قدرت نظامی (در ابعاد متعارف و غیرمتعارف)، جمعیت، وسعت و پستی‌وبلندی‌ها، دسترسی به دریا، تعداد متحدان و شکل اتحاد‌ها و مسائلی از این قبیل مورد توجه بوده‌اند، اما با ورود نظریه روابط بین‌الملل و متعاقب آن نظریه‌های امنیتی به مناظره سوم و چهارم و ورود نظریه‌های «سازه‌انگاری» و «فرانوگرایی» که از ابعاد «هستی‌شناسی»، «معرفت‌شناسی» و «روش‌شناسی» متفاوتی بهره‌مند هستند، فضا برای نگاه متفاوت به مفاهیم مطالعات دفاعی و راهبردی، به ویژه مفهوم بنیادین بازدارندگی مهیا شد. تحت تأثیر این تحول، کارشناسان با نگاه جدید و از زاویه دیدی متفاوت، به بررسی مفهومی ابعاد مختلف بازدارندگی پرداخته‌اند و در این زمینه، نقش متغیر‌های فرهنگی که در فرهنگ راهبردی کشور‌ها وجود دارند را بسیار پررنگ ارزیابی نمودند. (ترابی، ۱۳۹۰)

 نسبت فرهنگ و بازدارندگی
باید توجه داشت که فرهنگ مفهومی کلی است و هرگاه که درباره آن صحبت می‌شود، باید دقیقاً مشخص گردد که کدام وجه از آن موردنظر است. با مطالعه دسته بندی‌هایی که درباره این واژه صورت گرفته، می‌توان فرهنگ را به انواع زیر دسته بندی کرد:
۱- فرهنگ سیاسی
۲- فرهنگ عمومی
۳- فرهنگ سازمانی
۴- فرهنگ تخصصی
۵- فرهنگ ملی
در ادامه به توضیح هرکدام از این موارد پرداخته خواهد شد.

فرهنگ عمومی
فرهنگ عمومی یک جامعه‌اشاره به مجموعه‌ای از ارزش‌ها، باورها، سنت‌ها، هنجار‌ها و رسوم یک جامعه دارد. فرهنگ عمومی دایره گسترده‌ای از فرهنگ‌های دیگر و خرده فرهنگ‌ها را دربرمی گیرد و منبعی است که رفتار، اعمال و عادات مردم یک جامعه را رقم می‌زند. (فردرو، ۱۳۸۰، ۱۲۴-۱۷۰)
اقتصاد، مذهب و سیاست از دل فرهنگ بیرون می‌آیند و این فرهنگ است که به آن‌ها شکل می‌دهد اگرچه خود نیز از آن‌ها تأثیر می‌پذیرد. فرهنگ عمومی در حقیقت شخصیت جمعی مردم یک جامعه را نشان می‌دهد و اهداف و کیفیت و مسیر حرکت به سوی تعالی با زوال و عقب افتادگی هر جامعه تحت تأثیر فرهنگ عمومی است؛ لذا اهمیت شناخت و بررسی فرهنگ عمومی برای ارتقاء و تحول آن در مسیر رشد و توسعه، آشکار می‌شود. یکی از جامعه شناسان به نام اولسون، فرهنگ را دارای چهار مؤلفه، هنجار، باور، ارزش و تکنولوژی می‌داند. هنجار‌ها ناظر به «هست»‌ها هستند و اینکه در فرهنگ موجود، چه چیز‌هایی وجود دارد؛ اما ارزش‌ها ناظر به اهداف و مطلوبات هستند و اینکه چه چیزی باید تحقق پیدا کند. فرهنگ عمومی خود سطوح و مؤلفه‌های تشکیل دهنده متعددی دارد که بحث از آن‌ها از حوصله این بحث خارج است.

فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی (political culture) یکی از مهم‌ترین مفاهیم در حوزه‌های علوم سیاسی و علوم اجتماعی است که استخراج و شناسایی درست مؤلفه‌ها و تجزیه و تحلیل و تبیین آن‌ها تأثیر بسزایی در تحلیل تحولات سیاسی و رقم زدن آن‌ها دارد. اهمیت فرهنگ سیاسی از آن جهت است که هر جامعه‌ای الگو‌ها و قالب‌های متناسب خود را در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی دارد؛ به عبارت دیگر هیچ دو جامعه‌ای در مواجهه با پدیده‌های اجتماعی و سیاسی کاملاً یکسان عمل نمی‌کنند، اگرچه ممکن است شباهت‌هایی با یکدیگر داشته باشند. علت تفاوت در عملکرد را می‌توان تفاوت در آموزه‌ها، هنجارها، ارزش‌ها، سنت‌ها و قوانینی دانست که اعضای هر جامعه در بستر آن‌ها رشد و نمو پیدا می‌کنند.
عنوان «فرهنگ سیاسی» به طور رسمی در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات سیاسی مورد توجه قرار گرفت و سرفصل جدیدی را در علم جامعه شناسی سیاسی رقم زد. اولین کسی که این واژه را در مباحث خود به کار برد، گابریل آلموند بود که اعتقاد داشت هر نظام سیاسی یک محیط پیرامونی دارد که بر اساس الگو‌ها و ارزش‌های معینی شکل می‌گیرد و به تبع بر کنش و واکنش‌های سیاسی و حتی تصمیم سازی‌های سیاستمداران به میزان قابل توجهی تأثیرگذار است. فرهنگ سیاسی از آن جهت حائز اهمیت است که با مطالعه آن می‌توان ذهنیت مردم یک جامعه نسبت به سیاست را درک کرد و از سلایق سیاسی درباره انواع ساختار سیاسی، طرز حکمرانی، الگو‌های حکومتی، نگرش‌ها درباره ایدئولوژی سیاسی و... آگاه شد.

نکته: فرهنگ سیاسی چیزی مستقل از فرهنگ عمومی نیست، بلکه آن بخش از فرهنگ عمومی است که به سیاست ارتباط پیدا می‌کند.

نکته مهم دیگر آن است که فرهنگ سیاسی بیش از آن که از سیاست تأثیر بپذیرد، بر آن تأثیر می‌گذارد؛ زیرا تصمیمات سیاسی اغلب به طور آنی و یا در کوتاه مدت گرفته می‌شوند، اما فرهنگ سیاسی در بازه بلندمدت و حتی چند دهه ساخته می‌شود. قوانینی که وضع می‌شوند بر اساس فرهنگ سیاسی تصویب می‌شوند. به تعبیر لوسین پای فرهنگ سیاسی در نتیجه تاریخ جمعی یک نظام سیاسی و تاریخی از زندگی افراد است و این جامعه است که چنین فرهنگی را می‌سازد و نه سیاستمداران یا حکومت‌ها.
خود فرهنگ سیاسی نیز مقوله‌ای چندوجهی است و انواعی دارد که به طور کلی می‌توان آن را شامل فرهنگ سیاسی نخبگان و خواص و فرهنگ سیاسی توده دانست. منظور از نخبگان یا خواص، فعالان نظام سیاسی هستند که در کنش‌های سیاسی نقش فعالی دارند و بر آن به طور مستقیم تأثیرگذارند. فرهنگ سیاسی توده نیز بیانگر جهت گیری کلی مردم یک جامعه در مواجهه با سیاست است. خود فرهنگ سیاسی توده نیز ممکن است کاملاً یکپارچه نباشد؛ در برخی جوامع توده‌ها خود به چند بخش بزرگ و مهم تقسیم می‌شوند که هرکدام فرهنگ سیاسی مخصوص به خود را دارند و مجموع این چند فرهنگ است که یک فرهنگ کلی را شکل می‌دهد. همچنین عواملی همچون طبقه، ثروت، شغل، قومیت، نژاد و ... نیز ممکن است در فرهنگ سیاسی تأثیرگذار باشند. با توجه به مطالب گفته شده می‌توان دریافت که یک راه مهم و موثر در مطالعه رفتار سیاسی نظام‌های سیاسی مختلف دنیا، مطالعه فرهنگ سیاسی این نظام‌ها است که دولت را خواسته یا ناخواسته ملزم به نوعی از اقدام می‌کند. هر اندازه نظام سیاسی در یک کشور متناسب و هماهنگ با فرهنگ سیاسی مردم آن کشور عمل کند، ثبات سیاسی در آن کشور بیشتر خواهد بود.
گابریل آلموند و همکارش سیدنی وربا با مطالعه کشور‌های آمریکا، انگلستان، آلمان، ایتالیا و مکزیک و مؤلفه‌های رفتار سیاسی در این کشور‌ها دریافتند که عامل توسعه یافتگی یا توسعه‌نیافتگی وابسته به مسائل تاریخی، فرهنگی و روانی جوامع است. نظریات این دو متفکر به تدریج به مبنایی برای توسعه و بسط نظریات فرهنگی تبدیل شد و تأثیر عامل فرهنگ در سیاست را برجسته نمود. این نظریه و سایر نظریات فرهنگی در ایران از این جهت می‌توانند مورد توجه قرار گیرند که مردم این کشور تجربه‌های تاریخی متفاوتی را پشت سر گذاشته‌اند و نظام‌های سیاسی گذشته چندان دیرپا نبوده‌اند. به همین خاطر فرهنگ در حالت پایدارتری نسبت به سیاست قرار داشته است و از این رو باید در سیاست‌گذاری‌های آینده بیشتر مورد توجه قرار گیرد. اهمیت فرهنگ در سیاست به حدی است که برخی بر تعیین‌کننده بودن نقش مؤلفه فرهنگ تاکید کرده و آن را بن مایه تمام کنش‌های اجتماعی از جمله سیاست می‌دانند. (رفیع، ۱۳۹۷)

فرهنگ سازمانی
هرگاه از فرهنگ سازمانی صحبت می‌شود، دو منظور وجود دارد؛ یکی تعریفی محدود است و اشاره به فرهنگی است که در هر سازمان وجود دارد. برای نمونه مواردی همچون خلاقیت فردی، مسئولیت پذیری، ریسک‌پذیری، حمایت، پاداش و یا تنبیه و ... در محدوده این تعریف قرار دارند. تعریف دیگر از فرهنگ سازمانی نگاهی کلان‌تر به موضوع دارد و اشاره به فرهنگ سازمان‌ها و نهاد‌های بوروکراتیک در یک کشور و چگونگی تعامل و ارتباط آن‌ها با جامعه است. روشن است که تعریف اول بیشتر به علم مدیریت مربوط است، اما تعریف دوم ارتباط مشخص‌تری با سیاست پیدا می‌کند و می‌توان آن را یکی از مؤلفه‌های شکل دهنده فرهنگ سیاسی به حساب آورد.

فرهنگ اجتماعی
مقصود از فرهنگ اجتماعی در اینجا فرهنگی است که هرکدام از قشر‌های مختلف جامعه دارند. تشخیص و ارزیابی این فرهنگ بر حسب رفتار‌هایی است که از افراد موجود در هرکدام از اقشار سر می‌زند. دسته بندی فرهنگ اجتماعی غالباً برحسب اصناف و مشاغل صورت می‌گیرد که البته این شیوه دسته بندی منحصر به فرد نیست. برای نمونه برخی رفتار‌ها در صنف تاکسیرانان مشترک است و برای عموم جامعه شناخته شده است؛ کارمندان، فرهنگیان، بنگاه داران، نانوایان و ... همگی در برخی رفتار‌ها و باور‌ها با هم اشتراکات زیادی دارند که از این اشتراکات با عنوان فرهنگ اجتماعی یاد می‌شود.

فرهنگ ملی
فرهنگ ملی فرهنگی کلی است که برآمده از رفتار، عادات، ارزش‌ها و باور‌های یک ملت است؛ فرهنگ ملی به این معنا نیست که تمام خرده فرهنگ‌ها و زیرمجموعه‌های فرهنگی در یک کشور هویت مستقل خود را از دست بدهند. بلکه در حقیقت آنچه فرهنگ ملی را به وجود می‌آورد تمامی این خرده فرهنگ‌ها و فرهنگ‌های متفاوت‌اند. در اینجا باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که فرهنگ ملی با فرهنگ عمومی متفاوت است؛ زیرا فرهنگ عمومی عمدتاً ناظر به فرهنگی است که در چهارچوب یک منطقه جغرافیایی خاص وجود دارد و ارتباطی با ورای مرز‌ها ندارد، اما فرهنگ ملی در ارتباط با «غیر» معنا پیدا می‌کند. فرهنگ ملی نشان از هویت واحدی در برابر دیگری دارد که سبب می‌شود نوعی استحکام و پیوند درونی بین اعضای یک ملت ایجاد شود.
امروزه با گسترش شبکه‌های ارتباطی و جهانی شدن فرهنگ، فرهنگ‌های ملی به تدریج کمرنگ شده و در فرهنگ‌های بزرگ‌تر حل می‌گردند که این فرآیند، به خودی خود امری مطلوب نیست. علاوه بر فرهنگ‌های ملی، فرهنگ‌های منطقه‌ای نیز بیانگر برخی حوزه‌های تمدنی و هم زمینه‌ساز شکل‌گیری دیدگاه‌ها و نگرش‌های منطقه‌ای هستند. این فرهنگ‌ها از تلاقی فرهنگ‌های ملی پدید آمده و موجب جریان‌های فرهنگی تازه‌ای می‌شوند.
نکته‌ای که باید مورد توجه قرار داد، تمایز قائل شدن بین دو روند «جهانی شدن» و «جهانی سازی» است و اینکه در هرکدام از این روند‌ها چه اتفاقی برای هویت می‌افتد. جهانی شدن امری طبیعی، تدریجی و تکاملی است که بر اثر آن هویت‌ها، حداقل هویت نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی، از محدودیت خارج می‌شود و به سوی وسیع و بشری‌شدن سیر می‌کند؛ اما جهانی‌سازی، ازآنجاکه امری دفعی و تحمیلی است که قدرت‌هایی، متکبرانه، از طریق آن فرهنگ، سیاست و... خود را بر دیگران تحمیل می‌نمایند، هویت فردی را مستحیل، ملّی را مخدوش و مذهبی را وارونه می‌کند. در نتیجه جهانی‌سازی سبب بحران هویت و ازخودبیگانگی می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت: آن چیزی که رکن فرهنگ ملی به حساب می‌آید، «هویت» است که برخاسته از آموزش‌های مشترک ملی، پذیرش همزیستی مسالمت آمیز با سایر خرده فرهنگ‌ها، فهم تاریخی از خاستگاه ملت، تمدن و میراث‌های تمدنی است.
فرهنگ ملی نسبت بسیار نزدیکی با فرهنگ سیاسی دارد و به میزانی که فرهنگ سیاسی یک کشور پرورده‌تر و غنی‌تر باشد، فرهنگ ملی نیز از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود. هم فرهنگ سیاسی و هم فرهنگ ملی هر دو وابسته به «هویت» و برخاسته از دل آن هستند؛ بنابراین تصمیم گیرندگان سیاسی اگر به دنبال تقویت فرهنگ سیاسی و استحکام فرهنگ ملی هستند، باید به هویت توجه ویژه داشته باشند. چه آنکه بدون هویت هیچ فعالیتی معنایی نداشته و نمی‌توان برای آن انگیزه‌ای متصور شد.
فرهنگ ملی رکن اصلی بازدارندگی غیرمادی است و از پایه‌های استقلال ملی به شمار می‌رود. به همین خاطر گاه گفته می‌شود که مردم باید از فرهنگ خود همانند سرزمین خود، دفاع کنند. در طراحی برنامه‌های توسعه با رویکرد تقویت بازدارندگی غیرمادی آنچه اهمیت دارد، توجه به هویت‌های ملی است. هیچ الگوی توسعه وارداتی را نمی‌توان به کار برد، مگر آنکه با ویژگی‌های محلی، منطقه‌ای و ملی هماهنگی داشته باشد و اساساً نمی‌توان هیچ الگویی را تحمیل کرد. توسعه واقعی بدون توجه به بعد فرهنگی ملی و احترام به هویت فرهنگی ملت‌ها تحقق نخواهد یافت. عموم فرهنگ‌های ملی مبتنی بر سنت‌ها و شعائر تاریخی و دیرپایی می‌باشند که با تحولات مختلف، بازسازی شده و چهره‌های نوینی به خود می‌گیرند. همچنین دولت‌هایی که در چارچوب این فرهنگ‌ها شکل می‌گیرند جهت مشروعیت بخشیدن به خود، ایجاد و تداوم یک فرهنگ سیاسی که با ساخت سیاسی و رفتار‌های سیاسی موردنظر آن‌ها تعارضی نداشته باشد و پاسخ به نیاز‌های فرهنگی مردم مجبورند از فرهنگ ملی خویش حمایت کنند.

اهمیت هویت در تکوین فرهنگ ملی
هویت را می‌توان همانند روحی دانست که در کالبد جامعه دمیده می‌شود. هویت به طور ساده پاسخی است که در سؤال به کیستی ما داده می‌شود؛ این پاسخ باید بتواند تبیین کند که جامعه چه سیر تطوری را پشت سر گذاشته است؛ نقطه مبدأ آگاهی جامعه از خویش و چشم اندازی که در پیش روی خود قرار داده چیست و در این مسیر چگونه باید نسبت به تمام مسائل مرتبط بیندیشد و با آن‌ها مواجه شود. در مقوله هویت دو حوزه وجود دارد؛ یکی حوزه «ما» است و دیگری حوزه «غیر از ما». هویت نسبت ما با غیر از ما را برای جامعه روشن می‌کند.
در این میان باید توجه داشت که شیوه مواجهه با فرهنگ‌های غیر چگونه باید باشد؛ برخی معتقدند از اساس راه تأثیر و تأثر از فرهنگ‌های دیگر را باید مسدود کرد؛ درحالی‌که چنین نگاهی به خمودی، رکود و بی تحرکی می‌انجامد. هویت فرهنگی در ارتباط و تماس با سنت‌ها و ارزش‌های ملل دیگر نو و غنی می‌شود و امکان تعالی و شکوفایی انسان را افزایش می‌دهد. برخی با تاکید بر هویت ملی، آن را شرط لازم برای حاکمیت و استقلال و شکوفایی توانایی‌های فردی و توسعه هماهنگ جوامع می‌دانند؛ بنابراین تعریف، توسعه و حفظ فرآورده‌های فرهنگی منطقه‌ای و ملی ضرورت تام دارد، چرا که فرآورده‌های فرهنگی مطمئن‌ترین ضامن پیشرفت مستقل است، هویت فرهنگی را تقویت می‌کند و قوه خلاقیت و آگاهی مردم را نسبت به میراث فرهنگی افزایش می‌دهد. در واقع سرتاسر این گستره بزرگ، کشور ما را کران تا کران، فرهنگ‌ها و پاره فرهنگ‌های رنگارنگ تشکیل داده که طی سده‌ها و هزاره‌های گذشته آداب و رسوم، باور‌ها و سنت‌های آن‌ها، تأثیرات و تأثرات ژرف و گسترده‌ای را از هم پذیرفته‌اند و بافت ظریف و یکسان آن، تجلی وحدت در کثرت را معنی بخشیده است.
برخی از متفکران در تعریف هویت به عناصر فرهنگی توجه داشته و اساساً هویت را بر درک افراد از مختصات فرهنگی جامعه خود منطبق می‌دانند. برای نمونه کاستلز در بحث از هویت بر ویژگی‌های فرهنگی سازنده آن تأکید می‌کند و آن را فرآیند معناسازی بر اساس ویژگی فرهنگی یا مجموعه‌ای به هم پیوسته از ویژگی‌های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده می‏شود، می‌داند. (کاستلز، ۱۳۸۰، ۵۳-۱۴۵)
به طور کلی آنچه که نظام‌های سیاسی در نسبت با هویت باید مورد توجه قرار دهند، یکی تفسیر و برداشتی که افراد جامعه از خود دارند و همزمان برداشتی که از دیگران (یا غیر خود) دارند؛ و دیگری شیوه‌های تعامل و تبادل با دیگری است؛ یعنی در هویت‌یابی یا شناخت کیستی خود، شناسایی و پذیرش دیگری مهم است وگرنه جامعه قوام نمی‌یابد و روابط اجتماعی مسدود خواهند شد.
هویت در زمان و مکان ریشه دارد و آگاهی اشخاص آن جامعه نقش مهمی در آن ایفا می‌کنند؛ لذا هویت یعنی بازاندیشی در جایگاه و موقعیت خود در گستره تاریخ و در درون فرهنگ موجود. (تاجیک، ۱۳۸۴) در عصر دولت‌های ملی، هویت‌های جمعی در قالب هویت ملی معنا می‌یابد و می‌توان آن را به واسطه باور مشترک و تعهد متقابل، قدمت تاریخی، منش فعال، وابستگی به یک قلمرو خاص و متمایز شدن از دیگر اجتماعات به واسطه فرهنگ عمومی خاص تعریف نمود. با توجه به آنچه گفته شد دریافته می‌شود که توجه به هویت و مؤلفه‌های آن اصلی‌ترین کار سیاست‌گذارانی است که به بازدارندگی غیرمادی می‌اندیشند و سعی دارند به مقابله نرم با تهدیدات بپردازند و یا برای دشمن تهدید آفرینی نرم داشته باشند.

 فقدان بازدارندگی غیرمادی و استحاله فرهنگی
باید توجه داشت که بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران تاکنون بر پایه عوامل فرهنگی پیش رفته است و به همین خاطر لازم است تا این حوزه بیشتر تقویت گردد. بر این اساس الگوی بازدارندگی فرهنگی باید با توجه به تاکتیک‌های جنگ نرم طراحی شود. در جنگ نرم با تاکید بر راهکار‌های فرهنگی ذهنی فرد از هنجارها، ارزش‌های خود و جامعه‌اش دچار تزلزل و بی ثباتی شده و به راحتی آماده پذیرش هر عقیده‌ای شود. درحالی‌که در حوزه نظامی وضعیت مقابله با دشمن را می‌توان در دو حالت پیروزی یا شکست متصور شد، در حوزه جنگ نرم حالت سومی نیز وجود دارد و آن «استحاله» است که در واقع محتمل‌ترین حالت نیز هست؛ زیرا مرز‌های تأثیرگذاری و تأثیرپذیری در مبارزه فرهنگی چندان شفاف نیستند. استحاله فرهنگی به‌عنوان یکی از نشانه‌های افول اهداف راهبردی کشور‌ها و واحد‌های سیاسی محسوب می‌شود. هر کشوری که در معرض قدرت و کنش معطوف به امنیت سازی قرار گیرد، نیازمند بهینه‌سازی موقعیت خود از طریق گفتمان‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی است. دشمن همواره در تلاش است برای بسط و گسترش تهدید خود در گام اول بر جوامع هدف و در درجه بعد بر تمام جهان دست پیدا کند و با سود جستن از فناوری برتر و قدرت ارتباطی و رسانه‌ای خود، سیاست‌های استعماری نوینی را به مرحله اجرا بگذارد.
از آنجایی که استحاله فرهنگی فرآیندی تدریجی و خاموش است، زمانی می‌توان به وقوع آن پی برد که برخی از نشانه‌های آن به واقعیت پیوسته باشد. از جمله این نشانه‌ها می‌توان به تضاد‌های فرهنگی غیرطبیعی، شکاف‌های اجتماعی مفرط، از بین رفتن اعتماد به نفس ملی، افزایش ناهنجاری‌های اجتماعی، استقبال از ارزش‌های بیگانه و انزجار از ارزش‌های سنتی و مذهبی، تغییر ذائقه فرهنگی و تغییر سبک زندگی اشاره کرد.

نکته: تشخیص «تغییر» در این مرحله از مهم‌ترین و حساس‌ترین اقدامات محسوب می‌شود و شناسایی جزییات، جهت‌ها و اقدامات مقتضی در مراحل بعد قرار دارند. فرآیند استحاله در صورتی که مورد تدبیر واقع نگردد، در میان مدت به بی ثباتی و در بلندمدت به براندازی سیاسی منجر خواهد شد.
برخی شیوه‌های دستیابی به بازدارندگی غیرمادی در حوزه فرهنگ
ایجاد و تقویت بازدارندگی غیرمادی امری دفعی و کوتاه مدت نیست؛ آنچه که اکنون در حوزه فرهنگ وجود دارد، نتیجه ده‌ها و صد‌ها سال است که خود را در نشانه‌ها، نمادها، آیین‌ها، رسوم و ادبیات نشان می‌دهد. البته طبعاً برخی تدابیر و تصمیمات فرهنگی ناظر به میان مدت و برخی ناظر به بلندمدت هستند؛ اما نکته مهم توجه داشتن به افق بلندمدت نیز هست و این مسئله‌ای است که اغلب نظام‌های سیاسی از آن غفلت می‌کنند. در زیر برخی راهکار‌های موثر در ایجاد فرهنگ و تقویت بازدارندگی غیرمادی خواهد آمد؛ ضمن اینکه باید توجه داشت که فرهنگ بازدارندگی فرآیندی همه سویه است و تنها از بالا به پایین اجرایی نمی‌گردد.
۱- استفاده از ظرفیت‌های نمادسازی فرهنگی (عاشورا و مهدویت دو نمونه از این موارد هستند که بسیار موفق بوده‌اند)
۲- استخراج و به روز رسانی نماد‌های فرهنگی با توجه به پیشینه‌های فرهنگی، ادبی، سیاسی و تاریخی
۳- گفتمان سازی و اندیشه ورزی حول محور نقاط مورد هدف دشمن در حوزه فرهنگ و اجتماع
۴- تولید آثار فاخر ادبی و هنری هم‌راستا با گفتمان انقلاب اسلامی و سرمایه گذاری فرهنگی در حوزه آثار مکتوب
۵- کنترل بازار ترجمه به ویژه در خصوص آثار ادبی هنری و فلسفی
۶- سرمایه گذاری بر شیوه‌های نوین تربیت و ترویج گفتمان انقلاب اسلامی در کتب آموزشی تحصیلی
۷- پرهیز از نگرش بوروکراتیک به فرهنگ و مواجهه با آن به‌مثابه امری سیال
۸- بهره گیری گسترده از دو عنصر «زمان» و «مکان» به صورت عام و غیر مناسبتی در جغرافیای مناطق مختلف ایران به عنوان ابزار‌های انتقال فرهنگی
۹- پرهیز از تقویمی شدن ارزش‌ها و روزمرگی آن‌ها
۱۰- توجه اکید به روانشناسی جمعی و بهره گیری از نظریات نوین روانشناسی جمعی و سیاسی به منظور سیاست‌گذاری
۱۱- ارائه تعریف دقیق‌تر از دین و آموزه‌های دینی و تشریح کارکرد‌های اجتماعی این آموزه‌ها به منظور اقناع نسل جوان
۱۲- مطالعه تجارب فرهنگی موفق سایر کشور‌ها و بهره گیری از این تجارب در جهت بومی‌سازی و استحکام فرهنگی
۱۳- تغییر رویکرد سیاست‌گذاری از حذف فرهنگی به تبیین و تشریح کارکردی و تلاش در جهت تقویت خودآگاهی جامعه

 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha