گروه فرهنگ و اقتصاد «سدید»؛ عباد محمدی: با توجه به تاکیدات رهبر معظم انقلاب در بیانیه «گام دوم انقلاب» بر موضوع اقتصاد؛ «سدید» با هدف تبیین صنعت و اقتصاد در گام دوم انقلاب به گفتگو با محمد کهندل پرداخت که بخش ابتدایی آن با عنوان «انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته را به ما آموخته است» منتشر شد. آنچه در ادامه می خوانید بخش دوم این گفتگوی تفصیلی است:
با توجه به اینکه مجموعهای از بایدها در ارتباط با حوزه اقتصاد را مطرح کردید، به نظر جنابعالی آن الزامات اصلی که ما در اختیار نداریم یا به عبارتی آن حلقههای مفقوده چه هستند؟
اگرچه نیروی انسانی، سرمایه و زیرساخت از الزامات کار هستند، اما اینها به تنهایی کافی نیست. به نظر میرسد حلقه مفقوده اصلی که برای تحقق گام دوم انقلاب با تمام پوست و گوشت و استخوان احساس میشوند، فقدان مدیران جوان انقلابی در بدنه اصلی حاکمیت و فقدان برنامه ریزی مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی است، مورد دیگری به غیر از این دو مورد نیست. باید کار و فرهنگ سازی کرد تا این دو محقق شوند.
افراد چاپلوس، افراد بله قربان گو، افراد بی سواد و ترسو و افرادی که مبانی آنها مبتنی بر انقلاب اسلامی نیست باید از مدیریت دولتی حذف شده و به جاهای دیگر مثل بخش خصوصی بروند. تحقق این موضوع را میتوان با اعمال سیاستهای کوچک کردن و بهینه سازی دولت محقق کرد. اگرچه کار دشواری است، اما فردی را میخواهد که به عنوان رییس جمهور و دستگاه اجرایی به میدان برود و این امر مهم را با مردانگی انجام دهد، به نظر بنده اگر کسی چنین اقدامی را انجام دهد، رهبر اجرایی کشور شده و نزد مردم هم عزیز میشود، لازم نیست پروژههای دهن پر کن انجام دهد تا مردم ببینند، یا مردم را نادان فرض کند و از آنها بخواهد که به او رأی دهند. بنابر این، اولین چیزی که نیاز است، برنامهای منسجم و مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی است و دوم نیز روی کار آوردن نیروهای انقلابی برای اجرای این برنامه است.
از الان تا انتخابات ریاست جمهوری بعدی زمان زیادی باق مانده، اقتصاد دانان و فرهنگ شناسان گرد هم جمع شوند، اگر حرکت درستی در این زمینه ساماندهی شود، همه به تکاپو و رقابت میافتند. البته یک دستگاه نظارتی قدرتمند که خود نباید کار را در دست بگیرد، نیز باید به میان بیاید و مانع از ورود و راهبری افراد نامناسب شود تا کار به سمت چیزی که بیانیه گام دوم میگوید هدایت شود. خود این موارد نیز در بیانیه گام دوم آمده است و بنده هم از خودم چیزی نگفتم. ما مبانی خود را در حوزه مدیران و برنامه ریزی گم و یا رها کرده ایم و یا اگر مثبتتر نگاه کنیم کامل به کار نگرفته ایم.
وظیفه ما در حوزههای صنعت، تجارت و خدمات در قبال بیانیه گام دوم انقلاب چیست و چه باید بکنیم؟در حوزه اقتصادی، رهبر معظم انقلاب به یک جملهای "برنامه ریزی فراگیر" اشاره کرده اند، همین عبارت دو کلمهای خیلی مفهوم دارد و یعنی اینکه همه چیز آماده است. برنامه ریزی فراگیر خیلی عظیم و همه جانبه است و مفهوم بزرگی دارد.ما باید بر معاونت برنامه ریزی ریاست جمهوری متمرکز شده و مطالعه کنیم که کدامیک از مدیران آن مناسب و کدام یک نامناسب هستند. دولت بزرگ است و باید کوچک شود.
بنده بلند اعلام میکنم و حاضرم از این مدلی که عرض میکنم در هر محفلی دفاع کنم، حتی نیرویهای نظامی و انتظامی و هر سازمان دیگری با هر امکاناتی که دارد بیاید و بدون منع، در حوزه اقتصادی فعالیت کند؛ به این شرط که رقابت و شفافیت را ایجاد و انواع رانت خواری را حذف کنیم و به این شرط که ردیابی هوشمند داراییها و وجوه نقد ایجاد شود. هیچ یک از اینها سخت نیست و هیچ یک از اینها حتی هزینهای هم ندارد، اگر نوع نگاه کسی که قدرت اجرایی در دست اوست به این موارد باشد همه اینها بدون هزینه شدنی است.
در چنین شرایطی اتفاقات بسیار خوبی خواهد افتاد. اعتماد مردم به دستگاههای اجرایی و حضور مردم در اقتصاد افزایش پیدا میکند، مزیتهای نسبی اقتصاد نیز خودنمایی میکنند و مشخص میشود که ما در چه زمینههایی توانمندی داریم. صادرات تقویت شده و استانداردسازی برای کالاها فراهم شده و اتفاقات بسیار بزرگی میافتد. ما در صادرات باید خودمان نظام بازرسی داشته باشیم و مانع از صادرات کالاهای با کیفیت پایین شویم. به این معنی که کالاها ابتدا کنترل کیفی شده و سپس صادر شوند، میتوانیم با کشورهای مختلف تفاهم نامه داشته باشیم تا بتوانند در خصوص مراودات بازرگانی در کشور خود نیز بازرسی و کنترل کیفی داشته باشند، در این صورت اعتماد در بازارهای منطقه زیاد میشود.
ما امکانات و ظرفیتهای بسیار زیادی داریم. همسایههای پر تعداد، پرجمعیت و ثروتمندی داریم. کشورهای منطقه دارای منابع و ذخایر معدنی و غنی فراوانی هستند، نحوه ارتباط گیری و واردات و صادرات هم برای ما بسیار ساده و ارزان است. فرهنگهای ما و همسایگان مان بسیار به هم نزدیک و زبان هایمان هم به هم نزدیک و بعضاً مشترک است، بسیاری از تبعههای آنها حتی توان ارتباط گیری با زبان فارسی را هم دارند.
بنابراین، ما ظرفیتهای بسیار زیادی داریم. از طریق حمل زمینی و یا با استفاده از شناورهای معمولی امکان صادرات داریم، پول رایج ما هم در بسیاری از کشورهای منطقه خواهان دارد، بنابراین، ما برای مبادلات خارجی خود بی نیاز از ارزهای خارجی هستیم یا حداقل نیاز ما به ارزهای خارجی چندان قابل توجه نیست. کدام یک از مشکلات ما قابل حل نیست؟ آیا در چنین شرایطی هم تحریم پذیری معنی دارد؟ انقلاب اسلامی هم گفته است "استقلال"، پس اینجا هم انقلاب اسلامی، راه را به ما نشان داده است. بنابراین، توجه داشته باشیم که امکانات ما در عرصه اقتصاد خارجی هم بسیار بالا است. آمریکا از آن سوی جهان برای تصاحب بازارهای کشورهای همسایه ما اقدام میکند، ولی ما بررسی و اقدام شایسته نمیکنیم.
شما بر موضوع «جوانگرایی»تاکید دارید درصورتی که اکنون بسیاری از افراد معتق هستند که ما دچا شعارزدگی شدهایم. فراتر از موضوع جوانگرایی چه باید کرد تا در گام دوم دچار شعار زدگی نشویم؟
خدا کند قوه قضائیه ما بتواند در تراز جمهوری اسلامی قرار گرفته و امنیت آفرین شود، البته مجلس و قوه مجریه ما نیز باید مشکلاتشان مرتفع بشود، ولی در بین تمام این مجموعهها قوه قضائیه ما اگر به موقع، سریع و خوب عمل کند و مدعی العمومهای ما جدای از مباحث سیاسی و جناحی و مفاسد فعال باشند بهطور قطع و یقین میتوانند در این زمینه قدم مهمی بردارد. این به معنی ضرورت وجود ضمانت اجرایی برای قوانین وضع شده و برنامههای نوشته شده است.
وقتی قانونی وضع میشود و یا برنامهای نوشته میشود، دولت حق ندارد فردای آن روز برنامه دیگری بدهد و برنامه تعیین کند. زمانی که بودجهای تعیین میشود دولت دیگر حق ندارد که در چارچوب آن برنامه تدوین شده قرار نگیرد. پس قوه قضاییه چه کاره است؟ دیوان محاسبات هم همینطور، اینها همه با هم یکی است. بخشی از بحث ردیابی وجوه به طرح کاداستر بر میگردد که مربوط به قوه قضاییه است. داراییها باید سند دارد بشود تا معاملات دستی و بدون ثبت رد و بدل نشوند، بخشی از این موارد هم به بانکها بر میگردد. ما یک حوزه و دو حوزه نداریم، ولی روی بعضی از جاها اگر دست بگذاریم خیلی از جاهای دیگر را کنترل میکند. یکی از این جاها بانکها و یکی دیگر هم قوه قضاییه است.
اگر ما واقعاً بانکداری اسلامی را پیاده کردیم و اگر شرایطی را فراهم آوردیم که قراردادهای بانکی زیر نظر قوه قضائیه به صورت واقعی و غیر صوری منعقد و اجرا شوند و مثلاً بانکها به جای مشارکت در فعالیتها، مشغول اخذ بهره از وامها نشوند، بسیاری از امور اصلاح شده و حتی مردم هم راضی میشوند و به نظام هم بیشتر اطمینان میکنند. بانکها قراردادهای صوری میبندند، ولی هیچ کس به هیچ کس نیست. باید شرایط لازم ایجاد شده و نظارتهای لازم صورت پذیرفته و با متخلفین با سرعت و جدیت برخورد شود و تخلفات هم رسانهای شود. اگر امثال این کارها شروع شود، خیلی از چیزها سریعاً درست میشود و مردم هم آرام میشوند. اصلاً قرار نیست بانکها چاق شوند. اگر راهکار برخورد هم وجود ندارد باید برای بررسی و نظارت بر روی عملکرد بانکها برنامه ریزی و طراحی کرد. البته، برای برخورد و اصلاح، مشکلاتی هم وجود دارد، ولی نباید هراس داشت، هر کس توان ندارد باید کنار برود. به هر جهت باید کاری کرد که قانون اجرا شود، افراد مناسب برای انجام این اقدامات هم وجود دارند. ما حتی نیازی به ایجاد تغییرات کلی در قوانین هم نداریم، گرچه قوانین هم ایراداتی دارند، ولی با همین قوانین هم میتوان مشکلات هدایت نقدینگی و تولید را حل کرد.
به نظر جنابعالی در حوزه اسناد بالادستی، قوانین و مقررات چه اولویتهایی وجود دارد؟
ما در قوانین و مقررات خودمان از جمله قانون کار، قانون پولی و بانکی و ... هم ایراداتی داریم، رد نمیکنم، ولی به اعتقاد بنده، مشکل اساسی ما ایرادات و نقائص قانونی نیست، مشکلات ما با همین قوانین هم حل میشود. مسائلی که الان به آنها مبتلا هستیم، عاملش آن قوانین نیست، گرچه خوب است که ایرادات موجود هم اصلاح شوند، ولی این بحث دیگری است. مثلاً در خصوص بورس میتوان یکی دو ماده واحده به مجلس برد و آن را اصلاح کرد، ولی یه عنوان مثال موضوع هدایت نقدینگی به روشی که عرض کردم، شدنی است.
انقلاب اسلامی راهها را نشان داده است، ولی مدیران هستند که نمیخواهند اجرا کنند، البته فرض بی لیاقتی برخی از مدیران بسیار خوش بینانه است، بد بینانه آن این است که مدیران ما در حال مدیریت شدن هستند و حتی دانسته مدیریت میشوند و در نتیجه افراد نالایق و یا کسانی که تفکر انقلاب اسلامی ندارند در جاهایی که نباید بنشینند، مینشینند و بخشی از آن هم توسط انقلابی هاست، ما اشکال داریم. کسانی به سمت مدیریتی منصوب میشوند که نباید در آن مقام حضور داشته باشند، جریان نفوذ یعنی همین.
در خصوص سیاستهای کلی نظام هم بنده در حوزه مطالعاتی و تخصصی خودم ممکن است نظراتی داشته باشم، ولی در حوزه اجرا هر آنچه که ابلاغ شود را میپذیرم و اعتقاد بنده این است که این همان اعتقاد به ولایت فقیه است. با تجربه حضور در برخی از کمیسیونها و زیرکمیسیونهای مجمع عرض میکنم که سیاستهای کلی ما، اگرچه فیلترهای فراوانی را میگذرانند و در مراحل تدوین آنها خیلی از چیزها رعایت میشود، ولی دو ایراد کلی دارد. یکی این که، مبانی سیاستهای کلی ما گرچه وجه غالبش مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی هست، ولی همه آن اینطور نیست و کارشناسانی که در جمع بندی سیاستهای خام حضور دارند پایبند به مبانی انقلاب نیستند و حتی در کسانیکه در خود صحن مجمع تشخیص هستند نیز همه جور افرادی هستند. در همین ارتباط، بعضی از سیاستها ایرادات کارشناسی هم دارند و سیاست کلی نیست، مثلا سیاست کلی در مورد اینکه حداقل نرخ رشد ما باید فلان مقدار باشد و عدد تعیین میشود، این سیاست کلی نیست و ایراد کارشناسی دارد، ولی خوب ابلاغ هم شده است.
ایراد دیگر این است که، ما در زمان تعیین سیاست کلی در واقع داریم مبانی را تعیین، کلیات را بیان و راه اصلی را ارائه میدهیم، پس نیاز داریم که شاخصهای موفقیت در این راه را نیز متناسب با همانها تعریف کنیم که وقتی سیاستی به مرحله اجرا رفت مشخص شود آیا درست در حال اجرا هست یا خیر، ولی اینگونه نیست و شاخصهای ما همان شاخصهای مرسوم و هماهنگ با نظام سرمایه داری است، و همین موضوع سیاست کلی را هم غیر موثر میکند.
نیاز به تعریف شاخص از ابتدا و قبل از تدوین سیاست کلان، راهبردنگاری، برنامه ریزی و قانون گذاری را چطور ارزیابی میکنید؟
تعریف کردن چنین شاخص هایی، کار راحتی نیست، کار علمی پر زحمت و تخصصی در هر زمینهای لازم است و بسیاری از شاخصها هم شاخصهای ترکیبی هستند. مثلا در حوزه بانکی ما قصد اجرای بانکداری اسلامی را داریم که البته سیاست کلی هم ندارد، باید عنوان شود که در مدل بانکداری اسلامی چه شاخصهایی باید افزایش یافته و چه شاخصهایی باید کاهش یابد، اینها را نگفته ایم. مثلاً، در ارتباط با بانکداری اسلامی، میزان انتقال منابع به بخش واقعی، میزان واقعی بودن قراردادهای تسهیلات، میزان تناسب سود ناشی از تسهیلات بانکی با نرخ رشد اقتصاد کشور مطرح است، اینکه نمیشود سود تسهیلات ۳۰ درصد باشد و به سپرده گذار ۱۸ درصد بدهد در صورتی که حق الوکاله هم ۲ تا ۲ و نیم درصد تعیین شده است، یا خود میزان حق الوکاله، میزان هدایت نقدینگی به بخش واقعی اقتصاد، میزان رشد تولید ناخالص داخلی و ...، موارد زیادی هست که باید مشخص شود چگونه باید بالا و پایین بشوند. به نظر بنده، هر چه اقتصاد اسلامی درستتر اجرا بشود رشد اقتصادی هم بیشتر میشود. هیچ یک از اینها را تعریف نکرده ایم.
آیا گریزی از انجام کارهای کارشناسی عمیق هم داریم؟
یکی از الزامات تدوین و اجرای آن "برنامه فراگیر" با قدرت، نشاط کاری و احساس مسئولیت همین است. ما نمیتوانیم بدون تعریف شاخص، برنامه تدوین و اجرا کنیم. برنامه اجرا کنیم که چه چیزی خوب شود و چه چیزی افزایش پیدا کند؟ باید معلوم باشد که به چه چیزی میخواهیم برسیم. اینکه میخواهیم چه چیزی بهتر شود، همان شاخص است.
مثلاً در حوزه فرهنگ، زیاد شدن نمازخانهها و جمعیت حاضر شونده در مساجد، برخی از شاخصها هستند. میزان بهره برداری از فضای مسجد برای فعالیتهای فرهنگی هم از جمله این شاخص هاست، الان مساجدی داریم که با هزینههای گزافی ساخته شده اند، ولی فقط نیم ساعت در زمان برگزاری نماز باز میشوند. مقام معظم رهبری اعلام کردند که ائمه جماعت باید کارمند مساجد شوند. میتوان یک رشته و یا دانشکده به نام رشته و دانشکده "مدیریت فرهنگی مساجد" ایجاد کرد. فرهنگسراهای محلات باید مساجد باشند و به عنوان مراجع فرهنگی در محلهها نقش آفرینی کنند. در ارتباط با هر موضوعی میشود اینطور فکر کرد و اگر ما امکانات خود را احصاء کنیم و بعد هدف گذاری کنیم، از دل این مطالب راه حل استخراج میشود. یک مسجد میتواند یک محله را از لحاظ فرهنگی آباد کند. ما باید در حوزه طوری آموزش داشته باشیم که طلاب، مدیریت بیاموزند و بتوانند مدیریت مدارس و نقاط مهم فرهنگی را برعهده بگیرند. البته، مرکز آموزش مدیریت دولتی هم نمونهای از این دست اقدامات بود که به نتیجه خوبی نرسید و باید این نوع تجربهها را در نظر داشت و از آنها درس گرفت. باید دید فرد آموزش دیده مدیر شده است یا خیر، مدیریت میکند یا خیر.
ما بجای اینکه در مساجد مغازه بزنیم و میوه فروشی و فروشگاه انواع البسه زنانه و مردانه راه اندازی کنیم باید کانون فرهنگی راه بیاندازیم، کارهایی مثل کلاسهای گرافیک و خطاطی که حتی درآمد زا هم هستند. در مساجد ما برخوردها دوگانه است، از یک سو مساجد را به انواع کسبه برای کسب درآمد اجاره میدهند و از سوی دیگر امام جماعت مسجد بر روی منبر میگوید که نباید دنبال مال دنیا باشیم. در بسیاری از موارد برخی از فضاهای تجاری متعلق به مساجد را در اختیار بانکها گذاشته اند. هدف نمیبایست کسب درآمد و صرفاً کسب درآمد باشد، بلکه هدف باید ایجاد شغل و تولید برای افزایش رفاه مردم باشد. منطقاً تولید به درآمد و سود هم میرسد و البته تولید شغل باید بهینه باشد و نباید به هر قیمتی شغل ایجاد کرد. فرقش این است که اینجا، دیگر مسجد تبدیل به خوار و بار فروشی و داروخانه و امثال اینها نمیشود.
جنابعالی، چه میزان از موانع بر سر فعالیتهای مناسب فرهنگی در مسیر گام دوم انقلاب را اقتصادی میبینید؟
ما باید نظام یافته و در قالب یک نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشخص سازمان دهی و کار میکنیم، قوه قضائیه نمیبایست بانک ایجاد کند، نمیبایست به دنبال درآمدزایی برود و در مسیر کار مردم ایستگاههای مختلف درآمدزایی، مثل ثبت و تامین اجتماعی و ... ایجاد کند. به نظر بنده، ایجاد ایستگاه و درآمد زایی، استفاده صحیح از امکانات قوه قضاییه نیست. مردم باید به دولت و قوه قضاییه اعتماد داشته باشند، ولی اینها تحمیل هزینه به مردم است. شفافیت در مالیاتها یکی از مسائل مهم است. قوه قضاییه یعنی قانونمداری، این هم اول از دولت و خود قوه قضاییه شروع میشود. مثلاً ثبت مکرّر آدرس و ... آن هم با اخذ هزینه از مردم در حالیکه که افراد دارای کارت و شماره ملّی رسمی هستند معنی ندارد. شرایط برای همه مردم یکسان نیست، باید ملاحظه مردم را کرد.
وقتی به سراغ مشکلات میرویم و میخواهیم آنها را احصاء کرده و حل کنیم باید با خودمان صادق باشیم و هیچ کس مثل خود مقام معظم رهبری به نظام انتقاد نکرده است. در همین بیانیه گام دوم، انتقادات بسیاری به نظام داشته اند. مشکلاتی مانند "عملکرد ضعیف"، "نگاه به خارج"، "دولتی بودن اقتصاد"، "وابستگی اقتصاد به نفت"، "عدم ثبات در سیاستهای اقتصادی"، "عدم رعایت اولویت در هزینه ها" و .... افتخار ما این است که کار در دست خود ماست و ایشان هم معایب و ایرادات را در داخل میدانند و خواستار برطرف شدن این معایب هستند. خود ما مسئولیم، چون وزراء و دولت را هم خود ما مشخص میکنیم. ما در داخل این موارد را هم برای برطرف کردن معایب بر میشماریم. البته، با این حال و با وجود تمامی این ایرادات در خارج از کشور ما را به عنوان مستقلترین کشور در جهان میشناسند، بهترین مدیران و مردم برای جمهوری اسلامی ایران است، ولی ما به اینها راضی نیستیم، چون "الاسلام یعلو و لا یُعلی علیه"، یعنی مسلمان از همه برتر است و باید اول دنیا باشد؛ بنابراین تکرار میکنم، چه باید کرد؟ دو کار. اولاً، ما باید برنامه اجرایی مبتنی بر مبانی اسلامی-ایرانی تدوین کنیم و دوماً، کسانی را انتخاب کنیم که این برنامهها را بتوانند به نحو احسن اجرا کنند. شدنی هم هست و اگر بخواهیم میشود، خیلی خوب هم شدنی است. طبق نظر رهبر انقلاب باید برنامههای فراگیر تهیه شود، زیرا منظور این است که زیرساختها، نیروی انسانی، شرایط جهانی، امنیت و خیلی دیگر از امکانات لازمه آماده است. این کلمه "فراگیر" با این که یک تک واژه است، ولی در نظام برنامه ریزی و نظریهها معنی دارد. بسم الله، وقتش است.
اگر بخواهیم بر حوزه اقتصاد متمرکز شویم، با توجه به ارجاعی که متن بیانیه به "اقتصاد مقاومتی" داده است، جایگاه اقتصاد مقاومتی را در این میان چگونه تبیین میکنید؟
ما باید بدانیم که اقتصاد مقاومتی و مقاوم سازی اقتصاد یعنی چی؟ به نظر بنده، چنانچه ما اقتصادمان را مثل همان موشک براساس دانش جوانان، دانشگاهیان، خودی هایمان و کشورمان طراحی و بومی سازی کنیم، اقتصاد مقاومتی محقق میشود. مثلاً صنعت ساخت موشک و صنعت خودروی ما آیا با هم قابل مقایسه هستند؟ در حالی که ما امکان دسترسی به دانش موشک سازی نداشتیم، ولی دانش خودروسازی در دسترس ما بود، پس چرا ما توانستیم در صنعت موشک به هرچه بخواهیم دست پیدا کنیم، ولی در خودرو نتوانستیم؟
متحول کردن صنعت خودرو سازی اقدامی بسیار پیش پا افتاده است و باید دید مدیران آیا توان این امور را ندارند و یا نمیخواهند این امور انجام شود. آیا به نظر شما خیلی سخت است که فلان صنعت خودروسازی مسابقات طراحی خودرو بگذارد؟ کار خاصی است و یا نمیخواهیم؟ نخواسته اند یا از جایی پول گرفته اند که این کارها را نکنند؟
در این مقایسه به نظر جنابعالی، آیا این عنصر انسانی است که اهمیت مییابد و یا این ساختارها هستند که مطرح میشوند؟
هر دو. همان برنامه ریزی که عرض شد در کنار مدیر مهم میشود. بزرگترین پروژهها هم با انجام شکست کار ساده میشوند. در این حوزهها دیگران هم در دنیا تجاربی دارند که ما هم از تجربه آنها میتوانیم استفاده کنیم. سپاه هم در حوزههایی مانند پل سازی و جاده سازی و ایجاد موسسات مالی ورود کرد، اجرا کرد و بعد واگذار کرد و بیرون رفت، منتهی آن رقابت برابر باید لحاظ و رعایت شود. زبان اقتصاد، زبان امر و نهی و خواهش نیست، زبان اقتصاد، رقابت است. فضای اقتصاد هم فضایی رقابتی است.ای کاش، سپاه پاسداران اگر قابلیت و توانایی آن را دارد، در یک فضای رقابتی و شفاف و بدون سر و صدا یک کارخانه اتومبیل سازی راه اندازی میکرد، و البته تحویل میداد و خارج میشد. نمیتوان کسی را که امکانات و تواناییهایی دارد را از اقدام و بکارگیری آن امکانات منع کنیم. حتی اگر امکانات متعلق به دولت و یا ارگانهای نظامی باشد، البته باید بصورت شفاف و طبق قوانین نظام و به صورت قابل بررسی و نظارت توسط عموم مردم به رقابت بپردازند، کار را در جامعه ارائه کند و سپس شرکت تبدیل به شرکت سهامی عام شده و به مردم واگذار شود و بر کل این فرآیندها هم نظارت صورت پذیرد. در تمام دنیا و برخی از مجموعههای داخلی این یک روش است که یک پروژه بزرگ اقتصادی را راه اندازی میکنند و سپس در بازار بورس عرضه کرده و صنعت را مردمی میکنند و به سراغ کار دیگری میروند. همه از دولت و مجلس و قوه قضاییه و ... باید شفافیت را بخواهیم. مهم این است که آن صنعت در این کشور نهادینه بشود و این باعث درخشیدن جمهوری اسلامی در جهان میشود و نتیجه این کار هم به نفع انقلاب و اسلام است.
ارتباط مقولههای "اقتصاد مقاومتی" و "تعالی فرهنگی در حوزه اقتصاد" را چگونه میبینید؟
مبانی اسلامی برای اقتصاد، علوم تربیتی، سیاست، فرهنگ، روانشناسی، جامعه شناسی و همه علوم انسانی یک چیز است، به اعتقاد بنده، ۸۰ درصد از رفتار مردم از صبح تا شب اقتصادی است، چنانچه در اقتصاد به شکلی برنامه ریزی کنیم که مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی و مبانی اسلامی باشد و مردم به چنین رفتارهایی عادت کردند، آیا مردم در حوزههای دیگر متدیّن خواهند شد یا نه؟ یعنی اگر رفتار اقتصادی مردم اسلامی بشود سایر رفتارهای مردم نیز اسلامی خواهد شد، زیرا کاملاً در حال تمرین هستند.
اتفاقاً، یکی از دلایلی که ما بر اقتصاد تأکید داریم و مطرح میکنیم که باید به داد اقتصاد رسید و بحران و بیماری اقتصادی را درمان کرد این است که ما در کنار درمان بیکاری، فساد مدیریتی، اختلاس، تورم، بالارفتن سن ازدواج و بیکاری و ... عملاً داریم آحاد مردم را به رفتار اسلامی هم عادت میدهیم و اگر این کار را بکنیم مردم در فرهنگ و روابط اجتماعی و روشهای تربیتی خود هم اسلامی میشوند و تمام امور فرد فرد جامعه اسلامی نیز میشود. بنده اقتصاد مقاومتی را منطبق بر اقتصاد اسلامی میبینم و مواردی که مطرح شد از نتایج اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی و اقتصاد اسلامی است. ولی مشکل اینجاست که ما اقتصاد مقاومتی و اقتصاد اسلامی را اجرا نمیکنیم و حرفی که از سوی رهبر معظم انقلاب اعلام میشود، با نگاه به نظام سرمایه داری قصد اجرای آنرا داریم، یعنی اقتصاد مقاومتی مورد تأیید نظام سرمایه داری را میخواهیم اجرا کنیم و آن را آنگونه تعبیر میکنیم.
اینجا سوالی مطرح میشود و آن این است که چرا ما به جای آنکه "اقتصاد اسلامی" را دنبال کنیم، عبارت "اقتصاد مقاومتی" را به عنوان سیاست کلی مناسب برای نظام برگزیده ایم؟
دلیلی که از اقتصاد اسلامی استفاده نشده و "اقتصاد مقاومتی" عنوان شده، هنر حضرت آقاست. اولاً که ما در شرایط جنگ اقتصادی و بنابراین، نیازمند گفتمان واحد هستیم. در بین اقتصاددانان، اصطلاح "اقتصاد مقاومتی" نسبت به "اقتصاد اسلامی" از قرابت گفتمانی بیشتری برخوردار است. ضمن اینکه باید در نظر داشته باشیم، اقتصاد مقاومتی چه میگوید؟ حرف از اقتصاد مبتنی بر دانش و توانمندیهای داخلی میزند، "اقتصاد مولد" را مطرح میکند و این یعنی ربا و سفته بازی و درآمدهای بادآورده در آن وجود ندارد و همه اینها یعنی اسلامی.
لازم به توضیح است که علوم انسانی از جمله اقتصاد با علوم پایه و مهندسی تفاوت دارد. اینها علوم رفتاری هستند که مبتنی بر مبانی و نگرش آحاد مردم در یک جامعه است، ولی برخی از افراد بر این باور هستند که اقتصاد علم است و آمریکایی و ایرانی ندارد. آنها منحنی تقاضا را مبتنی بر مطلوبیت ترسیم میکنند، ولی ما این را قبول نداریم و مطلوبیت گرا نیستیم. اگر مطلوبیت را بپذیرید نمیتوان به کسی که با خودروی گران قیمت خود در سطح شهر فخر فروشی میکند ایرادی گرفت، چون میگوید من این گونه کیف میکنم و مطلوبیت من این است.
در اقتصاد مقاومتی در جامعه اسلامی برای فرد مولد و فعال اقتصادی، رفتار عقلایی این است که اگر دو لقمه غذا داشته باشد یکی از آنها را به فردی بدهد که گرسنه است، زیرا تفکر اسلامی بر این عقیده است که آن لقمهای که به فرد مستمند داده شده از بین نمیرود و ذخیره آخرت میشود، یعنی تعریف ما از رفتار عقلایی با اومانیسم فردی فرق دارد. در اومانیسم، یک شخص متموّل، فقر و گرسنگی را مشاهده میکند، ولی هیچ واکنشی ندارد، زیرا معتقد است که هر اقدامی باید برای فرد سرمایه گذار سود داشته باشد.
این لقمه نانی که مثال زده شد، میتواند حساب بانکی یا کارخانه و یا سرپناه باشد. با این حساب، میتوان کارخانه راه اندازی کرده و آن را وقف کرد، یا کارخانه را با این هدف راه اندازی کرد که کارگر بیشتری در آن کار کند و تولید در جامعه بیشتر شود و یا نظام اسلامی قدرت بیشتری پیدا کند، ولی در اومانیسم فردی این حرفها بی معنی است و صرفاً به دنبال سود هستند.
به نظر جنابعالی، همین برداشت دوگانه یک چالش اساسی برای تحقّق "اقتصاد مقاومتی" نیست؟
حتماً این طور هست. به همین دلیل هم هست که "یک برنامه اجرایی مبتنی بر مبانی اسلامی با بکارگیری نیروهای دارای همین تفکر" را مطرح کردم، اگر نیروها عوض نشوند همین است که هست. ما در بعضی موارد امکانات را در اختیار مدیرانی گذاشته ایم که کاملاً وابسته به امریکا و طرفدار غرب هستند، در این شرایط چه توقعی میتوان داشت؟ به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب اسلامی میفرمایند "جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه راه حلها در داخل کشور است"، این یعنی چه؟ یعنی وقتی میگوییم اقتصاد مقاومتی، نگویند این همان Resiliance است، البته آن هم هست، ولی همان نیست، "خصوص من وجه" است.
حضرت آقا، با ظرافت مطرح کرده اند و در ابتدا فرموده اند که انقلاب اسلامی راه را به ما نشان داده است، و بعد برنامه ریزی اجرایی با قدرت، نشاط کاری و احساس مسئولیت توسط دولتها را مطرح کرده اند و در پایان نیز به جوانان اعلام کرده اند که امید من به شما است، یعنی هدایتگری باید به دست جوانان انقلابی باشد. ایشان همچنین، با اشاره به صدور تحلیلهای سراپا غلط در زبان و قلم برخی غفلت زدگان داخلی این تحلیلها را کنار میزنند و در واقع دارند همگان را به نسخههای انقلاب اسلامی دعوت میکنند. حضرت آقا خیلی خوب اشاره کرده اند که مشکل دولت است و دولت یعنی همان حاکمیت، ولی آن را به شکلی که بتوان گفت: مطرح کرده اند. به هر جهت هدایت امور باید به دست تفکر انقلاب اسلامی باشد.
مقام معظّم رهبری مطالبهای مبنی بر کار کردن بر روی بیانیّه گام دوّم داشتند، در پایان بفرمایید که به نظر جنابعالی در ارتباط با موضوعات اقتصادی در ارتباط با بیانیه گام دوّم انقلاب چه باید کرد؟
اینکه گفتیم، اقتصاد باید دانش بنیان باشد، ظرفیت سازی میکند و اقتصاد مولد یعنی این. ما باید در بخش سفته بازی و درآمدهای بادآورده، قوانین بازدارنده ایجاد کنیم و اینها داخل همان برنامه فراگیر میرود. برنامه الان امکان طرح ندارد و باید برای آن وقت صرف کرد، ولی سرخطها اینهاست. هر کدام از اینها، بحث خودش را دارد.
مثلاً در خصوص شرکتهای دانش بنیان، ما نباید پول توزیع کنیم و نباید افراد را در فضای حمایتی بزرگ کنیم. حمایت به معنی پول دادن نیست و باید بستر سازی کرد. مثلاً میتوان مسائل حقوقی قراردادهایشان و مسائل مالیاتی شان را کمک کرد و یا صادرات و فروششان را با ایجاد ترمینال کمک کرد، ولی همین حمایتها هم نباید از طریق تزریق پول باشد، مثلاً مدیر مالی یا حقوقی شان تأمین شود و یا مدیرانشان به شکل مناسبی آموزش داده شوند و شرایط رشد برایشان فراهم شود. ایرادات را باید در همان برنامه فراگیر دید و لحاظ کرد.
اگر برنامه را با مبانی درست نوشتیم نیاز به تکرار پسوند انقلاب اسلامی نیست. به نظر بنده، ظرفیت طراحی و تدوین آن "برنامه فراگیر" وجود دارد و آن جوانان انقلابی را هم داریم. مهم است که این برنامهها چگونه تدوین بشوند که مجلس هم تصویب و ابلاغ کند. بعد از ابلاغ برنامه هم نیازمند، اجرای قدرتمند با تضمین قوه قضاییه هستیم، یعنی برنامه و قانون بودجه وقتی تدوین و ابلاغ شد، در صورت بروز کوچکترین انحرافی قوه قضاییه با سر و صدا به میدان آمده و موضوعات رسانهای شود، اگر هم مجازاتی برای تخلفات پیش بینی نشده بلافاصله طرح و لایحه مورد نیاز تهیه شده و برای تصویب به مجلس ارسال شود تا حکم جرم مشخص و اجرا شود. انقلابی و جوانگرایی یعنی این، نه اینکه چند جوان هم در کنار بقیه استخدام شوند. البته، در مسیر اجرا پیچیدگیهایی وجود دارد و در خصوص بسیاری از رخدادها به صورت لحظهای تصمیم گیری میشود.
باید به دیدگاه درست در خصوص اقتصاد مقاومتی دقت شود، اگر بهترین برنامه هم نوشته شود، ولی آن شاخصهایی که گفته شد تعیین نشوند، برنامه جور دیگری اجرا میشود. در این مسیر نباید نگاه صفر و صدی داشت، زیرا در این مسیر مشکلاتی هم هست. اگر برنامه خوبی تدوین شود و از آن طرف هم در خصوص تربیت مدیران کار شود، اگر در این مسیر حتی به موفقیت ۷۰ درصد هم دست پیدا کنیم ایرادی ندارد.
خیلی خوب است که شرایطی فراهم شود که افراد بتوانند رایگان کار کنند، ولی باید در نظر داشت که همیشه اینطور نیست و اینگونه فقط قشر خاصی را میتوان دعوت به همکاری کرد. خوب است که ما شرایطی برای کار با چنین شرایطی را برای علاقمندان فراهم کنیم ولی، اگر این را برای همه افراد فرموله کنیم خوب نیست. برای کارهای مقطعی مثل سیل، میتون فراخوان داد و افراد را به کار گرفت، ولی برای کارهای غیر مقطعی و دائمی چنین کاری سمّ است و نمیتوان از نیروهای بدون حقوق و دستمزد استفاده کرد. شاید حتی بتوان بخشهایی از یک برنامه بلند مدت را هم اینگونه پوشش داد، ولی به اعتقاد بنده، خود برنامه بلند مدت با این روش حاصل نمیشود ما گاهی از اوقات همه کارها را میخواهیم این گونه انجام دهیم، ولی به اعتقاد بنده، این غلط است.
نیروهای متعهد، باید در حوزههای تخصصی خودشان به پیش رفته و عمیق شوند در غیر اینصورت نیروها هر روز در یک جایی هستند و هیچ وقت هم در هیچ موضوعی عمق پیدا نمیکنند و همین موضوع در دراز مدت باعث ضرر نظام خواهد شد. در امور مدیریتی نمیتوان همه کارها را با یک فرمول پیشبرد و همه مسائل را هم نمیتوان با یک راهبرد هدایت کرد، البته باید دید، تجربه کرد و پیر شد.
/انتهای پیام/